توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 253843
وقتی تاریخ را فاتحان می نویسند و ما مغلوبیم!
بخش تعاملی الف - جواد کرمی
تاریخ انتشار : شنبه ۶ دی ۱۳۹۳ ساعت ۰۷:۳۳
چند سالی است که سریال «حریم سلطان» یا همان «سده باشکوه» که دوره حکومت سلطان سلیمان قانونی، مقتدرترین پادشاه عثمانی را به تصویر می کشد، تقریبا به صورت همزمان با پخش در ترکیه، از چند شبکه ی ماهواره ای فارسی زبان پخش می شود. با گشت و گذاری در میان وبلاگ ها و شبکه های اجتماعی می توان فهمید این سریال مخاطبان خودش را هم در جامعه ایرانی پیدا نموده است. البته پخش کنندگان شبکه های فارسی زبان، برای جلوگیری از تکدر خاطر احتمالی بینندگان از سکانس ضد ایرانی آن، تغییرات زیادی در نسخه اصلی ایجاد نموده اند به گونه ای که در نسخه دوبله شده به فارسی، از ایران به دیار ازبکان یاد می شود و از شاه تهماسب صفوی به عبدالله ازبک! و به طبع جنگ های ایران صفوی با آناتولی عثمانی می شود جنگ عبدالله ازبکان با سلطان سلیمان.

این تغییرات در حالی صورت گرفته که هرکس اندک آشنایی با جغرافیای منطقه داشته باشد، می داند دولت عثمانی در غرب ایران اساساً مرز مشترکی با ازبکان در شرق دریای خزر نداشته که جنگی داشته باشد، و در تاریخ هم نقل شده که ازبکان از نظر سیاسی با عثمانی ها متحد محسوب می شدند و زمانی که جنگی میان ایران و حکومت عثمانی در می گرفت ازبکان هم شیطنت هایشان در شرق ایران از سر می گرفتند تا فشار همه جانبه به دولت صفوی وارد آورند.

اما در قسمت هایی از سریال که این روزها در حال پخش از شبکه های ماهواره ای است سازندگان (و نه پخش کنندگان) چشم سفیدی و دریدگی در تحریف یک واقعه تاریخی به حد کمال رسانده اند و هر آنچه را توانستند برای ارایه تصویری مخدوش از ایران عهد شاه تهماسب صفوی به میدان آورده اند.

در ادامه توضیحات بالا شاید بهتر باشد ابتدا به اصل وقایع براساس کتاب «شاه تهماسب اول» اثر ارزشمند دکتر منوچهر پارسادوست، از محققان برجسته تاریخ ایران زمین، بپردازیم:

واقعیات آن برهه تاریخی از این قرار است که پسر کوچک شاه عثمانی پس از آن که در جنگ با ینی چری های تحت فرمان پدر و برادرش شکست می خورد، راه مرز ایران را در پیش می گیرد تا به شاه تهماسب صفوی پناهنده شود.

در آن برهه، دولت نوپای صفوی با دولت عثمانی حاکم بر آنتولی بعد از بیست سال جنگ که منجر به ویرانی های بسیار و جدا شدن بخش هایی از سرزمین ایران از جمله بغداد شده است. قرارداد صلح آماسیه را امضا نموده اند و جو دوستانه ای بر روابط دو کشور حاکم بوده به گونه ای در زمان پایان احداث بنای مسجد سلیمانیه همسر شاه تهماسب در پیامی به خرم (زن عقدی سلیمان عثمانی) ضمن تبریک پایان این بنا از آمادگی دولت ایران برای تأمین فرش ها و زیور آلات این مسجد خبر می دهد.

زمانی که خبر حرکت شاهزاده عثمانی به مرزهای ایران به گوش پادشاه صفوی می رسد شخصاً به سمت مرز حرکت کرده و استقبال گرمی از بایزید به عمل می آورد.

شاهزاده عثمانی در همان بدو ورود از شاه طهماسب قول می گیرد که وی را به پدرش تحویل ندهد. و شاه طهماسب هم می پذیرد و مبالغ قابل توجهی جهت هزینه های سپاهیان خسته از نبرد در اختیار با یزید عثمانی می گذارد.

