توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 332546
« دموکراسی یا دموقراضه» کتابی که دغدغه جهانی دارد
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۴ ساعت ۱۶:۱۵
جلسه نقد و بررسی کتاب «دموکراسی یا دموقراضه» اثر "سیدمهدی شجاعی" روز سه‌شنبه ۲۷ بهمن در فرهنگسرای گلستان برگزار شد. در این برنامه نویسنده اثر و منتقدین، محمدرضا گودرزی و ابوالفضل زرویی نصرآباد و علاقه‌مندان حوزه داستان حضور داشتند.

به گزارش الف کتاب، محمدرضا گودرزی در ابتدای جلسه از  زرویی نصرآباد دعوت کرد تا  نقد و بررسی کتاب «دموکراسی یا دموقراضه» با سخنان خود درباره این نویسنده و اثر مورد بحث آغاز کند.

ابوالفضل زرویی نصرآباد به شرح زیر درباره کتاب «دموکراسی یا دموقراضه» اثر سید مهدی شجاعی به سخن گفتن پرداخت:
بنده بحث را به سه بخش تقسیم می‌کنم، نخست کلیات که به روانکاوی یا شناخت مخاطب رمان، قصه و سایر کتب. بخض دوم نقاط قوت کتاب است که تمایل دارم دوستان توجه بیشتری نمایند. بخش سوم نیز مصادیقی است که به ذهن بنده خطور کرده که در واقع عاملی بر تاکید نقاط قوت داستان هستند. یکی از آفاتی که در بین اکثر ایرانیان وجود دارد، تمایل همگانی به دریافت و یا صدور حکم قطعی است، بدون اینکه احساس نیاز به اندکی مطالعه و بررسی و پژوهش نمائیم. مثلا این که در حیطه ادبیات بدانیم بزرگترین شاعر یا فیلسوف قرن فلان چه کسی بوده است و به باقی آنها نیز کاری نداشته باشیم. در زمینه دیگر نیز به "تنها" موارد علاقه‌مندیم، مثلا تنها فردی که ۵۰ روز بعد از زمین لرزه در فلان جا زنده مانده بود. برای مثال بیشتر از ما درباره بزرگان ادبی سوال بپرسند که ما در عرفان مولانا، در شعر عارفانه حافظ، اشعار عاشقانه سعدی، رباعیات خیام و غیره را می‌شناسیم. اما مثلا بگوییم در قرن ۷ علاوه بر سعدی، شاعران بسیاری بودند را عمدتا نپذیرفته و به همان یک مورد بسنده می‌کنیم. مثلا اگر از شعرای حماسی سوال شود همگی ما فقط شاهنامه فردوسی را در ذهن داریم در عین حال که بیش از ۱۰۰ عنوان شاهنامه در تاریخ ادبی ما وجود داشتند. همین مسائل موجب سطحی‌نگری و کم ریشه بودن ما شده است. ملا فیروز بن ملا کاووس نویسنده و شخصیت طناز ایرانی بوده که به هند مهاجرت کرده بود و کتاب به نام دساتیر را ترجمه کرده است که از آن به "آفت فرهنگ واژگان پارسی" یاد می‌کنند که در آن لغات خودساخته زیادی وجود دارد و حاوی داستان‌های جالب اما با لغات عجیب بسیاری است. از این نویسنده اثر جالب دیگری به نام "جاج نامه" هم‌وزن و معادل با "شاهنامه" وجود دارد که در مورد فتوحات جرج سوم (پدر جد ملکه ویکتوریا) که هندوستان را استعمار کرد، به روایت می‌پردازد و بسیاری از ایرانیان حتی نام آن را هم نشنیده‌اند! در مقایسه این دو نیز باید گفت شاهنامه فردوسی در حدود ۴۵۰۰۰ بیت است؛ ولی جاجنامه در ۶ مجلد تقریبا ۵۰۰ صفحه ای و حدود ۳۵۰۰۰ بیت است که هر چند این اثر همسنگ شاهنامه فردوسی نیست، اما نظر ما محدود به یک شاهنامه است و لا غیر! این مشکل در سایر موارد هم متاسفانه به چشم می‌خورد؛ مثلاً اشاره به وجود ۷ کعبه (خانه مکعبی شکل) در تاریخ اسلام که در ۷ نقطه شبه جزیره عربستان قرار داشتند و کعبه فعلی نیز یکی از آنهاست، اما بسیاری این را نپذیرفته و حتی حاضر به مطالعه و درنگ نیستند و به حال حاضر خود توجه دارند. تمام این موارد را بیان کردم تا بگویم که متاسفانه در عرصه ادبیات هم دچار نوعی آفت هستیم، اگر ندانیم که رمان طنز چیست و تفاوت آن با هجو و سایر موارد چیست و همواره به دنبال یک حکم قطعی و نهایی هستیم که شخصی در یک قالب مشخص حکم کند و پیگیر مسائل بیشتر نیستیم. حال فارغ از خستگی و بی‌حالی ذهن عامه از پذیرش نام یا درک و تحلیل یک مبحث جدید و بدون اینکه قصد دیکته کردن مطلبی را داشته باشم، معتقدم که دموقراضه تنها رمان طنز سیاسی فارسی با دیدگاه جهانی است. در هیچ جای کتاب اثری از هجو و هزل و فکاهه و سایر موارد شوخ‌طبعی نمی‌بینید و بصورت کامل و قائم و محکم، تمام مطالب کتاب بر پایه طنز استوار است. یکی از محاسن عمده این کتاب به رغم دیدگاه جهانی و این نکته که تمام موارد امکان وقوع در هر کشوری را دارند، زبان این رمان قومی است؛ یعنی مخاطب این اثر دقیقا متوجه می‌شود که نویسنده در محیطی آزاد (به مفهوم غربی آن) رشد نیافته است. اما در عین حال با دارا بودن یک سری اعتقادات و رعایت آداب و در پرده‌گویی، مشخص است که این نوع بیان یک زبان شرقی است اما دغدغه جهانی نیز دارد.

