نقد فیلم
لانتوری، سینما یا بیانیه سیاسی؟
مینو خانی/ 23 مرداد 95
23 مرداد 1395 ساعت 12:21
برای سینما از وجوه مختلف، تعاریف متعددی وجود دارد: سینما یک رسانه است. سینما یک هنر –صنعت است. سینما، روایت داستان و ملودرام است.
سینما یکی از ابزارهای آموزش آحاد جامعه و ارتقای آنهاست، سینما... اما در این تردیدی نیست که سینما یک ابزار بیانی است که پایه و اساس آن تصویر است، یعنی تصویر باید در خدمت متن (فیلمنامه) و نگاه کارگردان باشد. در این راه، کارگردان فرمهای مختلف مستند، داستانی، تخیلی، علمی و ... را انتخاب و به اقتضای موضوع و نگاهش به این ابزار (سینما)، حرفها، دغدغهها و حتی شعارهایش را مطرح میکند. نظریههای روان شناسانه و جامعه شناسانه زیادی نیز این امر را که «اثر هنری، بازتاب درونیات و تجربه زیستی صاحب آن است»، تایید میکنند.
با گذشت بیش از ۱۰ روز از اکران عمومی فیلم «لانتوری»، تقریبا مخاطبان علاقمند به سینما میدانند موضوع این فیلم چیست: گذشت از کیفر قصاص. سوژه بسیار حساسی که در قرآن مبارک نیز به آن اشاره شده است و همین، فیلم را حائز اهمیت میکند؛ یعنی باید دید این سوژه حساس چطور به تصویر درآمده است و «لانتوری» به عنوان یک اثر سینمایی چگونه به آن میپردازد؟
تصور کنید در خانواده ای اتفاق تلخی رخ میدهد و یکی از اعضای خانواده تصمیم میگیرد یک هم فکری راجع به آن اتفاق انجام شود. پس همه اعضای خانواده و احتمالا برخی دوستان را به یک دورهمی دعوت میکند و جمعی شکل میگیرد که افرادی با مواضع سیاسی، فرهنگی و اجتماعی مختلف در آن شرکت میکنند. به همه هم به یک اندازه فرصت اظهارنظر داده میشود.
طبیعی است برای گرم شدن بحث، سوژههای مختلفی مطرح میشود تا به مرور به موضوع اصلی نزدیک شوند؛ اما وقتی موضوع اصلی مطرح میشود، قبل از اینکه فرصت آسیب شناسی و جمع بندی دقیق وجود داشته باشد، وقت دورهمی تمام میشود و همه باید جلسه را ترک کنند؛ این تصویر کلی از آن چیزی است که لانتوری را شکل داده است.
عده ای مرکب از یک بازاری، یک وکیل، یک روانشناس، یک دانشجو، یک مددکار اجتماعی و ... که قرار است ظاهر و لباسشان معرف نگاه سیاسی و فرهنگیشان باشد، راجع به حقوق بشر، بزهکاری، کودکان بی سرپرست، نگاه جهانیان به ایران در امور داخلیاش، قصاص، مستی و مواد مخدر، کمک به جوانان درگیر در کانون اصلاح و تربیت، کسب رضایت از اولیای دم مقتولان بی گناه، کمپین های سیاسی- اجتماعی، اختلاس، آقازادهها و... صحبت میکنند. تدوین هم به شکلی پیش میرود که جمله هر کس به جمله نفر بعد به گونه ای کات میخورد که اگر مخاطب، چشمهایش را ببندد، تصور میکند این افراد در یک فضا قرار گرفتهاند و اظهارنظر همدیگر را میشنوند و پاسخ هم را میدهند. برای همین نظریه ای که برخی و حتی خود کارگردان در خصوص فرم مستند- داستانی فیلم ارائه میدهند، رد میشود. چون کاملا مشهود است که این افراد بر اساس متنی از پیش نوشته شده (فیلمنامه) اظهارنظر میکنند. در حالی که در مصاحبه تصویری مستند، این شائبه خیلی کم وجود دارد که افراد همان چیزی را بگویند که کارگردان به آنها دیکته کرده است. خصوصا که بیشتر افراد مورد مصاحبه، هنرپیشه هستند و همه اینها با ذات کار مستند منافات دارد.
برای همین به نظر میرسد کارگردان فرم مصاحبه را برای ارائه حرفها (بخوانید شعارها) یش مناسب تر دیده است، چراکه هم ساده تر است و کارگردانی و دکوپاژ و بازی خوب گرفتن از بازیگران ندارد، هم احتمالا شکلی است که با لحن و درونیات صاحب اثر سنخیت بیشتری دارد. به هر حال تا نیمههای فیلم به طرح موضوعات مهم، حساس و داغی میگذرد که دلیل طرح آنها به روشنی مشخص نیست و مخاطب را سردرگم میکند. خصوصا که طرح این مسائل و نظر افراد با کاتهای سریع تعداد زیادی عکس و حجم زیادی از صدای چلیک چلیک شاتر دوربین در تمام طول فیلم، نوعی آلودگی صوتی و تصویری برای مخاطب ایجاد میکند.