البته این نوع پناهندگی در دوره شاه طهماسب دارای سابقه هم بوده است از جمله همایون، پادشاه هند که بعد از خیانت برادرانش ناگریز ار فرار به ایران می شود و مورد تکریم دولت صفوی قرار می گیرد و پس از مدتی هم با سپاهی که شاه طهماسب در اختیارش گذاشته به هند باز می گردد و حکومت به تاراج رفته خود را دوباره در دست می گیرد. که شاید این مسئله در تصمیم شاهزاده بایزید برای سفر به ایران بی تأثیر تبوده باشد.

شاهزاده عثمانی بعد از استقرار در پاییتخت به تحریک شاه تهماسب برای شکستن عهدنامه صلح و لشکرکشی به عثمانی می پردازد واطمینان می دهد پاشاها (وزرا) و سران ینی چری (ارتش خونریز عثمانی) با وی همراهی کنند. ولی پادشاه ایران که آن روزها بیشتر به تثبیت و تحکیم بنیان های دولت صفویه می اندیشید رقعی بر این تلاش ها نمی گذارد و از طرف دیگر چون زمانی که برادر کوچکترش «القاس میرزا» در اوج روابط خصمانه دو کشور به دولت عثمانی پناهنده شده و توانسته بود سلیمان را به چنگ با ایران تحریک کند در نامه ای تحت تأثیر قرار گرفتن سلیمان از یک خاین را مورد عتاب قرار داده است به هیچ وجه راضی نمی شود به امری که خودش تقبیح کرده تن در دهد.

بعد از رسیدن خبر پناهندگی بایزید به دربار عثمانی، سلیمان نمایندگانی را به ایران می فرستد تا برای تحویل بایزید مذاکره کنند. شاه طهماسب که این فرصت را برای گرفتن امتیاز از عثمانی ها مغتنم می داند خیرخواهانه از سلطان سلیمان برای بایزید طلب عفو می کند و با هوشمندی تلاش می کند تا قسمتی از سرزمین های جدا شده ی ایران در طول بیست سال جنگ را در ازای تحویل بایزید بازپس بگیرد که البته توفیقی نمی یابد.

در همین اثنا، بایزید که از امکان لشکرکشی به آناتولی با کمک ایران ناامید شده و از طرفی هم از محدودیت ها پناهندگی به تنگ آمده، تصمیم می گیرد تا شاه طهماسب را با حلوای مسموم به قتل برساند و با سپاهیانش قزوین را فتح نماید و کلید شهر را به امید عفو پیشکش پدرش کند. ولی بخت یاریش نمی کند و شاه طهماسب از مسموم بودن حلوا مطلع می شود و بایزید را به زندان می اندازد و هر کدام از پسرانش را به یکی از حاکمان ولایات می سپارد تا نگه داری کنند وسپاهسانش را نیز متفرق می کند.

بعد ازاین ماجرا و در حالی که مذاکرات با نمایندگان عثمانی به دست آوردی منجر نشده. نگرانی از مشتعل شدن جنگ بی حاصل دیگر میان دو دولت، موجب می شود شاه تهماسب بالاخره موافقت کند در قبال دریافت مقدار قابل توجهی پول و هدایای گرانبها، بایزید را تحویل دهد. ولی از آنجایی که در مرز به بایزید قول داده بود او را تحویل پدرش ندهد قرار می شود شاهزاده سلیم (پسر بزرگتر سلیمان) ایلچیانش را بفرستد و بایزید و پسرانش را تحویل گیرد، ایلچیان حسب دستور، با یزید و پسران نونهالش را در میدان اصلی شهر قزوین و در جلوی انظار بازاریان با طناب خفه می کنند و جنازه ها را با خودشان می برند که این اقدام نا جوانمردانه با واکنش مردم قزوین رو به رو می شود تا کاروان عثمانی را با سنگ بدرقه کنند.