خانم باربارا تاکمن مورخ مشهور آمریکایی که من ایشان را فیلسوف می‌دانم، کتابی به عنوان "سیر نابخردی از ویتنام تا تروریا" دارد که ایشان معتقدند انسان روز به روز بی‌شعورتر شده و از این حیث سیر نابخردی را نوشته‌اند. مثلاً ابن سینا کجا و دانشمندان امروز کجا، یا عبید زاکانی کجا و بنده کجا؟ این سیر معکوس و عقل‌زدایی و پَس‌رفت حکمت و خرد و دانش متأسفانه در تمام مسائل و سراسر جهان فراگیر است. اشاراتی که در این کتاب است نیز مبتنی بر همین امر است که اتفاقا ۲۵ برادر که هر یک در مقاطع ۲ ساله به ‌ترتیب پس از مرگ پادشاه بر تخت حکومت بودند روز به روز بدتر شده‌اند که اتفاقاً روند سیر درستی بوده است، زیرا از زمان حکومت شاه که قانونگذار هم نبوده و سلطنت خاص داشته تا برادر آخر که مصادف با دوره قانونگذاری و عصر دموقراضه است، بی‌خردی و نابخردی موج می‌زند. در تمام تاریخ انسان‌های دلسوز بودند و این نیست که حال آقای شجاعی بروز و ظهور یافته و در سدد نصیحت اقدام به داستان‌نویسی کرده باشند، چنانکه سعدی نصیحت‌نامه بسیار خوبی برای پادشاهان در باب برخورد با دوست و دشمن و غیره را دارد؛ اما به هر حال روند بی‌حکمتی و کم خردی نیز همواره عاملی موثر در حکومت حکام فاسد بوده و خواهد بود. به عقیده بنده روند داستان و عمده مطالب آن مانند برخی اشعار سعدی که غیرقابل تغییر است و مفهوم بسیار کاملی را در بر می‌گیرد، فارغ از تعارف و اغراق همین حالت را دارد. تنها جایی در این کتاب که به ذهن من رسیده بود نیازمند تغییرات اندکی است، در فصل پایانی بود که البته با توجه به نکات موجود، نیازی را احساس نمی‌کنم.

نقاط قوتی که باید عرض کنم نخست در خصوص "درسنامه‌ای بودن" این کتاب برای کلیه طنزپردازان است به جهت آموزش "بیان ناگفتنی‌ها". در هر حال می‌توان هر حرفی را به نوعی در لفافه طرح و نوشت یا حتی بیان کرد که یه سادگی قابل تشخیص نباشند. اما چگونه؟ این کتاب دقیقا تمام این مباحث را شامل می‌شود و از حیث ظرافت یا لطافت بیان نکاتی که احیانا به او "برچسب خروج از حدود و مرزهای سیاسی و یا شرعی" بزنند، بسیار خوب عمل کرده است.

