توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 292858
دو انسان متفاوت
بخش تعاملی الف - اسماعیل سلیمی ساعتلو
تاریخ انتشار : شنبه ۱۴ شهريور ۱۳۹۴ ساعت ۰۹:۴۵


برای من از سخت‌ترین کارها، چانه زدن در خرید است. به همین علت سعی می کنم از جاهایی خرید کنم که در آنها قیمت ها مقطوع است و محلی برای چانه زنی وجود نداشته باشد، اما وقتی برای مدرسه مان خرید می کنم حتما سر قیمت چانه می زنم و می گویم برای مدرسه خرید می کنم و بعضی از فروشندگان با اخلاق و جوانمرد وقتی می دانند برای مدرسه خرید می کنم، حسابی تخفیف می دهند و حتی بعضی ها از سود خود صرف نظر می کنند و در راه خدا احسان می کنند. به هر حال هموطنان خوبی داریم.

واقعیت این است که سرانه دانش اموزی که دولت می دهد کفاف دخل و خرج مدرسه را نمی دهد و بخشی از هزینه های مدارس را افراد نیکو کار و خیر تقبل می کنند. مدرسه ما یک مدرسه روستایی محروم است که بیشتر اولیا، کشاورز و دامدار و کارگر هستند و از راه های سختی پول به دست می آورند، با دیدن دستهای پینه بسته و صورت های سوخته از آفتاب زنان و مردان روستا می توان فهمید که آنها چگونه درآمد کسب می کنند. با این حال هر کدامشان به وسع خود ۱۰ یا ۲۰ هزار تومانی به مدرسه هدیه می کنند. ناگفته پیداست که برای هزینه این پولهایی که با زحمت و تلاش فراوان به دست آمده است، باید سخت احتیاط کرد. این روزها من دو انسان را تجربه کرده ام.

انسان اول

سه روز قبل شیشه بری آوردیم تا شیشه های شکسته و ترک خورده مدرسه را تعویض کند. همه را اندازه گرفت و یادداشت کرد. ۵۲ قطعه شیشه. شروع به چانه زنی می کنم که قیمت راکمتر حساب کند و .... که پاسخم را می دهد مگر من می خواهم از شما پول بگیرم؟ این خوش شانسی من است که شما امروز سراغ من آمدید! تا من خدمتی به ۲۵۰ نفر دانش آموز کنم و سرخوش باشم و لذت ببرم. همه چیز پول نیست. این هدیه من به مدرسه است. تازه این کار به پول من هم برکت می دهد و شکرانه سلامتی است که خدا به من عطا کرده است.

آن روز هر کس را دیدم، موضوع را با هیجان تعریف کردم و هر کس که می شنید احساس خوبی برایش دست می داد. آن روز به جامعه خودم افتخار کردم و در مقابل بزرگ منشی آن مرد سر تعظیم فرود آوردم و خدا را شکر کردم که هنوز روح فتوت و جوانمردی در میانمان نمرده است. شب هنگام قبل از فرو بستن چشمانم، صورت آن مرد جوان نیکو کار که زندگی را از منظر دیگری نگاه می کرد هنوز در مقابل چشمانم بود. آرامش و سبکی در درونم موج می زد، وصف ناشدنی و به قول سهراب، من چه سبزم امروز. از خدا طلب کردم که او هم همیشه در اوج آرامش باشد و شکوفه های مهربانی و زیبایی همیشه در وجودش جوانه بزند.

انسان دوم

برای تعمیر و بازسازی سرویس های بهداشتی مدرسه، نیاز به پتک برقی داشتیم. مغازه هایی هستند که این نوع دستگاه ها را اجاره می دهند، برای چند ساعت یکی کرایه کردم به مبلغ ۲۰ هزار تومان پول رایج ایران! از ظاهر دستگاه معلوم بود که وضع و حال مساعدی ندارد و زیاد کار کرده است ولی پسر مغازه دار که ۱۳ یا ۱۴ ساله نشان می داد و معلوم بود از آلآن منش تاجرمسلکی را خوب یاد گرفته است، اصرار داشت که این را ببر، از همه بهتر است. قبول کردم و بعد از امضا و گرو کارت ملی با پتک برقی رهسپار روستا شدم و خوشحال از اینکه با این دستگاه کارمان هر چه زودتر تمام می شود.

