توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 187630
گزیده سرمقاله روزنامه های امروز
تاریخ انتشار : شنبه ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۲ ساعت ۰۷:۴۰
 حسين شريعتمداري در واکنش به سخنان آیت الله جنتی در نماز جمعه روز گذشته،با مقاله«عيد قربان کجا بوديد ؟! » برای ستون سر مقاله امروز روزنامه کیهان،این طور نوشت:
 1- در گلستان سعدي داستان مردي آمده است که به رسم علويان آن روزگار، گيسو به هم بافته بود تا «علوي» به نظر آيد و با قافله حجاز به شهر آمده بود که تصور شود از سفر حج بازمي‌گردد و شعري به نزد پادشاه برده و ادعا کرده بود که خود سروده است.اين همه ادعاي خلاف و لاف‌‌گزاف مي‌توانست براي او جايگاه برجسته‌اي دست و پا کند اما، دقت در سوابق او، چنين اجازه‌اي را نداد.
 
سعدي مي‌گويد «يکي از نديمان پادشاه که آن سال از سفر دريا آمده بود گفت؛ او را عيد اضحي- عيد قربان- در بصره ديدم، حاجي چگونه تواند بود؟! و ديگري گفت؛ پدرش نصراني است، علوي چگونه باشد؟! و شعرش را به ديوان انوري يافتند»!
 
اين روزها در آستانه انتخابات رياست جمهوري يازدهم، بازار «ادعا» داغ‌تر از هميشه است و نامزدها، با تابلوهاي رنگارنگ و پلاکاردهايي که شعارهاي دهان پرکن روي آن نقش بسته است به ميدان آمده‌اند و سؤال اين است که آيا به آنچه روي تابلوها نوشته شده مي‌توان اعتماد کرد؟ پاسخ نه مثبت است و نه منفي، بايد ديد تابلو نوشته‌ها و ادعاها تا چه اندازه با هويت واقعي کانديداها همخواني دارد و نبايد هر گيسو به هم بافته‌اي را «علوي»! دانست و يا هر که با قافله حجاز به شهر آمده را زائر خانه خدا تلقي کرد! شايد گيسو به فريب بافته و يا از ميانه راه با قافله حجاز همراه شده باشد!
 
اما، به قول حضرت آقا انتخابات رياست جمهوري اگرچه «يک حادثه يک روزه است» ولي گاهي اوقات دولت‌ها کارهايي مي‌کنند که تاثيرات آن تا سال‌ها باقي مي‌ماند، چه کارهاي خوب و چه کارهاي غيرخوب... گاهي آثار آن تا 40 سال باقي مي‌ماند». اکنون بايد ديد که آيا در انتخابات پيش روي و در ارزيابي نامزدها، تشخيص سره‌از ناسره و آب‌از‌سراب دشوار است؟
 
البته که نه! هيچيک از نامزدهاي رياست جمهوري که از کره مريخ نيامده‌اند! هريک از آنها بيش از سه دهه و يا نزديک به سه دهه در چرخه سياسي کشور حضور داشته‌اند و عملکرد و مواضع آنان به آساني قابل ارزيابي است. آن عده هم که در اين چرخه حضور فعال- چه‌خوب و چه‌‌بد- نداشته‌اند، بديهي است که براي رياست‌جمهوري احراز صلاحيت نخواهند شد. بنابراين، سخن درباره آن عده از نامزدهاست که در بستر سياسي کشور حضور فعال داشته‌اند و از اين روي هويت آنها به آساني قابل شناسايي است. نيست؟!
 
2- نگاهي به اطراف بيندازيد، تمامي شواهد و قرائن موجود و اسناد غيرقابل ترديد حکايت از آن دارد که بار ديگر «اتاق‌هاي فکر» دشمن فعال شده‌اند و مهره‌هاي خود را براي فتنه ديگر به ميدان آورده‌اند با اين دو تفاوت عمده که؛ اولا؛ اين دفعه، مهره مصرف نشده ندارند چرا که در فتنه آمريکايي- اسرائيلي 88- بخوانيد جنگ احزاب-به تصور آن که حتما پيروز خواهند شد، تمامي مهره‌ها و جريانات وابسته به خود را به کار گرفته و سوزانده بودند. بنابراين امروزه ناچارند با مهره‌هاي سوخته بازي کنند.
 
يعني مهره‌هايي که براي مردم ناشناخته نيستند و ثانيا؛ امروزه همان مهره‌هاي سوخته با شعارهاي ارزشي به ميدان آمده‌اند. انگار نه انگار که در فتنه آمريکايي- اسرائيلي 88 آشکارا دست به وطن‌فروشي زده‌‌بودند و باز هم انگار نه انگار که فاصله زماني 4 ساله، کوتاهتر از آن است که خاطره تلخ جنايت و خيانت آنها را از خاطر مردم پاک کند!
 
3- آيا به اين نکته با اهميت توجه کرده‌ايد؟ اصحاب فتنه به شدت از اين که ماجراي آن خيانت آشکار بازگو شود، پرهيز دارند و در هيچيک از مصاحبه‌ها، مناظره‌ها و يا نوشته‌ها و سخنراني‌هاي خود حاضر به يادآوري آن ماجراي پلشت نيستند. چرا؟! تنها به اين علت که کمترين زمينه‌اي براي انکار آن خيانت بزرگ وجود ندارد. ائتلاف مدعيان اصلاحات با منافقين، بهايي‌ها، سلطنت‌طلب‌ها، مارکسيست‌ها، عبدالمالک ريگي‌ها و... قابل انکار است؟
 
شعار به نفع اسرائيل در روز قدس، شعار به نفع آمريکا در روز مبارزه با استکبار جهاني، پاره کردن تصوير مبارک حضرت امام(ره)، ادعاي تقلب در انتخابات، خط زدن روي قيد اسلام از جمهوري اسلامي ايران، آتش زدن مسجد، اهانت به ساحت مقدس حضرت اباعبدالله(ع) و... رخدادهايي نيست که يادآوري آن براي اصحاب فتنه امکان‌پذير باشد. دريافت کمک مالي از ملک عبدالله سعودي، ملاقات‌هاي پي‌درپي با جرج‌‌سوروس صهيونيست، ملاقات با راسموسن- فرمانده ناتو و نخست‌وزير پيشين دانمارک- که آشکارا از کاريکاتورهاي موهن عليه پيامبر اسلام(ص) حمايت کرده بود...
 
وقتي اصحاب فتنه قادر به انکار هيچيک از اين نمونه‌ها نيستند، بديهي است که از بازگويي و بازخواني آن نيز وحشت داشته باشند.

4- از هم اکنون با جرأت مي‌توان گفت نامزدهاي وابسته به فتنه آمريکايي- اسرائيلي 88 کمترين شانس پيروزي در انتخابات پيش روي را ندارند. چرا که با همان توده‌هاي عظيم مردمي روبرو هستند که جنايات آنها را فراموش نکرده‌اند و حماسه بي‌نظير 9 دي و انتخابات اسفند 90، راهپيمايي 22 بهمن و... فقط چند نمونه از بصيرت مثال‌زدني آنان است و همگان ديده‌اند که اين خيل عظيم را در روزهاي حادثه مي‌توان ديد. روز واقعه که مي‌رسد گويي از زمين و زمان و از تک‌تک کوچه‌ها و خيابان‌ها مي‌جوشند و مي‌خروشند. يادتان که هست. بنابراين، بديهي است که شوراي محترم نگهبان صلاحيت آنها را تاييد کند يا نکند، نتيجه يکسان است، اما در اين باره گفتني‌هايي نيز هست.
 
