نظر منتشر شده
۱
توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 384486
راهنمای کتاب/ «نبودنت»؛ ترجمه محمدرضا فرزاد؛ چشمه
چگونه دیدن؟ چگونه گفتن؟
بخش فرهنگی الف؛ 2 شهریور 1395
تاریخ انتشار : سه شنبه ۲ شهريور ۱۳۹۵ ساعت ۲۲:۰۳
«نبودنت»
(کتاب اول)
مترجم: محمدرضا فرزاد
ناشر: چشمه، چاپ اول ۱۳۹۴
۱۳۱ صفحه، ۲۲۰۰۰ تومان

شما می‌توانید کتاب «نبودنت» را تا یک هفته پس از معرفی با ۱۰ درصد تخفیف از فروشگاه اینترنتی شهر کتاب آنلاین خرید کنید.

*****

 «نبودنت»؛ کتاب اول از مجموعه ای شامل شعر و عکس است که به همت نشر چشمه و با کتاب پردازی شکیل و متناسب با متن اثر، به بازار آمده است. با خوانش این کتاب نخستین پرسشی که به سراغ آدم می‌آید، انتخاب رویکردی است که بتواند حق مطلب را درباره این کتاب خوب، بیان کند. چراکه در این کتاب هم‌آوازی شعر و تصویر متن اثر را می سازد، پس اساسا تجربه ای متفاوت را نیز پیش روی خواننده می گذارد که توصیف آن را نیز تاحدی متفاوت و شاید دشوار سازد .

در کتاب حاضر برای شعرها، عکس‌هایی مورد استفاده قرار گرفته اند که اکثرا به مضمون شعرهای کتاب نزدیکند. نباید از انتخاب‌های خوب مترجم غافل بود و از طرفی باید این را نیز در نظر گرفت که زندگی و حضور جزئی‌نگرانه‌اش ویژگی بارز بسیاری از انتخاب‌های مترجم است. فروغ فرخ‌زاد در مصاحبه‌ای به تاریخ ۱۳۴۱ با حسن هنرمندی درباره رابطه زندگی با شعر به هنرمندی پاسخ می‌دهد: «شعر، اصلا جزئی از زندگی است و هرگز نمی‌تواند جدا از زندگی و خارج از دایره نفوذ تاثراتی باشد که زندگی واقعی به آدم می‌دهد. زندگی معنوی، حتی زندگی مادی را هم می‌شود کاملا با دیدی شاعرانه نگاه کرد. اصلا شعر، اگر به محیط و شرایطی که در آن به وجود می‌آید و رشد می‌کند بی‌اعتنا بماند، هرگز نمی‌تواند شعر باشد. متاسفانه شعر امروز ما، همان طور که اسمش را شعر نو می‌گذاریم، در عین حال که سعی می‌کند تظاهر کند که به این مسئله وفادار است، از زندگی واقعی خیلی دور افتاده است، از مشخصات واقعی زمان و مکان خودش». گم شدن و کمرنگ شدن زندگی در شعر گویا مشکل امروز و دیروز نبوده، انگار که شاعر ایرانی همیشه در این زمینه کُمیتش لنگ می‌زده است. غرض نگارنده پرداختن به کمبود هوای تازه و زندگی‌بخش در شعر امروز نیست، بلکه صحبت از شعرهای خوب و بعضی از انتخاب‌های خوبی است که در کتاب نبودنت وجود دارد، هرچند این آثار ترجمه اند اما آن چه که بیشتر مورد توجه نگارنده است محتواست.

