نظر منتشر شده
۸
توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 455174
یادداشت/ در حاشیه مراسم بزرگداشت ابوالحسن نجفی
توهمِ فرهیختگی و ذهنیتِ فرهیخته
فرهاد طاهری*؛ 28 اسفند 1395
بزرگداشت استاد ابوالحسن نجفی (نجف، 7 تیر 1308- تهران، 2 بهمن 1394) در بعدازظهر شنبه 21 اسفند 1395 در تالار استاد مطهری انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برگزار شد. در این بزرگداشت، دکتر مهدی محقق، دکتر غلامعلی حداد عادل، دکتر امید طبیب‌زاده، و نویسنده سخنرانی کردند. در این محفل هیچ یک از اعضای فرهنگستان زبان و ادب فارسی (اعضای پیوسته و وابسته، هیئت‌علمی، مقامات اداری و علمی و پژوهشی، پژوهشگران، کارشناسان و کارمندان و...) حضور نداشتند. از مترجمان و نویسندگان و ویراستاران فرهیخته و صاحب‌نام (جز دو سه نفر) و نیز از ناشران (از جمله ناشر آثار استاد) هم البته خبری نبود. محفل، فقط مزین بود به حضور عده‌ای انگشت‌شمار از فضلا، علاقه‌مندان و خوانندگان آثار آن استاد فرهیخته و شیفتۀ بی‌ادعای زبان فارسی. یاری اندر کس نمی‌بینم یاران چه شد دوستی کی آخر آمد دوستاران را چه شد کس نمی‌گوید که یاری داشت حق دوستی حق‌شناسان را چه حال افتاد یاران را چه شد گوی توفیق و کرامت در میان افکنده‌اند کس به میدان درنمی‌آید سواران را چه شد روایت مکتوب این سخنرانی‌ را خانم فرشتۀ ظهیری، از اعضای انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، بازنویسی و حروف‌نگاری کرده‌اند. با سپاسگزاری از ایشان طبیعتا در بعضی جملات و تعابیر، به اقتضای متن مکتوب، حذف و اضافه و ویرایش لحاظ شده است
تاریخ انتشار : شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۵ ساعت ۱۵:۳۸
ادای احترام می‌کنم به روان بزرگ‌مردی که بیش از شصت سال دغدغۀ فرهنگ، زبان فارسی و هویت ایرانی را داشت و صادقانه در راهی که می‌رفت می‌کوشید و عرصۀ دانش را همواره با حرمت پاس می‌داشت. من پیش از این، چهار مقاله دربارۀ استاد نجفی نوشته‌ام؛ دو مقاله در زمان حیات و دو مقاله بعد از درگذشت استاد. در مقالۀ اول، با عنوان «شیفتۀ بی‌ادعای زبان فارسی» (جشن‌نامۀ ابوالحسن نجفی، به کوشش امید طبیب زاده، 1390) دربارۀ اهمیت کتاب غلط ننویسیم سخن گفته‌ام که این کتاب، چه تأثیری در فارسی‌اندیشی و فارسی‌گرایی ما داشته است. در مقالۀ دوم با عنوان «روایتگر ناگفته‌‌ها» (نگاه نو، 1390) از شخصیت استاد نجفی و ذهن نکته‌یاب او در باب حوادث تاریخ معاصر ایران گزارشی مختصر به دست داده‌ام. نوشتۀ سوم با عنوان «خاطراتی از استاد نجفی به نقل از یادداشت‌های روزانه‌ام» (دریچه، 1395) معرف دغدغه‌های ذهنی استاد در مواجهه با تغییرات فرهنگی و مسائل اجتماعی ماست؛ و در مقالۀ چهارم، «شیفته‌ای در کمند اعتدال» (سایت مرکز پژوهشی میراث مکتوب) به اساسی‌ترین ویژگی شخصیت ایشان، یعنی «اعتدال»، پرداخته‌ام. ماحصل مجموع گفته‌هایم در آن چهار مقاله، این است که استاد ابوالحسن نجفی، دانشمندی بود که در تمام دوران حیات خود به هیچ عنوان دچار «توهم فرهیختگی» نشد. تعبیر «توهم فرهیختگی» را نخستین بار در سخنرانی‌ام در بزرگداشت استاد محمد روشن (رشت، 22 آذر 1395) به کار بردم. «توهم فرهیختگی» نوعی عارضه یا بیماری یا شاید هم بهتر باشد گفت نوعی ویژگی اخلاقی است که شماری از دانشمندان ما بدان دچارند. دور از دسترس بودن، جلوۀ فراموشی‌های خودآگاهانه، بزرگ‌نمایی دغدغه‌های فکری، تواضع‌های جلالت‌مآب با رنگ و لعاب عرفانی از نشانه‌های آن است که من هیچ‌یک را در استاد نجفی ندیدم. اصلی‌ترین دغدغه‌های ذهنی استاد نجفی را به گمان من باید در پرداختن به مقولۀ «فرهیختگی ذهنی یا ذهنیت فرهیخته»ی «اصحاب نوشتن» سراغ گرفت. در ۲۰ سال اخیر، عمدۀ دغدغه‌ام در خصوص زبان فارسی و تاریخ تحولات اجتماعی و تاریخ معاصر ایران بوده است. پس بر اساس همین دغدغه‌ها و تجربه‌ها توضیح می‌دهم. اصولاً فرآیند «نوشتن» و «نوشتن به‌منظور تحقیق» دو مرحله دارد: در مرحلۀ اول، در ذهن مفهومی شکل می‌گیرد یا به ذهن متبادر می‌شود. آنگاه، میان این «مفهوم به ذهن آمده» با کلام و جمله، یک «گواریدگی» حاصل می‌شود. این گواریدگی (تعبیری که نخستین بار در آثار داریوش آشوری دیده‌ام) بستر به جمله درآمدن آن «مفهوم» را آماده می‌سازد. در مرحلۀ دوم، حاصل این گواریدگی میان «مفهوم» و «لفظ» در قالب جملات بر روی کاغذ نقش می‌بندد. اگر از منظر روش تحقیق به بیشتر کتاب‌هایی که در ۳۰ یا ۴۰ سال اخیر دربارۀ آیین نگارش و روش تحقیق در ایران نوشته شده است، نگاه کنیم و همین‌طور در شیوۀ تدریس استادانی که در دانشگاه روش تحقیق درس می‌دهند تأمل کنیم می‌بینیم تمام توجه و تأکید بر مرحلۀ دوم فرآیند نوشتن متمرکز است که چگونه «می‌توان» یا «باید» اصول درست‌نویسی یا مبانی مقاله‌نویسی را بر آن جملاتِ نوشته‌شده اعمال کرد. حال‌آنکه مشکل و مانع اصلی فارسی‌دانان در روش تحقیق و نوشتن، معضل ناتوانی در گواریدگی میان معنا و لفظ در ذهن است. دشواری «نوشتن»، دقیقاً پیش از به قلم آمدن مفاهیم بر روی کاغذ است. دلایل این معضل را باید در نظام آموزشی خود سراغ بگیریم. در نظام آموزش (چه در دورۀ پیش از دانشگاه و چه در دانشگاه) از میان مهارت‌های چهارگانه زبان‌آموزی (گفتن، شنیدن، نوشتن و خواندن) بخش اعظمِ تأکید و آموزش بر دو مهارت «خواندن و شنیدن» متمرکز است. با تمرین و تبحر در مهارت خواندن و شنیدن نمی‌توان صاحب مهارت و توانایی در «نوشتن و گفتن» شد. همچنین باید گفت که اصولاً مواجهۀ شکوه‌انگارانه و احترام‌آمیز با متون ادب فارسی لزوماً نمی‌تواند به فرهیختگی ذهنی و مهارت یافتن در حوزۀ نوشتن و گفتن منجر شود. مطالعۀ متون نظم و نثر اعم از حافظ، سعدی یا مولانا قطعاً در آگاهی ما و در نوع نگرش ما به