کد مطلب: 150052
رادیکالیسم انقلابی و محیط زیست
یادداشت مهمان:مرتضي هاشمي مدني*، 24 فروردین
تاریخ انتشار : پنجشنبه ۲۴ فروردين ۱۳۹۱ ساعت ۱۴:۳۶
یکی از دلایلی که شخصا برای ضدامریکایی بودن کافی میدانم بلایی است که امریکا و دو-سه کشور توسعه یافته بر سر محیط زیست آوردهاند و این دقیقاً همان چیزی است که ما از آن غافلیم. امریکا با دارا بودنِ کمتر از پنج درصد جمعیت جهان، مسئول بیش از بیست و شش درصد از گازهای گلخانهای تولید شده در سال است. این گازها همانطور که لابد میدانید باعث تخریب لایهی ازن و گرم شدن زمین و مصائب بعد از آن هستند. بعد از امریکا، چین با تولید چهارده درصد از این گازها در رتبهی دوم ایستاده.
باید توجه داشت که چین بیش از یک میلیارد جمعیت دارد در حالی که جمعیت امریکا کمتر از دویست و پنجاه میلیون است. این ارقام نشان از نابرابرترین سطح زندگی در زمینهی مصرف انرژی در کل تاریخ را دارد. دویست میلیون نفر بسیار بیش از باقی چندین میلیارد آدم روی کرهی زمین مصرف میکنند و بیملاحظه هم مصرف میکنند.
شیوهی تولید سرمایهداری به نهایت عدم عقلانیت (در معنای وبریِ کلمه) خود رسیده. سرمایهداری متاخر که در سبک زندگی امریکایی تبلوری تام پیدا کرده، نحوهی مصرفی را تجویز میکند که اگر شیوهی مصرف تمام مردم زمین باشد، کل منابع انرژی موجود کفاف سه روز زندگی بشر را نخواهند داد.
ما خاومیانهایها که در شعار بسیار ضدامریکایی هستیم، در عمل مشکل چندانی با الگوی مصرف امریکایی نداریم. بلکه الگوی مصرف سرمایهدارانه را با یک صفت “اسلامی” غسل تعمید میدهیم. دانستن بلایی که امریکا بر سر کرهی زمین آورده برای ضد امریکایی بودن بس است و اندیشه در باب حفظ محیط زیستِ ایران جزو ضدامپریالیستیترین کارهای ممکن است.رادیکالیسم و آنتیامریکانیسم را اگر تنها نه به معنای فریاد زدن در خیابانهای تهران که به معنای مبارزه با تخریب محیط زیست کشور در نظر بگیریم، عملمان به معنای دقیقش مبارزهای رادیکال، انقلابی و اخلاقی برضد سرمایهداری است.
چرا دولتهای مستقر بعد از انقلاب هیچ وقت حامی محیط زیست نبودند و حتی در شعارهایشان هم مسألهی محیط زیست و نقش امریکا در تخریب زمین را نادیده گرفتند؟ به سادگی چون خودِ نظام فشل اداری دولت، بزرگترین غارتگر محیط زیست است. در عمل کاری که ما میکنیم با کاری که امریکا میکند تفاوتی ندارد. مسأله بر سر سطح تکنولوژی است که باعث شده ما قابلیت تخریب کمتری پیدا کنیم.
تنها یک نمونهی اخیر از این مسأله، خشک شدن دریاچهی ارومیه است. عوامل زیادی در این مصیبت طبیعی دخیلاند اما مهمترین آنها عوامل انسانی هستند. تنها یکی از تبعات خشک شدن دریاچه این است که یک بمب نمک هشت میلیارد تُنی منفجر میشود. یعنی بادهای موسمی، نمکهای کف دریاچه را در زمینهای کشاورزی و شهرهای اطراف پراکنده میکنند که این باعث مصائب بیشماری است. جلوگیری از انفجار این بمب نمک و نجات دریاچهی ارومیه جزو مسئولیتهای آن دولتی است که از این فاجعه پیشگیری نکرده است.
بحث در باب سرنوشت ما بر روی زمین و طبیعتی که روز به روز به طور گستردهای تخریب میشود، باید دیر یا زود به آکادمیهای ما وارد شود. ما به غلط گمان میکنیم که “محیط زیست” چیزی است مربوط به دپارتمانهای زیست و بیولوژی و جانورشناسی و گیاه شناسی و غیره. در حالی که این مسأله عمیقاً مسألهای اخلاقی، الهیاتی، فلسفی و جامعهشناختی است.
شاید در شصت درصدِ کنفرانسهایی که در غرب در آنها شرکت داشتهام، بحث، هرچند هم که فلسفی و نظری بوده باشد، به سرعت به بحثی در باب محیط زیست و مسألهی تغییر آب و هوا تبدیل میشود. محیط زیست در آکادمیهای غربی به راستی به مسألهی اصلی بسیاری از روشنفکران و جامعهشناسان تبدیل شده.
جالب آنکه در کشور ما، مباحث نظری و فلسفی که اصولاً بستری غربی دارند و ربط مستقیمی به زندگی ما ندارند بنابر هوسهای روشنفکرانِ مُدگرا به زودی ترجمه میشوند، اما مهمترین مسائلی که به حیات ما بر روی کرهی زمین مرتبط هستند، مغفول میمانند. این مسأله دیر یا زود باید در میان روشنفکران و دانشگاهیان ایرانی هم محل بحث قرار بگیرد. تغییر آب و هوا و تخریب طبیعت، معضلی است که از قضا همهی ما (شرقی و غربی) به یک اندازه از آن متضرر هستیم. سرنوشت محیط زیستمان بینهایت به ما مرتبط است و علیالاصول نخبگان و روشنفکران و دانشگاهیان باید به مسائل “مرتبط” بپردازند.