از دیگر نقاط قوت داستان، احترام به شعور مخاطب و عدم توضیح واضحات و پرهیز از تکرار زاید است؛ بدین ترتیب که به فراوانی و به صورت گذرا از نکات پراکنده در متن استفاده شده، بدون آنکه تمنای تجلی داشته باشد یا توضیح داده باشد که من در اینجا از فلان مورد برای ظرافت متن استفاده کردم که همین نکته جز لذت‌بخش‌ترین عناصر این رمان محسوب می‌شود.
این کتاب را می‌توان هم بسته به موقعیت مکان و زمانی که در آن نوشته شده تحلیل کرد، هم به صورت فرا زمانی و فرا مکانی و فرا تاریخی و فرا جغرافیایی و فرا حکومتی. زیرا از حیث هنری تعلق به زمان و مکان خاصی نداشته و در هر بُرهه‌ای از زمان می‌توان تک‌تک اجزا آن را در هر حکومتی مشاهده کرد. این کتاب سرشار از طنز پوشیده است، یعنی همانطور که اشاره داشتم روی موضوعی تاکید نشده و فقط با ظرافت خاص به صورت گذرا اشاره و از آن رد شده است.

این اثر شامل آسیب‌شناسی دقیق و ظریفی از دموکراسی‌های مرسوم و در حقیقت موسوم است و همچنین موقعیت‌های گوناگون از جمله انتخابات تا سایر شرایطی که مردم برای انجام کار جمعی فراخوان می‌شوند. در این قسمت نویسنده به شدت عالی عمل کرده و فارغ از شیوه نگارش و داستان، توصیه من به نگرش و قضاوت عادلانه مخاطب است، زیرا اگر این شرایط نه فقط در جامعه ما بلکه در هر حکومتی که دم از دموکراسی می‌زند نیز جاری و ساری است. در مقاطع مختلف تاریخ نمونه‌های بسیاری از بی‌عدالتی و ظلم حکومت بر مردم وجود دارد و صرفا منحصر به این منطقه و محدوده نبوده است. در مجموع نگاه نویسنده بسیار فراگیر، و فلسفی مبتنی بر تعمق و جهان‌شمول است. سایر نکات را نیز به صورت تیتروار اشاره می‌کنم که خوانندگان عزیز در هنگام مطالعه مدنظر داشته باشند:

انتخاب قهری و جبری بودن از بین ۲۵ برادر و نوبتی بودن حکومت مثل سایه‌ای بر سر مردم سنگینی می‌کند و دموکراسی او از این نوع بوده است که حکومت استسبابی تلقی شده که نویسنده به خوبی به آن اشاره می‌کند. قانون‌گذاری‌های دموکراتیک و البته اینجا مواردی که دموقراضه باب می‌کند، بحثی است که امروزه بین فلاسفه و اساتید اخلاق رواج دارد؛ بدین ترتیب که هر چه حقوق و قوانین گسترش می‌یابد، اخلاق فروکش کرده و به درجات پایین‌تر می‌رسد. یعنی قانون راه را بر اخلاق تنگ می‌کند. کما اینکه دموقراضه قانون را برای نخستین بار وضع کرد و البته بعدا مشخص شد که از طرف دشمن خط گرفته، همین مورد به دموقراضه تعبیر می‌شود و با توجه به اشاره ظریف نویسنده، مورد بسیار خوبی برای بحث دموکراسی است.

در بخش پانی کتاب نیز به طرز جالبی مشاهده می‌شود که تمام استدلالات نویسنده شبیه به خود دموقراضه می‌شود که البته اشاره‌ای بسیار ظریف به این نکته دارد که تمام اطرافیانی که با حکومت مماشات و تبادل دارند، در نهایت کار به مثابه عمال حکومتی همانند آنها رفتار کرده و گویی به جزیی از آنها مبدل شده‌اند.