زن، شصت ساله است.
باشکوه ترین عشق زندگی‌اش را سَر می‌کند.
بازو در بازوی دلدارش قدم می‌زند.
موهایش در باد موج برمی‌دارد.
دلدارش می‌گوید:
«موهات مثه مروایده.»
بچه‌ها اما به او می‌گویند:
«پیر خرفت»

چه چیزی در این اثر است که ما را علاقمند به خودش می‌کند؟ آمدن ترکیباتی کلی گویانه مثل باشکوه ترین عشق آخر چه جذابیتی می‌تواند داشته باشد؟ آنچه این اثر را می‌تواند متمایز کند نوع دیگر دیدن و قیاس طعنه زننده‌ای است که شاعر میان دو نسل متفاوت انجامش می‌دهد، میان چگونه نگاه کردن به مقوله‌ای چون عشق در آدم‌ها. آیا عشق متعلق به جوانی است؟ اگر آری پیرترها باید چه کنند؟ در حقیقت شاعر این اثر خانم آنا اِشویر لهستاتی با زاویه دیدی متفاوت به مقوله‌ای چون پیری در شعرش می‌پردازد.

یا شعر دیگری از پاتریشیا کاوالی با نام «دور از اقلیم ها»، که ضعف انسان در برابر گذشت زمان، در برابر ترس از پیری را نشان می‌دهد بدون آن که شاعر بخواهد فریاد بزند من از پیری می‌ترسم، شاعر ضعف و ترس را توام با یکدیگر به ما نشان می‌دهد:

دور از اقلیم‌ها
چه دنج است این اتاق!
بیا وُ در آغوشم نفس بکش
تا چنین به زیبایی ضعف‌هایم پی‌بَرم
به چند دندان افتاده وُ
چند چروک.
تن را
بی‌اعتنایی
آرام آرام
می‌پوسانَد.
نیما یوشیج در نامه صدم از حرف‌های همسایه می‌گوید: شاعر بودن، یعنی غرق در موضوع بودن. به طوری که مغز به واسطه دَوَران آدم را به وحشت بیندازد و چشم‌هایش را ببندد که نبیند. هر چند راه فرار نیست دنیا بر دل او جا می‌گیرد. این موضوع را مشاهده او و طرز فکر او پسندیده و ذخیره کرده است.
یه عدس، یه عدس، یه عدس، یه سنگ.
یه سبز، یه سیاه، یه سبز، یه سنگ.
یه عدس، یه عدس، یه عدس، یه حرف.
یهو یه حرف، یه عدس، یه عدس، یه حرف.
بغلِ یه حرف دیگه، یه حرف، یه حرف، یه حرف
یه جمله، یه حرفِ چرت.
یهو یه آواز، یه آواز، یه آواز، یهو
یه رویای قدیمی، یه سبز، یه سبز، یه سیاه
یه سنگ. یه عدس، یه عدس، یه عدس.

در شعر بالا که نام پاک کردن عدس را دارد و سراینده آن شاعر ارمنی‌تبار زاره یالدیزچیان است، شاعر از اتفاقی که در زندگی بسیاری از خانم‌ها و در جمع‌های زنانه رخ می‌دهد یک شعر متفاوت ساخته است. آیا او از موضوعی پیش‌پاافتاده که کمتر به ذهن کسی می‌رسد، شعری اثرگذار نساخته است؟
چگونه دیدن و از همه مهمتر چگونه بیان کردن در شعر مهم است. مهم است که شعر قرار است در چه فرمی خود را بروز دهد و تمام این‌ها را تنها خودِ شاعر می‌داند و تجربیات فراوان شعرنویسی‌اش. تجربه‌های گوناگون عینی و ذهنی به طور ناخودآگاه در زمان سرودن هر شعری پیوندی را بین فرم و محتوا ایجاد می‌کند که هیچ کس به اندازه خودِ شاعر نمی‌تواند بفهمد که چطور این دو موضوعِ مهم را در شعر باید با یکدیگر پیوند دهد.  یکی دو مثال از شاعران معاصر خودمان برای تبیین بهتر این نکته می تواند کارآمد باشد:
تنیس روی میز
تنیس بر مهربانی‌های چمن
تنیس در آسمان با ماه
هلال
بدر
هلال
بدر
هلال
بدر
تنیس، در انتهای جهان با فرشته‌ای عاشق
و توپ کوچکش این منظومه‌ی شمسی
تک، توک
تک، توک
بیژن نجدی در شعر بالا که نام «تنیس روی میز» را دارد، آیا تعابیر و قیاس‌هایی شاعرانه را نیاورده است، آیا نمی‌گوید که شاید همه عالم یک بازی شاعرانه باشد یک بازی از همان جنسی که فیزیکدانان معتقد به جهانی مبتنی به دنیای کوانتوم درباره‌ی خصلت مبتنی بر احتمال و عدم قطعیتش بارها با یکدیگر شور و بحث داشته‌اند.