پ.ن: آمار مذکور در فراز اولِ متن به نقل از مقالهی «جیمز گَروِی» در شمارهی 41 (سال 2008) از «مجلهی فلاسفه» (The Philosopher’s Magazine) است.
*دانشجوی دکتری جامعه شناسی دانشگاه واریک انگلستان
گاهی اوقات انسان نیت خیری دارد اما در عمل از روی نا آگاهی کار اشتباهی را
انجام می دهد. گاهی هم می آید ابرو را درست کند که می زند چشم را کور
می کند!
داستان دریاچه ارومیه هم همین داستان است. برای تامین آب کشاورزی ده ها سد
بر روی رودخانه های سیراب کننده دریاچه بسته می شود بدون آنکه تبعات ناشی از این امر قبلا سنجیده شود. حال باید به سوالات زیر پاسخ داده شود:
1) آیا درست کردن ده ها سد و در نتیجه درست کردن یک کویر گسترده نمک به مفهوم آبادانی است؟
2) هزینه درست کردن این سدها و در نتیجه هرینه ای که باید برای نجات دادن دریاچه ارومیه انجام داد چقدر است؟ با این هزینه چه کارهای دیگری برای بهبود وضعیت کشاورزی می توانست انجام گیرد؟
3) ساخت این سدها به چه میزان بر کشاورزی منطقه موثر بوده است؟
4) چرا چندین سد دیگر در حال ساخت ویا قرار است بر روی رودخانه های این منطقه ساخته شوند؟ (737535) (moderator21)
خیر اله
۱۳۹۱-۰۱-۲۴ ۲۰:۳۴:۱۳
مرحبا به تفکرات معقولانه ات آری برادر بجای درست کردن ابروی در یاچه ارومی زدند چشمش را کور کردند . ما بشر هر جا قدم گذاشتیم بجای آبادانی همان محل به مخروبه تبدیل کردیم . (737807) (moderator21)
کارون را دریابیم . خوزستان هم به همین سرنوشت دچار خواهد شد . (737988) (moderator21)
درست است
۱۳۹۱-۰۱-۲۵ ۱۰:۵۱:۰۲
هدفمندی یارانه ها دقیقا الگوئی تقلیدی سرمایه داری است که با ادعای عدالت غسل تعمید داده شده است تقلیدی از الگوی مصرف مسرفانه امریکائی دوستان لابد بیاد دارند که جناب رئیس جمهور تاکید کردند هر ایرانی باید خودرو شخصی داشته باشد ان هم در شرایطی که مردم از عدم توجه دولت به حمل و نقل عمومی واقعا معذب هستند (738241) (moderator101)
سالهاست فقط شعار میدهیم. (737592) (moderator21)
نه خیر!
سالهاست به جای اینکه به عمق دانش یک فرد، به تجربه اش، به تخصص اش نگاه کنیم و بعد رای بدهیم، بر اساس حرفهای دهن پر کن اش راه دادیم.
سالهاست فقط بر اساس شعار رای می دهیم.
بایستی بر اساس شعور رای داد. (737906) (moderator21)
حال سئوال اینجاست :
چرا زمانی که تعدادی از جوانهای این کشور در ارومیه و تبریز در اعتراض به تخریبهای انسانی صورت گرفته نسبت به این دریاچه از جمله سد سازی های غیر کارشناسانه اعتراض می کنند مسئولان بجای دادن جواب آنها را دستگیر کرده و اغتشاشگر می نامند؟
آیا بجز این است که این جوانان در مقابل تخریب محیط زیستشان احساس مسئولیت کرده و می خواستند صدایشان را به گوش مسئولین برسانند؟
چرا با هر اعتراضی برخورد امنیتی می شود؟
بنا به قانون اساسی ملت حق دارند تجمع اعتراضی مسالمت آمیز داشته باشند پس چرا این حق آنها نادیده گرفته می شود؟ (737615) (moderator21)
همین که الان دیگه از این جوانان مورد نظر شما خبری نیست نشون میده که اون سر وصدا ها سیاسی بوده. و عده ای دنبال این بودند تا به هر بهانه ای دولت و مجلس را منکوب کنند که البته به جایی هم نرسیدند.
اگر کسی واقعا دلسوزه ارومیه است باید مساله محیط زیست رو به پان ترکیسم و بی بی سی گره نزنه. (737640) (moderator21)
تو این مملکت هر کاری که بکنی یک انگی بهت زده می شود. (737923) (moderator21)
بانظر شما كاملا موافقم. (737646) (moderator21)
کریم جان، جداً خودتان جواب سوالتان را نمی دانید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ (737720) (moderator21)
مصطفی
۱۳۹۱-۰۱-۲۴ ۱۷:۴۹:۳۵
خوب ما یک مساله ای داریم به نام امنیت ملی که بهانه ی خوبی است برای جلوگیری از خیلی از فعالیتهایی از این قبیل! (737674) (moderator21)
پركردن درياچه براي ايجاد جاده كه با استفاده از سنگ انجام گرقت در تخريب ذرياچه نقش اساسي داشته است ودرياچه را به دوقسمت تقسيم كرده است (737928) (moderator21)
سعید57
۱۳۹۱-۰۱-۲۴ ۲۳:۳۵:۲۲
با سلام
جناب آقای هاشمی مدنی
شما بهر دلیلی می توانید ضد آمریکایی باشید از جمله محیط زیست ولی آنوقت با همین استدلال و استناد شما ، ما باید ضد خودمان باشیم؟ چون ما هم محیط زیست را تخریب می کنیم و این منطق درستی است؟
ایا همه آنهایی که در دنیا بنوعی نقشی در تخریب محیط زیست داشتند ، تعمدا این کار را کرده اند یا این جبر ورود به عصر صنعتی بوده است؟
آیا آنگاه که این تخریب شروع شد ، اسمش ترقی و توسعه بود و همگان از این دوران شادمان یا اسمش تخریب بود و عمدی؟
آیا برای داشتن دوران صنعتی ، چاره دیگری به غیر از احداث کار خانه ها و جاده ها و ریل ها و کشتی ها و برداشت بیشتر از معادن و.... وجود داشت؟
آیا مگر بشر مختار بود بین ورود به عصر صنعتی و یا ماندن در ماقبل آن؟
آیا مگر همین تکنولوژیهای امروزین که می توانند جلو آلودگیهای بیشتر را بگیرند محصول همین عصر صنعتی نیست که خود موجب این تخریب هاست؟
وووووو...........
