نظر منتشر شده
۱
توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 239218
منحنی فیلیپس و سند خروج غیر تورمی از رکود
بخش تعاملی الف - بردیا خورسند
اشاره: مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های بینندگان الف است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. بینندگان الف می توانند با ارسال یادداشت خود، مطلب ذیل را تایید یا نقد کنند.
تاریخ انتشار : سه شنبه ۴ شهريور ۱۳۹۳ ساعت ۰۷:۱۲
بیش از نیم قرن از تولد منحنی فیلیپس می گذرد. در سال ۱۹۵۸ پروفسور فیلیپس در تحقیقی کاملا تجربی رابطه ای میان نرخ بیکاری و نرخ تغییرات دستمزد اسمی در انگلستان را کشف کرد که تا کنون مبنای بحث و گاه جدل بسیاری در محافل علمی بوده و به نوعی مرزبندی های تفکرات اقتصادی را شکل می دهد.

اما بایستی توجه داشت که منحنی فیلیپس نه بر اساس تئوری های علمی که بیشتر بر اساس داده های تجربی شکل گرفته است. شاید همین سبقه کاربرد بر تئوری است که آن را موضوع داغ ادوار نموده است و طرفداران و مخالفان بارها آن را رد و تائید نموده اند. بعنوان مثال اقتصاد ایالات متحده را در نظر بگیرید. با نرخ تورمی در حدود ۲% که نقطه نشان گذاری شده فدرال ریزو است می توان انتظار داشت که اقتصاد در اشتغال کامل (طبیعی) باشد. در صورتی که می دانیم چنین نیست و اقتصاد آمریکا دوره بهبودی بسیار کند و تقاضای موثر تنبلی را تجربه می کند و یا بدتر از این وضعیت اقتصادی حوزه یورو است که با نرخ تورم نزدیک به صفر (۰.۵ %) بایستی بر اساس منحنی فیلیپس در بهترین وضعیت اشتغال باشد در حالی که نرخ متوسط بیکاری در حوزه یورو ۱۱.۶ درصد است.

این ها مواردی است که نسبت به پذیرش بلاشرط منحنی فیلیپس هشدار می دهد. با این همه نمی توان از اهمیت این منحنی پارادایم شده غافل شد. مهم تر آنکه این منحنی نقطه سنتزی است برای پویایی بیشتر علم اقتصاد که بر سلطه چندین ساله مکاتب کلاسیک علم اقتصاد مبنی بر تفکیک مقدس متغیرهای اسمی و واقعی بذر شک پاشید.

اما تحلیل رابطه بین این دو متغیر در کشور عزیزمان که سالیان متمادی با نرخ های دو رقمی تورم و بیکاری دست و پنجه نرم کرده است اهمیتی دو چندان می یابد. اینکه آیا نرخ بیکاری بعنوان متغیری واقعی رابطه ای با تورم بعنوان متغیری کاملاً اسمی دارد یا خیر، نه تنها به نوع نگرش پاسخ دهنده بسته است بلکه بیشتر به تقسیم بندی مفهوم زمانی بلند مدت و کوتاه مدت در اقتصاد بستگی دارد. نسبی بودن زمان خود فارغ از دیدگاه های متفاوت اقتصاددانان به پیچیدگی مسئله می افزاید. اما برای بررسی مسایلی با این حد از درهم تنیدگی می توان به برآیند تحقیقات انجام شده در این زمینه رجوع کرد. از این حیث در ایران نیز وجود رابطه بين تورم و بيكاري در كوتاه مدت توسط اغلب بررسی های علمی تائید شده است.

نمودار زیر اگرچه رابطه علی و معلولی را نشان نمی دهد لیکن تصویری دو بعدی از نرخ تورم و نرخ بیکاری در بازه هشت ساله ۱۳۸۴ تا ۱۳۹۲ را بدست می دهد. در دوره ۸ ساله مورد بررسی نرخ متوسط بیکاری ۱۱.۵۴ درصد و نرخ متوسط تورم ۱۹.۵۶ درصد بوده است. در سال ۱۳۸۴ اقتصاد ایران عملکرد خود را با نرخ بیکاری در حدود نرخ متوسط ۸ ساله و نرخ تورمی کمتر در حدود ۱۰.۴۰ درصد آغاز میکند. با کاهش ۰.۲ درصدی نرخ بیکاری در سال ۱۳۸۵ ۱.۵ درصد بر نرخ تورم در همان سال افزوده می گردد.

