نظر منتشر شده
۴
توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 271942
آن خواندنیِ ماندنیِ آسمانی؛
محمدا، بر ما مبعوث بمان
احمد جلالی*، 30 اردیبهشت 94
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۴ ساعت ۱۴:۴۳
محمدا، بر ما مبعوث بمان

نام احمد نام جمله انبياست. مرا در این مقام، نه بختِ سخن دانی است نه رای سخن رانی. پس سخن خوانی می کنم فقط برای عرض ادبی به این نام و این یاد که سلام بر او باد. از کلام مولانا می خوانم،
خطبة شاهان بگردد وآن کیا
جز کیا و خطبه های انبیا
از درمها نام شاهان بر كنند
نام احمد تا ابد بر مى‏زنند
نام احمد نام جمله انبياست
چون كه صد آمد نود هم پيش ماست
******
از آن روز که محمد (ص) به جهان ما آمد تا روزی که لب گشود و از توحید و رستگاری با ما سخن درانداخت چهل سال شد. گوئی چنین رفته بود که نای وجودش چله ای در آفتابِ سوزان خاموش بماند، از خود خالی شود، و آماده که از دَمِ نائی پر شود،
خالی شو و خالی بِه، لب بر لبِ نائی نِه
چون نی ز دَمش پر شو، وآنگاه شکر می خا

و این دَم، باد نبود. آتش است این بانگ نای و نیست باد. می باید از هوای نطق برهد تا «ما ینطق عن الهوی» را بسزد. سخنش بر باد نرفت چون به هوای خود سخن نمی گفت،
تو چو سرنای منی، بی لبِ من ناله مکن
تا چو چنگت ننوازم، ز نوا هیچ مگو

احوال چنین بود. تا آنکه «آمد سحری ندا ز میخانه ما». آن ندا در حرا در آمد. با لبِ دمسازِ حق جفت شد، زبان به گفتنی ها گشود و بر ما شکر ریزی گرفت، همان دمسازی که آرزوی عارفان است،
با لبِ دمساز خود گر جفتمی
همچو نی من گفتنی ها گفتمی
گر نبودى با لبش نى را سمر
نی جهان را پر نکردی از شکر

خدا او را گفت «بخوان»، و او ما را گفت «بشنو». «و اذا قرئ القرآن فاستمعوا له و انصتوا، و چون قرآن خوانده شود گوش سپارید و خاموش باشید». با آن «بخوان»، همه ی هستیِ او گوش شد برای حق، و زبانِ حق شد برای همۀ ما،
گر نمايد خواجه را اين دم غلط
زاول و النجم بر خوان چند خط
تا كه ما ينطق محمد عن هوى
ان هوَ الا بوحىٍ اِحتوى

او زبان و ما گوش، «بخوان» با او بود، و «بشنو» با ما. بشنو از نی چون حکایت می کند،
پس شما خاموش باشيد أنصتوا
تا زبان تان من شوم در گفت‏وگو
چون تو گوشى او زبان، نى جنس تو
گوشها را حق بفرمود أَنْصِتُوا
كودك اول چون بزايد شير نوش
مدتى خامش بود او جمله گوش

برای گوش بودن باید خاموش بود. هنرِ شنیدن می باید ورزید. در فضای همهمه درونی یا بیرونی، سخن حق هرز می رود، تلف می شود،
انصتوا را گوش کن خاموش باش
چون زبان حقِ نگشتی گوش باش
انصتوا یعنی که آبت را به لاغ
هین تلف کم کن که لب خشک است باغ

بشنو از نی چون حکایت می کند! تمامِ حکایت را از حکایتِ تمام می باید شنید. او را هم از او می باید شناخت. راه کمال از کامل می گذرد، «واتوا البيوت من ابوابها».
لقمه و نكته ست كامل را حلال
تو نه ‏اى كامل، مخور مى ‏باش لال‏
ادخلوا الأبيات من أبوابها
و اطلبوا الأغراض في أسبابها
******
عارفان محمدی، هستۀ مفهومی پیام او را حکایت جدائی ها گرفتند و شکایتِ عاشقانه ای از تب و تاب روحی که در هجرانِ دامانِ نیستان می نالد. با سینه ای شرحه شرحه از این فراق، به شرحِ دردِ اشتیاق زبان بگشاد، به هر جمعیتی نالان شد و جفتِ بد حالان و خوش حالان. هر کسی از ظن خود شد یار او، وز درون او نجست اسرار او. رنج او از این بود، که سرّش از ناله اش دور نبود. اهل نظر و منظر، او را شناختند، اما، جمعی دیگر در آن دیار می پنداشتند که از خود می گوید و می سراید. می گفتند ساحر است، مجنون، اساطیر گو! چه رنجها برد و چه زخم ها خورد در این پیام آوری. می گفت:
دو دهان داريم گويا همچو نى
يك دهان پنهانست در لبهاى وى‏
يك دهان نالان شده سوى شما
هاى و هويى در فكنده در سما
دمدمه‏ ى اين ناى از دمهاى اوست
هاى و هوى روح از هيهاى اوست