مقولۀ هویت فرهنگی تأثیرگذار خواهد بود؛ اما اینکه منجر به توانایی نویسنده یا باعث توانایی در امر نویسندگی خواهد شد محل تأمل است. استاد ابوالحسن نجفی در مباحث و آراء خود دربارۀ «نوشتن» چه در کتاب غلط ننویسیم و چه در دیگر آثارشان بارها تعبیر «تنبلی ذهن» را به کار برده‌اند و معتقدند که تنبلی ذهن، مهم‌ترین عامل ناتوانی نویسنده و نارسایی در مقولۀ انتقال معنا از ذهن نویسنده به ذهن خواننده است. ایشان در سال ۱۳۶۳با تأکید بر مقولۀ «اندیشه و ذهنیت»، در کتاب مسائل نثر فارسی مقاله‌ای نوشتند با عنوان «مسئله امانت در ترجمه» و در آن به معضلی پرداخته که آن را «فاجعۀ اندیشه» نامیده است: «بحث دربارۀ اینکه مترجمان در سال‌های اخیر، از روی جهل یا به بهانۀ سبک چه خیانتی به زبان فارسی کرده‌اند بحثی طولانی است ... در اینجا فقط به زیان‌بارترین تأثیر آن اشاره می‌کنم که شاید بتوان آن را «فاجعۀ اندیشه» نامید. بدین معنی که خوانندگان کتابی می‌خوانند و بی‌آنکه مطلقاً آن را فهمیده باشند گمان می‌کنند که فهمیده‌اند ... ناشری به من پیشنهاد کرد که نمایشنامه‌ای از یک نویسندۀ فرانسوی را به فارسی ترجمه کنم. توجه ناشر به این کتاب به دو سبب بود ... یکی شهرت نویسنده در ایران و دیگری فیلم عامه‌پسندی که از روی آن تهیه شده بود و در همان روزها در سینماها نشان می‌دادند. من کار ترجمۀ آن را شروع کردم و چون به نیمه رسیدم خبر یافتم که ترجمۀ دیگری از کتاب سال پیش منتشر شده است. درصدد تهیه برآمدم و در بازار نیافتم. همه نسخه‌هایش به فروش رفته بود. خوشبختانه یکی از دوستان نسخه‌ای از آن داشت و به من امانت داد. با کمال تعجب دیدم که ترجمه نه‌تنها مشابهتی با اصل ندارد بلکه مملو از جمله‌های آشفته و سخنان نامفهومی است از نوع طامات یا اوراد تسخیر اجنه! آشکار بود که مترجم زبان فرانسه را بیش از حد یک کتاب درسی دبیرستان نمی‌داند و حتی فرصت یا حوصلۀ مراجعه به لغتنامه را هم نداشته و در نتیجه برای معنای هر کلمه‌ای که نمی‌دانسته از پیش خود کلمۀ نامربوطی در برابر آن گذاشته است ... تعجب کردم که پس سبب اقبال مردم به این کتاب چه بوده و خوانندگان از آن چه فهمیده‌اند؟ از دوستی که کتاب را به من امانت داده بود پرسیدم و معلوم شد که خود او فرصتی برای مطالعۀ آن نداشته اما همسرش که زن تحصیل‌کردۀ باکمالی است آن را خوانده و بسیار پسندیده است! شک نداشتم که از این کتاب هیچ چیز نمی‌توان فهمید و به گمان اینکه دوستم اشتباه کرده باشد از او خواستم که بار دیگر نظر همسرش را بپرسد و به من بگوید. روز بعد به من اطلاع داد که نظر او عیناً همان است ... در ایران خاصه در میان نسل جوان، فراوانند کسانی که کتاب نامفهومی را می‌خوانند و گمان می‌کنند که آن را فهمیده‌اند؛ به عبارت دیگر، نمی‌فهمند که نمی‌فهمند. فاجعۀ اندیشه همین است. باید آن را پدیدۀ اجتماعی خطرناکی دانست.»

