توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 346136
پیشنهاد کتاب/ «طبیعت ثانوی»؛ جرالد م. ادلمن؛ ترجمه خسرو پارسا و محمدرضا خواجه‌پور، فرهنگ معاصر
تحولی شگرف در شناخت ذهن و آگاهی
محمدطاهر کریمی*، 29 فروردین 1395
تاریخ انتشار : يکشنبه ۲۹ فروردين ۱۳۹۵ ساعت ۱۷:۱۸
«طبیعت ثانوی»
نویسنده: جرالد م. ادلمن
مترجم: خسرو پارسا و محمدرضا خواجه‌پور
ناشر: فرهنگ معاصر، چاپ اول۱۳۹۴
۳۰۰صفحه، ۱۸۰۰۰تومان

شما می‌توانید کتاب «طبیعت ثانوی» را تا یک هفته پس از معرفی با ۱۰ درصد تخفیف از فروشگاه اینترنتی شهر کتاب آنلاین خرید کنید.

****

چه بسا به جرئت بتوان گفت که انسان از آغاز خلقت خود به دنبال پاسخ به یک پرسش مهم و کلیدی در زندگی خود بوده است؛ اینکه چه چیزی در درون اوست که سبب شناخت جهان خارج می‌شود؟ آیا مغز انسان سرچشمه کسب دانش‌ها و علوم است؟ آیا ذهن آدمی همان مغز اوست، و یا این‌که آنچه تحت عنوان ذهن از آن یاد می‌شود چیزی ورای مغز انسان است؟ به دیگر سخن اساسا مغز فقط وسیله و آلت ذهن برای کسب علم و معرفت بشر است؟

در پاسخ به این پرسش مهم و اساسی اندیشمندان و فیلسوفان زیادی از روزگاران کهن نظریات و دیدگاه‌های گوناگونی در این‌باره مطرح کرده‌اند. نظریه‌پردازی درباره این موضوع در طول تاریخ ادامه پیداکرد. این امر باعث شد که سنت عظیمی از مباحث انبوه در مورد این مسئله به‌وجود ‌آید، تا جایی که وقتی به دوره معاصر می‌رسیم، شاهد شکل‌گیری رشته‌های تخصصی گوناگونی در این‌باره هستیم. امروزه این‌گونه مباحث تحت عناوینی همچون فلسفه ذهن، علوم شناختی، عصب‌شناسی، هوش مصنوعی، روان‌شناسی و فیزیولوژی مورد تحقیق و کنکاش قرار می‌گیرد. به همین دلیل کتاب‌های بسیار زیادی در علوم گوناگون به این موضوع مهم، جالب و جذاب به‌ نگارش درآمده‌است که هر کدام از منظری خاص آن را واکاوی می‌کنند.

در این میان، کتاب طبیعت ثانوی از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است؛ زیرا این کتاب با بهره‌گیری از مباحث فلسفه ذهن، علوم شناختی و فیزیولوژی گامی موثر در پاسخ‌گویی به این پرسش برداشته است. کمتر کتابی همانند این کتاب به این پرسش پاسخ داده که آیا معرفت بشر و آگاهی به جهان واقع به واسطه مغز است یا توسط چیز دیگری که ورای آن قرار دارد؟ در این اثر با نگاهی نو به مقوله ذهن مواجه می‌شویم و مدلی از ذهن می‌بینیم که بنیادش بر واقعیت زیست‌شناختی و فیزیکالیستی استوار است. به‌عبارت‌دیگر نویسنده تلاش می‌کند موضوع ذهن، آگاهی و مسائل مربوط به آنها را از منظری فیزیکالیستی تبیین‌کند.