مگر نه این است که شنوندگانِ ناآشنا، می پندارند صدای نی از آن سرِ دور از لب نوازنده بیرون می آید، اما آشنایانِ راهِ نی و بانگِ نی، نیک می دانند که اگر صدائی هست، از همان سری است که با لبِ نوازنده جفت شده، سرِ دیگر صدائی ندارد،
ليك داند هر كه او را منظر است
كاین فغان اين سرى هم ز آن سر است
******
آن خواندنیِ ماندنیِ آسمانی، قرآن، در قلبش جای گرفت. از دلش به زبانش راهی باز شد و از زبانش به دلش، از کنه ذات خدا نمی گفت اما از توحید می گفت اما، همان حکایتِ ها که از رازِ جلوه ها باز می نمود، سخنش را مست می کرد و دلِ عارفان را هم مست،
سخنم مست شود از صفتی و صد بار
از زبانم به دلم آید و از دل به زبان
سخنم مست و دلم مست و خیالات تو مست
همه بر همدگر افتاده و در هم نگران

خدا با او می گفت تا او با ما بگوید. اما با این همه، گاه در میانه ی کلامِ وحی، به تصریح می آمد که «قل»، بگو، تا مگر نشانی باشد که در هراس نیفتد از دوری راه و کمی توشه، فریاد از این بیابان، وین راه بی نهایت،
متصل شد چون دلت با آن عدن
هین بگو مهراس از خالی شدن
امر قل زین آمدش کای راستین
کم نخواهد شد بگو دریاست این
تا بداند که دلش به دریا راه دارد و آسوده باشد که در سیراب کردن کویر تشنه جان های آدمیان کم نخواهد آورد. تا بیاساید از این شرب مدام،
چون به دريا راه شد از جان خم
خم با جيحون بر آورد اُشتُلُم‏
ز آن سبب قُلْ گفته‏ ى دريا بود
هر چه نطق احمدى گويا بود
******
خدا به ایجاز تمام با او سخن می گفت. و ما تفصیلِ آن ایجاز را، از او، و در او، و با او می آموزیم. «لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ، تا آنچه را که برای مردمان فروفرستادیم روشن کنی، باشد که بیندیشند». و قرآن می گفت که رفتار او برای ما نیکو سرمشقی است، و لکم فی رسول الله اسوه حسنه.
*****
اما، راهبردِ وحی برای راهبری ما چه بود؟ این بود: «خذالعفو وأمر بالعرف و اعرض عن الجاهلین، عفو را بگیر، به نیکی امر کن و نیک امر کن ، و از جاهلان روی بگردان. گفت که با مردمان هماره مدارا کند و توان متوسط آنها را در نظر آورد و بیش از استعدادشان از آنها نخواهد، و آنان را به برآیندِ آنچه نزد خردمندان و صالحانِ جامعه پسندیده است امر کند، و شیوة همین امر به عرفِ خردمندان را هم خردمندانه برگزیند، و از بی خردان و نادانان روی بگرداند تا هم میدان دار نشوند و هم توان جامعه در هیاهوی ستیز با آنان تباه نگردد.
******
از حضرت صادق (ع) نقل شده است كه در قرآن، در مکارم اخلاق، آيه اى جامع تر از این نيست. و هم از قول ایشان می خوانیم که «عفو» در این آیه به معنای مغفرت و بخشش نیست بلکه به معنای معیار گرفتنِ حد متوسط استعداد مردم است. یعنی انتظار نداشتنِ از مردم بیش از توانشان و اکتفا کردن به حدی که از آنان برمی آید. «اخذ به چيزى» به معناى همراهی دائمی و فرو نگذاشتنِ آن است. پس، «عفو را بگیر» یعنی این شیوه مستدام و ملکه رفتار تو باشد. در خبرها آمده است که پس از این دستور پیامبر فرمود: مامور شدم انتظار خود را از مردم با اخلاق متوسط آنان وفق دهم.