متاسفانه اکنون این پدیدۀ خطرناک در جامعۀ ما از یک پدیدۀ فرهنگی به یک رفتار اجتماعی بدل شده است. من در سال‌های اخیر در مراکز پژوهشی و دانشگاهی مختلف در کارگاه‌های ویرایش و روش تحقیق و مقاله‌نویسی تدریس کرده‌ام. شرکت‌کنندگان در این کارگاه‌ها عمدتاً فارغ‌التحصیلان دوره‌های کارشناسی، دانشجویان دوره‌های تکمیلی و عالی و نیز اعضای هیئت‌علمی و پژوهشگران بوده‌اند. نکته‌ای که من متوجه شده‌ام به نظر بسیار فاجعه‌انگیز است. بیشتر این دانشجویان و حتی شماری از استادان ما، «کتاب» می‌خوانند بی‌آنکه کمترین تأملی بکنند بر آنچه می‌خوانند! کسی کتابی خوانده است از او دربارۀ محتوای کتاب می‌پرسم و می‌بینم که هیچ تصوری از کتاب ندارد. این سؤال برای من پیش می‌آید که او چرا این کتاب را خوانده است؟ مگر نتیجۀ «خواندن» غیر از این است که باید منجر به «آگاهی» شود؟ «فاجعۀ اندیشه» در نهادهای آموزش، مدام در حال رخ دادن است. فاجعه‌بارتر آنکه «فاجعۀ اندیشه» فقط در «خواندن» هم منحصر نشده و متأسفانه در رفتار اجتماعی و بینش و قوۀ درک و شعور افراد هم ریشه دوانده است. بسیاری از تحصیل‌کردگان ما، از درک و تشخیص واقعی «استاد فرهیخته یا گفته و نوشتۀ عالمانه یا آداب احترام‌آمیز یا کتاب ارزشمند و...» ناتوان‌اند. هیچ تصور روشنی هم از مقولۀ «فضل و فضیلت» در ذهن ندارند. همۀ این «ناتوانی و نادانی» که منجر به «فاجعۀ اندیشه» شده است بر اثر فقدان «ذهنیت فرهیخته» است. «ذهنیت فرهیخته» مهم‌ترین مانع بروز فاجعۀ اندیشه است. فرهیختگی ذهن هم بی‌تردید بر اثر پروراندن و باروری «نکته‌بینی و جزئی‌نگری» و تقویت حس «فردگرایی» به دست خواهد آمد. استاد نجفی در کتاب غلط ننویسیم و نیز در دیگر مقالات خود با «جزئی‌نگری» و بر اساس تعمق در استنباط فردی (همان فردگرایی) با ساختار و ارکان زبان فارسی مواجه شده‌اند. این نوع مواجهۀ با زبان و با موضوع تحقیق را ما در مقالاتِ مجلات علمی و پژوهشی (مصوب وزارت علوم و تحقیقات) شاید بسیار بندرت ببینیم. نویسندگان آن مقالات بی‌آنکه به مسئله «جزئی‌نگری یا فردگرایی» توجهی کرده یا اصولاً با چنین مقوله‌ای آشنا باشند مجموعه‌ای از دانستنی‌ها و دیدگاه‌های ناهمگون را از منظر صاحبان آن آراء در کنار هم گذاشته‌اند. در نتیجه عمدتاً با «غیبت صاحب‌رأیی نویسنده» مواجه هستیم؛ یعنی پیکر مقاله دچار ناهمواری و ابهام در سیر منطقی خود است. نمی‌توان به‌درستی انگیزۀ واقعی تألیف مقاله را دریافت. جواب «پرسشی» هم که معمولاً نویسندگان مقاله اذعان می‌کنند در پی آنند اقناع‌کننده نیست. بیشتر تصنعی است و جنبۀ رفع تکلیف و رعایت بعضی ظواهر را دارد. وقتی طی رتبه‌ای اداری و برخورداری از مزایای قانونی را منوط به تحقیق و پژوهش کنیم بی‌تردید در اصول روش تحقیق و پژوهش علمی خدشه‌ای وارد کرده‌ایم که موجب تزلزل مبانی آن (جزءنگری، فردگرایی، دغدغه‌های از سر آگاهی و تأمل) خواهد شد. این شیوه‌ای که امروز در پیش گرفته‌شده به زدودن ماهیت واقعی تحقیق و پژوهش انجامیده است. اینکه «تحقیق و مقاله نوشتن» جنبۀ ادای وظیفۀ اداری داشته و استاد یا پژوهشگری مجبور باشد در دورۀ زمانی مشخصی (مثلاً سه یا شش ماه) از پس این تکلیف برآید نتیجه‌اش همین بوده که می‌بینیم و بی‌نیاز از توصیف است.

