توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 342122
پیشنهاد کتاب/ «مرگ و دختر جوان»؛ آریل دورفمان؛ ترجمه حشمت کامرانی؛ ماهی
آزمون بزرگ
بخش فرهنگی الف،15 فروردین 1395
تاریخ انتشار : يکشنبه ۱۵ فروردين ۱۳۹۵ ساعت ۱۶:۰۳
«مرگ و دختر جوان»
نوشته : آریل دورفمان
ترجمه: حشمت کامرانی
ناشر : ماهی، چاپ اول ۱۳۹۴
۸۰ صفحه ، ۸۰۰۰ تومان

شما می توانید کتاب «مرگ و دختر جوان» را تا یک هفته پس از معرفی با ۱۰ درصد تخفیف از فروشگاه اینترنتی شهرکتاب آنلاین خرید کنید.

****

باید اعتراف کنم که زیاد با خواندن نمایشنامه میانه ندارم، هروقت هم نمایشنامه خوبی بخوانم به خودم می گویم، ای کاش در قالب رمان نوشته شده بود! این ناشی از علاقه شخصی من به ادبیات داستانی ست در قیاس با ادبیات نمایشی. اما اینبار برخلاف همیشه چنین چیزی اصلا به ذهنم خطور نکرد، چرا که به گمانم نمایشنامه مرگ و دختر جوان همه آنچه را که باید به من می داد، به بهترین شکلی عرضه کرده، تکان دهنده و تاثیر گذار، چنانکه بعید می دانم هیچگاه این نمایشنامه و درونمایه اندوه‌ناک آن را فراموش کنم.

چنین توفیقی البته به راحتی برای دورفمان بدست نیامده، خود او حکایت می کند که مدت زمان بسیار زیادی را صرف دو نکته کرده است، نخست اینکه ایده ای را که داشته به صورت رمان بنوید یا نمایشنامه (او حتی به صورت رمان هم شروع به نوشتن می کند که بعد پشیمان می شود) و نکته دیگر اینکه زمان وقوع ماجرا کی باشد؟ سرانجام هم بهترین انتخابها را در این رابطه انجام داده و در طول سه هفته دست نویس اول نمایشنامه را آماده می کند.

«آريل دورفمان» به سال ۱۹۴۲ در بوئنوس آيرس آرژانتين از پدري اقتصاددان و مادري كه استاد ادبيات بود به دنيا آمد. در دو سالگي به علت اينكه پدرش از مخالفان خُوان پ‍ِرون، رئيس‌جمهور آرژانتين بود با خانواده، به ايالات متحده گريخت. آنها پس از ده سال زندگي در نيويورك، در سال ۱۹۵۴ به شيلي مهاجرت كردند. دورفمان در سال ۱۹۶۷، تابعيت شيلي را پذيرفت و در ۱۹۷۰ استاد دانشگاه شيلي شد. او علاوه بر نمایشنامه، داستان و مقاله نیز نوشته، کار روزنامه نگاری کرده و از جمله چهره های فعال در حوزه حقوق بشر بوده است.

ایده نمایشنامه مرگ و دختر جوان با الهام از قطعه دختر و مرگ اثر شوبرت در اواسط دهه ۱۹۸۰ به ذهن دورفمان رسید، در دورانی که دیکتاتوری پینوشه سر کار بود و خود دورفمان نیز خارج از شیلی به سر می‌برد. در سال ۱۹۹۰ دیکتاتوری شیلی (پینوشه) قدرت را به رئیس جمهور منتخب واگذار کرد، با اینکه هنوز پینوشه و طرفدارانش نهاد های نظامی (و اقتصادی) را در دست داشتند، دوران تازه ای توأم با امید به دموکراسی در آینده نه چندان دور در شیلی آغاز شد، دورفمان نیز به این کشور بازگشت و دانست زمان نوشتن مرگ و دختر جوان فرا رسیده است.او با انتخاب بهترین زمان برای وقوع اتفاقات این نمایشنامه، موقعیت دراماتیکی که آدمهای نمایشنامه با آن درگیرند به چالشی عظیم بدل می کند. چالشی که آدمها با آن دست و پنجه نرم می کنند.