ادلمن کتاب را در سیزده فصل به همراه یک پیش‌گفتار و مقدمه تدوین کرده‌است. در ابتدای کتاب نیز مدخلی تحت عنوان نگاهی نو به ذهن نوشته یکی از صاحب‌نظران این حوزه، آلیور ساکس، قرار دارد. ساکس در این مدخل بیان می‌کند که رویای معرفت شناسی مغزبنیاد بیش از هر جای دیگر در کتاب طبیعت ثانوی به حقیقت نزدیک‌تر شده است. نویسنده هم در پیش‌گفتار کتاب در صدد بیان این مطلب است که نگاهش به ذهن با نگاه معرفت‌شناسی سنتی متفاوت است و می خواهد این مسئله را نشان‌دهد که سرشت و بنیاد آگاهی انسان بر فعالیت‌های مغز او بنا شده است. در مقدمه کتاب به این نکته اشاره‌می‌شود که هدف این کتاب تبیین نظریه معرفت‌شناسی مغزبنیاد و قرار دادن نظریه معرفت بر پایه فهم عمل مغز است. در پایان مقدمه بر این نکته تأکید می‌شود که هدف این پژوهش چگونگی تعامل طبیعت و طبیعت ثانوی یا مغز است. منظور از طبیعت ثانوی هم که عنوان کتاب را تشکیل می‌دهد، چیزی جز مغز نیست.

عنوان جالب فصل اول «قوس گالیله‌ای و برنامه داروین» است. نویسنده به این مطلب اشاره می‌کند که در قرون اخیر علم پیشرفت چشمگیری داشته است. او از اقدامات گالیله در حوزه فیزیک نوین و نظریات داروین در حوزه زیست‌شناسی یاد می‌کند، و در ادامه خاطرنشان می‌کند که این پیشرفت‌های شگرف چه تأثیر عمده‌ای بر شناخت مغز انسان داشته است. وی در این فصل توضیح می‌دهد که به یمن پیشرفت‌های عظیم در حوزه شناخت مغز در بیست سال اخیر می‌توان یک تبیین دقیق از مقوله آگاهی ارائه‌داد که در گذشته دانشمندان و فلاسفه از ارائه چنین تبیینی به دلیل عدم پیشرف‌های دنیای کنونی ناتوان بوده‌اند.

در فصل دوم همچون عنوان آن سخن از «آگاهی، بدن و مغز» است. در خصوص آگاهی این مطلب بیان می‌شود که آگاهی از پویایی مغز برمی‌خیزد. نویسنده در پاسخ به این سوال که آگاهی چیست؟ پاسخ می‌دهد که آگاهی چیزی است که با رفتن به یک خواب عمیق و یا یک بی‌هوشی از دست می‌رود، و با خروج از این حالات باز‌می‌گردد. ادلمن در خصوص منشأ این آگاهی بر این نکته تأکید می‌کند که آنچه منبع آگاهی قرار می‌گیرد مغز انسان است؛ یعنی سلول‌های عصبی خاصی که در مغز انسان و یا حتی دیگر پستان‌داران وجود دارد، منبع به‌وجودآمدن آگاهی برای این دسته از موجودات هستند. البته این آگاهی از سنخ آگاهی رایانه نیست بلکه با اموری مثل عواطف و احساسات تعریف و همراه می‌شود.

«انتخاب‌گرایی، پیش‌نیازی برای آگاهی» عنوان فصل سوم است. در این فصل این مسئله تبیین می‌شود که آگاهی چگونه تکامل یافته و چگونه از تک‌تک مغزها سر برمی‌آورد. بر همین اساس ادلمن می‌گوید که در فرآیند آگاهی مغز انسان با توجه به ورودی‌های گوناگونی که از بدن و جهان خارج دریافت می‌کند آگاهی خود را نسبت به چیزی به دست می‌آورد. این ورودی‌ها که در مراحل بعد حالت آگاه را به‌وجود می‌آورند همگی به انحاء گوناگون مورد انتخاب فاعل آگاه قرار گرفته‌اند.

موضوع فصل چهارم، «از فعالیت مغز تا آگاهی»، فعالیت مغز تا چگونگی به‌وجودآمدن آگاهی است. در اینجا ادلمن این نکته را مورد تأکید قرار‌می‌دهد که آگاهی با فعالیت باز‌ورودی در نواحی قشری و تالاموس و برهم‌کنش قشر مغز با خود و با ساختارهای زیر‌قشری استلزام دارد. بدین ترتیب آگاهی یک فرایند متشکل از انواع کیفیت‌های گوناگون در مغز است، و این‌گونه است که آگاهی از فعالیت مغز به‌وجودمی‌آید.

