حامیان وطنی داعش

بخش تعاملی الف - سجاد خادم

16 شهريور 1395 ساعت 13:02




اوج موشک باران تهران بود. خاموشی زده بودند. زن و بچه ها را فرستاده بودیم پناهگاه. پناهگاه که چه عرض کنم زیر پله هایی که آنروزها حکم پناهگاه داشت. خودمان اما، توی آسمان دنبال رد موشک بودیم. تا اگر نزدیکی هایمان اصابت کرد برویم برای کمک. وسط صدای جیغ و آجیر و ضدهوایی یک مرتبه صدای شلیک تیر شنیدم.

سریع رفتم سر کوچه. یک نفر روی زمین افتاده بود. داشت جان می داد. تاریکی هوا و شدت خونریزی باعث شد نشناسمش. اما معلوم بود سن و سالی ندارد. مردم کم کم جمع شدند. حالمان شده بود مثل حال امروز مردم سوریه و عراق. از آسمان موشک و از زمین خطر ترور. طفل معصوم داشت نفس های آخر را می کشید. از ما هم کاری ساخته نبود. اما هر طور بود ماشین جور کردیم و رفتیم طرف بیمارستان. وسط راه تازه متوجه شدم محمد است. دنیا روی سرم خراب شد. مثل مادر بچه از دست داده زدم زیر گریه.

محمد ۱۶ ساله بیشتر نداشت اما بمب انرژی بود بین بچه های محل. تیر درست وسط پیشانی اش نشسته بود. از اورکتی که تنش بود می شد حدس زد چرا ترورش کرده اند. آنوقت ها اورکت کره ای و یا کمی ریش حجت را برای منافقین تمام می کرد تا کسی را غرق در خون کنند. یا با کلت یا با تیغ موکت بری یا اگر از دستشان بر می آمد با اطو و آب جوش. کافی بود مغازه ای عکس امام روی دیوارش نصب شده باشد. تا وسط روز داخلش نارنجک بیاندازند. کاری هم به این نداشتند که داخل مغازه پر باشد از زن و بچه. بعدها تلوزیون بخشی از اعترافاتشان را نشان داد. حقیقتا حیوان هم نمی توانست اینقدر وحشی و شقی باشد. مصداق بارز "بل هم اضل"

دواعش حرامی که شروع به پوست اندازی کردند و ذات پلیدشان را با انواع و اقسام ترور و کشتار نشان دادند. خاطرات تلخ جنایت های منافقین برایم زنده شد. برای ما که آن سال ها را تجربه کرده بودیم شنیدن و دیدن این خبرها خیلی تازگی نداشت. درد داشت. اشک داشت. غصه هم. اما عجیب نبود.

عجیب این بود که روزی ببینیم در این سرزمین عده ای با ژست روشنفکری برای منافقین – بخوانید داعشی های ایرانی دهه شصت – شمع دلسوزی روشن می کنند؟! هیچ وقت حتی به مخیله ام هم خطور نمی کرد که زمانی وجدانی به خود اجازه دهد از این جماعت کثیف دفاع کند. آنهم هم نوا و هم زمان با بی بی سی! اعتراض کنند که چرا منافقین داعش مرام را که در زندان بودند و هرگز از مرام پلید خود پشیمان نشده بودند - بلکه بعد از با خبر شدن از هر انفجار و جنایت به پایکوبی مشغول می شدند و حتی حاضر نبودند با زبان ابراز ندامت کنند - را به جامعه باز نگردانده اید؟! استنادشان هم بشود اظهارات خاک خورده ی شیخ ساده لوحی که دامادش جزء همین منافقین وحشی بود. یعنی آدم چقدر می تواند مگس وار با تاریخ برخورد کند که کشتار قریب به ۱۷ هزار نفر را به دست منافقین کوردل نبیند، اما دلواپس تجدید محاکمه و اعدام داعشی های ایران دهه‌ی شصت شود؟!

یعنی منافع سیاسی می تواند آدم ها را اینقدر تنزل دهد؟ اینقدر پست کند؟! که بخاطر تسویه حساب سیاسی چشم روی حقایق تاریخ ببندد؟! رجالی که امروز به این شبهه‌ بها می دهند حواسشان هست دارند سنگ چه گروهی را به سینه می زنند؟!


کد مطلب: 389318

آدرس مطلب: http://alef.ir/vdcjvhetouqeotz.fsfu.html?389318

الف
  http://alef.ir