چند سال بعد از این اتفاق و پس از مرگ سلیمان، تنها وارثش سلیم بر تخت می نشیند و از آنجایی که وی شاهزاده ای عیاش و شرابخوار بوده است تصمیم می گیرد به جزیره قبرس که آن زمان گواراترین مشروبات را تولید می کرده حمله کند. دولت قبرس که خود را در تنگنا می دیده نمایندگانی به دول غرب اروپا می فرستد تا ارتشی متحد برای مقابله با عثمانی ها تشکیل دهند و از طرف دیگر نمایندگانی نزد شاه تهماسب می فرستد برای ترغیب وی به لشکرکشی به آناتولی و فشار بر دولت عثمانی، شاه ایران که سال های آخر حکومتش، که از ۴ سالگی آغاز شده و طولانی ترین دوره حکومت در میان شاهان صفوی است و از آن به عنوان دوره ثبات سلسله صفوی یاد می کنند، را می گذارند بر این پیشنهادات هم رقعی نمی گذارد.

هرچند سلیم موفق می شود قبرس را فتح کند ولی در ادامه پیشروی هایش از نیروهای متحد اروپایی شکست می خورد و مورخان این شکست را آغازی بر پایان سلسله عثمانی در آناتولی می دانند.

در مورد مرگ سلیم هم نقل شده وی در اوج مستی و در حالی که به دنبال سوگلانش در گرمابه زنانه می دویده به زمین می خورد و بر اثر شدت جراحات وارده چند روز بعد از دنیا می رود. پس از دروران سلطنت هشت ساله او پسرش مرات یا مراد بر تخت سلطنت می نشسند. و سرزمین های ایرانی تا زمان سلطنت پر اقتدار شاه عباس اول صفوی در اشغال عثمانی باقی می ماند.

این وقایع در حالی در کتب مورد وثوق تاریخ نگاران ثبت و ضبط شده است که تولیدکنندگان سریال حریم سلطان با نشان دادن تصویر پر دود و گردُ خاک گرفته از کاخ فرمانروای ایران و چهره ای فرصت طلب از شاه تهماسب، وقایع تاریخی را هم به گونه ای دیگر روایت می کنند تا جایی که در یکی از سکانس ها بایزید که با ده هزار سپاه به ایران پناهنده شده و چیزی برای از دست دادن در دولت عثمانی ندارد در مقابل درخواست شاه تهماسب برای لشکرکشی به سرزمین های عثمانی از کوره در می رود و از جا برمی خیزد و مخالفت می کند (البته در نسخه دوبله شده به فارسی، شاه تهماسب، عبدالله ازبک معرفی می شود و قزوین،هرات!) و شاه تهماسب هم بعد از ناامیدی ازهمراهی بایزید در جنگ با سلیمان، وی و پسرانش را بی دلیل به سیاه چال می اندازد و دور از چشم شاه سلیمان با شاهزاده اش سلیم، در حال مذاکره برای فروش بایزید به سلیم است و البته این یکی از صدها سکانس توهین آمیز و دروغ سریال در طول فصل های پخش شده است.

این تحریف تاریخی زمانی برای ما ایرانی ها مهم تر می شود که بدانیم این سریال که موفق ترین پروژه وزارت فرهنگ ترکیه نامیده شده، در بیش از سی کشور جهان از اروپا و فرانسه گرفته تا بیخ گوشمان عراق و ترکمنستان پخش شده و شاید بتوان تمام دانش ۲۰۰ میلیون بیننده ثابت در این ۳۰ کشور را از آن برهه تاریخی همین اراجیف دانست.

و موضوع زمانی غم انگیزتر می شود که نیم نگاهی هم به عملکرد وزارت فرهنگ خودمان در این پنج شش سال اخیر بیندازیم وزارت خانه ای که در برهه ای تمام هم غمش شده بود ساخت پروژه پرهزینه «لاله» توسط یک کارگردان هالیوودی و افتخارش کسب اسکار فیلمی سراسر سیاه نمایی از اوضاع ایران و این روزها هروله می کند برای پخش دو سه فیلم رده چندمی مثل «خانه پدری»!

به راستی این تذهبون!
 
کلمات کلیدی : جواد کرمی