الف: شوراي محترم نگهبان امين مردم و نظام است، از اين‌روي - و‌دقيقا به همين علت- تاييد صلاحيت کساني که در فتنه آمريکايي- اسرائيلي88 حضور داشته‌اند و هنوز هم با سران فتنه در ائتلاف هستند، اهانت به مردم پاکباخته و فداکار اين مرز و بوم و صدها‌هزار شهيد است که براي حفظ نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران در خون پاک خود غلتيده‌اند.
 
ب: تاييد صلاحيت اينگونه نامزدها، چه بخواهيم و چه نخواهيم به معناي همراهي با فتنه آمريکايي- اسرائيلي ياد شده است و اين پيام ضمني را براي مردم در پي دارد که انگار خيانت آشکار به مردم و نظام، نه‌‌فقط جرم نيست بلکه فتنه‌گران مي‌توانند مدال شايستگي براي حضور در رأس قوه مجريه نيز دريافت کنند!
 
ج: حضرت آيت‌الله جنتي دبير محترم شوراي نگهبان- که خداي مهربان بر عمر باعزت و همواره به خدمت ايشان بيفزايد- ديروز در خطبه‌هاي جمعه تهران به رد صلاحيت برخي از نامزدها اشاره فرمودند که هرچند از سلامت نفس و تعهد اسلامي و انقلابي برخوردارند ولي صلاحيت آنها براي تصدي رياست جمهوري نظام احراز نشده است، بنابراين وقتي صلاحيت يک نامزد پاک و انقلابي به علت ناتواني در مديريت کشور احراز نمي‌شود، مي‌توان و بايد اميدوار بود صلاحيت کساني که به روال عرفي توان مديريت دارند ولي مديريت آنان به نفع دشمنان نظام بوده است نيز به طريق اولي تاييد نشود، چرا که مدير ضعيف ولي وارسته و پاک فقط در اداره کشور مشکل مي‌آفريند اما، مديري که در فتنه آمريکايي- اسرائيلي 88 دخالت و حضور داشته و هنوز هم از سران فتنه حمايت مي‌کند و با فتنه‌گران در ائتلاف نيز هست مي‌تواند اساس نظام را به مخاطره اندازد.
 
ياد امام راحل ما(ره) به خير که با چه دلشوره‌اي مي‌فرمود «نبايد‌‌به‌‌گونه‌اي عمل کنيم که حزب‌الله عزيز احساس کند جمهوري اسلامي دارد از مواضع اصولي‌اش عدول مي‌کند» صحيفه امام(ره) ج 21 ص 284.حضرت آقا تاکيد فرموده‌اند که شوراي نگهبان به مُر قانون عمل کند و حضرت آيت‌الله جنتي نيز اعلام داشته‌اند، شوراي نگهبان تنها به قانون مي‌نگرد و از مصلحت‌انديشي به‌دور است.
 
5- متاسفانه شماري- البته اندک- از عزيزان صورت مسئله را آنگونه که هست نمي‌بينند و مثلا با اشاره به برخي از اقدامات ناپسند و خسارت‌آفرين اخير دولت تصور مي‌کنند نامزدهاي وابسته به فتنه براي مقابله با پلشتي‌هاي حلقه انحرافي به ميدان آمده‌اند.
 
شرح اين نکته اگرچه به فصل جداگانه‌اي نياز دارد ولي در اين مختصر گفتني است که مخالفت اصحاب فتنه با دولت نهم هنگامي بود که دولت در مقابل باج‌خواهي بيگانگان ايستاده بود و از دست‌اندازي رانت‌خواران ثروت و قدرت جلوگيري مي‌کرد ولي امروزه به گواهي شواهد غيرقابل ترديد، دست اصحاب فتنه و حلقه انحرافي در يک کاسه است. کافي است که فقط به مواضع و عملکرد اين دو جريان نيم نگاهي بيندازيد تا هر گيسو‌‌بافته‌اي‌‌را «علوي» مپنداريد و هرکه با قافله حجاز به شهر وارد شد را زائر خانه خدا تصور نفرمائيد.
 
و در اين باره، مخصوصا تقابل دو گفتمان حاميان سرمايه‌داري با حاميان مردم محروم و مستضعف، يا به فرموده حضرت امام(ره) جنگ فقر و غنا در انتخابات پيش روي گفتني‌هاي ديگري نيز هست که به بعد موکول مي‌کنيم، ان‌شاءالله.
 
مقاله امروز حسین قدیانی با عنوان «کانال کمیل‌کار»منتشر شده در ستون یادداشت روز روزنامه وطن امروز را از نظر می گذرانید :
 یک- به همان اندازه که میان «هدف مردم» و «هدف انقلاب» انطباق وجود دارد، میان این اهداف با «هدف دشمن» تعارض وجود دارد. حقا که همواره مردم و انقلاب، یک چیز خواسته‌اند و دشمن و ضد انقلاب، یک چیز دیگر اما هرگز میان آمال مردم و آرزوهای انقلاب، این همه مطابقت وجود نداشته است. اما مردم و انقلاب چه می‌‌خواهند این روزها؟! خوب است حکایت لقمان حکیم، برویم و ادب از بی‌ادبان بی‌بی‌سی بیاموزیم! آنچه این روزها رسانه‌های دشمن و بویژه بی‌بی‌سی مشغول زدن آنند، همان خواسته ملت/ انقلاب است. بی‌بی‌سی این روزها در «دوگانه تنش و کارآمدی»، علی‌الدوام مشغول تخطئه «همت جهادی» است.
 
هم کار و خدمت و تلاش و مجاهدت اقتصادی را می‌‌زند، هم آن نامزد اصولگرایی را که بیش از دیگر رقبا، شهره به توانمندی، مدیریت اجرایی و کار جهادی است. اتفاقا صحنه از این واضح‌تر نمی‌شود! اگر بی‌بی‌سی این روزها بیش از هر روز دیگری، «همت جهادی» و «مدیر جهادی» را نشانه رفته، می‌‌توان از این «نفی دشمن»، به «اثبات اهداف دوست» رسید و متوجه نیاز مشترک مردم و انقلاب شد. مردم «کار» می‌‌خواهند، همچنان که انقلاب «کار جهادی» می‌‌خواهد.
 
مردم و انقلاب از دعوا و مرافعه و تنش و جنجال و قیل و قال خسته‌اند، همچنان که بی‌بی‌سی یعنی دشمن، دنباله‌رو نامزدهای اهل دعواست؛ بیش از نامزد فتنه‌گران و کاندیداي منحرفان... و این وسط، بدا به حال جماعتی که از جلسات خصوصی، خوراک برای دشمن قسم‌خورده فراهم می‌‌کنند و اسم‌شان را هم «مومن و حزب‌اللهی» گذاشته‌اند! باید کلام علمدار در کام گرفت اما این بار به حداقل‌ها اکتفا کرد و ملتمسانه گفت: «اگر مومن و حزب‌اللهی هستید، لااقل جاسوسی نکنید برای بی‌بی‌سی!»
 