اما، معنای« عرف»، سنن و روشها و رفتاري است که اجماعِ خردمندانِ جامعه را آن را پسندیده بداند و سیرۀ خود بگیرد؛ در مقابل «منكر»،كه اعمال ناپسند و غير مرسومي است كه عقل اجتماعي و خرد جمعی آن را پس می زند. معنای «عرف»، «هر آنچه رواج یافته» نیست بلکه سیره و شیوه خردمندان و صالحان است. و مراد از جاهلان در این آیه، بی سوادن نیست بلکه نابخردان است. خرد مساوی سواد نیست. در فرهنگ قرآن و روايات، معمولاً جهل در برابر عقل است، چنانكه در کتاب اصول کافی باب «العقل و الجهل» داريم.

از این دستور قرآنی، چند نکته مهم استنباط می شود: خوب بودن کافی نیست، باید خوبی ها را ترویج هم کرد. دیگر آنکه خودِ شیوۀ این ترویج هم باید پسندیده باشد. «وأمر بالعرف» یعنی به نیکی امر کن و نیک امر کن. نکتۀ دیگر آنکه، عفو، یعنی نادیده انگاشتن کاستی های مردمان و انتظار بیش از توان از آنها نداشتن، نباید موجب شود که جاهلان میدان دار شوند. باید از آنان روی برتافت، آنان را از حوزۀ تاثیر در امور عمومی منزوی کرد بی آنکه توان جامعه را به درگیر شدن و در پیچیدن با جهلِ و جمودِ آنان فرسوده ساخت. بنابراین، هرکدام از این سه دستو راهبردی، پشتوانۀ کارکرد درست دو بخش دیگر است. لحن آیه در بر دارنده لزوم استواری و ایستادگی بر این هر سه است.

در خبر آمده است که پس از فرود این آيه، پيامبر فرمود: خدايا، با خشم خويش چه بايد كرد؟ یعنی امت من چه کنند؟ و آیه آمد كه: وَاِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ و هرگاه شيطان برای نَزغ، یعنی افساد و يا تحريک به انحراف از این دستور، تو را وسوسه كرد، به خدا پناه ببر تا ترا نگاه دارد.۱
******
همین بیان ساده و کوتاه، هم راهبردِ رفتار او با مردمان را معین می کند، هم حکمتِ توجه به خرد جمعی خردمندان در جامعه را روشن می کند، و هم کم بها ترین راه را برای گریز از گزند نابخردان و نادانان را نشان می دهد. راهبرد های سه گانه «اَخذ» و «اَمر» و «اِعراض». یعنی آنچه را می باید با استواری گرفت، ترویج کرد، یا از آن روی برتافت. صمیمانه معتقدم اگر مسلمانان، در این چهارده قرنی که پیامبر(ص) از میانشان رفته، همین یک رهنمودِ قرآنی را، راهبردِ رفتار اجتماعی خود قرار داده بودند، محبوب و متبوع خردمندانِ نیک خواهِ جهان می بودند. افسوس که این راهِ تمام را به تمامی درنیافتیم و سر مشق نگرفتیم. این کجا، و آنچه امروز در سرزمین ها و جوامع مسلمان می گذرد کجا!
******
پیامبر – که سلام بر او باد - روزه ی وصال که امساک شب را به روز وصل می کند بر امت حرام و برخود حلال کرد.۲ مرد مسلمانی از او پرسید که چرا خود تواصُل می کنی و شب را بی خوردن و آشامیدن به سر می بری؟ و او گفت: و أَيكم مِثلي؟ إني أبيتُ عندَ ربي يُطعِمُني و يَسقيني. شب را با خدای خویش به سر می برم و او مرا می خوراند و می نوشاند، کدامتان مرا می مانید؟۳ بعضی از ما این را به کنایت گرفتیم و تاویل آوردیم ‏که او را به وحی خود می خورانید و می نوشانید و می پرورانید. و بعضی، همچون مولانا، گفتیم که سلّمنا، این هم بجای خود، اما چرا فقط تاویل؟ مگر ذوقِ بی تاویل ممتنع است؟ فهمِ عطایِ حق بی تاویل گواراتر است، «خويش را تاويل كن نه اخبار را»،
هيچ بى‏تاويل اين را در پذير
تا در آيد در گلو چون شهد و شير
ز آن كه تاويل است وا داد عطا
چون كه بيند آن حقيقت را خطا