در سال ۱۳۸۶ زمانی که نرخ بیکاری ۱۰.۵ درصد است نرخ تورم با صعودی ۷.۵ درصدی نسبت به سال قبل در سطح ۱۸.۴۰ درصد قرار میگیرد. در سال ۱۳۸۷ این رابطه منفی بین دو متغیر در اوج است با نرخ بیکاری با کاهشی ۰.۱ درصدی افزایشی ۷ درصدی تورم را تجربه می کند. با بازگشت نرخ بکاری به سطح متوسط ۸ ساله در سال ۱۳۸۸ تورم نیز کاهش یافته و به ۱۰.۸ درصد سقوط می کند.

اما تنها استثنا در سال ۱۳۸۹ رقم می خورد در این سال با وجود اینکه نرخ بیکاری به بالاترین سطح خود در دوره ۸ سال می رسد نرخ تورم نیز ۱.۶ درصد رشد را نسبت به سال قبل ثبت می کند. در سالهای پیش رو همبستگی معکوس دو متغیر تکرار شده بطوری که در سال های ۹۰، ۹۱ و ۹۲ به ترتیب با ۱.۲، ۰.۲ و ۱.۷ درصد کاهش در نرخ بیکاری به ترتیب ۸.۷ ، ۹ و ۴.۲ درصد افزایش در نرخ تورم نسبت به سال های قبل را مشاهده میکنیم. در مجموع در طول این هشت سال بطور متوسط با افزایش ۱ درصدی نرخ بیکاری بطور تقریبی کاهش ۳.۵ درصدی نرخ تورم دیده می شود.

برای تکمیل بحث برخی اقتصاددانان اخیراً ایده منحنی فیلیپس نئو-پالئو کینزینی را طرح نموده اند. به این معنا که در واقع سطح بیکاری ( (levelاست که سطح تورم را تعیین می کند و نه رابطه قدیمی فیلیپس نرخ بیکاری-نرخ تورم.

برای بررسی این موضوع به نمودار ۲ نگاهی بندازید. در این نمودار از اطلاعات مشابه دوره ۸ ساله ۱۳۸۴ تا ۱۳۹۲ استفاده شده است. تغییرات در نرخ بیکاری بر روی محور افقی و تغییرات در نرخ تورم بر روی محور عمودی ترسیم شده است. بعنوان مثال در سال ۱۳۸۸، ۱.۵ افزایش در نرخ بیکاری با ۱۴.۶۰ درصد کاهش در نرخ تورم همراه بوده است که آن را در گوشه راست و پائین نمودار نشان می دهد.

همانگونه که مشاهده می گردد در اینجا رابطه همبستگی منفی دو متغیر بیشتر نمایان بوده و خط رگرسیون نیز شیب دار تر است.

اینکه کدام یک از این دو متغیر دیگری را باعث می گردد و یا اینکه اصلاً ارتباطی بین این دو موجود است بحثی مقصل است و موضوع کتب متعدد اقتصادی اما اگر بپذیریم گذشته تکرار پذیر است نمودار ذیل بیانگر مطالب قابل مداقه ای است. اول اینکه در هشت سال اخیر به استثناء یک سال (۱۳۸۹) نرخ بیکاری بالا در حضور نرخ تورم به نسبت پائین تجربه شده است. دوم اینکه شیب خط رگرسیون منفی بوده و سوای رابطه علی-معلولی در نمودار ۲ نزدیک به ۵۰ درصد از تغیرات سطح تورم توسط تغییرات سطح بیکاری توضیح داده شده است.

نگاهی به سند خروج غیر تورمی از رکود دولت محترم و تاکید آن بر بازه زمانی کوتاه مدت نقش اساسی و انکار ناپذیر منحنی فیلیپس و شکاف تولید را در سیاست گذارای گوشزد میکند. این ابزار به ما نشان می دهد که در هشت سال اخیر راه خروج از رکود لاجرم از تورم گذشته و علی القاعده کاهش تورم و افزایش اشتغال (در کوتاه مدت) ماهیتی جمع ناشونده (یا به سختی جمع شونده) دارند که نیازمند توجه بیش از پیش مسئولین محترم است.