بالاخره در نیمه دوم، موضوع محوری فیلم مشخص میشود: یک گروه خلافکار که سرکرده آنها در پرورشگاه بزرگ شده و بقیه هم وضعیت خانوادگی درستی ندارند، گروه لانتوری را تشکیل دادهاند و به راحتی در کلان شهر تهران دست به هر خلافی میزنند تا حق بچههای بی سرپرست و البته «خودشان» را از جماعت پولدار بگیرند و در این راه از انجام هیچ خلافی نه رویگردان هستند و نه ناتوان. به عنوان مثال، تنها زن گروه با هر مردی طرح هر شکل از دوستی را میریزد تا با بقیه گروه او را خفت کرده، انواع خشونت از کتک کاری گرفته تا چاقوکشی در حد مرگ را اعمال کنند و هر آنچه دارد را از او بپچابند.
در انجام این انواع و اقسام خلافکاری هم هیچ قانون و مامور قانونی وجود ندارد. تا اینجا، «همه چیز داشت خوب پیش می رفت تا اینکه پاشا (سرکرده گروه) عاشق می شود» و همین از قدرت عمل او میکاهد. به شکلهای مختلف عشق خود را به دختر مورد علاقهاش، مریم نشان میدهد؛ اما با شنیدن پاسخ منفی به درخواست ازدواج، مست و در حالتی روان پریش به صورت دختر بیچاره اسید میپاشد.
اینجاست که خانه و گروه لانتوری را ترک میکند و کارتن خواب میشود و بالاخره پس از ۱۰ روز خود را به پلیس معرفی کند؛ یعنی پلیس همچنان هیچ نقشی در اداره و ایجاد نظم و قانون در جامعه ندارد؛ اما حالا کیفر چیست؟ قصاص.
اینجا و در دقایق پایانی فیلم، نکته بسیار حساس و البته محوری فیلم مطرح میشود: کسی که روزی به دنبال کسب رضایت از اولیای دم بود، در جایگاه کسی قرار میگیرد که باید مجرم را ببخشد و حالا این اوست که مثل بقیه کسانی که عزیزی را از دست داده بودند و ظلمی به ناروا به آنها وارد شده بود، حرف میزند: «نمی بخشم، چرا باید ببخشم؟» مریم، روزنامه نگار و فعال حقوق بشر که کمپینهای مختلف از جمله «نه به خشونت» راه میانداخته، زیبایی و خصوصا چشمهایش را بر اثر اسیدپاشی از دست داده و حالا میخواهد پاشا قصاص شود و به قدری در تصمیم خود مصر است که تا دقیقه آخر اجرای حکم پیش میرود و انصافا کارگردان تمام لحظههای پر اضطراب اجرای حکم قصاص (کور کردن پاشا) را خوب به تصویر میکشد و بازیگر این نقش، نوید محمدزاده هم گرچه در طول فیلم، بازی متفاوتی نسبت به بازیهای قبلیاش در «ابد و یک روز» و «عصبانی نیستم» ارائه نداده بود، در این لحظه خوب حس انزجار و ترس از اجرای حکم را به مخاطب منتقل میکند و نفس تماشاگر را میگیرد؛ اما فیلم دارد به دقایق پایانیاش میرسد و کارگردان فرصت ندارد شیرینی «بخشش» مریم را به مخاطب بچشاند و از تاثیرات مثبت این بخشش در جامعه حرف بزند. برای همین مجبور میشود همچنان مثل بقیه فیلم، وظیفه «تصویر» را به «کلام» بدهد و به جای نشان دادن نتیجه تصمیم زیبا و قرآنی «بخشش»، به بیان این جمله مریم اکتفا کند: «می رم که رضایت اولیای دم را بگیرم» (نقل به مضمون).
اما خطای کارگردان در ساخت یک اثر سینمایی به کاربرد کلام به جای تصویر در بخش عمده ای از فیلم ختم نمیشود. درمیشیان در ارجاع مخاطب به فیلم سطحی و سیاست زده قبلیاش، «عصبانی نیستم» که هنوز فرصت اکران پیدا نکرده و دفاع از فیلم فعلی که «برای جشنواره ساخته نشده» (نکاتی که کارگردان در مقام فیلمنامه نویس در دهان افراد مورد مصاحبه گذاشته)، موضوع مهم «بخشش» را به یک بیانیه سیاسی توام با سیاه نمایی از جامعه امروز ایران و دفاعیه شخصی تنزل میدهد؛ یعنی به نظر میرسد هر چند طی یک سال، از ساخت «عصبانی نیستم» تا «لانتوری»، کمی از هیجاناتِ جوانیِ کارگردان کاسته شده، اما بر «سیاست بازیهایش» افزوده شده تا آنجا که موضوع حساس قرآنی را دستمایه طرح هیجانات و نفسانیات خود میکند (نمیدانم چرا یاد خواننده لس آنجلسی جوانی که قبل از ترک ایران چند قطعه موسیقی در مدح ائمه اطهار خواند، میافتم).
اما همچون مخاطب لانتوری که در مورد مریم و ارتباط او با پاشا دچار اشتباه شد و فکر کرد که مریم هم در برقراری ارتباط با یک خلافکار نقش داشته (برداشتی که در آخر فیلم و بازبینی تصاویر ارتباط آنها متوجه قضاوت اشتباه خود در مورد مریم میشود)، شخصا امیدوارم در مورد کارگردان جوان هیجان زده مان دچار خطا شده باشم و اثر بعدی او، نه یک بیانیه سیاسی که یک اثر سینمایی با مشخصهها و مولفه های یک اثر تصویری باشد.
کد مطلب: 380858
آدرس مطلب: http://alef.ir/vdcjiyetouqeooz.fsfu.html?380858