مولانا چه می گفت؟ نمی دانم. «چه دانم های بسیار است لیکن من نمی دانم»، « این قدر هست که بانگ جرسی می آید»، این قدر هست که «فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُم» داریم و «يُطعِمُني و يَسقيني» هم. والله اعلم،
چو این تبدیل ها آمد نه هامون ماند و نه دریا
ندانم چون دگر چون شد که چون غرق است در بی چون
******
محمدا، تو پیش از مرگ، به اختیار، از ساحت این جهان بیرون تاخته بودی، و همین بود که با ما از رازِ «مرگِ پیش از مرگ» می گفتی،
بهر اين گفت آن رسول خوش پيام
رمز موتوا قبل موتوا يا كرام‏
همچنان كه مرده ‏ام من قبل موت
زآن طرف آورده‏ ام اين صيت و صوت‏
پس قيامت شو قيامت را ببين
ديدن هر چيز را شرط است اين

قيامت شدی تا قيامت را دیدی، گوئی گوشَت چنان به راهِ خبرِ دوست بود، که چون بیامد، از همه چیز جز او بی خبر شدی، گفتی کزین جهان به جهان دگر شدی، چون شبنم اوفتاده بُدی پیش آفتاب، مِهرَت به جان رسید و به عیوق برشدی،۴ از این خاک برآمدی و سماوات گرفتی. و ما، صبح و شام نامت بر مناره ها به بلندی نامت شهادت می دهیم،
بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید
در این عشق چو مردید همه روح پذیرید
بمیرید بمیرید و زین مرگ مترسید
کز این خاک برآیید سماوات بگیرید
یکی تیشه بگیرید پی حفره زندان
چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید

و همین بود که در همین جهان حشر را می دیدی، بل قیامت در تو عیان بود.
پس محمد صد قيامت بود نقد
ز انكه حل شد در فناى حل و عقد
زاده ‏ى ثانى است احمد در جهان
صد قيامت بود او اندر عيان‏

اما مردمان نمی دیدند و می پرسیدند که قیامت کی خواهد آمد. نمی دانستند که رو در روی محشر ایستاده و وقتِ حشر می پرسند،
زو قيامت را همى‏ پرسيده‏ اند:
اى قيامت تا قيامت راه چند؟
با زبان حال مى‏ گفتى بسى:
كی ز محشر حشر را پرسد كسى
*****
محمدا، در نمی گیرد نیاز و ناز ما با حسن دوست. پایِ لنگان در صحرا در نمی گیرد، و پای دوان در دریا!
جهت گوهر فایق به تک بحر حقایق
چو به سر باید رفتن، چه کنم پای دوان را ؟

«هر کسي ماهي در دريا گيرد، اين جوانمردان بر خشک گيرند و ديگران کشت بر خشک کنند، اين طايفه بر دريا کنند».۵ اجتهاد در این وادی سرگردان است! مگر عنایتی در رسد. محمدا، مدام بر ما مبعوث بمان،
اين چنين سيرى است مستثنى ز جنس
كان فزود از اجتهاد جن و انس‏
یک عنایت به ز صدگون اجتهاد
جهد را خوفست در ره صد فساد
اين چنين جذبى است نى هر جذب عام
كه نهادش فضل احمد و السلام۶

احمد جلالی، سفیر در یونسکو
* این مقاله، متن سخنرانی احمد جلالی در سال ۱۳۸۷ به مناسبت میلاد پیامبر(ص) است که توسط خود ایشان پیراسته و ویراسته شده است.
-----------------
پی نوشت ها:
۱- مستندات و توضیحات بیشتر را می توانید در المیزان، جلد ۸ از چاپ ۲۰ جلدی، ص ۵۶۶- ۵۷۵ ، و نیز در تفاسیر اطیب البیان، جامع البیان، مجمع البیان، نور و نمونه در ذیل آیه ۱۹۹ سورۀ اعراف ببینید.
۲- واضح است که منظور از روزة وصال، افطار نکردن پس از مغرب نیست چرا که اجماع بر آن است که چون شب درآید روزه دار مفطر است.
۳- این حدیث در منابع شیعه و سنی، با تفاوت هائی در عبارت، آمده است. نگاه کنید به فروزانفر، شرح احادیث مثنوی، انتشارات امیر کبیر، ص ۳۶.
۴- به وام از غزل سعدی: از در درآمدی و من از خود بدر شدم.
۵- از شیخ ابوالحسن خرقانی. نگاه کنید به شفیعی کدکنی، در «نوشته بر دریا».
۶- نا گفته پیداست که مقامِ بیانِ همة ابیاتی که نقل می شود الزاما با ظرفِ بیان آن نزدِ شاعر یکی نیست و تطبیق آن بر سیاق معنوی این کلام ذوقی است.
 