پس از سخنان زرویی نصر آباد ، محمد رضا گودرزی به نقد و بررسی کتاب مورد بحث پرداخت که مشروح آن را در ادامه می خوانید:
رمان شامل ۱۴ فصل است و نظر بنده از حیث دیدگاهی، روایت شناسی آن و از لحاظ گونه‌بندی نیز یک رمان تمثیلی طنزآمیز است؛ یعنی ذکر مثال از چیزی برای بیان موضوعی دیگر و طنزآمیز هم که ذات شیوۀ نگارش این متن بر اساس آن انجام شده است. می‌گویند طنز زاده‌ی غریزۀ اعتراضی است که به هنر بدل گردیده، و وظیفه‌ای که در اینجا بر عهدۀ طنز است، آن که اعتراض را به به هنر مبدل کند؛ وظیفه‌ای که در این رمان به درستی انجام پذیرفته است. به تعبیر یکی از بنیان‌گذاران مباحث روایت آقای "میخائل باختین" رمان طنزآلود "کارناوالی" است؛ بدین مفهوم که در کارناوال ادبی، زبان و جهان‌بینی قدرت سیاسی به مضحکه و سُخره گرفته شده و حقیقت از دیدگاهی متفاوت مطرح می‌شود که در این متن نیز صورت پذیرفته است.

در کارناوال حقیقی که شامل جشن‌ها و مراسم عمومی است، تمایز طبقات مختلف اجتماعی مورد دست‌آویز قرار می‌گیرند؛ به گونه‌ای که دلقک‌ها پادشاه، مردم احمق خردمند، قدیسان مورد تمسخر، خوب و بد، شوخی و جدی همگی در هم آمیخته شده تا خواننده با روشی شاداب و سرخوشانه به مفاهیمی عمیق و تلخ دست یابد. دقیقا مصداق بارز این موضوع، متن همین رمان کارناوال‌گونه است؛ یعنی شیوه ی روایت آن درست منطبق بر مواردی است که اشاره گردید. باختین در ادامه مبحث کارناوال و تعریف آن در ادبیات می‌گوید: جهان بی‌قید و بند، جلوه‌ها و اشکال فُکاهی که در مقابل لحن جدی و رسمی قد علم می‌کند؛ در این دیدگاه فرهنگ مردم در تقابل با دیدگاهِ قدرت سیاسی و فعالیت‌های فرهنگی نُخبگان قرار می‌گیرد. یعنی در اینجا متنِ طنزآلودِ کارناوالی در دو حیطه مبارزه می‌کند: یکی در مقابل گفتمان ایدئولوژیک قدرت سیاسی و دیگری گفتمان ادبی نخبگان فرهنگی که طنز را در گذشته (حداقل در بدو شکل‌گیری آن) یک سطح پائین‌تر از ادبیات می‌دانستند.
خنده از دیدگاه باختین در کارناوال نقش مهمی دارد، زیرا کارناوال از گروتسک، غلو و تخطی بهره گرفته است. گروتسک در واقع داستان‌های طنزآلود تلخی است که بر اساس برخی از کاستی‌ها روایت شده و شما می‌خندید در عین حال که احساس اندوه می‌کنید. متن به مهد تمایزهای طبقاتی اجتماعی اشاره دارد، به تفاوت و مقاومت در برابر نظم و باورهای بسته‌ای از قدرت قرار می‌گیرد.
شیوه‌ی روایت در این رمان یک "صدا" است که اصطلاحاً همان راوی در جایگاه برتر است که این صدا به متن جهت می‌دهد. در اینجا یک نویسنده درون متنی وجود دارد که در حال نوشتن متن بوده و بیان می‌کند که با تحقیق و پژوهش در تاریخی بی‌نام به نگارش می‌پردازد. ما با توجه به تمام نکات مذکور دو راوی اصلی داریم: یکی راوی بیرونی که صداست و راجع به نویسنده درون متن نیز صحبت می‌کند؛ و یک نویسندۀ درون متنی داریم که وارد گفتگو با خواننده می‌شود. در این کتاب برخلاف متون کلاسیک که از شیوه گفتگو با خواننده استفاده می‌شود، راجع به نویسنده درون متنی که با نویسنده روی جلد کتاب (سیدمهدی شجاعی) تفاوت دارد نیز صحبت می‌کند که در صفحه ۱۰ کتاب به این مورد اشاره شده است. خصلت داستانی کتاب بیشتر تحت سلطه خصلت مفهومی با آن ساختارشکنی مباحث قرار دارد. پس ما می‌گوییم تمثیل سیاسی است.

