توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 462930
راهنمای کتاب/ «رخصت مرشد 4 (شيراز)»؛ خسرو آقاياري؛ نیستان
مردها و نامردها؛ درس هایی از مرام پهلوانی
بخش فرهنگی الف، 23 اردیبهشت 1396
تاریخ انتشار : شنبه ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۶ ساعت ۱۸:۵۹
«رخصت مرشد 4 (شيراز)»
نویسنده: خسرو آقاياري
ناشر: نیستان، 1395 چاپ اول
 132صفحه، 11000تومان

شما می‌توانید کتاب «رخصت مرشد۴» را تا یک هفته پس از معرفی با ۱۰ درصد تخفیف از فروشگاه اینترنتی شهر کتاب خرید کنید.

****


مردم همه اطلاع داشتند كه ورزش و مقام پهلواني، بهانه اي بيشتر نبود؛ پهلواني كه درد دين نداشته باشد، به قول عياران زورخانه، به درد لاي جرز ديوار هم نمي خورد. اگر پهلوانان ورزش مي كردند و داد پهلواني و جهان پهلواني  سر مي دادند، براي اين بود كه از مظلوم دفاع كنند و حق مردم ضعيف را از قلدرها و ستم كاران زمانه بگيرند. چرا كه آنان خود را موظف به دفاع از دين و اعتقادشان مي دانستند.

     واقعاً بدون اين ها پهلواني براي آنان چه ارزشي داشت؟ مجموعه داستان رخصت مرشد 4 (شيراز)، راوي داستان پر پند سه پهلوان شيرازي به نام هاي پهلوان ملاعلي سيف (شيرازي)، پهلوان حاج محمد كاظم دلاوري و كوچك ترين نوچه اش، پهلوان علي شيرازي است.

     در داستان اول، شاهد آن هستيم كه پهلوان ملاعلي سيف چگونه با فتواي مرجعيت زمان خويش، حضرت آيت الله حاج آقا ضياء الدين عراقي كه در دوران ستمشاهي پهلوي اول، در نجف اشرف حضور داشتند، در مقابل قلم به دستان مزدور رضاشاه، يعني اعتماد، مدير مسئول روزنامه سرسپرده استخر كه در شيراز منتشر مي شد، ايستاد و او را مجبور به فرار از شهر كرد.

     پس از آن و هنگامي كه رضاشاه قلدر به خيال خام خود، كمر به اضمحلال دين و ايجاد اصلاحات غربي بست تا با تفكرات سكولارش، در برابر اعتقادات راسخ مردم كوچه و بازار بايستد و نگذارد تا آن ها در ايام سوگواري سرور شهيدان حضرت امام حسين (ع)، به عزاداري در ماه محرم الحرام بپردازند، مردم با رازداري هر روز به تكيه محله اي مي رفتند و با بهره گيري از ديانت و سياست خويش، خيمه عزاي حسين (ع) را برپا مي كردند.

     داستان پهلوان ملاعلي سيف (شيرازي) مملو از شخصيت هاي غيور و پايمرداني است كه در بستري تاريخي و البته داستاني، رويدادهاي شگفت داستان را پيش مي برند و پايمردي هاي آن روزگار را در قالب كشمكش هايي كلاسيك و در قامت خير  و شر براي مخاطبان داستان، بازگو مي كنند. آنان در برابر جماعتي از شمر بدتر، از دين و ايمان خود دفاع مي كنند. نيروي متضاد داستان (آنتاگونيسم)، همان افرادي هستند كه نه خدا را مي شناسند و نه پيغمبر (ص) را.

     آنها زير ضربات باتوم و قنداق تفنگ، پهلوانانه و جوانمردانه به مولاي خود اقتدا مي كنند و دست آخر هم چون كربلايي قاسم، كمر به مبارزه با مأموران رضاشاه مي بندند تا سينه زنان و در حالي كه پرچم دار آنان، اين پيرغلام حضرت اباعبدالله (ع) و دو فرزند شهيدش مي باشند، تمام شيراز را زير پا مي گذارند؛ از باباكوهي تا ارك حكومتي و آستانه تا شاه چراغ. شهر يك پارچه شيون است و شور و غوغا. يك شهر سينه زن.

     در داستان دوم نيز پهلوان حاج محمد كاظم دلاوري جلودار دين و دينداري مردمي است كه مرجع شان، آيت الله مرتضوي است؛ روحاني بزرگواري كه پهلوان را در 15 سالگي پيشكار خود  مي كند. پهلوان در آستان شاه مردان علي (ع) پرورش يافت و پس از سال ها پيشكاري و پهلواني كه حتي دل هاي شيعيان و اهل سنت را در عراق به دست آورده بود، به كشورش بازگشت تا باز هم در ركاب دين به خدمت بپردازد. او نمونه والايي از جوانمردي، افتادگي و البته پاكدستي براي مردم شيراز بود.

     داستان پهلوان علي شيرازي نيز بر اساس خاطرات عبدالعلي مداح علي معروف به سكوت از پيران طريقت خاكسار شيراز نقل شده است؛  او تشنه معرفت بود و گداخته هدايت باطن. پهلواني برايش بهانه اي بود تا درس جوانمردي بياموزد و شيوه زورمندي براي مردم كوچه و بازار شيراز و سرزمينش. او نوچه پهلوان حاج محمد كاظم دلاوري بود و با اين ادعا، پشت پهلوان روس را به خاك ماليد و در راه سير و سلوك حضرت حق (جل و علي) به مقاماتي كه شايسته اش بود، رسيد؛ چرخ زنان به سوي عرش.
 
 
کلمات کلیدی : نشر نیستان
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.
مردها و نامردها؛ درس هایی از مرام پهلوانی