لذا به نظر می رسد با بحث های احساساتی از قبیل ، حرکت بر ضد سرمایه داری و مبارزه با تخریب محیط زیست ...... مشکلی قابل حل نیست همانگونه که تا کنون نبوده ، بلکه فقط با اصلاح روشهای بهره برداری از منابع محیطی می توان این مشکلات را مرتفع نمود . البته مستحضرید که بعضا حتی همین آمار و ارقام ها در مورد گازهای گلخانه ای و شکاف لایه اوزون و تخریب محیط زیست و غیره از جانب منابع غربی آلوده به اغراض سیاسی و یا پی ریزی شکل جدید و نا شناخته ای از منافع مادی است وای بسا واژه محیط زیست نیز همانند کلمه حقوق بشر ، ابزاری شده است در دست آنانی که خود مخترع این واژه گانند و البته این مطالب بر اهل نظر چندان پوشیده نیست .
ولی بدیهی است که هر عقل سلیمی سلامت را در همه چیز خواهان است. (737938) (moderator21)
کاملا دغدغه شما را احساس می کنم فقط با ربط دادنش به آمریکا و از زیر بار مسئولیت شانه خالی کردن مخالفم. ولی در کل حرفتون در مورد فاجعه محیط زیستی توی ایران درسته. (737993) (moderator21)
برادر آنتی آمریکا و غرب
لطفا بفرماییدر چرا در این کشورهای خبیث ادامه تحصیل می دهید؟ حتما مزایای تحصیل و کسب علم دانش و ... ربطی به بحران محیط زیست ندارد!
نمی شود که هم سر سفره معاویه ناهار خورد و هم پشت سر علی نماز خواند
البته گفتنی در باره امثال جنابعالی زیاد است که بماند برای بعد
با عرض پوزش دنیای علم به شدت مدیون آمریکاست چه خوشتان بیاید یا نه
چه الف سانسور کند یا نه (738061) (moderator21)
البته دوستان نظرات خوبى دادند و مطالب شما هم حد اقل به صورت بخشى صحيح است به طور مثال چين هم سهمش در الوده كردن محيط زيست بيشتر شده چون اخيرا بيشتر پيشرفت صنعتى كرده است
ضمنا جمعيت امريكا الان كمى بيش از ٣١٢ ميليون نفر است (738149) (moderator101)
خسروسلجوقی
۱۳۹۱-۰۱-۲۵ ۰۹:۳۱:۲۹
شما که در غرب بوده اید از این اقدامات چرا نقل نمی کنید:
کاسه غبار در غرب را چگونه می بینید؟
کاسۀ غبار
کاسۀ غبار ، یا دهۀ سیِ آلوده ، به دورۀ طوفانهای شدید گرد و غبار گفته میشد که از سال 1930 تا 1936 میلادی (در برخی مناطق تا 1940) خرابیهای فراوانی در زیست بوم و کشاورزی دشتهای آمریکا و کانادا به بار آورد. این پدیده در اصل ناشی از خشکسالیهای شدیدی بود که دست به دست چند دهه کشت و زرع گسترده و غیراصولی (کشت و زرع بدون چرخش و آیش، بدون کشت پوششی، یا دیگر روشهای پیشگیری از فرسایش خاک) روی داده بود:
شخم عمیق رو خاک بکر دشتهای بزرگ (ناحیۀ وسیع شرق رشته کوههای راکی در آمریکا و کانادا)، بوتههای ریشهدار و بومی را که همیشه در خشکسالی و تر سالی، نگهدار خاک و رطوبت بودند، ریشه کن کرده بود. در نبودِ این لنگرهای طبیعی نگهدارندۀ خاک، طی خشکسالیهای طولانی دهۀ 1930، خاکِ خشک تبدیل به گرد و غبار شده، به شکل ابرهای تیرهی عظیم، به سوی شرق و جنوب رانده شد. گاه این ابرها تمام آسمان را تا شهرهای ساحل شرقی همچون نیویورک و واشنگتن دی.سی سیاه میکردند. زمینِ خشک و بی پوشش، عرصهای بیمزاحم برای بادهای غالب شد، که بخش عمدۀ خاکِ غارت شده را به اقیانوس اطلس تحویل میدادند. این طوفانهای وسیع شن، گاهی کولاک سیاه و غلتک سیاه نامیده میشدند و بسیاری اوقات، قابلیت دید را تا حدود یک متر کاهش میدادند.
کاسۀ غبار، یک محدودۀ چهل میلیون هکتاری (چهارصد هزار کیلومترمربع) را متأثر ساخت که مرکز آن تگزاس و اوکلاهما و مرزهای آن، نیومکزیکو، کلرادو و کانزاس بودند. میلیونها هکتار از مزارع، بایر شدند و صدها هزار نفر به اجبار خانه و کاشانۀ خود را رها کردند. خیلی از این خانوادهها به کالیفرنیا و ایالتهای دیگری مهاجرت کردند ولی اوضاع اقتصادیشان در آن سالهای «رکود بزرگ »، تفاوت محسوسی با زادگاهشان نداشت. آنها دیگر زمینی نداشتند و کارگران خانه به دوشی بودند که با دستمزدهای بخور و نمیر در این مزرعه و آن باغ، میوه و صیفی میچیدند. جان اشتاینبک ، نویسندۀ نامدار، بعدها دو رمان «خوشههای خشم» و «از موشها و آدمها» را دربارۀ این آدمها نوشت.
