کاش فرهادي درد دين داشت

19 آذر 1388 ساعت 9:09


من کاری ندارم که «درباره الی...» جایزة "بهترین" کارگردانی، "بهترین" فیلمبرداری، "بهترین" بازیگری اول و دوم و آخر!، "بهترین" فیلمنامه و "بهترین" ... و جایزه انواع "خرس" های نقره ای و قهوه ای و ... را گرفته باشد؛ که البته بدور از بی!انصافی، بیشترش، حقش بوده ... اما اگر تمام اینها راهم گرفته باشد، از نظر من به عنوان یک بیننده سینماروی آماتور "بهترین" فیلم نیست!! بهیچ وجه .. من الوجوه! ... چرا؟

"من" اعتقاد دارم از هرکس به اندازه «ظرفیت»ش باید انتظار داشت .. بعضی ها لیاقت «ظرفیت»شان را ندارند .. به قول «آژانسِ» [یک آژانسی سابق!]..«هرکس وظیفه ای دارد و من هم» ... «فرهادی» وظیفه ای دارد و ... من هم .. "اصغر" با تمام استعداد ذاتی و کسبی اش، "بهترین" ها را می تواند «خلق» کند .. نه بسازد .. «خلق»! کند.

"اصغر" می تواند یک سطح از جامعه ای که در نظر گرفته .. یک سطح .. یک لایه... پایین تر بیاید ... جامعة "متوسط به پایین" را تصویر کند .. نه جامعه "متوسط به بالا" را!

"اصغر" می تواند یک سر و گردن از جامعه ای که در نظر گرفته .. یک سر و گردن .. یک «پله» ... بالاتر رود! .. پله پله بالاتر رود .. تا ... جامعه خدایی[تر] را تصویر کند .. نه جامعه بی درد و بی تفاوت را ...
یک جامعه "متوسط رو به پایینِ" خدایی[تر]! ... "اصغر" می تواند «دین» را بیشتر لمس کند در فیلمهایش .. اما نمیکند ... چرا؟
نمیدانم چرا تمام فیلمهایی که "اصغر" به نوعی در آن دخالت دارد، "شلوغ" است؛ پرتراکم است، پر"صدا"ست ... در هیچکدام از فیلمهایش "لحظه ای" آرامش نداری ... در فیلم های "اصغر" تماشاگر بر صندلی خود "میخکوب" نیست ... مثل اسپند روی آتش است .. بالا و پایین می پرد ... مضطرب است .. هول و  ولا دارد ..

تکنیک غافلگیری لحظه به لحظه  .. همهش می خواهد بگوید "تماشاگر"! دیدی حالت را گرفتم!؟ ... اگر در «سگ کشیِ» بهرام، "یک لحظه" غافلگیرگیر می شوی در فیلم "اصغر"، "یک لحظهیک لحظه" در حال غافلگیر شدنی!
فیلمهای "اصغر" شبیه موجهای سینوسیست! فراز و فرود مداوم ... تماشاگر، «آرامش» ندارد؛ "اصغر" می تواند خدا را [بیشتر] در فیلمهایش لمس کند .. آرامش را ... نمی کند .. چرا؟

"من" تنها حسرت می خورم، حسرت یک سینمایی تمام عیار به اسم "فرهادی" را ... «درباره الی...» می توانست "بهترین" فیلم باشد ... اگر ... بگذارید مثالی بزنم .. یک انسان زیبارو را در نظر بگیرید ... [بهترین]چشمان زیبا .. [بهترین] ابروان زیبا .. [بهترین] بدن خوش تراش .. [بهترین] انگشتان کشیده و زیبا .. به قولی، "همه چیز تمام" است .. اما این انسان «روح» ندارد.. واای ... می بینید؟ می توانید تصور کنید؟ ... همه در حال افسوس خوردن و در حسرتند .. "من" وقتی فیلم "اصغر" را دیدم .. فقط "حسرت" خوردم! فیلم "اصغر"، «روح» ندارد .. از آن «نفحتُ فیه من روحي»ها!

بگذارید مثالی دیگر از خود فیلم بزنم .. نمی دانم چرا همه با هم "فامیل"ند .. در «درباره الی...» .. همه خواهر و برادرند ..! انگار تنها چیزی که در فیلم "اصغر"، «حریم» دارد، "اتاق خواب"! یک زن و مرد است که آن هم در فیلم نیامده! ... حتی ویلا هم «حریم» ندارد!! همه پرده ها دریده شده است! .. «روابط» و «ظواهر»، كاملا شمال "تهرانی"ست!

اصلا «رنگ خدا»را بی خیال! ...«آواز» آرامشبخش «گنجشکها» راوِلِش! ... نزدیک سحر «آژانسِ» [یک آژانسی سابق!] را ندید بگیر! .. خدای«خیلی دور» یا «خیلی نزدیک» را نمی بینم ... اما باز وقتی یکمرتبه یاد گلشیفتة «بوتیک» می افتم ... فقط در خاطرم می گذرد ... کاش "اصغر" [فقط ذره ای] درد «مردم» داشت ...

 


کد مطلب: 58998

آدرس مطلب: http://alef.ir/vdciv3aw.t1av32bcct.html?58998

الف
  http://alef.ir