2- در شماره چهارشنبه «وطن امروز» نوشتم «دوگانه «مقاومت-سازش» اصلا و اصولا نمی‌تواند دوگانه انتخابات ریاست‌جمهوری ما باشد.» در ادامه حرف حسابم را بسط می‌‌دهم؛ اساسا ما اگر قائل به «گانه سازش» می‌‌بودیم، انقلاب اسلامی نباید تاسیس می‌‌شد! انقلاب اسلامی از همان بدو شکل‌گیری تا آن دم که خود را به نهضت جهانی مهدی موعود(عج) متصل کند، همزمان «مربی-کاپیتان» تیم مقاومت است. لذا اصولا سازش و این حرف‌ها اصلا در ید اختیارات رئیس دستگاه اجرایی نیست!
 
«گانه سازش» گانه مورد پسند بی‌بی‌سی است اما بی‌بی‌سی در انتخابات ریاست‌جمهوری نمی‌تواند و نباید نامزد داشته باشد. بی‌بی‌سی اگر می‌‌توانست حاجی انا شریک داخل خانواده جمهوری اسلامی باشد، در وهله اول کار مهم‌تر دیگری انجام می‌‌داد و اساسا نمی‌گذاشت انقلاب اسلامی پیروز شود!
 
3- «دوگانه سازش- مقاومت» مال دعوای دور و دراز ما با سران استکبار و دنباله‌های داخلی ایشان است. محل خرج این دوگانه آرمانی و صدالبته واقعی، انتخابات ریاست‌جمهوری نیست! حال که همه می‌‌دانند جمهوری اسلامی از اساس نمی‌تواند «گانه سازش» داشته باشد، این سوال پیش می‌‌آید «چرا بعضی‌ها مدام بر طبل «دوگانه سازش-مقاومت» می‌‌كوبند؟!» جواب واضح است؛ «بعضی از روی کج‌فهمی، بعضی از روی رندی»!
 
کج‌فهمان از این غافلند که در آستانه انتخابات، تقسیم کردن مردم میان اهل سازش و اهل مقاومت، چه خبط بزرگ و رای‌کاهنده‌ای است، لیکن مرد رندهای عالم سیاست نیک می‌‌دانند که برای لاپوشانی گذشته پر‌خطای‌شان، همان به که همه کاسه وکوزه‌ها را سر مفهوم مقاومت بشکنند و پشت مفهوم بی‌مفهوم سازش، مخفی شوند! اینجاست که نگارنده درباره هزینه کردن از «دوگانه سازش-مقاومت» در مقطع انتخابات، «موضع منفی» دارد.
 
 آقای رفسنجانی اصلا بدش نمی‌آید که تورم صد درصدی در زمان دولت سازندگی، له کردن مردم زیر چرخ زمخت توسعه، برآشفته شدن مردم پایین‌دست شهرهای بزرگ، ماجرای اسلامشهر همین مردم جنوب شهر تهران، گرانی و تورم بدتر از زمان جنگ، از بین بردن فقرا به بهانه فقرزدایی و... حتی کاریکاتورهای مرحوم گل‌آقا، همه و همه را بیندازد گردن مقاومت!! و آنگاه برای علاج، نشانی سازش را به ما بدهد!! اما ما هوشیاریم.
 
اصلا حزب‌الله است و هوشیاری‌اش! ما به جناب رفسنجانی می‌‌گوییم «علاج آن همه ناکارآمدی، نه بازگشت به گذشته است، نه ارتجاع نه سازش و نه احیانا تقصیر مقاومت! چاره ناکارآمدی، کار جهادی است و همت بیشتر. علاج ناکارآمدی، اتخاذ روحیه جهادی است».
 
4- عجبا که هم جریان فتنه و هم حلقه انحراف، اشتباهات متعدد اقتصادی-مدیریتی خود را گردن مقاومت می‌‌اندازند! حال بهتر می‌‌فهمیم که چرا اوضاع ارز در عرض چند هفته آنچنان پرنوسان شد؟! فتنه و انحراف، این روزها هر دو مدعی‌اند؛ «ما اگر بیاییم قیمت سکه افت می‌‌کند و ارز می‌‌کشد پایین»... و البته لام تا کام حرفی از این بابت نمی‌زنند که اصولا چرا معیشت مردم را به گروگان گرفته‌اند؟! اهل سازش، نه فقط مشکلات اقتصادی را حل نمی‌کنند (که دیدیم نکردند!) بلکه رسما برای دشمن «جاسوسی اقتصادی» می‌‌کنند! آنهم در روز روشن میدان فردوسی! این یکی لااقل، بیش از آنکه تقصیر دشمن باشد، نیمی تقصیر مدیریت ناکارآمد است، نیمی تقصیر دشمن دوستی اهالی فتنه و انصار انحراف.
 
5- در خلق دوگانه‌های انتخاباتی باید معطوف به اصل انتخابات عمل کرد و اصل نیازهای مردم/ انقلاب. دوگانه باید هوشمندانه اتخاذ شود. آن کدام جریان داخلی است و آن کدام سلیقه سیاسی داخلی است که اهداف و اغراض بی‌بی‌سی را نمایندگی می‌‌کند؟! وقتی در پرونده این جریان، نمونه‌های متعددی از ناکارآمدی و سوءمدیریت و بی‌عدالتی و تنش و اختلاف دیده می‌‌شود، آیا بهتر نیست با ایشان، نه در زمین سازش و مقاومت، بلکه در ذیل «دوگانه تنش- همت جهادی» سخن برانیم؟!
 
 حالیا که بهترین مقوم مقوله مقاومت، هیچ نیست الا خدمت. بی‌بی‌سی این روزها، خدمت، همت‌جهادی و نماد آن را می‌‌زند که مقاومت را تخطئه کند. لذا ما اگر واقعا دوستدار مقاومت هستیم‌ و اگر نتیجه انتخابات نیز برایمان مهم است، باید مطابق بر نیاز مشترک مردم/ انقلاب، دوگانه اصل کاری را تعریف کنیم. وقتی مردم و انقلاب، از جنگ‌های زرگری فتنه و انحراف به ستوه آمده‌اند، وقتی مردم و انقلاب، دیگر تاب ادامه دعوای لوس و بی‌مزه منم منم و بگم بگم را ندارند، وقتی مردم و انقلاب، آرامش و امنیت و وحدت را لازمه کار و کارآمدی و خدمت تلقی می‌‌کنند، وقتی مردم و انقلاب، بیش از همیشه، خسته از جنگ و جدال، دنبال همان روحیات جهادی جبهه‌ها می‌‌گردند و وقتی مردم و انقلاب، دنبال رئیس‌جمهوری‌اند که متاثر از کارآمدی، به علاقه‌مندان انقلاب اضافه کند، چرا سخن از «دوگانه تنش- همت جهادی» نرانیم؟! و چرا داعیه‌دار آن دوگانه‌ای نباشیم که بیشترین انطباق را بر نیازهای مشترک مردم و انقلاب دارد؟!
 
منتج از بعضی دوگانه‌ها، رای مردم بیشتر بر اساس لج داده می‌‌شود... و اگر بار کج به منزل نمی‌رسد، عاقبت «رای لج» هم معلوم است! رای باید همان اندازه که «نه به این و آن» باشد، «آری به نامزد» هم باشد.
 
 رای باید همان اندازه که «سلبی» باشد، «ایجابی» هم باشد. فقط «نه به هاشمی»، ما را درگیر دولت خاتمی می‌‌کند و فقط «نه به رفسنجانی»، ما را درگیر همین مسائل امروز. آن دوگانه‌ای که هم واجد «نه به ارتجاع» است و هم شامل «آری به همت‌جهادی» می‌‌شود، همین «دوگانه تنش-کار» است. محصول این دوگانه می‌‌تواند رئیس‌جمهوری باشد که همه ملت، صرفنظر از همه اختلاف سلیقه‌ها و تفاوت عقیده‌ها، او را رئیس‌جمهور خود بدانند.
 