نکته دیگر از دیدگاه روایی آن است که این داستان از "آویونیک" استفاده کرده است که از آن با عباراتی همچون طعنه، کنیه یا طنز دو پهلو تعبیر می‌کنند، لیکن در فارسی معادل دقیقی ندارد، اما در این متن به مفهموم جمله‌ای است که معنای معکوس آن مدنظر نویسنده است و ما دقیقا با یک "آویونیک کلامی" مواجه هستیم، چرا که مخاطب آگاه سریعاً پی به مفهوم اصلی آن می‌برد. آیرونیک مهم‌ترین ابزار برای "حرف زدن" در مقابل "حرف نازدن‌ها" محسوب می‌گردد و دوم تمثیل؛ که در مواقعی در تاریخ ادبیات شکل می‌گیرد که مجالی بر بیان برخی مباحث به طور آشکار وجود ندارد.

این متن نمونه‌ای از آثار تمثیلی- سیاسی است که در چنین متونی، تمثیل وارد ارتباطی میان‌متن با تاریخ، قصه، افسانه و حکایت شده است. یعنی اشکال گذشته به زیرمتونی مبدل شده که اکنون در دستان شماست ولی در قالبی طنزآمیز با روایتی امروزی که شما را به یک زمان بی‌تاریخ نامعین که دموقراضه و پادشاه و پسرانش بوده است، ارجاع می‌دهد. در مجموع مشهود است که نویسنده در شیوه روایت داستان از افسانه، تاریخ و حکایت هم استفاده می‌کند که کاربرد تمام عناصر فوق، موجب آوردن صداهای متفاوت در متن شده است.