فصل بعدی، «معرفت شناسی و ناراضیان آن»، به مسئله معرفت و رابطه آن با مغز اشاره دارد. در این فصل ابتدا از معرفت‌شناسی‌های گوناگون مثل معرفت‌شناسی فمینیستی، فضیلت‌بنیاد، سنتی و طبیعت‌بنیاد سخن به‌میان می‌آید. بحث در ادامه با بیان این نکته که معرفت بشر برخواسته از علم مغز است به این مسئله می‌رسد که اگر از منظر علمی به مبحث معرفت نظاره شود، به این نتیجه خواهیم رسید که مسئله معرفت به هیچ رو یک مبحث تام وتمام نخواهد بود و مباحث آن همچنان ادامه خواهد داشت. پایان‌بخش فصل این مطلب است که معرفت بشر به یک معرفت‌شناسی مغزبنیاد مربوط می‌شود.

نویسنده در فصل ششم، «رویکردی بر پایه مغز»، درصدد بیان این مطلب است که می‌توان همه مسائل مربوط به آگاهی و فعالیت‌های ذهنی را با تبیینی درست و علمی به معرفت‌شناسی مغزبنیاد بازگرداند. فصل هفتم با عنوان «اشکال معرفت، شقاق میان علم و معارف انسانی» اشکال متعدد معرفت را مطرح می‌کند، و این مطلب مورداشاره قرارمی‌گیرد که برای تعیین صدق این انواع متعدد معرفت می‌توان معیارهای متفاوتی را به‌کار برد. ادلمن در فصل هشتم، «ترمیم شکاف»، به دنبال ترمیم شکاف بین معرفت‌های گوناگون از انسان‌گرایی، پدیدارشناسی و دیگر شاخه‌های علمی بر پایه تبیین درست از مقوله آگاهی است. در فصل نهم، «علیت خطاهای حسی و ارزشی»، سخن از علیت و خطاهای حسی و ارزش‌ها به میان می‌آید و بر این نکته تأکید می‌شود که علم فقط مربوط به حوزه واقعیت است و ارزش‌ها به هیچ عنوان نشأت گرفته از هست‌ها یا واقعیات نیستند.

در فصل دهم، «خلاقیت، تعامل اختصاصی و گسترده»، در رابطه با خلاقیت بحثی صورت‌می‌گیرد و نشان‌داده می‌شود که چگونه یک نظریه مغزبنیاد بستر مفیدی را برای فهم کارهای خلاق فردی و جمعی مهیا می‌کند. نویسنده در فصل یازدهم، «حالت های نابهنجار»، در خصوص حالات نابهنجاری، مثل توهم و هذیان، که در مغز به‌وجودمی‌آید سخن می‌گوید و نحوه به‌وجودآمدن آنها را توضیح می‌دهد. فصل دوازدهم، «ابزارهای مغزبنیاد»، به ابزارهای مغزبنیاد اختصاص یافته است. در این بخش این مطلب توضیح‌داده می‌شود که امکان ساختن مصنوعات آگاه وجود دارد.

ادلمن در فصل پایانی کتاب، «طبیعت ثانوی، استحاله معرفت»، درباره حقیقت و ماهیت طبیعت ثانوی سخن می‌گوید. او به مواردی در مورد مغز اشاره‌می‌کند که خاستگاه و حدود آن را برای خواننده بیشتر آشکار می‌سازد. بدین ترتیب باید گفت که جرالد م. ادلمن با تألیف این کتاب درصدد یک تبیین کاملا علمی و نوین از معرفت و ذهن بشر بوده است. وی با طرح نظریه مغزبنیاد یک تبیین کاملا زیست‌شناختی و فیزیکالیستی از معرفت بشری ارائه داده است.

* کارشناس ارشد فلسفه و کلام اسلامی
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.
تحولی شگرف در شناخت ذهن و آگاهی