فهرست
1- علّتها
2- ویژگیهای جغرافیایی
3- خشکسالی و طوفانهای گرد و غبار
4- جابجاییهای انسانی
4-1- کانادا
4-2- ایالات متحده
4-3 ویژگیهای مهاجران
5- چارهسازیهای دولت آمریکا
6- عوارض اقتصادی دراز مدت
7- تأثیر متقابل با دنیای هنر و رسانه
علّتها
اروپاییها در خلال اکتشافات اولیۀ خود در دشتهای بزرگ، ناحیهای را که بعدها «کاسۀ غبار» شد، برای کشاورزی به سبک اروپایی نامناسب دانستند و این منطقه را «صحرای بزرگ آمریکا» نامیدند. نبود آبهای سطحی و اَلوار، منطقه را برای اسکان پیشگامان و کشاورزی، کم جذابیت مینمود. پس از جنگ داخلی، تمایل به مسکن سازی افزایش یافت و تصویب «قانون اسکان» ، احداث راه آهن سراسری و رسیدن امواج جدید مهاجران، این بازار را گرمتر کرد. یک دورۀ تَرسالی غیرمعمول در دشتهای بزرگ، اسکان جویان و دولت فدرال را گمراه کرد و آنان به این خیال که آب و هوای دشتهای بزرگ به طور دایمی تغییر یافته است، تکیه کلام بساز و بفروشها را باور کردند که «باران، به دنبال گاوآهن است».
اولین فعالیتهای کشاورزی، عمدتاً مزارع دامداری آزادچر بودند؛ با این وجود، زمستانهای سخت 1886 و چند سالِ پس از آن، و نیز عدم تعادل دام و مرتع که با خشکسالی مدت 1890 روی داد، منتهی به توسعۀ زمینهای زراعی شد. روند مداوم مهاجرت از اروپا، اسکان جویان را در آغاز قرن بیستم به دشتهای بزرگ رساند. آغاز دوبارۀ تَرسالی غیرمعمول، باور قبلی را در ذهنها تثبیت کرد که ناحیۀ نیمه خشک «سابق»، میتواند پذیرای کشاورزی گسترده باشد. توسعۀ فناوری، افزایش شخمزنی مکانیزه را در پی داشت، که کشت و زرع در مقیاس بزرگ را ممکن میساخت. جنگ جهانی اول، قیمت محصولات کشاورزی را بالا برد و کشاورزان را برای افزایش مداوم سطح زیرکشت، به شدت اغوا میکرد. در فلات لیانو استاکادو ، مساحت مزارع از 1900 تا 1920 دو برابر شد و زمین زیرکشت، از 1925 تا 1930 بیش از سه برابر شد.
مزرعهداران از روشهای کشاورزی مناسب برای محیطزیست و اقلیم منطقه بهره نبردند و برعکس، روشهایی را به کار گرفتند که خاک را فرسایش میداد. پنبه کاران، مزارع را در طول ماههای زمستان، که بادها در نبراسکا و جنوب آن پر شدّتتر نیز هستند، بدون پوشش رها میکردند و علفهای هرز را با سوزاندن کُلَشها نابود میکردند و این هر دو کار، خاک را از عناصر مغذی طبیعی تُهی میکرد و خاک را در معرض فرسایش هر چه بیشتر میگذارد.
بیپناهی خاک در برابر فرسایش، وقتی آشکار شد که خشکسالی شدیدی در سال 1934، دشتهای بزرگ را در بر گرفت. بوتههای بومی که پیشتر، در طول صدها و هزاران سال مَرغزارها را پوشانده و نگه دارندۀ خاک و رطوبت بودند، اکنون با شخم بیرویه نابود شده بودند. خشکسالی، روخاک را خشک و شکننده کرد و آن را به دست باد داد. خاکِ غبار شده در هوا متراکم شد و ابرهای غبار را تشکیل داد که از بارندگی جلوگیری میکرد(؟). این وضعیت پابرجا بود، تا زمانی که با اجرای برنامههای حفاظت خاک، شرایط به آهستگی رو به بهبود رفت.
ویژگیهای جغرافیایی
بخش اصلی منطقۀ «کاسۀ غبار»، در غرب نصفالنهار صدُم در «های پلِینز» (نبراسکا و جنوب) آن واقع است، که شامل دشتهای موجدار در شمال و دشتهای مسطح در لیانو استاکادو است. ارتفاع از سطح دریا در شرق آن 760 متر و در مجاورت موههای راکی 1800 متر است. ناحیهای نیمه خشک است و سالانه کمتر از 510 میلی متر بارندگی دریافت میکند. این میزان بارندگی، آنقدر هست که بتواند مَرغزارِ بومیِ کوتاه-بوته را تأمین کند. منطقه همچنین مستعد خشکسالیهای طولانی و تَرسالیهای هر از گاهی است. طی سالهای تَر، خاک غنی تولید زراعی خوبی میتواند داشته باشد، ولی گونههای زراعی در سالهای خشک ناتوانند. از اینها گذشته، منطقه در معرض بادهایی است که از همۀ مناطق، به استثنای مناطق ساحلی شدیدتراَند.
خشکسالی و طوفان گرد و غبار
دورۀ ترسالی غیرمعمول، که افزایش اسکان و کشت و زرع را در دشتهای بزرگ تشویق کرد، در سال 1930 به سر رسید و جای خود را به خشکسالی گسترده و شدیدی داد که گیاهان زراعی را شکست داده، زمینهای شخم زده را در برابر فرسایش بادی رها کرد. خاک خوب دشتهای بزرگ به سادگی فرسوده شده، با بادهای قارهای به سوی شرق رانده شد.