اگر روزگار اصلاحات، من و ما با خاتمی غریبه بودیم، قبول کنیم امروز هم بسیاری احساس خویشی با رئیس ستاد تبلیغات منحرفان نمی‌کنند! با دست‌فرمان درستی باید به رئیس‌جمهور منتخب رسید. با دوگانه‌های بهتری باید دنبال نامزد اصلح گشت. ما خواهان دولت وحدت ملی نیستیم اما ای خوشا رئیس‌جمهوری که به جای جار و جنجال، از «کانال کمیل کار» درآید و وحدت ملی ما را بیشتر کند. نباید اجازه داد کک دعوا و تنش بیفتد به جان خدمت و همت جهادی.
 
رئیس‌جمهور باید رئیس همه‌جمهور باشد. اقشار خاکستری هم عضو همین جمهورند. تقسیم‌بندی مردم به اهل مقاومت و اهل سازش، شکاف انداختن میان آحاد ملت است اما حتی خاکستری‌ترین آحاد این ملت هم «همت جهادی» را به «دعوا و قیل و قال» برتری می‌‌دهند... و کیست که نداند اضافه کردن به علاقه‌مندان انقلاب، از مسیر کار و پیشرفت، زیباترین و ظریف‌ترین کمک ممکن به اصل مسلم مقاومت است؟!
 
راستی، صرفنظر از ظاهر افراد، آیا خاکستری‌تر از کسانی که آمار کار را می‌‌برند و کف دست بی‌بی‌سی می‌‌گذارند هم پیدا می‌‌شود؟! این رنگ و رو رفته‌های جبهه ندیده، رسما دارند به سیاهی می‌‌زنند این روزها. حاضرند ما انتخابات را ببازیم، به این قیمت که بی‌بی‌سی به محاسن خدمت جهادی بخندد!
 
صبح امروز ستون یادداشت روز روزنامه خراسان به مقاله ای از عليرضا رضاخواه با عنوان«خود کرده را تدبير نيست»اختصاص یافت:
 دو سال پيش هنگامي که جنبش هاي اعتراضي، خاورميانه عربي را فراگرفته بود، سياستمداران حزب عدالت و توسعه ترکيه شرايط جديد منطقه را "زمين حاصلخيزي" براي جاه طلبي هاي سياست خارجي خود مي ديدند. رسيدن موج ناآرامي ها به مرزهاي سوريه باعث شد تا علاوه بر توفيقات بين المللي؛ "تضمين حضور طولاني مدت در قدرت در عرصه داخلي" نيز به جمع انگيزه هاي سياستمداران حزب حاکم براي "بيش فعالي سياسي" در عرصه خارجي بپيوندد.
 
اردوغان که روياي رهبري ترکيه را تا سال 2024 ، يکصدمين سالگرد استقلال اين کشور، در ذهن داشت فرصت را غنيمت شمرده و با همفکري احمد داوود اغلو، وزير امور خارجه، يک شيفت پارادايمي را در سياست خارجي اين کشور طراحي نمودند. سياست خارجي که غايت نهايي آن به صفر رساندن دشمنان از طريق تنش زدايي با همسايگان بود به يک سياست تهاجمي تحت عنوان "نئو عثماني گرايي" تبديل شد.
 
 اردوغان تصور مي کرد بحران سياسي در دمشق نيز همچون آن چه در مصر، تونس و ليبي رخ داد به سرعت به سقوط نظام و روي کار آمدن نظامي جديد منجر مي شود. از همين رو بود که آنکارا دست به قماري بزرگ زد و با حمايت همه جانبه از مخالفان بشار اسد در صف اول مبارزه با نظام سوريه قرار گرفت. با اين حال طولاني شدن بحران سوريه، حضور صدها هزار آواره سوري در داخل مرزهاي ترکيه و کشيده شدن ناآرامي ها به داخل خاک اين کشور باعث شد تا هفته گذشته اردوغان پيش از ترک آنکارا به سوي واشنگتن براي اولين بار اعتراف کند که ترکيه بيشترين ضرر را از ناحيه نا آرامي ها در سوريه متحمل شده است.
 
ظاهرا محاسبات سران حزب عدالت و توسعه درست از آب در نيامده است. اردوغان که پيشتر بارها جامعه بين المللي را به کم کاري و کندي درباره مواجهه با بحران سوريه متهم کرده بود اين بار گفت: "اگرچه موضوع سوريه براي همه موضوعي مهم است اما اين ترکيه است که بيشترين خسارات را از ناحيه آن متحمل شده است."
 
انفجارهاي استان هاتاي که به کشته شدن حداقل 50 شهروند ترکيه و زخمي شدن دهها تن انجاميد، جديدترين هزينه اي بود که ترک ها به خاطر سياست هاي غلط سياستمداران خود متحمل شدند. هرچند اردوغان تلاش کرد تا با رندي ويژه اي از فضاي ايجاد شده براي پيشبرد سياست هاي ضد سوري خود بهره بگيرد. اما در مقابل احزاب و گروههاي مخالف دولت ترکيه، نگاه تند و انتقادي خود در حادثۀ ريحانلي را به سمت دولت اردوغان نشانه رفتند. قليچدار اوغلو، رهبر حزب "جمهوري خلق" که به شهر ريحانلي رفته بود، اعلام کرد: "مزدوري کشورهاي ديگر را نکنيم، چرا که اين مسئله سبب افزايش تروريسم مي شود".
 
 وي اين مسئله را مورد تأکيد قرار داد که:" سياست خارجي که بر مبناي صلح و دوستي نباشد ترکيه را دچار بحران مي کند" قليچدار اوغلو با تأکيد بر اين ضرب المثل قديمي که: " اگر باد بکاريم، توفان درو مي کنيم" به نقد سياست خارجي دولت اردوغان در ارتباط با سوريه پرداخت. حزب "صلح و دموکراسي" نيز اعلام کرد مرز ترکيه و سوريه ناامن است و لازم است دولت ترکيه آموزش  و کمک به ارتش آزاد سوريه را متوقف کندو به آن پايان دهد. دولت باغچه لي، رهبر حزب "حرکت ملي" نيز مسئلۀ حمايت مالي دولت اردوغان از مخالفان سوريه و همچنين دادن امتيازات زياد به آنها را موجب گسترش آتش بحران سوريه به داخل مرزهاي ترکيه دانست.
 
سياست انفعالي واشنگتن در قبال دمشق، عدم واکنش کشورهاي غربي به بحران سوريه مانند آن چه در ليبي اتفاق افتاد، انفجارهاي اخير در ريحانلي و واکنش هاي داخلي به آن و پيروزي هاي ميداني نيروهاي دولتي در مقابله با تروريست هاي سوري از يک سو و به حاشيه رانده شدن ترکيه در تعامل اخير مسکو- واشنگتن از سوي ديگر باعث شد تا رجب طيب اردوغان برآن شود تا شخصا نگراني هايش را با باراک اوباما رئيس جمهور آمريکا مطرح نمايد، شايد دوستي سابقه دارشان بتواند وي و حزب عدالت و توسعه را از آنچه که نيويورک تايمز" باتلاق سوريه" خوانده نجات دهد.
 