سخن کوتاه آنکه رابطه مرموز و پیچیده این دو متغیر آنقدر گمراه کننده و دور از ذهن است که دکتر بهروز هادی زنوز را بر آن دارد تا در یادداشتی در شماره ۳۲۵۴ روزنامه دنیای اقتصاد، ضمن ارایه تحلیل جامعی از وضعیت رکود تورمی حاکم بر اقتصاد ایران از نحوه ارایه آمار گلایه نموده و بنگارد:

"در این وضعیت انتظار می‌رفت از تعداد شاغلان کم و بر نرخ بیکاری افزوده شود، اما با کمال شگفتی مرکز آمار ایران اعلام کرد که در دوره رکود اقتصادی به‌طور خالص ۸۳۶ هزار نفر بر شاغلان سال ۱۳۹۰ افزوده شده و از خیل بیکاران کشور نیز ۳۹۰ هزار نفر کاسته شده است. جالب آنکه اعلام این آمار در مجلس و دولت واکنشی ایجاد نکرد."

حال آنکه این نمودار آمار مرکز آمار ایران را پذیرفتی و قابل توضیح می نماید.

نمودار ۱- نرخ تورم به درصد در مقابل نرخ بیکاری به درصد
نمودار ۲ درصد تغیر در نرخ تورم در مقابل درصد تغییر در نرخ بیکاری

Phillips, A.W. (۱۹۵۸). "The Relation between Unemployment and the Rate of Change of Money Wage Rates in the United Kingdom, ۱۸۶۱-۱۹۵۷.", Economica, Vol. ۲۵, pp. ۲۸۳-۲۹۹.
رجوع شود به مرزبان، حسین و نجاتی، مهدی (۱۳۸۹): " شكست ساختاري در ماندگاري تورم و منحني فيليپس در ايران"، فصلنامه مدلسازي اقتصادي، .۱-۲۶صص ،۲ ش
در این بررسی از داده های سری زمانی نرخ بیکاری (مرکز آمار ایران) و نرخ تورم (بانک مرکزی ایران) برای دوره ۸ ساله ۱۳۸۴ تا ۱۳۹۲ استفاده شده است.
y = -۳.۵x + ۵۹.۹۴، R² = ۰.۱۵۹۸
اینجا http://libertystreeteconomics.newyorkfed.org/۲۰۱۴/۰۷/high-unemployment-and-disinflation-in-the-euro-area-periphery-countries.html#.U۹gPD_ldV۰x و اینجا http://www.federalreserve.gov/pubs/feds/۲۰۱۴/۲۰۱۴۲۸/۲۰۱۴۲۸pap.pdf
y = -۴.۵۴x + ۲.۲۲، R² = ۰.۴۹۵۱
 
کلمات کلیدی : بردیا خورسند
 
۱۳۹۳-۰۶-۰۴ ۰۸:۱۵:۴۶
من همیشه اعتقاد داشته ام به اینکه می گویند شاخص بورس، دماسنج اقتصاد یک کشور است، امری وافع و حقیقی است.
آقای نویسنده محترم، بجز منحنی فیلیپس، جنابعالی براحتی از رشد حبابی شاخص بورس از سال 1385 تاکنون درمی یابید که آنچه بعنوان رشد تولید (در نتیجه فراوانی اشتغال) در 10 سال گذشته مطرح شده و کماکان می شود، یک توهم است.
شاخص در مدت 10 سال، 10 برابر رشد کرده (سال 85 میزان 9000واحد و در سال 92 بیش از 90000 واحد بوده) در حالیکه آمار حقیقی نشان از رشد منفی 10درصدی صنعت در کشور داشته است.
تاوقتی دلایل مدیریت ها در ساخت حباب (بخوانید توهم) و افرادی که از این حباب سودهای کلان برده اند، مشخص نشده، آمار کذب اشتغال و تولید هم توجیه پذیر است. (2340703) (alef-10)