در پایان مایلم دو تأسف را بر زبان بیاورم. تأسف نخست، در خصوص استاد نجفی است. مردی با این‌همه توانایی و دانایی، دانشمندی که بی‌گمان بر زبان فارسی حق انکارناپذیری دارد و در قرن معاصر از معدود نویسندگان و محققان و دانشمندانی بود که این‌همه دغدغۀ پاسداشت و پاکیزگی زبان فارسی را داشت و بسیاری از مترجمان و نویسندگان، محققان و ویراستاران ایران با آثار و با نگاه او به زبان فارسی، با توانایی‌های زبان فارسی آشنا شدند چرا در مواقعی از عمر پربارش به کارهایی پرداخت که نتیجۀ آن، صرفاً دادن اطلاعات جدید برای ما بود. منکر ارزشمندی تحقیقات در این حوزه‌ها نیستم و به همۀ محققان این حوزه‌ها ادای احترام می‌کنم اما استاد نجفی چه قدر توانا بود به اینکه ذهنیت محققان و نویسندگان را در دوران معاصر به‌سوی «فرهیختگی» سوق دهد. ای‌کاش تمام عمر خود را بر سر این می‌گذاشت. همین‌طور جا دارد یاد کنم از همشهری بسیار عزیز و دانشمند استاد نجفی، آقای دکتر باطنی. اگر نجفی ما را با توانایی‌های زبان فارسی آشنا کرد باطنی هم ما را با «ناتوانایی‌های زبان فارسی» آشنا کرد. مقالۀ بسیار محققانۀ ایشان با عنوان «فارسی، زبانی عقیم» (آدینه، شمارۀ 33 و نیز در کتاب پیرامون زبان و زبان‌شناسی) در واقع به ما نشان داد که این تصور و این توقعی که ما از زبان فارسی داریم و این نگاه شکوه‌انگارانه که در دانشگاه‌های ادبیات و در گروه‌های ادبیات به زبان فارسی می‌افکنند و چنین وانمود می‌کنند که زبان فارسی در همۀ عرصه‌ها کارآمد است چندان با واقعیت تطبیق ندارد. اما تأسف دوم از اینکه نهاد رسمی آموزش در این کشور، متأسفانه از وجود استاد نجفی آن‌طور که باید استفاده نکرد. او حاصل و خلاصه و عصارۀ یک تجربۀ بسیار ارزشمند در حوزۀ زبان فارسی، ترجمه و ویرایش بود. بعد از گذشت حدود 30 سال از انتشار کتاب غلط ننویسیم، هنوز بسیاری از دانشجویان دورۀ دکتری و استادان ادبیات تصور بسیار عامیانه‌ای از مقولۀ ویرایش دارند. در تصور بیشتر آنان ویرایش محدود است به نشانه‌گذاری و رسم‌الخط. من بارها با این «تلقی عامیانۀ از ویرایش» مواجه شده‌ام. اصلاح این نگاه عامیانه به ویرایش در نهاد آموزش و دانشگاه، فقط از عهدۀ استاد بزرگواری چون او برمی‌آمد. همچنین اگر در دانشگاه یا در مصدر تصمیم‌گیری نهاد رسمی آموزش می‌بود چه‌بسا در حوزه‌های آموزش ترجمه و ویرایش طرحی نو درمی‌انداخت. در بزرگداشت استاد رضا سیدحسینی در خانقاه صفیعلیشاه، آقای دکتر حداد عادل، در سخنان خود فرمودند که «ما از استاد سیدحسینی غفلت کردیم و از وجود ایشان در فرهنگستان غافل شدیم». امروز باید زمینه‌ای فراهم شود که تجربیات و توانایی‌های اندک افرادی چون نجفی در مؤسسات پژوهشی و دانشگاهی به بهترین نحو ممکن به کار آید. به گمان من با این نظام آموزشی ما نمی‌توانیم مانند اویی را تربیت کنیم. چراکه دانشگاه امتحان خود را پس داده است!!
 