یا در شعری دیگر که به اتفاقی فراموش نشده از حافظه تاریخی ما چنین اشاره می شود:
جهان ما به دو چیز زنده است
اولی شاعر، و دومی شاعر
و شما هر دو را کشته اید
اول خسرو گلسرخی را
دوم خسرو گلسرخی را

انگار که این تجربه‌ی شاعرانه را خود براهنی بهتر از دیگران توانسته به شکلی اثرگذار بیان کند، زبانی که ساده و موجز است و بی نیاز از لقمه پیچ کردن‌های بی‌جهت برای تاکید و ثبت واقعه ای تاریخی مورد استفاده قرار داده است. فرم و محتوا در بسیاری از شعرها اغلب آمیخته‌اند و جدایی‌ناپذیر، به همین علت در ترجمه هم در کنار توجه به زبان از فرم نباید غافل بود و من احساس می‌کنم مترجم کتاب «نبودنت» در انتخاب کلمات و زبانی که برای هر شعر انتخاب شده دقت لازم را خرج کرده است:
مرز شرقی – غربی همیشه سرگردان است
گاهی به سوی شرق، گاهی غرب
و ما نمی‌دانیم الان دقیقا کجاست:
در گواتمالا، در کوه‌های اورال، یا در درونِ ما
برای همین یک گوش، یک چشم، یک سوراخ دماغ، یک پا
یک ریه و یک تخم یا یک تخمدان‌مان
سمتی‌ست و دیگری سمتی، فقط قلب
فقط قلب همیشه در یک سمت است:
به شمال که نگاه می‌کنیم، در غرب است؛
به جنوب که نگاه می‌کنیم، در شرق است؛
و دهان نمی‌داند آیا از جانب کدام یا هر دو طرف
باید حرف بزند.

یال کاپلینسکی شاعر اسپانیایی درست می‌گوید قلب تنها عضو بدن است که در یک سمت است، ولی کاپلیسنکی با دیدی متفاوت و قیاس‌هایی خاص این مهم را بیان می‌کند دیدی که وسعت جزئی نگری شاعر را به ما یادآوری می‌کند.


..........................................................................
منابع و مآخذ:
۱-نبودنت/ محمدرضا فرزاد/ انتشارات چشمه/ چاپ اول.
۲-درباره هنر و شعر و شاعری، نیما یوشیج/ گردآوری: سیروس طاهباز/ انتشارات نگاه/ چاپ اول.
۳-دفترهای زمانه/ چاپ چهارم/ دفتر اول: شعر، آرش ۱ – ۱۳.
۴- واقعیت رویای من است/ مجموعه اشعار بیژن نجدی/ نشر مرکز/ چاپ دوم.
۵-ظِل‌الله/ شعرهای زندان رضا براهنی/ انتشارات امیرکبیر/ چاپ دوم ۱۳۵۸.
 
کلمات کلیدی : نشر چشمه
 
Romania
۱۳۹۵-۰۶-۰۳ ۱۱:۲۴:۵۱
باید با عقل دید و با منطق مقتضی عقل بر زبان آورد و گفت. (3900643) (alef-11)
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.
چگونه دیدن؟ چگونه گفتن؟