نظر منتشر شده
۵
توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 187488
«فردوسی» و «شیخ اشراق» حکیمان شیعۀ خسروانی
محمود حبیبی کسبی، 26 اردیبهشت 92
تاریخ انتشار : پنجشنبه ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۲ ساعت ۱۱:۲۹
حکیم ابوالقاسم فردوسی و شیخ شهاب الدین یحیی سهروردی، دو شخصیت بزرگ شعر و حکمت شیعی اند که شدیداً هم سوی و هم رأیاند و به سعی و هنر این دو است که امروزه چیزی از حکمت خسروانی ایران باستان باقی مانده است. بیست و پنجم خرداد سالروز بزرگداشت فردوسی است و پنجم رجب سالروز شهادت شیخ اشراق، که امسال به گونۀ جالبی این دو تاریخ با هم تقارب و تقارن کرده اند و به فاصلۀ یک روز در صفحۀ تقویم امسال قرار گرفته اند.

حکمت خسروانی، حکمت و عرفان ایران باستان است. واژۀ خسروانی به معنی شاهانه و شهریارانه است. حکمای خسروانی، حکمایی بوده اند که در ایران پیش از اسلام می زیسته اند. حکمایی چون جاماسب، بوذرجمهر و فرشادشور (فرشوشتر) که از نخستین کسانی بودند که به زرتشت گرویده بودند، از بنیان گذاران این نوع عرفان و حکمت اند. به نوعی می توان آنان را صوفیان ایران باستان نامید.

خسروانیان، عارفانی بودند که حقایق را پس از ادراک از راه کشف و شهود، به زبان رمز و راز و در پوشش «نور و ظلمت»، بیان کرده‌اند. حکمت خسروانی بنیان‌هایی دارد. نخستین بنیان‌ این است که ایزد، یگانه‌ و فزاینده ‌است و ایستا نیست و سروش یزدانی به سالک راه خردمندی خواهد رسید. دومین بنیان خردورزی است. بن حکمت خسروانی، راستی بی‌پایان است و نیکی با هستی همسان است. سومین بنیان هنجار و داد و قوانین پیشرفت در هستی است، حکمت خسروانی ایستایی را ‌نکوهش می کند و نوگرایی را می‌پسندد. چهارمین بنیان نفی کردن نیرو است و حکیم با هستی کنش‌گر است. بنیان پنجم «فرّ» است و فر از کلیدی‌ترین بن های حکمت خسروانی‌ست.

در حقیقت صاحب فرۀ ایزدی، کسی است که ایزد و هستی او را یاری می‌کند تا در هستی بیفزاید و به هستی افزوده شود. بنیان ششم حکمت خسروانی وحدت آفرینش است. بنیان هفتم گشوده راهی است، یعنی این که فزایندگی هستی را پایانی نیست. بنیان هشتم بهره‌جویی است از هستی و بنیان نهم نو شدن است. بنیان دهم نوروز است، به این معنا که آدمی و هستی باید نو شوند. بنیان یازدهم این است که پوچی‌ ناپایدار است و چون ناپایداری‌اش پدیدار شد، گمراهان و بداندیشان از زشتی کردار خود بازخواهند گشت. و انجامین بنیان که دوازدهمین است و آخرین حکمت خسروانی، رهانندگی از ایستایی است.

فردوسی در شاهنامۀ ماندگار خویش به فرهنگ ایرانی و حکمت خسروانی می پردازد و تاریخ اساطیری ایران باستان را به تاریخ حکمت و عرفان پارسایان پارسی پیوند میزند. یکی از اعتقادات اصلی فردوسی در شاهنامه، دریافت تلاقی میان «حکمت خسروانی و فرۀ ایزدی در نظام شهریاری ایران باستان» با «ساختار فلسفۀ ولایت و عصمت در شیعۀ امامیۀ اثنی عشریه» و بسط این رابطۀ باطنی است. فردوسی جهان اساطیری ایران باستان و روایات تاریخی را به عنوان ظرفی برای بیان مظروف حکت باطنی ولایت و امامت برگزیده است.

فردوسی دریافته است که فرۀ ایزدی در نظام پادشاهی ایران باستان که از شهریاری به شهریار دیگر منتقل می شود، همان ولایت است که در میان ائمۀ دوازده گانۀ شیعه جابه جا می شود. به همین جهت صاحبان فرۀ ایزدی در شاهنامه، مورد الهامات ایزدی قرار می گیرند، چنان که ائمۀ اثنی عشر صاحب الهامات قدسی رحمانی هستند و به نوعی صاحب وحی تعریفی هستند و البته این نوع وحی را نباید با وحی تشریعی خلط کرد؛ چراکه اولیای دوازدهگانه شریعت نوینی بنیان نمی کنند بلکه به بسط شریعت نبوی که با وحی تشریعی به پیامبر خاتم (ص) رسیده است، می پردازند. از دیدگاه فردوسی، حاکم تنها برای فراهم کردن نیازهای جسمانی مردم حکومت نمی‌کند. بلکه یکی از اهداف عالی هر حکومتی رهنمون کردن مردم به یزدان است. بنابراین تعالی دادن به رعایا یکی از اهداف حاکم است که تا خود او انسانی متعالی نباشد، نمی‌تواند مردم را به تعالی برساند.

