یادداشت/ پرسشی از اولیای فرهنگدوست و فرهیختۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی و گلایهای از لحن کلام و طرز سخن در مقالۀ نقدِ فرهنگ ریشهشناختی زبان فارسی
دلایل قوی باید و معنوی
فرهاد طاهری*؛ 14 شهریور 1395
14 شهريور 1395 ساعت 14:19
در اردیبهشت ۱۳۹۴ فرهنگ ریشهشناختی زبان فارسی را فرهنگستان زبان و ادب فارسی منتشرکرد و این کتاب در نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران عرضه شد. من در همان روزها، یادداشتی فقط از سر ادای احترام و عرض دستمریزاد به نویسندهاش (دکتر محمد حسندوست) با عنوان «همتِ بیهمتا» در صفحۀ فیسبوکم نوشتم (این نوشته را در پایان همین گلایهام برای اطلاع خوانندگان آوردهام). البته من همانگونه که در آن نوشته هم اشاره کردهام اینکه در موضوع و شیوۀ تدوین این فرهنگ، نظری اظهار کنم هیچ صلاحیت و تخصصی ندارم. نوشتۀ من فقط ستایشی بود از سختکوشی وهمت نویسندۀ این کتاب. در روزگاری که بیشتر فارغالتحصیلان و شاید هم شماری از استادان دانشگاه بهنوعی در فکرِ «میانراهها و میانبرها» هستند و تمام همّ و غمِ آنان این است که با کمترین زحمت، بیشترین عایدها را حاصل کنند، بیتردید باید به نویسندۀ فرهنگ ریشهشناختی آفرینها گفت. آفرین من هم البته بیسروصدا بود. تا آنجایی هم که خبردارم کسی از اعضای محترم فرهنگستان زبان و ادب فارسی در یادداشتی ولو کوتاه چنین آفرین ودستمریزادِ بیخاصیت (و البته بدون هر تبعاتی هم) به نویسندۀ کتاب تا این لحظه نگفته است. چند ماه بعد از انتشار این فرهنگ، نقدی به قلم یکی از صاحبنظران فاضل فرهنگستان زبان و ادب فارسی درسایت فرهنگستان قرار گرفت و بعد هم این نقد، در یکی از مجلات تخصصی فرهنگستان منتشر شد («نقد فرهنگ ریشهشناختی زبان فارسی»، سید احمدرضا قائممقامی، ویژهنامه فرهنگنویسی، جلد ۱۰، اسفند ۱۳۹۴، ص ۱۴۷- ۱۸۳). من پیش از آنکه چند کلمهای دربارۀ این نقد بنویسم تأکید میکنم در خصوص محتوای این نقد و فرهنگ ریشهشناختی زبان فارسی هیچ صلاحیت و تخصصی ندارم. اظهارنظر هم نمیکنم. اما شاید ذکر این نکته در خصوص فرهنگ ریشهشناختی زبان فارسی خالی از لطف نباشد که دکتر احسان یارشاطر بهواسطهای، ستایشهای خود را از عظمت و ارزشمندی این فرهنگ به اطلاع من رساند تا پیام او را به نویسندۀ کتاب برسانم. یا اینکه وقتی من به درخواست یکی ازاستادان بسیار نامبردار یکی از دانشگاههای بسیار معتبر آمریکا یک دوره از فرهنگ ریشهشناختی زبان فارسی را برای او فرستادم آن استاد در نامۀ اعلام وصول خود، از اهمیت و اعتبار این کتاب برایم نوشت. همچنین وقتی متوجه شدم نویسندۀ نقد، اینهمه انگشت انتقاد و ایراد و خردهگیری بر کتابی نهاده (آنهم با لحن وکلامی متأسفانه نامودبانه که نمونههایی از آن را در پایان این نوشته برای اطلاع خوانندگان خواهم آورد) که آن کتاب، از قضا برندۀ جایزۀ کتاب سال جمهوری اسلامی هم شده و نقد او را هم یکی از مجلاتِ تخصصی فرهنگستان زبان و ادب فارسی (ناشر این فرهنگ) منتشر کرده است عجیب دچار حیرت شدم. به نظر، خوانندگان آن نقد و نیز خریداران فرهنگ ریشهشناختی زبان فارسی حق دارند بپرسند که داوران محترم کتاب سال جمهوری اسلامی و اعطاکنندگانِ جایزهای بدان مهمی و پراعتبار، یعنی آنقدر دچار مشغلۀ فکر و حواسپرتی بوده که نفهمیدهاند رأی به برگزیدگی چه کتابی میدهند؟ یا باید گفت جای بسی تأسف است که صاحبنظر و دانشمندی چون نویسندۀ آن نقد، در زمرۀ داوران کتاب سال جمهوری اسلامی نبوده و حکم و رأی عالمانۀ چنین دانشمندِ دقیقالنّظری در خصوص کتابهای حوزۀ تخصص او در اعطای جایزۀ کتاب سال جمهوری اسلامی محلی از اعراب نیافته است. از طرفی هم خوانندگان حق دارند بپرسند چرا این نقد در یکی از مجلات فرهنگستان زبان و ادب فارسی منتشرشده است. عاقلانه به نظر نمیرسد اولیای دانشمند و فرهیختۀ نهاد بسیار معتبری چون فرهنگستان زبان و ادب فارسی چنین مشی فرهنگی متناقضی پیشۀ خود کرده باشند. از یکسو در چاپ و انتشار اثری بدین پربرگی و پرحجمی همت گمارند و هزینه صرف کنند و آنگاه چند ماه پس از انتشار این کتاب به انکار خویش برخیزند و با چاپ مقالهای خردهبینانه و نامودبانه درسایت فرهنگستان و بعد دریکی از مجلات ِخود پل بندند تا از آن پل، از آبرو و اعتبار خویش بگذرند. در پاسخ به این پرسش خوانندگانِ آن نقد، شایسته است تا رئیس محترم فرهنگستان زبان و ادب فارسی که همواره در کسب اعتبار و حفظ شأن علمی و معنوی فرهنگستان سعی بلیغ دارند معاون علمی فرهنگستان را ملزم کنند تا به ادای این وظیفۀ مهم همت گمارد؛ چراکه علیالاصول، اظهارنظر در خصوص اینگونه مسائل علمی و اتخاذ مواضع فرهنگستان زبان و ادب فارسی در قبال چنین مناقشات بحثانگیز علمی و تحقیقاتی در حوزۀ زبان و ادب فارسی، از جانب رئیس محترم فرهنگستان به معاون علمی فرهنگستان تفویض شده است. از زمان انتشار فرهنگ ریشهشناختی زبان فارسی تا زمان انتشار نقد آن، و همچنین در ماههای پس از انتشار آن نقد، نیز موضع معاون علمی فرهنگستان (در موافقت یا مخالفت با نقد فرهنگ ریشهشناختی زبان فارسی یا اظهارنظر دربارۀ خود ِفرهنگ ریشهشناختی) در هیچ نوشتهای مجال جلوهگری نیافته است (و نمی دانم آیا نویسندۀ فرهنگ ریشهشناختی زبان فارسی، از زبان معاون علمی فرهنگستان حتی کلمه یا جملهای که بیانگر آراء شفاف ایشان در قبال این کتاب و نقد آن بوده باشد شنیده است یا خیر؟). همین بیاطلاعی از رأی و نظر معاون علمی فرهنگستان در این ماجرا که فقط براثر سکوت ایشان حادث شده است، شاید این پرسش را در اذهان بسیاری از شیفتگان زبان و ادب فارسی و نیز دوستداران فرهنگستان زبان و ادب فارسی (ازجمله نویسندۀ این نوشته) مطرح کند که اساساً جایگاه معاون علمی فرهنگستان و وظایف او چیست؟ در این نوشته، تمام صحبت من البته دربارۀ لحن و ادب نویسندۀ محترم نقد فرهنگ ریشهشناختی زبان فارسی است و به دیگر مسائل تخصصی کاری ندارم. من واقعاً متوجه نشدم وقتی منطق کلام استوار باشد یا به قول سعدی «دلایل قوی باید و معنوی» چرا باید در نقد کتابی، آنگونه از لبۀ تیزِ نامودب و بیحرمتی قلم نقد، کمک گرفت. معمای این نقد برای من (و گمان میکنم برای هرکه آن را خوانده است) آن بود که چرا ناقد محترم و فاضلی که اساس سخن و گفتهاش معیارهای علمی است دربیانِ آراء علمی خود از طنزهای تحقیرکننده و تعابیر نامنصفانه و گاه نامودبانه و... دریک کلام از «انشای دونِ شأن طرز نگارش موقرو سنجیده» در یک مقالۀ علمی و تحقیقی کمک گرفته است؟ بر هرکتابی بدون تردید میتوان انتقادها داشت. هیچ کتاب مهمی هم سراغ ندارم که پس از انتشار، آراء منتقدان را از پی نداشته باشد. نفس هر تحقیق و تألیفی بدون تردید اقتضای نقد و اظهارنظر را میکند. کاش نویسندۀ محترم این نقد که خود از زمرۀ استادان رشتۀ علوم انسانی در دانشگاه هستند و بهتبع وظیفۀ خطیر تربیت دانشجویان را هم به عهده دارند با کمال ادب و احترام تمام، آراء خود را دربارۀ این کتاب به قلم میآورد تا مانعی بسیار بزرگ بر سر راه خواندن مقالۀ خود پدید نمیآورد و ذهن خوانندگانِ نقدِ چه بسا عالمانۀ ایشان از محتوای آموزندۀ نقد به بیادبی آزاردهندۀ لحن نویسندۀ آن منحرف نمیشد. در تاریخ فرهنگی خود شواهد بسیاری دیدهایم از نقدهای نوشته و منتشرشده بر آثاری بسیار مهم که بهگونهای به قلم آمده که درس ادب و فرهیختگی و تواضع به خوانندگان آموخته است. ایکاش نقد این صاحبنظر