خیلی با احتیاط کار می کردیم که مبادا دستگاه امانتی آسیبی ببیند. اما متاسفانه هنوز نیم ساعتی کار نکرده بودیم که دستگاه به ناگاه خاموش شد، گفتیم شاید مشکل از برق و پریز باشد، در جاهای مختلف امتحان کردیم ولی نبود. ناچار به شهر و به همان مغازه برگشتم و موضوع را گفتم. پسر یکی دیگر داد. ولی گفت که پدرش باید مشخص کند که چقدر باید جریمه آن دستگاه که نیم ساعت هم کار نکرده بود را بدهم. بعد از چند ساعت که کارمان تمام شد، دستگاه را برای تحویل به مغازه بردیم. وقتی از مغازه دار کارت ملیم را که در گرو داشت، طلب کردم، گفت که شما اول باید آن دستگاه را به فلان تعمیرگاه ببرید و تعمیر کرده و باز گردانید تا کارت ملی را عودت دهم. گفتم هزینه اش چقدر می شود؟ گفت نمی دانم شاید ۲۰ هزار تومان شاید هم ۲۰۰ هزار تومان یا بیشتر! برایش توضیح دادم که قبل از ما دهها و صدها نفر از این دستگاه استفاده کرده اند و حالا مستهلک شده است و داشته آخرین نفسهایش را می کشیده که به شانس ما خورده است. ما چه گناهی کرده ایم که مصداق آش نخورده و دهان سوخته باشیم؟ آیا انصاف است که ما پول مدرسه را که حاصل دست های پینه بسته آن پیرزن و پیرمرد روستایی است صرف نو کردن دستگاه شما بکنیم؟ که شما دوباره کرایه دهید و پول به دست بیاورید؟ مرد با قاطعیت گفت که من دستگاه را سالم داده ام و سالم هم تحویل می گیرم و برای من فرقی نمی کند که شما پول را از کجا در می آورید، باید دستگاه را تعمیر کنید. حتی گفت برایش مدرسه و بهزیستی و کمیته امداد فرقی ندارد. تعهدنامه ای که من امضا کرده بود را هم نشانم داد. راست هم می گفت در آنجا هر نوع خرابی را به عهده اجاره گیرنده گذاشته بود.

ولی راستش من اصلا آن را نخوانده بودم. هر چقدر از حلال و حرام و اخلاقیات و حق الناس و انصاف و مروت برایش توضیح دادم به خرجش نرفت که نرفت و به من گفت که عجیب است انسان تحصیلکرده ای مثل شما اینقدر بی منطق باشد! گفتم مرد حسابی ما برای تعمیر دستشویی ها ی مدرسه جمعا حدود۵۰۰ هزار تومان پول داریم، کارهای عملگیش را هم خودمان انجام می دهیم تا بتوانیم کار را تمام کنیم. شاید دستگاه شما که نیم ساعت هم برای ما کار نکرده است، ۵۰۰ هزار تومن خرج بردارد، آیا ما باید تمام آن پول را به شما بدهیم؟ باز هم به خرجش نرفت که نرفت. یعنی این دیگر مشکل خودتان است و به من ربطی ندارد! کار داشت به دعوا و مرافعه می کشید که مدیرمان به ماجرا فیصله داد و قرار شد دستگاه را تعمیر کنیم و باز گردانیم.

با اوقات تلخی تمام از مغازه خارج شدیم و آن جنازه معیوب را به تعمیرگاه بردیم. اوستای تعمیرکار دستگاه را باز کرد و گفت فلان قسمت دستگاه به خاطر کار زیادی که از آن کشیده شده است مستهلک شده است و در آستانه خراب شدن بوده است. تصادفا آن نیم ساعت فرصتی که به وامانده شدن دستگاه مانده بود به پست شما خورده است. به هر حال دستگاه را تعمیر کرده و تحویل دادیم. تا آن مغازه دار آن شب را راحت سر به بالش بگذارد و بخوابد که با پول دیگران، دستگاهش را تعمیر کرده است و دوباره می تواند از آن پول دربیاورد. گور بابای اخلاق و انسانیت و انصاف و حلال و حرام! تو خوش باش که دیگران پشیزی ارزش ندارند. مهم پول درآوردن است، از چه کسی و چگونه، چه اهمیتی دارد!

شاید آن مرد آن شب را با خیال راحت خوابید ولی راستش من وقتی خواستم بخوابم، ساعت ها با این موضوع کلنجار رفتم و خواب از چشمانم گریخت. به خودم می گفتم فراموش کن، همه انسان ها که مثل هم نیستند ولی نمی توانستم. خدا به آن مرد شریف شیشه بر عمر طولانی عطا فرماید که نجاتم داد، سرانجام به زحمت انسان نوع دوم را از ذهنم دور کردم و یاد او را به ذهنم وارد کردم تا توانستم به آرامش برسم و بخوابم.

و سرانجام اینگونه می اندیشم که، همه دلخوشی و سرخوشی من از زندگی، نفس کشیدن در میان انسانهایی از نوع اول است و همه افسردگی و دلتنگی من از زندگی، نفس کشیدن در میان انسانهایی از نوع انسان دوم است.

انشاءالله خداوند به بزرگی خودش همه مان را به راه راست هدایت فرماید.
 
کلمات کلیدی : اسماعیل سلیمی ساعتلو
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.