توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 156851
درباره آخرین رمان رضا امیرخانی
از آرمان ارمیایی تا مدارای قیداری
"قیدار" آخرین رمان رضا امیرخانی است که امسال در نمایشگاه کتاب توسط نشر افق منتشر شد.ازنظر قالبی قیدار به شکل خطی روایت می شود. کمترین رفت و برگشت درزمان و شخصیت و دورشدن ازشیوه دو رمان برجسته قبلی، من او و بیوتن.
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۳ خرداد ۱۳۹۱ ساعت ۱۴:۱۹
۱- ازنظر قالبی قیدار به شکل خطی روایت می شود. کمترین رفت و برگشت درزمان و شخصیت و دورشدن ازشیوه دو رمان برجسته قبلی، من او و بیوتن. ابتکارات جادویی[۱] من او که بعضی هایش مثل سفید گذاشتن چند صفحه درمیان متن هنوز هم جزو مجهولات است، توقع ما از رمان فارسی را بالا برده بود. قالبی پرقدرت، قصه ای منسجم، محتوایی دینی و انقلابی، ازمن او بهترین رمان تاریخ ادبیات فارسی – این یک نظر شخصی است – را خلق کرد. بطور طبیعی هراثر نویسندة چنین رمانی با آن اثر مرجع مقایسه خواهد شد. بیوتن هم گوشه هایی ازمن او را باخود داشت؛ اما میان ماه من تا ماه گردون ...

۲- قیدار مثل بیوتن تک مضراب های درخشانی دارد. فصل شستن پای سید توسط قیدار درباغ که اشاره به روحیه انقلابی و شکنجه سید توسط ساواک دارد و ازنظر پرداخت هم خوب درآمده است. یا فصل غذادادن به پاپتی ها که به شدت اجتماعی است. اما همه رمان به خوبی این سکانس های خاص نیست. بازهم برخلاف من او.

۳- قیدار شخصیت جذابی دارد. لوطی و مرد، لفظ قلم و پهلوان منش. هم مراقبه شخصی دارد و هم مرام اجتماعی. درطول رمان بخوبی اطلاعات شخصیتش توزیع شده است. ضمن اینکه ازنظر فنی همانطور که کوره آجرپزی و افرادش درمن او خوب پرداخت شده بود، اینجا هم یک گاراژ ومخلفاتش درست ازآب درآمده است.

۴- نقص مهم قیدار تمرکز زدگی بر شخصیت اول و کم توجهی به شخصیت های جانبی است. درست چیزی که نقطه قوت من او بود. درمن او شخصیت های فرعی که کمترین حضور درقصه را داشتند - مثل ابوراصف- آنقدر پرقدرت و تأثیر گذار پرداخت شده بودند که نقششان هنوز هم ازذهن پاک نمی شود. دربیوتن هم شخصیت های فرعی خیلی بهتر ازقیدار بودند. حاج عبدالغنی نمونه خوبی برای این نوع ازشخصیت هاست. اما درقیدار خواننده تا آخر نمی تواند با شخصیت های فرعی ارتباط خوبی برقرار کند. ازشهلا گرفته تا صفدر و ناصر و پارکابی و سید و... ضمن اینکه کارکرد برخی ازاین شخصیت ها درقصه بلاتکلیف است و به نظر زیادی می آید.

۵- قیدار احتمالاً برگرفته ازیکی دو شخصیت بزرگ و پهلوان قدیم و جدید مثل پوریای ولی، تختی، طیب و ... است. شخصیت پردازی اورا باید درشخصیت و فرازو نشیب های روحی نویسنده جستجو کرد. به نظر می آید بالارفتن سن، آرمان خواهی امیر خوانی را کاهش داده است. این فروکاستن، پس از ارمیا و ازبه به تدریج دربی وتن و قیدار خود را نشان داده است. قیدار بیش ازآنکه یک شیعه واقعی با تأسی ازامیرالمؤمنین باشد که جاذبه ودافعه اش هماهنگ و همساز بود و یکی بردیگری نمی چربید، نوعی شخصیت گاندی وار است. شاید این روند درآثار امیرخانی بی شباهت به آثار حاتمی کیا نباشد. البته امیر خانی هنوز ازنظر فنی توانسته نرم مناسبی را درآثارش حفظ کند و مثل فیلم های آخر حاتمی کیا قوت تکنیکی را ازدست نداده است.