شخصیت های نمایش ۳ نفرند. پائولینا: زنی که در دوران دانشجویی یک مبارز انقلابی بوده و توسط نیروهای حاکم شکنجه شده تا جای نامزدش در آن زمان(ژراردو) و دیگر مبارزان را لو دهد اما باوجود شکنجه و تجاوز سکوت کرده است.
ژراردو: همسر فعلی پائولینا، که او هم مبارز بوده و الان پس از پیروزی نیروهای انقلابی توسط رییس جمهور عضو کمیته تحقیق شده که کارش پیگیری و شناسایی افرادی است که در دور قبل باعث آزار و شکنجه مردم شده اند.
روبرتو: مردی که به طور اتفاقی به ژراردو در جاده کمک می کند و باورد به خانه آنها پائولینا در می یابد او همان عامل شکنجه و تجاوز است.
پائولینا در طول نمایش مدام با افکار و احساسات گوناگون و متقابل درگیر است، چه چیز بر زخم روح التیام می گذارد؟ کیفر یا بخشش؟

دورفمان با تدارک دین این موقعیت دراماتیک جذاب به شکلی زیبا و تاثیر گذار به خواننده نشان می دهد که چگونه دیکتاتوری روان انسانها را در هم می شکند و آنها را از درون تهی می کند. انسانهایی که نمرده اند اما با حیاتی پر درد و روانهایی زخم خورده و رنجور روزگار می گذرانند.

دورفمان هوشمندانه داستان را به روزگاری می برد که اگر چه دیکتاتوری تمام شده اما مردم این کشور به واسطه زخم های فراوانی که بر جسم و روان خود دارند با آزمونی بزرگ روبه رو هستند و سوالات بسیاری ذهن آنها را درگیر ساخته: وقتی شروع به نوشتن کردم دیدم شخصیت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کوشند از پرسش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی سر در بیاورند که بسیاری از شیلیایی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها در خلوت با خودشان مطرح می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردند اما علاقه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای به بردن آن به میان جمع نداشتند. کسانی که شکنجه شده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند چگونه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانند با شکنجه-گرانشان در یک جا همزیستی داشته باشند؟ تا زمانی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که ترس از حرف‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زدن بر همه جا سایه انداخته، چگونه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توان کشوری را که زخم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوردۀ سرکوب و خفقان است درمان کرد؟ در مملکتی که دروغ عادت همگان شده، چگونه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توان به حقیقت دست یافت؟ چگونه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانیم گذشته را زنده نگه داریم بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آنکه زندانی آن بشویم؟ چگونه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانیم گذشته را فراموش کنیم و در عین حال از خطر تکرار آن درامان بمانیم؟ آیا درست است که برای تأمین آرامش، حقیقت را فدا کنیم؟ همچنین چشم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پوشیدن بر گذشته و حقیقتی که این گذشته در گوش ما زمزمه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند یا فریاد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زند چه عواقبی دارد؟ آیا مردم آزادند در زمانی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که خطر مداخلۀ نظامی سایه بر سرشان انداخته، پی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جوی عدالت و برابری باشند؟ و با توجه به همۀ این حرف‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها آیا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توان از خشونت پرهیز کرد؟ و نیز تک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تک ما در قبال آنچه بر ستمدیدگان رفته تا چه حد مسئولیت داریم؟ و شاید مبرم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترین معضل: چگونه با این مشکلات رو به رو بشویم که وفاق ملی که عامل سازندۀ ثبات دموکراتیک است از میان نرود؟

انتشار مرگ و دختر جوان با موفقیت بسیاری همراه بود، این نمایشنامه نه تنها به زبانهای زنده دنیا ترجمه شد بلکه در اغلب کشورها نیز روی صحنه رفت، به خصوص اینکه شخصیت های آن اندک و روی صحنه بدن آن نیز کاری آسان بود. رومن پولانسکی که از علاقمندان این نمایشنامه بود، در سال ۱۹۹۴ فیلمی با اقتباس از همین نمایشنامه و به همین نام جلوی دوربین برد، در ایران نیز بیژن میرباقری با تغییراتی که البته به کیفیت کار لطمه وارد ساخته بود فیلم روز برمی آید را به سال ۱۳۸۵ براساس همین نمایشنامه کارگردانی کرد.

مرگ و دختر جوان با ترجمه بسیار خوب حشمت کامرانی به همت نشر ماهی در مجموعه تئاتر و تاریخ این ناشر به تازگی وارد بازار شده است که فرصت مغتنمی ست برای علاقمندان کتاب تا خواننده کتابی باشند که بعید است آن را فراموش کنند!
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.
آزمون بزرگ