به یزدان بود خلق را رهنمای
سر شاه خواهد که ماند به جای
جهان بی سر و تاج خسرو مباد
همیشه بماناد جاوید و شاد
همیشه تن آباد با تاج و تخت
ز درد و غم آزاد و پیروز بخت

از نظر حکیم طوس، «حکومت توحیدی» حکومت پاکان است و حکمرانی جز پاکان را شایسته نیست. آنکه از دایره توحید برون است ناپاک و دون است. پاکی و توحید آیین فریدون است و کفر و شرک سیره ضحاک ناموزون است که پایه‌های سلطنتش بر دریای خون استوار بود و از مغز جوانان ایران زمین تغذیه می کرد؛ از این رو وقتی فریدون، ششمین پادشاه ایران، حکومت ضحاک را از بین برد و در بغداد به کاخ او وارد می‌شود، همۀ ساکنان کاخ را امر می‌کند تا غسل و توبه کنند و سپس به توحید گرایند.

بفرمود شستن تناشان نخست
روانشان پس از تیرگی‌ها بشست
ره داور پاک بنمودشان
از آلودگی‌ها بپالودشان
که پروردۀ بت پرستان بدند
سراسیمه پرسان مستان بدند

در بیان شاهنامه، اولین حکومتی که تاریخ ایران زمین آن را ثبت کرده، حکومت کیومرث است که ۳۰ سال تداوم داشته است. کیومرث نخستین پادشاهی است که مردم را تحت تعلیم و تربیت قرار داد و پوشش و خورش را به مردم آموخت. او حکومتی عادلانه داشته و مردم در سایۀ او در آرامش زندگی می‌کردند. اولین جنگ کیومرث با اهریمن است و سیامک، فرزند کیومرث در این راه شهید شد. او به امر پروردگار برای ریشه کن کردن اهریمنان، لشکر بزرگی تدارک دید و لشکر اهرمنان را درهم شکست.

اولین پادشاه ایران در بیان فردوسی نه تنها موحد است، بلکه ارتباط معنوی و وحیگونه با یزدان دارد و مورد خطاب او قرار می‌گیرد. تمدن پادشاهي كه فردوسي بیان كرده است، با آنچه ما از پادشاه در ذهن داريم، متفاوت است. آن پادشاهان ايراني نه تنها مظهر ديكتاتوري نيستند بلكه سايۀ حق و نور خدايند.
باری! چنین است که فردوسی هم پارسایان پارسی و شهریاران اسطوره ای را می ستاید و هم ائمۀ تشیع را:

چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی
خداوند امر و خداوند نهی
که من شهر علمم، علیام در است
دُرُست این سخن قول پیغمبر است
گواهی دهم کاین سخنها از اوست
تو گویی دو گوشم پر آواز اوست
علی را چنین گفت و دیگر همین
کزیشان قوی شد به هر گونه دین
منم بندهٔ اهل بیت نبی
ستایندهٔ خاک و پای وصی...
اگر چشم داری به دیگر سرای
به نزد نبی و علی گیر جای
گرت زین بد آید، گناه من است
چنین است و این دین و راه من است
برین زادم و هم برین بگذرم
چنان دان که خاک پی حیدرم
دلت گر به راه خطا مایل است
تو را دشمن اندر جهان، خود دل است
نباشد جز از بی‌پدر دشمنش
که یزدان به آتش بسوزد تنش
هر آنکس که در جانش بغض علیست
ازو زارتر در جهان زار کیست

البته چنین دریافتی خاص فردوسی نیست؛ در طول تاریخ حکمت و فلسفۀ ایران، چندی پس از فردوسی، حکیم و فیلسوفی چون سهروردی (شیخ اشراق) ظهور می کند که دقیقاً با همین نگاه، ساختار حکمت اشراقی را بنا می کند. به تعبيري شاهنامه آغاز حكمه الاشراق است و سهروردی ادامه دهندۀ راه فردوسی. حکمت خسروانی بعدها در فلسفۀ اشراق به دست سهروردی در پیوند با فلسفۀ اسلامی نمایان می شود و به عقیدۀ سهروردی، بایزید بسطامی، ابوالحسن خرقانی و ابوالعباس قصاب آملی نیز سالک همین راه اند.