با اين حال پاسخ اوباما خيلي روشن بود،"هيچ فرمول جادويي براي مواجهه با اين وضعيت خشونت بار و دشوار در سوريه وجود ندارد." البته ظاهرا آن چه ميان نخست وزير ترکيه و رئيس جمهور آمريکا رد و بدل شده است بسيار بيشتر از آن چه در کنفرانس خبري مشترک عنوان شده مي باشد. هفته نامه The Week آمريکا مي نويسد: " اهميت ديدار اخير رئيس جمهور آمريکا و نخست وزير ترکيه در مطالبي که طرفين از افشاي آن خودداري کردند نهفته است.
 
" پايگاه خبري العرب روز جمعه در گزارشي به نقل از منابع ديپلماتيک نوشت "رجب طيب اردوغان نخست وزير ترکيه در ملاقات با باراک اوباما رييس جمهوري آمريکا از اينکه دولت اين کشور از ترکيه خواسته از ايفاي نقش در باره پرونده سوريه اجتناب کند و اين مساله را به کشور ديگري مانند عربستان واگذار نمايد شگفت زده شد.
 
 منابع ديپلماتيک گفتند که اوباما به اردوغان گفته نقش شما اکنون براي ورود به پرونده سوريه مناسب نيست و ما خواستار راه حل سياسي بين نظام سوريه و مخالفان آن هستيم و به همين جهت از کشورهايي که قادر به ميانجي گري بين دو طرف هستند حمايت مي کنيم." ظاهرا اردوغان در چاهي که خود کنده گرفتار آمده است به گونه اي که دوستانش هم تمايلي به ياري او ندارند. سران حزب عدالت و توسعه به خوبي مي دانند که انعکاس شکست سياست هايشان در سوريه به معني پايان روياهايشان در عرصه داخلي است اما چه مي شود کرد که خود کرده را تدبير نيست!
 
احمد شیرزاد( فعال سیاسی) در مقاله ای با عنوان «کاندیدای دولت و هویت سیاسی دولتمردان»برای ستون سرمقاله امروز روزنامه آرمان این طور نشت:
 دولت آقای احمدی‌نژاد را می‌توان یک دولت ویژه در تاریخ جمهوری اسلامی ایران دانست، همانطور که خود آقای احمدی‌نژاد هم پدیده‌ای ویژه در فضای سیاسی کشور است. مهم‌ترین شاخصه دولت و رئیس آن غیر حزبی بودن آنهاست. این خصوصیت خود را به انحای مختلف نشان داده است، از انحلال ساختارهای مدیریتی چون سازمان برنامه گرفته تا عبور دولت از برخی طیف‌های اصولگرا. بر همین مبنا چندان تعجب‌برانگیز نیست که مناسبات درونی دولت نیز از یک سازوکار چارچوب‌مند پیروی نکند.
 
ماه‌ها در فضای سیاسی کشور همگان اسفندیار رحیم‌مشایی را کاندیدای حامیان دولت می‌دانستند، وقتی که او در معیت رئیس دولت برای نام‌نویسی به وزارت کشور آمد این ارزیابی‌ قوتی حداکثری گرفت. امروز اما با فاصله ‌اندکی از نام‌نویسی مشایی، وزرای کابینه یکی یکی او را انکار کرده و گزینه شخص احمدی‌نژاد می‌دانند، گزینه‌ای که دیگر عناصر دولت در انتخاب آن نقشی نداشته‌اند.
 
این موضوع را اگر در کنار ارزیابی‌های چند ماه گذشته از نمایندگی کردن طیف نزدیک به دولت در این انتخابات توسط آقای مشایی بگذاریم شاید به تناقض برخوریم اما برای رسیدن به یک ارزیابی مناسب باید در تحلیل این موضوع به رفتار و مشخصات سیاسی دولت رجوع کنیم تا بدانیم چرا کاندیدای دولت توسط اعضای عالی‌رتبه کابینه انکار می‌شود. اصولا شاخصه اصلی آقای احمدی‌نژاد تلاش او برای تجمیع قدرت در نزدیک‌ترین فاصله به خودش است که همین شاخصه باعث شده تا حتی برادر او نیز از وی انتقاد کند.
 
همین شاخصه است که باعث می‌شود رکورد تغییر وزرا در دولت‌های نهم و دهم شکسته شود. این همه بدان دلیل است که محمود احمدی‌نژاد از یک سازوکار حزبی مشخص به قدرت نرسیده است. بنابراین در دریای سیاست خود را آنچنان رها می‌بیند که می‌تواند هر لحظه به هر سو حرکت کند. در یک کلام محمود احمدی‌نژاد و حلقه اطرافیان او دارای هویت سیاسی خود هستند. همین هویت سیاسی است که اجازه می‌دهد او با پیش گرفتن یک رفتار واحد، اقداماتش را با گفتارهایی متفاوت به منصه ظهور برساند.
 
 اکنون نیز اسفندیار رحیم مشایی در حالی کاندیدای مقبول احمدی‌نژاد است که گفتار و شعارش کاملا متفاوت از گفتار و شعار احمدی‌نژاد در سال‌های 84 و 88 است. اینکه مشایی از ابتدا «کاندیدای دولت» نامیده می‌شد در حقیقت یک اشتباه لفظی جدی بود. این اشتباه بدان دلیل رخ داده که ما نمی‌توانیم در عرف سیاسی او را به هیچ گروهی منسوب کنیم.
 
مراد از «کاندیدای دولت» در اینجا کاندیدای مقبول شخص رئیس دولت است نه همه ارکان دولت. اگر تا دیروز چهره‌هایی منتقد و غیرهمسو با احمدی‌نژاد در دولت او بودند حتما امروز هم چنین چهره‌هایی در این دولت حضور دارند و این در حقیقت جبری است که هویت سیاسی رئیس دولت عامل اصلی آن است.
 
احسان تقدسي(عضو كميسيون امنيت ملي )با مقاله «چرا بي‌بي‌سي؟»برای ستون یادداشت روز روزنامه تهران امروز این طور نوشت:
 
يكم- اتفاقات يك‌ساعت آخر زمان ثبت‌نام انتخابات رياست‌جمهوري، همانگونه كه آرايش سياسي انتخابات را دستخوش تغيير كرد، براي رسانه‌هاي بيگانه و سرويس‌هاي غربي فرصتي بي‌بديل را براي بازفرآوري تحولات سال 1388 پديد آورد. اگرچه نمي‌توان از نقش برخي كانديداهاي انتخابات سال 1388 در توليد آنچه بر سر كشور آمد، گذشت اما از تلاش رسانه‌هاي فارسي‌زبان ضدانقلاب همچون صداي آمريكا، بي‌بي‌سي، راديو فردا و... در دامن‌زدن به اختلافات و گزارش لحظه به لحظه وقايع هم نمي‌توان به راحتي گذشت.
 
دوم- هرچه به زمان اعلام نتايج بررسي صلاحيت كانديداها نزديك مي‌شويم، امكان اتحاد اصولگرايان بر راي‌آورترين و مقبول‌ترين گزينه بيشتر مي‌شود. اگر از كوبيدن يكي، دو جريان بي‌تاثير شبه اصولگرا بر طبل كانديداي اختصاصي بگذريم، قاطبه چهره‌هاي اصولگرا براين باورند در مقابل كانديداي مشترك جريان اصلاح‌طلب تنها يك كانديداي راي‌آور و كارآزموده،كارآمد و - به فرموده رهبر عزيز انقلاب- داراي كار اجرايي در سطح بالا مي‌تواند صف‌آرايي كند. اين موضوع همانقدر كه براي نيروهاي انقلاب نشاط‌آفرين و شورآفرين است براي دشمنان پيام آور ترس و وادادگي است.
 