رمان پر از نکاتی نغز است که خواننده را متوجه خویش ساخته و به تامل و عمق وادار می‌کند. منهای بحث طنز، متن خوب از دیدگاه روایت‌شناسی دارای دو وجه مهم برای شاخص متن ارزشمند دارد: نخست نحوۀ تاثیر متن در وجه ادراک حسی، و دوم تاثیر متن در بخش قوه فاعل یا عاقله است. مزیت طنز در بخش ادراک حسی یعنی انتقال حس و فضای شاداب است که دست بازتری دارد که در این متن نیز مشهود است؛ اما این متن در قوه شناخت هم کاملا کار کرده و ذهن مخاطب را درگیر مفاهیمی می‌کند که در عین اکنونی بودن، می تواند فَرا تاریخی نیز باشد. همانطور که جناب زرویی نیز اشاره کردند، ما می‌توانیم متن را اکنونی بخوانیم یا فراتر از آن؛ حال کسی که در این موقعیت قرار گرفت می‌تواند نشانه‌ها را با تعبیر خویش روایت کند، یا کسی که در موقعیت دیگری مثلا ترجمه باشد، قادر به برداشتی فراتر از آن است. چون بطن داستان "قدرت و نقد آن" است و این قدرت از ابزارها برای تثبیت و تحکیم خود استفاده می‌کند، در تمام جهان بحث قدرت وجود دارد، اما با شیوه‌های گوناگون در اعمال آن.
فصل اول هر رمان مصداقی از کل رمان است، به این معنا که اطلاعات موجود در این بخش در سایر فصول تشریح می‌شود و چیزی بیان نمی‌شود که در باقی فصول موجود نباشد که در این اثر، عملا این نکته از سوی نویسنده رعایت شده است. اطلاعات اصلی بر اساس مطالب بخش نخست، در سالیان دور پادشاهی حاکم بر سرزمین غربستان بوده به نام ممومل که در آستانه مرگ وصیت می‌کند هر ۲۵ فرزند او در مقاطع ۲ ساله به ‌ترتیب پس از مرگ او بر تخت شاهی بنشینند اما نه به ترتیب سن، بلکه با رأی مردم. هر یک از فرزندان در دوره سلطنت خود ستم فراوانی به مردم روا داشته و مردم سرانجام طی اقدامی متناقض‌گونه تصمیم می‌گیرند فرزند ۲۵ ام که بیمار‌ترین، زشت‌ترین و نادان‌ترین آنهاست را انتخاب کنند. نام فرزندان شاه همگی پیشوند «دمو» دارد و این آخری «دمو‌کافیه» نام دارد که در زبان مردم شهر به «دمو قراضه» شهرت یافته است. چارچوب و کلیات پلات داستان در همین ابتدا آمده و شما در ادامه با گشایش ماجرا روبرو هستید. راوی در فصل نخست و آغاز ماجرا، مدام روایت اصلی را به تاخیر می‌اندازد که نوعی بازیگوشی است که مرتب به حواشی پرداخته، اما در بحث آویونیک که قبلا اشاره کردم، مرز بین حاشیه و متن وجود ندارد و عملا امکان حذف آن بخش از متن وجود ندارد. در مباحث جدیدتر مرز قاب و تصویر قاب طبق دیدگاه مدرن بخشی از تصویر است. در اینجا نیز مرز مخدوش شده و حاشیه به متن مبدل می‌شود که به همان اندازه حائز اهمیت است که متن را برای شما باز می‌کند. در ابتدای مطالعه غربستان ایالات متفقه به نوعی "مَجاز" از غرب و ایالات متحده به ذهن می‌رسد که البته در ادامه، متوجه مسائل دیگری در متن می‌شویم که این متن، فرا زمانی و فرا مکانی است که فقط اختصاص به غربستان ندارد، مانند بیشتر تمثیلات که دارای تشخص زمانی مکانی نبوده و در همه مکان‌ها و زمان‌ها با موقعیت‌های مشابه دارای هماهنگی هستند. از ساختار قصه و حکایت استفاده شده و تصور خواننده قصه است، اما ذهن را برای فاصله با رخداد و تمثیل آماده ساخته ولی وارد تمثیل مدرن می‌شود. اسامی اولیه متن نیز دارای آویونیک هستند که بعدها در جامعه خود ما هم می تواند مصداق پیدا کند که نویسنده در متن توضیح داده است.
نکته بسیار مهم که جناب زرویی نیز اشاره داشتند، در اینجا مرز بین خواننده و متن است؛ زیرا هیچ متنی بدون مخاطب وجود ندارد و باید در پی "گوش" برای هر متن باشیم. مخاطب کسی است که علامات متن، زبان و شیوه نگارش را متوجه شده و قادر به ایجاد ارتباط با آن است. به نظر من کار مهمی که در این اثر انجام گرفته، حرکت دوسویه است؛ یعنی علاوه بر جذب مخاطب نخبه‌گرا به مطالعه و درک مفاهیم، قادر به برقرای ارتباط با مخاطب ساده و بدون پیچیدگی ذهنی می‌باشد. شیوه روایت بسیار مود تاکید بنده است که بحث راویان و تغییر راوی که همین سخن نویسنده، بیانگر اهمیت یکسان شی و مطلبی که بازگو می‌کند می‌باشد که به این شکل انتقال بهتر و مفهوم‌تر و هنرمندانه‌تری یافته و به عبارتی اعتراض را بدل به هنر می‌کند. طبیعتا نوعی نگرش معترض به مفاهیم در نویسنده وجود دارد که اعتراض را به صورت یک متن هنری ارائه نموده است و البته این صرفا اعتراض مستقیم نیست، چرا که اعتراض مستقیم را می‌توان در قالب یک مقاله مطرح کرد، در حالی که اینجا به فرم قصه‌ای هنری بیان شده است. در فصل نخست رفتار مردم فرد قدرتمند را می‌سازد که این بحث بسیار پیچیده است و در متن نیز اشاره شده که نباید تنها قدرت را نقد کرد، زیرا خود مردم هستند که جایگاه را به حاکم دیکتاتور داده و توده مردم همواره از طرف جریان حاکم مورد برخوردهای ناشایست بوده و در اینجاست که امر به شخص حاکم مشتبه می‌شود که از همه داناتر است و حق هر کاری را دارد. این موضوع در مباحث روان‌شناختی اجتماعی بسیار حائز اهمیت بوده و در فصل اول نیز به آن اشاره شده است.
در بخشی از کتاب به هویت راوی مرکزی اشاره شده است که آن "صدا" هویت یافته و جایگاهش در متن مشخص می‌شود. نکته بعد نقد مفهومی است که اگر شما به اندیشه‌ای انتقاد کنید، دچار نوعی مرز بندی و انتصاب به این گروه یا فلان دسته می‌شوید که این جزو احمقانه‌ترین استدلال‌هایی است که در تمام حکومت‌هایی که به سمت استقلال پیش می‌روند وجود دارد. در پایان صفحه ۳۱، وقتی راوی از دید نویسنده درون متنی می‌نویسد که داستان تازه از اینجا شروع می‌شود و مطالب پیشین، مقدمه کار بوده است حاکی از کاربرد نوعی شگرد از ویژگی‌های فرا داستانی در داستان‌های پست‌مدرن است. در خصوص اسم داستان نیز در بدو امر و بدون مطالعه داستان، اسم را به اشتباه می‌خوانیم؛ اما پس از اندکی خواندن متن متوجه می‌شویم که این اسم شخصیتی در داستان است که قُراضه لقب گرفته است. نام فرزندان شاه همگی پیشوند «دمو» دارد و این آخری «دمو‌کافیه» نام دارد که به علت ویژگی جسمانی خاص در زبان مردم شهر به «دمو قراضه» شهرت یافته است. در فصل دوم که شرح سلطنت دموقراضه است، بحران اصلی داستان شکل می‌گیرد، زیرا او پس از استقرار، تیم و حلقه خاصی را بر مصدر امور می‌نشاند که مانند خودش بودند. به نظر من حتی در دموکراتیک‌ترین سرزمین‌ها نیز مسائلی وجود دارد که حکومت اطلاعاتی را که به صلاح بداند در اختیار رسانه‌ها قرار دهد، نه همه موارد را. در کل با توجه به حمایت اشخاص از حکومت دموقراضه که نمادی از انسان‌های ضعیف و ناتوان مشابه با خود او هستند و واگذاری امور در هر سیستم حکومتی به افرادی که در آن رده و موقعیت نیستند و امور پایین دست به افرادی که از جریان قدرت دور هستند به رغم شایستگی، شاهد درهم ریختگی امور و عدم پیشرفت در هر جامعه‌ای هستیم. مباحث بسیار عمیق روانشناسی و جامعه‌شناسی در داستان وجود دارد که برای دغدغه‌مندان بسیار قابل توجه است، از جمله مساله عادت کردن مردم به ناملایمات روزگار و شاکر بودن آنها از سیستم حاکم، حتی زمانی که در حق ایشان اجحافی شود. در پایان از آقای شجاعی تقاضامندم اگر نکته‌ای در پایان نشست لازم می‌دانید که می‌شنویم.

