نيمه اول قرن شانزدهم ميلادي طليعه جنبش هاي اصلاح ديني مسيحيت در اروپا بود. در همان دوران «هنري هشتم» پادشاه انگلستان مقابل پاپ قد علم كرد و انگلستان را از سلطه دخالتهاي كليساي كاتوليك خلاص كرد.
«كليساي انگليكن» مذهب ملي انگلستان را تعريف نمود و تحت رهبري پادشاه گسترش يافت. اين تصميم آنچنان جدي بود كه مخالفت با مشروعيت آن خيانت تلقي شده و خائن به اشد مجازات مي رسيد. (سر تامس مور كه سرگذشتش در «مردي براي تمام فصول» روايت مي شود، يكي از قربانيان برجسته اين قانون بود. )
هر چند ارتباط برقرار كردن ميان گذشته و حال وجاهت استدلالي ندارد اما برشمردن اين شباهت ها، به ترسيم تصويري از موقعيت امروز كمك مي كند. جزيره آن زمان نيز اسكاتلندي سركش داشت كه با كليساي انگليكن همراهي نكرد و به مذهب خود رفت!
كليساي انگليكن از بدو ولادتش تا تثبيت آن در دوران «ملكه اليزابت اول» راه پر خوني را طي كرد اما به سهم خود زمينه ساز ظهور كليساهاي ملي و محلي در جهان مسيحيت شد.
پس از رسوايي افشاي ازدواج مجدد هنري هشتم، پاپ با باطل اعلام كردن آن ازدواج، فرزندان همسر دوم پادشاه را نامشروع خواند و خشم هنري را برانگيخت. هنري كه خود شخصي باسواد بود ضمن شناختش از جايگاه كليسا و ويژگي هاي كاتوليسيسم، متكي به نارضايتي مردم انگلستان از كليساي كاتوليك، استقلال كليساي كشورش از كليساي پاپ را اعلام نمود و پس از گذراندن لايحه اي در مجلس، رياست عالي پادشاه بر كليساي انگليكن را رسميت بخشيد.
در دنياي بي اخلاق امروز اگر چه رسوايي آشكاري در ميان نيست و بريتانياي كبير با رفراندوم عمومي از قيود بروكسل رهايي يافته اما همچنان «ملي گرايي» رنگ غالب اين جدايي است.
چندي پيش رهبران آلمان و فرانسه طي مراسم مشترك صدمين سالگرد «نبرد وردان»، نسبت به عواقب احساسات ملي در اروپاي متحد هشدار دادند، ترويج ناسيوناليسم را عوامگرايي ناميده و با برشمردن مصيبت هاي جنگ جهاني اول شاهدي بر ضرورت مهار ملي گرايي بدست دادند!
پس از قطعي شدن خروج بريتانيا از اتحاديه اروپا ديگر جايي براي ترديد باقي نيست كه اكثريت مردم بريتانيا با نظر اين دو رهبر اروپا موافق نيستند و حتي از اين فراتر، اكنون سياستمداران پيروز با صراحتي جسورانه دفاع از مرز و ارزشهاي ملي در برابر سيل مهاجران غالبا مسلمان را انگيزه احيا استقلال بريتانيا اعلام مي كنند.
اما در تصوير جامع از مختصات موقعيت كنوني، جالب توجه هاي ديگري نيز هست.
مي توان ديد كه "پاسداري از ارزشهاي ملي"، شانه خالي كردن بريتانيايي ها از مسئوليت هاي حقوق بشري در قبال «پناهجويان جنگ زده» را توجيه كرده است.
زماني چرچيل و روزولت بر يك رزم ناو «منشور آتلانتيك» را تنظيم كردند و هنوز ريشه «اعلاميه جهاني حقوق بشر» به آن منتسب مي شود. «آزادي از هراس» يكي از چهار آزادي بنيادين برشمرده شد و تعهد همگان چنين بوده كه تا مرز حقوق ديگران براي تحقق آزادي ها تلاش شود. با اين اوصاف به نظر مي رسد قرائت بريتانيا از دامنه اعتبار حقوق بشر، قرائتي محلي وابسته به تمايلات ملي مي باشد آنچنانكه مسيحيت را نيز متناسب با غرور و نيازهاي خود تصحيح كردند!
بعلاوه ارتقاي «تجارت آزاد»ي كه بريتانيا با «جنگ ترياك» پرچم آن را بر افراشته بود، حال زير سايه منافع ملي ايشان كمرنگ به نظر مي رسد. اتحاديه اروپا ابتدا بر اسكلت يك اتحاديه اقتصادي بنا شد. بريتانيا از مدعيان گسترش تجارت آزاد و رفع محدوديت مبادلات بوده و غالب سياستمداران و متفكرين غربي همواره توسعه تك تك ارزشهاي نمادين «دهكده جهاني» را منوط به ارتقاي آزادي تجارت دانسته اند اما اينك بريتانيايي ها با در ميان افتادن منافع ملي شان، بارزترين الگوي اقتصاد كلاسيك را حتي به قيمت تحمل بحران اقتصادي ترك مي كنند!