سوم- شبكه رسانه‌اي ضدانقلاب اگرچه در ظاهر با يكديگر تفاوت‌هايي دارند اما در عمل با تقسيم كار مشترك نانوشته هركدام بخشي از پازل فعاليت رسانه‌اي ضدانقلاب در انتخابات را تكميل مي‌كنند. اتاق فكر رسانه‌اي ضدانقلاب در تحليل‌هاي خود براين باورند كه محمد باقر قاليباف به واسطه رضايت مردمي از عملكرد وي در نيروي انتظامي و بعد شهرداري تهران- اين تحليل بارها در صداي آمريكا و بي‌بي‌سي منعكس شده- راي‌آورترين گزينه در برابر گزينه اصلاح‌طلبان خواهد بود.
 
 از همين رو ضدانقلاب مي‌كوشد در پوشش فضاي سياسي كشور در آستانه انتخابات از يكسو گزينه‌هاي ديگر را كه عملا امكان راي‌آوري در مقابل كانديداي مورد حمايت آنان را ندارند به عنوان كانديداي اصلي در برابر كانديداي حداكثري جريان اصلاح‌طلب مطرح كنند و در سوي ديگر خط تخريب گسترده‌اي عليه قاليباف به راه افتاده و با تبليغات گسترده مي‌كوشند وي را تخريب كنند. درهمين ارتباط از ميانه هفته‌اي كه گذشت دور جديدي از تخريب محمدباقر قاليباف توسط شبكه تلويزيوني فارسي زبان بي‌بي‌سي آغاز و در اقدامي هماهنگ شبكه‌هاي ديگر فارسي زبان ضدانقلاب همچون صداي آمريكا، راديو فردا و سايت‌هاي اين جريان به آن دامن زدند.
 
تاكتيك‌هاي تخريب قاليباف در داخل و خارج از كشور اگر چه باهم متفاوت است اما يك هدف و يك گزينه بيشتر ندارد و آن هم چيزي نيست جز كاستن از شدت محبوبيت مردمي قاليباف. بر اساس اين پروژه، قاليباف بايد به‌جاي هر واژه‌اي گرفتار پروژه «اين را گفت يا نگفت» شود. خط پيوند تخريب قاليباف در داخل و خارج از كشور دقيقا همين نقطه است...
 
 تا بتوانند گفتمان كارآمدي، انقلابي‌گري و مديريت جهادي را در اين ميدان زمين‌‌گير كنند. موج تخريبي رسانه‌هاي ضدانقلاب روزي لازمه مديريت فضاي رسانه‌اي انتخابات را در برجسته كردن سخنان اطرافيان دولت، روزي در دامن زدن به فضاي تحريم و اينك در تخريب راي‌آورترين، مقبول‌ترين و مشروع‌ترين گزينه‌هاي انتخابات مي‌داند. بي‌بي‌سي اگرچه در انتخابات سال 1388 كوشيد تا رهبري جريان رسانه‌اي مخالفان را در روزهاي بعد از انتخابات برعهده بگيرد ولي شرايط انتخابات سال‌جاري به‌گونه‌اي پيش رفته كه اين تحليل در ميان اتاق فكر رسانه‌اي ضدانقلاب به وجود آمده كه قبل از انتخابات هم مي‌توان پروژه نيمه‌تمام سال 1388 را دوباره كليد زد.
 
چهارم- موج تخريب رسانه‌هاي ضدانقلاب بيش از هرچيز نشانه‌اي از هراس ضدانقلاب و سرويس‌هاي امنيتي غربي از راي‌آوري فرزندان حضرت روح‌الله است. اقبال مردم به قاليباف، استقبال از حضور دوباره فرهنگ ايثار و جهاد در مديريت اجرايي، استقبال از كارآمدي و در نهايت روي كار آمدن مديري كارآزموده از جنس مردم است.
 
پنجم- قاليباف اين روزها به هرشهري كه مي‌رود مردم با شعارهايي از جنس استقبال از يك همرزم شهدا، از جنس فرزند امام و رهبري از وي استقبال مي‌كنند. مردم قاليباف را مردي انقلابي و برخوردار از همت جهادي و داراي مديريت جهادي مي‌دانند. همين هاست كه لزوم تصويب پروژه تخريب قاليباف در اتاق فكر سرويس‌هاي غربي را چندبرابر مي‌كند.
 
تحليل صحنه انتخابات  رياست جمهوري 92؛مقاله امروز روزنامه رسالت با عنوان«آرمان گرايان در برابر مصلحت گرايان» نوشته دکتر امير محبيان را در ذیل می خوانید:
 
کانديداتوري هاشمي رفسنجاني در انتخابات رياست جمهوري 92 هر چند براي بعضي افراد بدون مقدمه و...تعجب برانگيز تلقي شد ولي بواقع هاشمي از مدتها قبل حضور خود را بطور قاطع اعلام و آن را فقط در فاز هاي مختلف اجرايي نمود.ورود هاشمي به گونه اي طراحي شد که تمامي ظرفيت ها در صحنه حضور يافته و از مدتها قبل داشته ها و نداشته هاي خود را آشکار سازند.
 
صحنه سياسي سامان يافته پيش از حضور کاملا نشان مي داد که چه کساني بر روي کدامين کانديداها با چه اهدافي سرمايه گذاري کرده اند؟اکنون صحنه دگرگون شده است و صحنه آخر به صحنه اصلي تبديل شده و قبل از فروافتادن پرده ثبت نام، اصلي ترين بازيگران به صحنه وارد شده اند.سه بازيگر مهم در صحنه اند؛هاشمي،مشايي و جليلي.
 
ورودهريک از اين بازيگران  در صحنه انتخابات چه تغييري ايجاد خواهد کرد و چه اما و اگرهايي حول محور هرکدامشان قابل طرح است ؟در اين نوشتار و نوشتار هاي ديگر بطور اجمال هر کدام را مورد بررسي قرار خواهيم داد.اما قبل از آن بايد توضيحي کوتاه را از روند بعضي از تحولات مهم و موثر درفهم اين تحليل که ظرف سي سال گذشته  رخ داده ارائه نماييم.
***
نگارنده بر اين باور است که هر انقلابي مبتني بر آرمان هايي شکل مي گيرد و اساسا بستر ظهور انقلاب ها؛ آرمانهايي است که برخاسته از تحريکات ذهن ناخودآگاه و نيازهاي سرکوب شده است.اين تجلي فوران گونه نيازها به شکل انقلاب در آغاز فضايي سراسر آرماني را شکل مي دهد که فضا را در تلاطم ميان عشق و نفرت قرار داده و احساس و هيجان خالص را محورحرکت ها مي گرداند.اما به مروربا کاهش احساس ها و بويژه رفع نيازهاي سرکوب شده هيجان کاهش پيدا کرده و توجه به مصلحت ها و دنياگرايي که ابتدا مذموم شمرده مي شد تحت عنوان مصلحت گرايي رشد خواهد کرد.
 