در پایان این جلسه این سید مهدی شجاعی بود که برای حاضران سخن گفت که شرح آن به قرار زیر است:
اولا این جلسه بیش از آنکه برای فردی مفیدفایده باشد، برای خود بنده اینطور است. جامعه امروز ما به شدت دچار خلا نقد مشرفانه و منصفانه است. در جوامع دیگر می‌بینیم که نویسنده در اغلب موارد خود را با نظرات منتقد محک زده و متوجه میزان موفقیت کار و ایرادات و کمبودهای خود می‌گردد. ما متاسفانه در جامعه خود دچار این خلا شدید هستیم و به جز یکی دو منتقد که با گفتن ناسزا و دشنام درباره عمده آثار عمل می‌کنند، منتقد جدی وجود ندارد که اثر را با اشراف و البته انصاف نقد کند. نویسنده راهی برای پی بردن به مشکلات اثر ندارد و به خصوص که جو مغشوشی بر اجتماع حاکم باشد. به نظر بنده شایسته‌ترین افرادی که می‌توانستم از رهگذر نقد ایشان مطلبی بیاموزم همین دو عزیز بزرگوار آقایان گودرزی و زرویی نصرآباد هستند. چرا که جناب گودرزی معلم و استاد داستان‌نویسی هستند که ضمن صحبت، نکات بسیاری را می‌توانیم بیاموزیم و لطف کار ایشان در حوزه نقد، سنجش نکات با اصول و مبانی مربوطه و در یک کلام اشراف بسیار و رعایت انصاف است. نویسنده در بدو امر عمدتاً تصمیم به نوشتن در سبک و سیاق خاصی نگرفته و منتقد هست که کار را در دسته‌بندی خاصی قرار داده و نقاط قوت و ضعف را بیان می‌کند. جناب زرویی نصرآباد نیز دارای شخصیت منحصر به فردی هستند که من در یک مطلب به سخنان ایشان ایراد می‌گیرم، آن هم در جایی که گفتند عبید زاکانی کجا و من کجا؟ زیرا من نه تنها در دوران معاصر، بلکه حتی در مقایسه با عبید ایشان را برتر می‌دانم، به علت وجوه مختلف آثار و نحوه نقد ایشان که دارای ژرفای زیاد و وجوه بسیاری است و به واقع که از محضر اساتید چیزهای زیادی آموختیم.