۶- تأمل برانگیز ترین جمله کتاب همان روایت ابتدایی است:

" نسب نسل اول به ایمان برمی گردد، به ابراهیم حنیف که پدر ایمان بود... پای نسل دوم درخون است؛ خونی که می رسد به سرخی ردتیغ برگلوی اسماعیل ذبیح فرزند ابراهیم... اما سرسلسله ی نسل سوم، قیدار نبی، فرزند اسماعیل نبی، فرزند زاده ی ابوالانبیاء، ابراهیم نبی است که خود ، صفتش مدارای با مردمان بود و پدرپدران سلسله ی خاتم انبیاست... "

قیدار ازنظر امیر خانی پیام آور مداراست. عصبی است نه سلحشور. فاصله صحبت ها و عملکردقیدار درمخاطبی که به انتهای رمان نزدیک می شود، نوعی ناباوری نسبت به او ایجاد می کند. انتظار عمل درکنار حرف و هیاهو، انتظار ایثار و فداکاری نه فرار. به اواسط قصه که می رسیم. توقع ما ازقیدارچنان بالا رفته که توقع مجاهده درحد شهادت ازقیدار را داریم. مثلاً درحد مجید سوزوکی اخراجی ها. نه اینکه او با گاومیش[۲] به کمک رسانی پشت جبهه بپردازد. اما پس ازاین قیدار زود فرو کش می کند. بهانه این رویکرد یکی ازتک مضراب های دوست داشتنی امیر خانی است : «خوش نامی قدم اول است... ازخوش نامی به بدنامی رسیدن، قدم بعدی بود.. قدم آخر، گم نامی است... طوبا للغرباء!»

۷- قیدار ازقبیل پهلوان های خیرو لوطی و دربند خرافات و اضافات است، که درتاریخ معاصر یا شکار دربار می شدند و یا مثل طیب مرید علما وخصوصاً امام خمینی. اما اوج همراهی او با نهضت امام خمینی درانقلاب،، زمین زدن هشتاد گوسفند است. شاید گفته شود که این شخصیت پردازی اوست و درپردازش یک شخصیت باید قوت ها و ضعف ها و ... را دید. اما نویسنده محکم پشت قیدار ایستاده و بعنوان یک محبوب به او نگاه می کند نه یک منتقد. احتمالاً نویسنده رهبران یا بزرگان ما را اینچنین اهل مدارا می پسندد. اما این فقط بخشی ازواقعیت است. شخصیت های بزرگ ما جز مدارا خصوصیات دیگری نیز داشته اند. تختی مردم داری که جواب سیلی یک میوه فروش را نمی دهد، با سیلی به گوش شاپور، سند کشته شدنش را امضا می کند. این بخش ازروایت تاریخی درکتاب حذف شده است. یا طیب که مردم داریش زبان زد خاص و عام است، نه تنها ازمهلکه نمی گریزد و کوتاه نمی آید که جانش را درراه امام خمینی (ره) می گذارد. و ازهمه اینها مهمتر امام علی(ع) که به کودکان یتیم، سواری می دهد اما هنگام قدم زدن دربازار باخود تازیانه حمل می کند و شرح سلحشوری ها و کشته هایی که ازدم شمشیر او گذشتند، برصفحات تاریخ حک شده است. حداکثر امتیازی که به شخصیت قیدار می توان داد، یک لوطی جوانمرد است که به جای عمل انقلابی ازصحنه ها می گریزد و این عمل را به حساب مدارا می گذارد.


۱- من او را نزدیکترین رمان فارسی به مکتب رئالیسم جادویی با نمونه هایی مثل صد سال تنهایی اثر گابریل گارسیا مارکزمی دانند.

۲ - ماشین بلیزر ۱۲ سیلندر قیدار

منبع: وبلاگ زمبور
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.