تنها در یکی از طوفانهای گرد و غبار سال 1933، در 11 نوامبر، باد شدیدی خاک خشکیدۀ تمام مزارع داکوتای جنوبی را به هوا برد. یک طوفان گرد و غبار دیگر نیز در روزهای 9 و 10 مِی 1934 انبوهی از روخاک دشتهای بزرگ را از جا راند. اَبرهای گرد و غبار، تا شیکاگو پیش رفتند و در آنجا بیش از 5 میلیون تُن گرد و غبار بر زمین گذاردند. دو روز بعد همین طوفان به برخی شهرهای شرق رسید و بوفالو، بوستون، کلِولند، نیویورک و واشنگتن دی.سی را غبارپوش کرد. در زمستان ، برف قرمز در نیوانگلند (ایالتهای شمال شرقی) بارید. در 14 آوریل 1935، یکشنبۀ سیاه، بیست تا از بدترین «کولاکهای سیاه»، خسارتهای بی اندازه به بار آورده، روز را به شب تبدیل کردند و شعاع دید را تا کمتر از یک و نیم متری کاهش دادند.
رانش انسانی
فاجعۀ کاسۀ غبار، عوارض اقتصادی رکود بزرگ را در منطقه تشدید کرد.
کانادا
دو سوّم مزرعهداران «مثلث پالیسر» در استان ساسکاچوان کانادا، برای گذران زندگی مجبور به دریافت کمکهای دولتی شدند، که البته بیشتر ناشی از خشکسالی، تگرگ، آب و هوای غیرقابل پیشبینی و نه طوفانهای گرد و غبار شبیه دشتهای بزرگ در ایالات متحده بود. بسیاری از کاناداییها به نواحی شهری همچون تورونتو گریختند.
آمریکا
وضعیت کاسۀ غبار، انبوه جمعیت رانده شده را وادار کرد از تگزاس، اوکلاهما و دشتهای بزرگ اطراف آنها، به نواحی مجاور مهاجرت کنند. بیش از پانصد هزار آمریکایی بیخانمان شدند. تنها در یکی از طوفانها، 356 خانه غیرقابل استفاده شد. بسیاری از افراد در جستجوی کار به غرب کشور مهاجرت کردند. برخی ساکنان دشتهای بزرگ، به ویژه در کانزاس و اوکلاهما مریض شدند و از ذات الریۀ غبار و سوءتغذیه جان باختند. مهاجرت دسته جمعی دورۀ کاسۀ غبار، بزرگترین عزیمت در طول تاریخ آمریکا در یک دورۀ زمانی کوتاه است. تا سال 1940، دو و نیم میلیون نفر به بیرون ایالتهای روی دشتهای بزرگ نقل مکان کردند و از آن میان، دویست هزار نفر به کالیفرنیا رفتند. بیحاصل شدن زمینها و مصادرۀ خانهها در سر رسید وامها، بسیاری را مجبور کرد مزارع خود در اوکلاهما، آرکانزاس، میسوری، آیووا، نبراسکا، کانزاس، تگزاس، کلرادو و نیومکزیکو رها کنند.
ویژگیهای مهاجران
بررسی آمارهای ادارۀ سرشماری آمریکا و دیگر پیمایشها، نتایج قابل توجهی به دست میدهد. در 1939 ادارۀ اقتصاد کشاورزی آمریکا مشاغلِ حدود 116 هزار خانواده را که در دهۀ 1930 به کالیفرنیا رفته بودند، پیمایش کرد. تنها 43 درصد از «جنوب غربیها» دقیقاً پیش از مهاجرت کشاورز بودند. نزدیک یک سوّم کل مهاجران، افراد متخصص و یا کارمندان دفتری بودند.
چارهسازیهای دولت آمریکا
در یکصد روز اول ریاست جمهوری فرانکلین روزولت در سال 1933، برنامههای دولتی محافظت خاک و بازیابی توازن بوم شناختی کشور تهیه و اجرای آنها آغاز شد. وزیر کشور ، در آگوست آن سال دفتر فرسایش خاک را تأسیس کرد که در سال 1935 به وزارت کشاورزی منتقل شد و دفتر حفاظت خاک نامیده شد و اخیراً دفتر حفاظت منابع طبیعی نام گرفته است.
به علاوه، پس از آنکه با هدف تثبیت قیمتها شش میلیون خوک کشتار شدند، شرکت فدرال امداد مازاد ایجاد شد. شرکت مزبور وظیفه داشت کالاهای کشاورزی را به سازمانهای امدادی برساند. سیب، حبوبات، گوشت کنسروی، آرد و فراوردههای گوشت خوک از طریق شبکههای امداد توزیع شدند. کالاهای پنبهای نیز بعدها برای پوشاندن فقرا به این فهرست افزوده شدند.
در 1935، دولت فدرال دفتر امداد خشکسالی را تأسیس کرد تا هماهنگ کنندۀ خدمات امدادی باشد. این دفتر، گاو و گوسالهها را در شهرستانهایی که وضعیتشان فوقالعاده اعلام شده بود، هر رأس 14 تا 20 دلار خریداری کرد. در آغاز برنامه، بیش از 50 درصد دامها برای مصارف انسانی نامناسب تشخیص داده و کشته شدند. باقی گاو و گوسالهها به شرکت فدرال امداد مازاد تحویل داده شدند تا بین خانوادههای امدادجو در سراسر کشور، غذا توزیع شود. گرچه برای مزرعهداران کار دشواری بود که گلّههای خود را تحویل دهند، برنامۀ کشتار گاوها به بسیاری از آنها کمک کرد تا به ورشکستگی نیافتند. برخی از آنها، برنامۀ دولتی خرید گاوها را نعمتی فرو آمده از آسمان میدانستند.