* دانشنامه‌نگار و پژوهشگر تاریخ معاصر
۱۳۹۶/۰۴/۰۷ ۱۷:۰۴
 
۱۳۹۶/۰۳/۱۱ ۱۳:۳۴
 
۱۳۹۶/۰۳/۰۳ ۲۲:۰۰
 
۱۳۹۶/۰۲/۳۰ ۱۲:۳۷
 
۱۳۹۶/۰۲/۲۰ ۱۷:۳۴
 
۱۳۹۶/۰۲/۱۶ ۱۶:۳۳
 
۱۳۹۶/۰۱/۱۶ ۱۳:۵۸
 
۱۳۹۵/۱۲/۱۸ ۰۷:۵۸
 
۱۳۹۵/۱۲/۱۴ ۱۷:۱۰
 
۱۳۹۵/۱۲/۰۷ ۲۲:۱۵
 
 
کلمات کلیدی : فرهاد طاهری
 
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۵-۱۲-۲۸ ۱۷:۰۴:۰۴
وای بر ما! همین مقاله را هم کمتر کسی خواهد خواند. (4209564) (alef-15)
 
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۵-۱۲-۲۸ ۲۱:۳۱:۴۸
من هم نخوندمش (4209831) (alef-15)
 
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۵-۱۲-۲۸ ۱۸:۳۴:۱۵
تیتر عنوان کژتابی و گول زنندگی داشت (4209679) (alef-15)
 
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۵-۱۲-۲۸ ۲۰:۰۱:۳۹
کدام کژتابی؟ به صراحت به متن مربوط است. (4209762) (alef-15)
 
Romania
۱۳۹۵-۱۲-۲۸ ۲۰:۰۸:۴۸
استاد عزیز جناب آقای طاهری بسیار عالی به مشکلات نهاد آموزشی کشور و همین طور قدرناشناسی جامعه علمی و مسئولان فرهنگی کشور نسبت به فرهیختگانی چون دکتر نجفی و دیگر صاحبنظران اشاره کردید.
تلاش قدرشناسانه شما در معرفی و گرامیداشت یاد فرهیختگان علمی کشور ستودنی است.
قلمتان مانا و وجود نازنینتان سلامت باشد. (4209770) (alef-15)
 
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۵-۱۲-۲۸ ۲۲:۱۸:۵۲
گواریدگی این کلمه من درآوردی درتیترباعث شدکل مطلب رانخوانم یه دوری تو مطلب زدم . (4209881) (alef-15)
 
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۵-۱۲-۲۹ ۱۹:۲۴:۴۷
این کلمه نامانوس است اما بی معنا خیر.
در ضمن کلمه گواریدگی در تیتر نیامده بلکه درمتن ذکر شده است. (4210772) (alef-11)
 
قصیده
Germany
۱۳۹۶-۰۱-۰۱ ۲۳:۱۲:۱۶
متشکرم ... خیلی خوب بود ! تغییر دیدگاهم درباره ویرایش و ویراستاری را مدیون شما هستم و امیدوارم با خواندن مطالب بیشتر از شما و شرکت در کلاس های پر بار و بهره مندی از راهنمایی های ارزنده شما درباره چه و چگونه خواندن منابع معتبر و چطور عمل کردن ، به دانش اندکم در این زمینه وسعت ببخشم. قدردان شما هستم و خواهم بود. برقرار باشید. (4213083) (alef-13)
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.
توهمِ فرهیختگی و ذهنیتِ فرهیخته