در کل برای هر نویسنده‌ای لذت بخش است اگر ببیند که ظرایفی را به کار برده که مخاطب پی به آنها برده و گاهی اوقات احساس می‌کنم مخاطبانی با ادراک بالا هستند که بیان چند اشاره برای لذت هر چه بیشتر ایشان از داستان ارزشمند است. نکته دیگر شرایط زمانی و حال حاضر ما است که سبب دیده شدن و تفسیر این کتاب در زمان خودش بود که این وجه مثبتی برای اثر می‌تواند باشد، چرا که برخی اوقات با وقوع بعضی از حوادث روزمره اجتماعی کشور، دوستان در وب‌سایتها برخی از مطالب کتاب را منطبق با رخداد مربوطه منتشر می‌کنند. البته این جنبه همانطور که گفتم وجهه مثبتی است، اما در چارچوب انطباق اثر با زمان و مکان، طبیعتاً خواست هیچ نویسنده‌ای نیست که مردم نوعی تاریخ مصرف برای آثار ایشان قائل باشند و فقط حرف‌های عمیق و اساسی آن پابرجا بماند. جناب زرویی به بخش پایانی کتاب اشاره کردند که در حقیقت آنچه که در نقدها و نظرات تا به امروز دیده بودم در همین بخش بوده که علیرغم حجم به اندازه باقی فصول سخنان بسیار دارد، تا حدودی مقفول مانده است که علت آن، مشابهت‌های زیاد با فصول قبل است؛ در عین حال که مشابهت‌های فصل آخر به شدت قابل تامل تر است. یکی از ضایعاتی که حکومت دموقراضیسم به اعتقاد بنده دارد، این که حکومتی را که در بطن خود برای بعد از خود پرورش می‌دهد، به مراتب خطرناک‌تر از اصل دموقراضه است و عموماً با تأمل در سیر تحولات جهان، درمی‌یابید که طیف عوام‌پسندی بر سر کار آمده و زمینه را برای گروهی دیگر مساعد نموده و مردم نیز هر بار، از ظلم یکی رنجیده و به دیگری پناه می‌برند اما صورت مسأله دچار تغییر نشده و این بازی و چرخش همواره ادامه می‌یابد. منظور اصلی بنده آنکه اساس حکومت دموقراضه بر عوام‌فریبی است و البته خواص‌فریبی هم با روشی خاص انجام می‌گیرد که البته خیلی شیک‌تر و جذاب‌تر هست. در کل این وجه است که معمولاً در طی سالیان نادیده گرفته شده بود و تمرکز در بخش خودِ دموقراضه بیشتر مورد توجه بوده است.

نکته دیگر که استاد زرویی اشاره داشتند این نکته و ضرورت را باید دریابیم که حکام بر جامعه دموقراضه از خود مردم بوده و تافته‌ای جدا بافته نیستند و نقد اصلی پیش از آنکه بر حکومت‌ها باشد، نقد بر مردم است؛ چرا که قدرت به هر ترتیب ساز و کار و تبعات و جذابیت‌های خاص خود را داشته و صاحب قدرت به هر قیمت در تلاش برای حفظ آن است. عرض بنده این است که وقتی یک منتقد در جایگاه قدرت قرار گرفته و صاحب ابزار قدرت و حکومت می‌شود، باید دید که او چند مرده حلاج است و باید توجه داشت که اغلب انتقادات پیرو حس حسادت‌ها و کمبودها و عقده‌ها بیان می‌شوند، تا اینکه واقعا به دنبال حس اصلاح‌طلبی باشند. این بخش مهم و پنهان ماجراست که حاوی پیام اخلاقی است. نکته آخر اینکه حس تمایت‌خواهی و تمایل به حفظ قدرت که در تمام دیکتاتورها و پادشاهان و حکام طول تاریخ وجود دارد، در خود ما نیز وجود دارد؛ اما در مقام اجراست که تکلیف هر شخص با خود و دیگران روشن می‌شود.
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.
« دموکراسی یا دموقراضه» کتابی که  دغدغه جهانی دارد