رئیس جمهور روزولت در یکی از نخستین برنامههای نیودیل (قرار جدید) دستور داد تا سپاهیان حفاظت غیر نظامی کمربند عظیمی از 200 میلیون درخت را از کانادا تا آبیلِن (شهری در مرکز تگزاس) بکارند، تا بادشکن، نگهدارندۀ آب در خاک، و تثبیت کنندۀ خود خاک باشد. دولت همچنین شروع کرد به آموزش مزرعهداران برای حفاظت خاک و روشهای ضد فرسایش از قبیل کِشت تناوبی ، کِشت نواری ، شخم تراز و تراس بندی. در 1937، دولت فدرال یک کارزار پرتکاپو را برای تشویق کاسۀ غباریها به اِعمال روشهای کاشت و شخم زنیِ حافظ خاک اجرا کرد. دولت به کشاورزان بیمیل، به ازای اجرای هر یک از روشهای جدید در هر نیم هکتار، یک دلار میپرداخت. تا 1938، با تلاشهای انبوه حفاظت، میزان خاک سرگردان 65 درصد کاهش یافته بود. با این حال، زمین دیگر قابلیت تولید محصولی به اندازۀ گذران واقعی زندگی مزرعهداران را نداشت. در پاییز 1939، پس از حدود یک دهه کثیفی و گرد و خاک، بالأخره یک بارندگی عادی به منطقه برگشت.
عوارض اقتصادی درازمدت
فارغ از پیامدهای کوتاه مدّت مهاجرت دو و نیم میلیون نفر به بیرون از دشتهای بزرگ، کاسۀ غبار پیامدهای دراز مدّتی نیز داشت. در برخی مناطق تا 75 درصد از روخاک قابل کِشت، در طوفانهای 1930 تا 1940 از بین رفته بود، ولی تفاوتها و تغییرات زیادی در میزان تخریب خاک مشاهده میشد. اُفت ارزش زمین، یکی از تأثیرهای ماندگار کاسۀ غبار بود. شهرستانهایی که بیشترین فرسایشها را به خود دیده بودند، همانهایی بودند که شدیدترین اُفت ارزش زمین را داشتند. ارزش هر جریب زمین در شهرستانهای پُر فرسایش تا 28 درصد و در شهرستانهای دارای فرسایش متوسط تا 17 درصد کاسته شده بود. حتی شهرستانهایی که موفق به حفظ بخش عمدۀ روخاک شده بودند، کاهش چشمگیری در قیمت زمین را شاهد بودند، چرا که در معرض اثرات خارجی نواحی آسیب دیدۀ مجاور بودند. حتی پس از سالها نیز، ارزش کامل کشاورزی اغلب زمینها به جایگاه پیشین خود بازنگشت. در نواحی به شدت فرسایش دیده، تنها 14 تا 28 درصد از هزینۀ اولیۀ کشاورزی زمین (؟) بازیابی شد. با مبنا قرار دادن ارزش دلار در سال 2007، اُفت ارزش زمین ناشی از کاسۀ غبار، نزدیک دو میلیارد دلار تخمین زده میشود. مسیر دیگری که تأثیرات اقتصادی ماندگار شدند، ناکامی مزرعهداران در جایگزینی اقلام زراعیِ کاراتَر بود. بسیاری از مزرعهدارانی که در منطقه ماندند، درک نکردند که در شرایط تخریب کیفیت خاک، میتوانند زمینشان را با روشهای جایگزین به کار گیرند. از آنجا که مقدار روخاک کاسته شده بود، تغییر الگو از صیفیجات و گندم به دامداری و کِشت علوفه میتوانست بهرهوَرتر باشد. زمینهای کم کیفیت، در پروش دام نسبت به تولیدات زراعی بهرهورتر هستند. به جز بیاطلاعی مزرعهداران از فواید تغییر کاربری زمین، در دسترس نبودن اعتبارات نیز مزید بر علت شده بود. در رکود بزرگ، بانکهای بیشماری در منطقۀ کاسۀ غبار ورشکسته شده بودند (به نسبت بیش از دیگر مناطق) و مزرعهداران نمیتوانستند سرمایۀ لازم برای تغییر الگو را به دست آورند. البته حاشیۀ سود تغییر الگو نیز چندان دلگرم کننده نبود.
حتی اگر برخی مزرعهداران به اقلام زراعی کاراتَر رو میآوردند، کاهش درآمد درازمدّت مشاهده شده در دشتهای بزرگ، تکان دهنده بود. به طور میانگین، 50 تا 70 درصد از اُفت اولیۀ درآمد واقعی تجربه شده در دورۀ کاسۀ غبار، از 1950 تا 1990 تداوم یافت. اثر درازمدت سوّم، افزایش اندازۀ مزارع دشتهای بزرگ بود. اندازۀ زمینها از 1930 تا 1940 به طور متوسط 6 تا 10 درصد افزایش یافت. ظاهراً کشاورزانی که به رغم خشکسالی در منطقه مانده بودند، زمینهای بیکیفیتی را که همسایگان سابقشان رها کرده بودند، صاحب میشدند و مزارع بزرگتر، به معنی امکان تعداد قطعات بیشتری زمین آیش بود.
با وجود کاهش درازمدت ارزش زمینها و درآمد زراعی، نرخ بیکاری در مناطق آسیب دیده در حدّ بالایی نماند. در 1950 نرخ بیکاری شهرستانهای آسیب دیده در خشکسالی دهۀ سی، تفاوتی با دیگر مناطق نداشت و این به احتمال قوی نتیجۀ جابجایی بخش بزرگی از جمعیت بیکار شدۀ آن شهرستانها در سالهای قبل بود.