از اينجا جدالي آغازمي شود ميان دو ديدگاه آرمان گرايي خالص و مصلحت گرايي که دنيا و نيازهاي مادي را مورد توجه قرار مي دهد. بي‌گمان هنر مديران انقلاب آن است پس از تبديل موج انقلاب به سيستم؛ ترکيب معقولي از آرمان گرايي را با واقع گرايي (مصلحت گرايي) ارائه داده و هيچکدام را قرباني ديگري نسازند؛ زيرا آرمان‌گرايي به جامعه روح و جهت مي بخشد و مصلحت گرايي اين شور و حرارت را به گام هاي ملموس پيشرفت تبديل کرده و توده هاي مردم را در پاي انقلاب و آرمان هايشان در کنار زندگي روزمره اشان نگه مي دارد.
 
پس از پايان جنگ تحميلي؛دنيا و رفاه به گونه اي به نياز هاي سرکوب شده تبديل شده بود ؛هاشمي با تلاش براي رفع اين نيازها به مظهرمصلحت گرايي و حتي دنيا گرايي تبديل شد؛او هر چند به رده سران انقلاب  تعلق داشت ولي چنان در تلاش براي رفع اين نيازها کوشيد که غرق اين جنبه از زندگي شد و آرمان گرايان به اين ذهنيت رسيدند که او آرمان ها را در پاي دنياگرايي ذبح کرده است.
 
نتيجه آن شد آرمان گراياني که البته بعضا مصلحت ها را برنمي تابيدند؛ در برابرش ايستادند و آن شد که شد.رهبري انقلاب ضمن تاييد اولويت ها که مصلحت گرايي وواقع گرايي را ايجاب مي کرد همواره هشدار مي داد که آرمان ها را نبايد ناديده گرفت.از اينجا راز حمايت توام با هشدارهاي رهبري به دولت هاشمي آشکار مي شود.انتقادهاي درست رهبري از وضع دنياگرايي مسئولان، ايشان را به چهره اصلي آرمان گرايي در کشور مبدل ساخت ؛اما بعضي ازآرمان گرايان محض جنبه عقل گرايي توصيه هاي ايشان را نديده يا مورد تاکيد قرار ندادند.
 
چالش هايي شديد ميان آرمان گرايان محض که بيشتر رزمندگان جبهه بودند ومصلحت گرايان محض که در چهره کارگزاران نمود يافته و مدل هاي نئوليبراليستي را دنبال کرده و بخش مهمي از آرمان ها يعني عدالت را ناديده مي گرفتند،اوج گرفت. سال 76 سال تحول بود اما نه آنچنان که آرمان گرايان مي طلبيدند زيرا بخشي ديگر از نيازها هنوز تحقق نيافته بود و جامعه هنوز آمادگي تحول مورد نظر آرمانگرايان را نداشت.
 
نيازي که هاشمي آن را برآورده نکرده بود.مشارکت سياسي مطابق با مدل هاي عرفي  بود که البته نوعي هم نگراني از ظهور آرمانگرايان محض را هم در بطن داشت.خاتمي آمد تا ادامه پروژه مصلحت گرايي و دنياگروي را البته در سياست به گونه نوعي آرمان گرايي شعاري نهادينه کند؛پروژه اي که قالب سکولاريسم برآن زده شده بود.
 
تلاش براي رفع اين نيازها آن هم به‌صورت جنجالي و افراطي نهايتا صداي آرمانگرايان را به گوش توده ها رساند و آنها را همراه کرد و احمدي نژاد با چهره اي ساده و مردمي و شعار عدالت روي موج انزجار از شکاف هاي طبقاتي رشد يافته به قدرت رسيد.بعد از هشت سال آن تلاطم همچنان ادامه دارد و اين بار تذکرهاي رهبري ضمن حمايت از وجهه آرمان گرايانه دولت بر روي عقل گرايي و توجه واقعي و نه شعار گونه به نيازهاي مردم و کشور است؛راز گفتمان پيشرفت و نامگذاري سال ها با رويکرد اقتصاد اينجاست.
 
آرمان گرايان نيز در اين دوران با دولت به معارضه پرداختند زيرا تصوير آرمان گرايي محض را در چهره آن نمي ديدند و البته هيچ‌گاه آن تصوير را در آينه هيچ دولتي بالتمامه نخواهند ديد ؛ دولت ،هر دولتي که باشد با هدف ساماندهي به دنياي مردم شکل گرفته است ؛البته بايد بدان روح آرمانگرايي دميد و اين حتما ممکن است. رهبري وظيفه دارد که ترکيبي معقول از آرمانگرايي و واقعگرايي را در کشور حاکم کند و تاکنون در همين مسير و به عنوان عامل تعادل بخش عمل کرده است.
 
بايد نگرش متعادل آرمان گرايي واقع نگر(ونه واقع گرايي آرمان ستيزيا آرمان گرايي واقعيت ستيز) در کشور حاکم شود.انتخابات پيش رو؛هنوز دو قطب آرمان گرايي و مصلحت گرايي را در برابر هم قرار مي دهد؛مسلما مردم يک سو را انتخاب خواهند کرد ولي مصلحت آن است که فاصله ميان مصلحت گرايان و آرمان گريان را چنان به هم نزديک گردانيم که همزمان شاهد حضور هر دو نگرش به‌طور همزمان در صحنه باشيم.اين خواست رهبري و حکم عقل و نتيجه تجربه ساليان است.
 
صبح امروز روزنامه جمهوری اسلامی ستون سرمقاله خود را به مقاله ای با موضوع«مدال سازمان ملل بر سينه تروريست‌ها»اختصاص داد:
 بسم‌الله الرحمن الرحيم
درست در زماني كه ميليون‌ها نفر در جهان با انتشار فيلمي كه نشان مي‌داد يكي از فرماندهان نيروهاي مخالف دولت سوريه، قلب يك سرباز سوري را از سينه خارج و به دندان مي‌كشد، در شوك فرو رفته و آماده واكنش مي‌شدند و هنگامي كه تروريست‌هاي تكفيري 11 نفر از طرفداران دولت را در "ديرالزور" به طرز فجيعي به قتل رساندند، مجمع عمومي سازمان ملل با صدور قطعنامه پيشنهادي آمريكا و قطر، به جانبداري آشكار از تروريست‌هاي سوريه برخاست و براي تغيير اين موج تبليغاتي و سياسي عليه دولت بشار اسد تلاش كرد.
 
مجمع عمومي سازمان ملل روز پنجشنبه با صدور قطعنامه‌اي غيرالزام آور ضد سوري، با جانبداري آشكار از تروريست‌ها و گروههاي معارض، بار ديگر دولت سوريه را محكوم و از مخالفان سوري حمايت كرد. اين قطعنامه، حكومت سوريه را به دليل استفاده از سلاح و آنچه "نقض سازمان يافته حقوق بشر و آزادي‌هاي بنيادين" ناميده شده به شدت محكوم كرده و خواهان "گذار سياسي" در دمشق و انتقال حكومت به مخالفان بشار اسد شده است. در بررسي دلايل صدور چنين قطعنامه‌اي در شرايط كنوني، تحليل‌هاي متعددي از زواياي گوناگون مطرح است:
 
1- دقيقاً در زماني كه كفه پيروزي در صحنه نبرد و در جنگ ميان تروريستها و نيروهاي دولتي سوريه به نفع نيروهاي دولتي سنگيني مي‌كند و مراكز فرماندهي و استقرار گروههاي تروريست، يكي پس از ديگري سقوط مي‌نمايد، تلاشهاي ديپلماتيك عليه سوريه و در حمايت از تروريستها و عوامل و مزدوران بيگانه شدت مي‌يابد.
 