فرهنگی بازنشسنه
۱۳۹۴-۰۲-۳۰ ۱۵:۱۹:۴۰
کاش یک جو مسلمان بودمی
فخر آدم فخر ِ عالم بود می
برمحمد(ص)می فرستم صددرود
"همچونی من گفتنی ها گفتمی" (2899327) (alef-13)
 
۱۳۹۴-۰۲-۳۰ ۲۰:۰۹:۱۳
سلام بر شما که دل ما را روشن کردید
متاسفانه این نوع مقالات خواننده زیاد ندارد زیرا خوانندگان عادت کرده اتد به موضوعات لحظه ای و روزمره
ما در اثر عادت به زندگی روزمره و مشکلات آت کمنر فرصت مطالعه مطالب عمیق داریم. من در مراسم مبعث به سخنرانی هایئی گوش دادم ولی هیچکدام اینطور عمیق نبود. نویسنده محترم سنگ تمام گذاشته و شناخت معنوی خود را بخوبی بیان کرده. استنباط از قرآن و آن آیه درس بزرگی است برای مسولان فرهنگی در ایران. خدا قبول کند (2899963) (alef-13)
 
۱۳۹۴-۰۲-۳۱ ۱۵:۴۰:۴۵
بنده هم تایید میکنم این کامنت را. خیلی مطلب داشت این مقاله یعنی بسیار بیش از آنچه معمولا در این سایتها می آورند. مثلا این نتیجه گیری نویسنده خیلی علمی و حساس است و عمیق:

همین بیان ساده و کوتاه، هم راهبردِ رفتار او با مردمان را معین می کند، هم حکمتِ توجه به خرد جمعی خردمندان در جامعه را روشن می کند، و هم کم بها ترین راه را برای گریز از گزند نابخردان و نادانان را نشان می دهد. راهبرد های سه گانه «اَخذ» و «اَمر» و «اِعراض». یعنی آنچه را می باید با استواری گرفت، ترویج کرد، یا از آن روی برتافت. صمیمانه معتقدم اگر مسلمانان، در این چهارده قرنی که پیامبر(ص) از میانشان رفته، همین یک رهنمودِ قرآنی را، راهبردِ رفتار اجتماعی خود قرار داده بودند، محبوب و متبوع خردمندانِ نیک خواهِ جهان می بودند. افسوس که این راهِ تمام را به تمامی درنیافتیم و سر مشق نگرفتیم. این کجا، و آنچه امروز در سرزمین ها و جوامع مسلمان می گذرد کجا!

یا این بخش دیگر :

«هر کسي ماهي در دريا گيرد، اين جوانمردان بر خشک گيرند و ديگران کشت بر خشک کنند، اين طايفه بر دريا کنند».۵ اجتهاد در این وادی سرگردان است! مگر عنایتی در رسد. محمدا، مدام بر ما مبعوث بمان،

بسیار آموزنده بود. ممنونیم (2901407) (alef-13)
 
۱۳۹۴-۰۳-۰۲ ۱۴:۱۰:۱۹
در این ایام عید خواندن این متن برکت بود. ولی موضوع این است ک هبا همه این پشتوانه ها چرا اوضاع عالم اسلام این است.
از تفسیر آیه شریفه لذت بردمو نکات مهمی برای تربیت اجتماعی در آن وجود دارد. مثلا: «معنای «عرف»، «هر آنچه رواج یافته» نیست بلکه سیره و شیوه خردمندان و صالحان است. و مراد از جاهلان در این آیه، بی سوادن نیست بلکه نابخردان است. خرد مساوی سواد نیست. در فرهنگ قرآن و روايات، معمولاً جهل در برابر عقل است، چنانكه در کتاب اصول کافی باب «العقل و الجهل» داريم. ..... نکتۀ دیگر آنکه، عفو، یعنی نادیده انگاشتن کاستی های مردمان و انتظار بیش از توان از آنها نداشتن، نباید موجب شود که جاهلان میدان دار شوند. باید از آنان روی برتافت، آنان را از حوزۀ تاثیر در امور عمومی منزوی کرد بی آنکه توان جامعه را به درگیر شدن و در پیچیدن با جهلِ و جمودِ آنان فرسوده ساخت. ........اگر مسلمانان، در این چهارده قرنی که پیامبر(ص) از میانشان رفته، همین یک رهنمودِ قرآنی را، راهبردِ رفتار اجتماعی خود قرار داده بودند، محبوب و متبوع خردمندانِ نیک خواهِ جهان می بودند.
حقیقت دارد (2905140) (alef-13)
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.