تأثیر متقابل با دنیای هنر و رسانه
عکاسان، موسیقیدانان و نویسندههای زیادی، بحران کاسۀ غبار را مستندسازی کردند. خیلی از آنها، در دوران رکود بزرگ، به استخدام دوایر فدرال آمریکا درآمده بودند. ادارۀ امنیت مزرعه، تعداد زیادی عکاس را به کار گرفت تا بحران را ثبت کنند و این کمک بزرگی بود به هنرمندان شاخصی همچون دوروتی لانژ . این زن، عکس و گزارشهای تصویری ماندگاری از طوفانها و خانوادههای مهاجر گرفت، که در معروفترین آنها، مادر مهاجر، زنی تکیدهای به نام فلورنس آونز تامپسون سه فرزندش را زیر بال و پر گرفته است. این عکس، وحشت کاسۀ غبار را ثبت کرد و موجب شد مردمان بیشتری به بحران ایالتهای آسیب دیدۀ کشور پی ببرند.
کارهای هنرمندان مستقلی همچون وودی گاتری خوانندۀ فولک و جان اشتاینبک رمان نویس نیز متأثر از بحرانهای کاسۀ غبار و رکود بزرگ بود. خود مردمی که دشتهای بزرگ را ترک میکردند نیز، موسیقیشان را نیز با خود میبردند. به ویژه مهاجران اوکلاهمایی، آدمهای روستایی بودند و موسیقی کانتری را به موسیقی کالیفرنیا پیوند زدند. (738178) (moderator101)
آخانی (دانشگاه تهران)
۱۳۹۱-۰۱-۲۵ ۰۹:۴۱:۲۱
نوشته بسیار زیبا و پر معنی است. جای خرسندی است که سایر متخصصان هم اهمیت مسئله محیط زیست را درک کرده اند و امیدوارم که تصمیم سازان کلان کشور هم متوجه شوند که راهی را که بنام توسعه ناپایدار آغاز کرده اند به ترکستان ختم می شود. من به عنوان کسی که بر حسب شغل و تخصصم تمامی کشور و بسیار از کشورهای غربی و از جمله آمریکا را از نزدیک دیده ام برای وضعیتی که متاسفانه عده ای تکنوکرات و کارفرما بنام توسعه بر کشور مان ایران تحمیل کرده اند نگرانم. دریاچه ارومیه فقط نمادی از تخریب شدید محیط زیست ایران است. تقریبا در همه ابعاد محیط زیستی حتی از عقب افتاده ترین کشورهای جهان هم عقب تریم. آلودگی هوای شهرها و خشک شدن تقریبا همه تالابها و رودخانه های کشور، آنهم در سه دهه و دهها مورد دیگر که حتی اشاره آن باعث سانسور این کمنت علمی و دلسوزانه در الف می گردد نشان از بحرانی فراگیر دارد که دهها برابر خطرناکتر از هر دشمنی است.
بسیاری از کسانی که بدلیل منافع مادی اشان از تخریب محیط زیست به بهانه توسعه طرفداری میکنند همیشه دو استدلال دارند. 1: غربیها هم زمانی برای صنعتی شدن محیط زیست خود را تخریب کرده اند. 2: اگر ما سد نسازیم، پس مردم چگونه دوش بگیرند. اگر ما بخاطر حفظ محیط زیست مانع گسترش صنایع شویم پس شغل مردم چه می شود.
بسیار خلاصه و ساده می توان به این پرسشها پاسخ داد. در پاسخ پرسش اول باید ابتدا جغرافیای طبیعی ایران را با کشورهای اروپایی و آمریکا مقایسه کرد. ایران کشوری خشک است و بطور طبیعی سطح تنش زیستی آن بسیار بالاست. هر گونه تخریب در سرزمین ایران بسیار بسیار خطرناک بوده و بدلیل محدودیت اقلیمی امکان بازسازی آن در آینده اگر نگویم وجود ندارد بسیار مشکل است. برای مثال به پدیده شور شدن خاک اشاره می کنم. بدلیل بالا بودن پتانسیل تبخیر در ایران هر گونه تخریب خاک و آبیاری غلط نتیجه ای جز افزایش شوری ندارد. شوری هم چیزی نیست که بتوان آنرا از بین برد چون به آب نیاز دارد. ولی در کشورهای مرطوب حتی اگر جنگلی تخریب شود با چند سال مدیریت مجدد احیا می شود. ولی رفتارهای ما در ایران فقط باعث بیابانی شدن می شود.