فرهنگستان هم اینگونه بود. نکتۀ دیگری که باید عرض کنم در خصوص نفس علوم انسانی است. به نظر، تمام شاخهها و گرایشهای علوم انسانی درنهایت در پی یک مقوله هستند: «انسان بودن و انسان شدن». هیچیک از تحقیقات و موضوعات علوم انسانی به نفس خود پابرجا و قائم بالذات نیست. در علوم پزشکی نتیجۀ همه داروها و تحقیقات و آزمایشها باید به سلامت جسم بیمار بینجامد. هیچیک از آن دستگاههای پرشکوه و بسیار دقیق و پرفوتوفن در بیمارستانها برای ایجاد احترام در دل بیماران ساخته نشده است. در علوم انسانی هم همه تحقیقات و مطالعات باید به سلامت روح و تحقق انسانیت منجر شود. دانشمندان علوم انسانی باید درنهایت به این نتایج فکر کنند. نکتۀ آخری که به نظرم شایسته است مطرح کنم پرسشی است از اولیای فرهیختۀ آن مجلۀ تخصصی فرهنگستان زبان و ادب فارسی که این نقد را منتشرکرده اند و نیز پرسشی است از اولیای فرهیختۀ مجلۀ وزین و گرانقدر نامۀ فرهنگستان. تا آنجا که خبردارم هر مقالهای که قرار است در یکی از مجلات فرهنگستان منتشر شود باید مدتها (ماهها و گاه یک سال) در نوبت انتظار بررسیها و داوریها و حق تقدم دیگر مقالات پیش از خود روزگار سپری کند. چگونه است که مقالۀ نقد فرهنگ ریشهشناختی زبان فارسی حدود یک ماه بعد از آنکه این کتاب بهعنوان کتاب سال جمهوری اسلامی معرفی میشود در یکی از مجلات فرهنگستان منتشر میشود؟ همچنین در بخشِ «تازههای نشردر زبان و ادب فارسی» در هر شماره از مجلۀ نامۀ فرهنگستان همیشه تازهترین کتابها (و گاه تازهترین مقالات) معرفی میشود؛ بماند از اینکه معرفی بعضی از این کتابها و مقالات، گاه بسیار تأملبرنگیز است که بر اساس چه معیاری این آثارمعرفی شده است؛ اما چگونه است که کتاب فرهنگ ریشهشناختی زبان فارسی از لطف و توجه «تازههای نشر...» نامۀ فرهنگستان در ماههای آغازین پس از انتشار خود محروم بوده و همچنین در هیچ شمارهای از مجلههای تخصصی فرهنگستان معرفی نشده است؟ و چرا بعد از گذشت بیش از یک سال ونیم از انتشار این فرهنگ، معرفی آن در مجلۀ نامۀ فرهنگستان منتشرشده است؟ نکتۀ دیگر آنکه به هنگام چاپ هر مقاله در مجلاتِ فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ویرایشهای زبانی و محتوایی و صوری سفت و سخت و انعطافناپذیری بر مقالات اعمال خواهد شد. بگیرو ببندهای پرشداد وغلاظ آداب ویراستاری و قواعد رسمالخط فرهنگستان محال است اجازه دهد یکی از آن «می»های بدبخت به کلمۀ بعدیاش ولو یکبار هم شده برای دلخوشی بچسبد یا خدای نکرده یک «را»ی گستاخی هم پیدا شود و جرئت کند تا پایش را جلوتر از «فعل» بگذارد!! آنوقت چگونه است اینهمه تعابیر نامناسب و نادرخور، در لحن و نگارش آن نقد راه یافته است.
من هربارکه مقالهای برای مجلهای نوشتهام سردبیر آن مجله، بیجانترین درشتگویی و بیخاصیتترین کنایهها و طنزهای مرا حذف کرده و به من هم تذکر داده است که از بهکاربردن چنین تعابیری پرهیز کنم. چگونه است که اولیای مجلۀ تخصصی فرهنگستان زبان و ادب فارسی که خود کلمۀ «ادب» رعایت خیلی از بایدها و نبایدها را برای آنان (و البته بیشتر از دیگران) اقتضا میکند اجازه دادهاند که مقالهای در مجلۀ آنان منتشر شود که نویسندۀ محترمش جرعۀ سخن را به حرمت ننوشیده و دفتر نقد را به لکۀ طعن و بیحرمتی آلوده است. از جنبۀ حفظ کرامت انسانی و احترام به انسانها هم بنگریم این کار شایستۀ مجلۀ فرهنگستان نیست. بعضی از اولیای فرهیخته آن مجله از زمرۀ عالمان روزگارند و واعظ شیب هم بر بناگوششان نشسته است. از چنان باتجربگان و پختگان وادی علم و معرفت و ادب فارسی این کار براستی بعید بود.
کد مطلب: 388513
آدرس مطلب: http://alef.ir/vdcfycdmmw6dcta.igiw.html?388513