به اذعان كارشناسان، چند ماهي است كه معادلات سوريه در داخل به ضرر مخالفان و حاميان غربي و عربي آنها در جريان است و عليرغم پشتيباني همه جانبه و ارسال كمك از طريق تركيه به اين گروهها، مناطقي كه در اختيار آنها قرار دارد يكي پس از ديگري به تصرف نيروهاي ارتش سوريه در مي‌آيد. اين شكست‌هاي پياپي شورشيان مسلح، عليرغم آنكه به لحاظ "عّده" و "عُده" از خارج حمايت مي‌شوند، نگراني گسترده‌اي را در ميان جنگ‌افروزان و آتش بياران معركه ايجاد كرده و آنها را براي ايجاد فشار سياسي عليه دولت سوريه به تحرك واداشته است.
 
2 - درست در موقعيتي كه ايجاد رعب و وحشت در صفوف نيروهاي ارتش سوريه نتوانسته به نتيجه برسد و ارتش سوريه همچنان حامي يكپارچگي كشور است، انتقام گيري از اين ارتش، به عنوان راهكاري انفعالي و خباثت آميز در پيش گرفته مي‌شود ولي انتشار بخشي از جنايات گروههاي تروريستي در برخورد با سربازان ارتش سوريه، آتش خشمي را عليه گروههاي معارض سوري در جهان ايجاد كرد كه هفته گذشته شاهد اوج آن بوديم. در چنين شرايطي صدور قطعنامه به حمايت از گروههاي مسلح و مخالفان سوري، ايجاد مجالي براي خروج آنان از محكوميت شديد جهاني و تشويق آنها براي ادامه جنگ و جنايت است.
 
3 - در شرايطي كه رايزني‌هاي سياسي درباره بحران سوريه،‌ اندكي به جريان مي‌افتد و نگاه‌ها به سمت حل و فصل سياسي موضوع معطوف مي‌شود، نعل وارونه‌اي سياسي از سوي حاميان گروه‌هاي تروريستي براي برهم زدن تحركات و احياناً امتيازگيري در جريان گفتگوهاي سياسي آغاز مي‌شود كه قطعنامه جديد، يكي از اين موارد است. طبعاً اين قطعنامه،‌ تأثير خود را بر تلاشهاي ديپلماتيك كه بر يافتن راه حل سياسي پايان بحران سوريه متمركز است، خواهد گذاشت و مطالبات مخالفان سوري و حاميان غربي و عربي آنها را افزايش خواهد داد.
 
واقعيت اينست كه بحران سوريه درحالي وارد سومين سال خود شده كه عاملان اين بحران، دوره زماني آنرا دو ماهه تعيين كرده بودند ولي با مقاومت يكپارچه دولت و ملت سوريه، اكنون اين مقاومت، دومين سال خود را نيز پشت سر گذاشته و به باور همه ناظران آگاه بين المللي، مسئوليت بخش عمده‌اي از اين خشونت‌ها و جنايت‌ها متوجه كشورهاي غربي و حاميان منطقه‌اي آنهاست كه طي دو سال و اندي كه از آن مي‌گذرد، از جريان‌هاي مخالف در اين كشور تمام قد پشتيباني كرده و آنهارا مسلح نموده‌اند.
 
 ولي اكنون كه وضعيت به جايي رسيده كه سياست‌هاي نظاميگرانه آنها شكست خورده و گروههاي تروريستي به سمت اضمحلال پيش مي‌روند، همچنان بر سياست خود براي براندازي نظام سوريه، ولي اين بار از طريق فشار ديپلماتيك اصرار مي‌ورزند. كشورهاي حامي براندازي در سوريه كه پايداري ارتش سوريه را ديده‌اند، اين بار تلاش مي‌كنند با صدور قطعنامه ضد سوري، ملت سوريه را وادار به عقب نشيني كنند.
 
4- پيش نويس اين قطعنامه هر چند توسط قطر و با حمايت مالي و سياسي سران كشورهاي عرب حاشيه خليج فارس تهيه شده بود ولي از حمايت واشنگتن نيز برخوردار بود به گونه‌اي كه به اذعان دبيركل شوراي همكاري خليج فارس، "اين قطعنامه از سوي قطر و به نمايندگي از مجموعه كشورهاي غربي و عربي، در راستاي محكوميت خشونت و نقض حقوق بشر و زير پا گذاشتن دمكراسي در سوريه ارائه شده بود."
 
 اين درحالي است كه كشورهاي حاشيه خليج فارس بويژه قطر و عربستان كه از حاميان اصلي گروه‌هاي تروريستي و افراطي در سوريه بوده و با ارسال سلاح و كمك‌هاي مالي، حضور آنها را در سوريه تقويت كرده و به اين بحران دامن مي‌زنند، خود از الفباي دمكراسي بويي نبرده و فاقد ساده‌ترين نهادهاي تأمين كننده مشاركت مردمي در تصميم گيريها هستند.
 
5- اين قطعنامه با حمايت آمريكا، كشورهاي اروپايي و رژيم‌هاي مرتجع عربي با 107 رأي موافق و 71 رأي مخالف و ممتنع درحالي به تصويب رسيد كه كشورهايي همچون ايران، چين و روسيه از مخالفان آن بوده و اعتقاد جدي داشتند كه اين قطعنامه نه تنها هيچ كمكي به حل مسالمت‌آميز بحران سوريه نخواهد كرد بلكه منجر به تشديد تحركات و جنايات گروه‌هاي افراطي خواهد شد و با تلاشهاي بين‌المللي براي حل صلح آميز سوريه مغايرت دارد.
 
ترديدي نيست كه اين قطعنامه با رويه خطرناك و بدعت آميزي كه از خود برجاي گذاشت، همچون مدالي است كه بر سينه تروريست‌ها نصب مي‌شود، همان‌ها كه صحنه‌هاي فجيع جنايات آنها، قلب‌ها را جريحه‌دار ‌كرده است. قطعاً در شرايطي كه سوريه و منطقه بيش از هر زمان ديگري فلسطين و "روز نكبت"، صهيونيستها به سوريه حمله كرده و مقدسات اسلامي را در مسجدالاقصي زير پا مي‌گذارند، جهان اسلام نيازمند صدور قطعنامه‌هايي است كه رژيم صهيونيستي و حاميان آن را محكوم كند ولي ملتهاي مسلمان با شگفتن شاهد محكوميت دولت حامي مقاومت در سوريه و حمايت از تروريست‌هايي هستند كه به هيچيك از اصول اسلامي و انساني پايبند نيستند.
 
 قطعاً انتشار فيلم‌هاي ويدئويي اخير و اقدامات وحشيانه بي‌سابقه گروههاي شورشي سوري كه با حمايت غرب و رژيم‌هاي مرتجع عرب در نقض حقوق بشر و بي‌حرمتي به اماكن مذهبي انجام مي‌شود، فقط قطره‌اي از درياي حوادث دلخراشي است كه بانيان اين قطعنامه هرگز در محكوميت اين اقدامات لب به سخن نمي‌گشايند و حتي يكبار نيز واژه تروريسم را در اين باره بكار نمي‌برند.
 
طبعاً اين قطعنامه علاوه بر اينكه ماهيت حاميان تروريسم در سوريه را برملا مي‌كند، لكه ننگي نيز بر دامان مجمع عمومي سازماني است كه برخلاف رسالت خود به تروريست‌ها جايزه داده و در راستاي نهادينه كردن "تروريسم" در جهان گام بر مي‌دارد، آتشي كه دير يا زود سرانجام دامان حاميان تروريسم را خواهد سوزاند.