در پاسخ استدلال دوم - آنطور که بدرستی آقای هاشمی مدنی اشاره کرده اند - در رفتار خود حتی افراطی تر از آمریکاییها عمل می کنیم. افرادی بشدت مصرف گرا هستیم که متاسفانه هنوز مفهوم سالم زندگی کردن را نمی دانیم و خواسته یا نا خواسته در دام مافیای توسعه ناپایدار افتاده ایم. به همین دلیل بجای آنکه زندگی سالم و اقتصاد سالم و تولید و مشاغل مولد و سالم را در کشور توسعه دهیم به شغلهای ناسالم و زندگی ناسالم را سر لوحه خود قرار داده ایم. مثال بارز آن استفاده از پدیده وسیله نقیله شخصی است. برنامه ریزان ما علیرغم شعارهای خود حمل و نقل عمومی را بکلی فراموش کرده اند و همه تلاش خود را در جهت تولید وسیله نقلیه شخصی، جاده سازی و اتوبان سازی برای وسایل نقیله شخصی صرف می کنند. درآمدهای نجومی نفت در چند سال اخیر می توانست به بهبود حمل و نقل عمومی و بخصوص راه آهن و مترو منجر شود. با وجود آنکه همه اش شعار کمک به روستاییان و محرومین را می دهیم ولی در عمل سد درست می کنیم تا آب شهرنشینان را تامین کنیم و اصلا کاری به حقوق جوامع محلی و روستائیان و حفظ قناتها نداریم. اگر هم به روستا می رویم نه آنست که اقتصاد کشاورزی روستا را درست کنیم بلکه تمامی تلاش دولت آنست که همه روستاها را به شهر تبدیل کند. امسال که برای سیزده بدر به روستای سابقمان رفته بودم در زمینهای کشاورزی هزاران وسیله نقلیه شخصی دیدم که حسرت گذشته را خوردم. روستاییان سر مست از آنکه جاده آسفالته قیمت زمینهای آنها را افزایش داده است! ما در بهار همیشه رودخانه پر آب داشتیم و جوانان به منطقه ا ی موسوم به سه له له می رفتند و کلی خوش می گذراندند. ولی رودخانه و قنات سه له له کاملا خشک شده است چون سد سازی و توسعه صنعتی اراک همه منابع آبی را خشک کرده است. مثال دوم استفاده بی رویه از ظروف یکبار مصرف و انواع بسته بندیها و رها سازی آنها در طبیعت است. به جرات می توانم بگویم ایران تنها کشوری در دنیا است که تا این حد افراطی به استفاده از این ظروف و انواع بسته بندیها رو آورده و برنامه درست و حسابی در بازیافت آنها ندارد و سالانه میلیاردها دلار سرمایه های ملی صرف آلوده و کثیف شدن طبیعت ایران می شود. من نه ماه گذشته که در آلمان بودم بندرت از پلاستک استفاده کردم ولی وقتی یکبار به میدان تره بار در تهران می روم به اندازه همه این مدت پلاستک مصرف می شود. این کدام عقلانیت است که سرمایه ملی کشور صرف سفره و ظروف یکبار و پلاستیک شود و بعد هم در طبیعت رها گردد؟ مثال آخر هم ساختمان سازی افراطی و لوکس گرایی نفرت انگیز و گسترش تراکم در شهرها است. در کدام کشور توسعه یافته ای می توان این حجم از ساخت و ساز را دید که در تهران رخ می دهد؟ شهری که سالها است از منظر اکولوژیکی تحمل تراکم بیشتر را ندارد. 10 سال است که ما در اطراف محل مسکونی خود آرامش نداریم چون آپارتمان سازی و تراکم سازی زندگی ما را بشدت تلخ و ناگوار کرده است. آنهم در منطقه ای که قدیمی ترین ساختمانهای آن 30-35 سال است!این تازه یک طرف قضیه است. برای این حجم ساخت و ساز تمامی کوههای کشور دارد نابود می شود. اگر به برداشت شن و ماسه در دره هراز سر بزنید و یا معادن کوه دماوند آنوقت می توان دید این لوکس گرایی افراطی و مخرب به چه قیمتی تمام می شود. جامعه شناسان باید بررسی کنند که چه دلیلی است که تمامی ساختمانهای تهران با سنگ قیمتی تزیین شوند در حالیکه شما در کشوری پیشرفته در انگلیس جز آجر ساده نمی بینید؟ آیا این سنگ کاریها ما را شادتر و زندگی ما را بهتر می کند و یا کودک بی گناه من بایستی هر روز گرد و خاک برش آنها را تنفس کند و معلوم نیست فردا به کدام بیماری دچار شود؟ آیا ما در مادی گرایی گوی سبقت را از آمریکاییها نربوده ایم؟ (738185) (moderator101)
به نام خدا
بر نامه مطالعاتی احداث راه دریاچه ، قبل از انقلاب و با هدف شکوفائی بیش از پیش منطقه از حیث اقتصادی و بویزه توریسم آغاز و در دست اقدام بوده است. با اینحال، شروع عملیا ت احداث راه در دریاچه پیش از اتمام تهیه نقشه های هوائی و زمین شناسی کف دریاچه و علیرغم هشدار های اهل فن و متخصصان فن، و با اصرار مدیریت وقت راه و ترابری استان آذربایجانغربی صورت گرفت. در کف دریاچه دره ای لجنی وجود داشته است که عملیات پر کردن آن و خاک ریزی با تامین خاک مورد نظر از کوه همجوار یعنی زنبیل را با مشکل مواجه کرد. بنا بر شنیده ها از اهالی قدیمی و نیز نقل بین مردم، احتمال زیاد در کف در یاچه چشمه های آب وجود داشته که اصرار بر خاک ریزی نا آگاهانه و غیر علمی را می توان از جمله علل این فاجعه زیست محیطی که هنوز ابعاد آن بدرستی بررسی و لمس نشده است ، ذکر کرد. (738206) (moderator101)
سیاست را با محیط زیست قاطی نکنید و بگذارید این فعالیتهای اندک زیست محیطی ادام داشته باشد (738522) (moderator101)
به جای 30سال سد سازی .3سال میگذاشتند خط اهن بین تبریز ارومیه این عقل کل ها.الان دریاچه هم خشک نمیشد. (739165) (moderator18)
دریاچه ارومیه امروز هم که خشک بشه تا 1000 سال دیگه هم شبیه دریاچه نمک قم نمیشه، چه برسه به روزی که بخواد تو هوا بلور های نمک رو منتشر کنه. لا اقل یک تخمینی اعلام می کردید که منتظر باشیم ببینم چه زمانی حرف شما درست از آب در میاد و این بمب نمک منفجر میشه...!
این همه دریاچه های نمک در کل جهان داریم، کدومش رو سراغ دارید که الان نمک هاش با باد مثل ماسه بتونه جابجا بشه، فقط اسم یکدونه اش رو هم بگید و عکس جابجایی نمک هاش رو نشون بدید کافیه،
فرسایش بلور نمک بر اثر باد و سرما خیلی کم هست و همیشه حالت ترمیمی داره که با یک باران دوباره بلور های اون تقویت و احیا میشه، حتی 1000 سال دیگه هم جابجایی نمک های دریاچه ارومیه را با باد نخواهید دید. (741115) (moderator18)