آن چنان كه شيخ اشراق در حكمه الاشراق مي گويد؛ جرقۀ حکت اشراقی را ابن سينا زده و از همان جا كه ابن سينا به پايان رسانده بود، شروع كرده است. سهروردی در مکتب فلسفی خود، به حکمت ایران باستان توجه کرد و بسیاری از واژه های باستانی ایران را در مکتب اشراقی خود به کار گرفت و به گفتۀ خود، اندیشۀ ایرانی را به دریای مواج تبدیل کرد و بدین گونه تکیه گاه حکمی برجسته ای برای تمدن ایران اسلامی فراهم آورد. اگر فردوسی اسطوره های باستانی ایران را در شاهنامه زنده کرد، سهروردی نیز حکمت خسروانی ایران را احیا کرد و با اندیشۀ اسلامی درآمیخت و از جمع فلسفۀ افلاطون و حکمت خسروانی در بستر معارف و ادبیات شیعی، مکتب نوینی پیریزی کرد.

سهروردی حکمت خود را طبق وجود و ماهیت، بر مبنای نور و ظلمت بنا کرد. وی استنباط می کند که موجودات دنیا از نور به وجود آمده و انوار به یکدیگر می‌تابد و آن تابش متقابل را اشراق خواند.
سهروردی حکمت خسروانی را به حکمت اشراقی بدل کرد و این حکمت برآمده را با فلسفۀ ولایت باطنی تشیع در هم آمیخت و در فلسفه به همان نتیجه ای رسید که فردوسی در شعر به آن رسیده بود؛ یعنی تطابق و تلاقی نور فرۀ ایزدی در نظام شهریاری حکمت خسروانی با نور ولایت معصومین (علیهم السلام) در شیعۀ امامیه. در پایان هم جان خود را به پای همین عقاید بر باد داد. ابراز عقیدۀ بیپرده وی در بیان حکمت باطنی در برابر عموم، موجب بروز دشمنان فراوانی شد که عموماً از میان علمای قشری مذاهب اربعۀ اهل سنت و اشعری مسلک بودند. سرانجام همین علما به دست آویز آن که وی سخنانی برخلاف اصول دین می‌گوید، از صلاح الدین ایوبی که شدیداً مخالف شیعیان بود، خواستند که شیخ اشراق را اعدام کند. متعصبان او را به الحاد متهم کردند و چنین شد که علمای حلب خون او را مباح شمردند. و در روز ۵ رجب سال ۵۸۷ هجری قمری وی را به قتل رساندند.

منابع:
ارض ملکوت؛ تألیف هانری کربن
ملاصدرا؛ تالیف هانری کربن؛ ترجمۀ ذبیح الله منصوری
حکمةالاشراق؛ تألیف شهاب الدین یحیی سهروردی
هیاکل النوریه؛ تألیف شهاب الدین یحیی سهروردی
سه حکیم مسلمان؛ تالیف سید حسین نصر؛ ترجمۀ احمد آرام
شاهنامه؛ تألیف حکیم ابوالقاسم فردوسی؛ بر اساس نسخۀ چاپ مسکو
 
۱۳۹۲-۰۲-۲۶ ۱۲:۲۰:۳۷
البیه جا داشت که این مطلب کمی ادامه داشته باشه. چون بحث خیلی جالبیه که خیلی جای کار داره.
ممنون که به این موضوعات می پردازید. (1322132) (alef-10)
 
رحمتی
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۲-۰۲-۲۶ ۱۵:۴۷:۵۶
برای بسط چنین نظریۀ پیچیده ای نیاز به فرصت بیشتری است، در صورت امکان این مبحث را در فرصت بهتر و بیشتری ادامه بدهید. و به سراغ صاحب نظران دانشگاهی هم بروید. (1322775) (alef-10)
 
رحمتی
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۲-۰۲-۲۶ ۱۵:۵۵:۰۳
ارض ملکوت کتاب بسیار خوبی است و نویسنده این مطلب به منابع خوبی اشاره کردند و نوشته ی مستند و قابل قبولی بود. (1322791) (alef-10)
 
ایرانی
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۲-۰۲-۲۶ ۱۵:۵۷:۲۲
به نظر من که فردوسی زرتشتی بوده و اصلاً هیچ اعتقادی به اسلام نداشته. اگر به اسلام اعتقاد داشت این همه از شاهان و یلان زرتشتی نمی سرود و آونا را نمی ستود. این گونه نوشته ها هم نمی تونه قانع کننده باشه و فقط میخواد فردوسی رو مصادره کنه...
چاپ کن الف! (1322802) (alef-3)
 
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۲-۰۲-۲۶ ۱۶:۰۱:۴۵
جالب بود (1322815) (alef-3)
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.