توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 290447
حقیقت درگذشت یک مهاجر افغانستانی در اردوگاه «سفید سنگ»
تاریخ انتشار : يکشنبه ۱ شهريور ۱۳۹۴ ساعت ۱۲:۰۱
فرزند مرحوم حسینی و یک شاهد عینی ابعاد حقیقی درگذشت این مهاجر افغانستانی در اردوگاه «سفید سنگ» را بیان کردند.

به گزارش تسنیم، حضور مهاجرین افغانستانی در سرزمین ایران، سابقه‌ای طول و دراز دارد.اما در مقابل سابقه مشترک تمدنی ایران و افغانستان‌، چندان طولانی به نظر نمی‌رسد. سالهای سال پیش با طلوع نوید انقلابی بزرگ در مرزهای سرزمینی ایران، مهاجرینی که سالهای سال چشم‌انتظار تحقق آرمانشهری در روزگار تلخ و تاریکشان بودند؛ رنج مهاجرت را به تن خریدند و روانه سرزمین ایران شدند.

با حضور مهاجرین افغانستانی در سرزمین ایران؛ فصل دیگری از روابط بین دو ملت شکل گرفت. چیزی در حدود ۳۰۰۰ شهید و جانباز افغانستانی، بزرگترین ثمره این دوران جدید بود. مهاجرین افغانستانی در سختی‌ها و تلخی‌ها، در شیرینی‌ها و خوشی‌ها با ایرانی‌ها شریک شدند و فاصله‌ای که توسط مرزها خودساخته استعمار شکل گرفته بود، رفته رفته کاهش یافت و گویا سرنوشت ازلی و ابدی آنها بر یکی شدن رقم خورده بود.

اما این تمام ماجرا نبود.به تدریج با فاصله گرفتن از دوران آرمانگرایی، مهاجرین افغانستانی تبدیل به «اتباع بیگانه» شدند.. برخی از مدیریت‌های خرد و بدون آرمان دولت‌های بعد از جنگ، به آنها به چشم بیگانه نگاه کردند و برخی دلخوری‌ها نیز به وجود آمد و در این میان چیزی به نام «سکوت رسانه‌ای» به این ماجرا به شدت ضربه زد.

اما ماجرا چندی است که در حال تغییر کردن است.این سکوت رسانه‌ای؛ یک سالی است که در حال شکسته شدن است و اوج ماجرا رسانه‌ای شدن دستور رهبری مبنی بر تحصیل همه کودکان بدون مدرک افغانستانی در مدارس ایرانی بود. اتفاقی که هم اکنون رنگ واقعیت گرفته است. بیمه مهاجرین در حال پیگری است، آنها در عالی‌ترین سطح رسانه‌ها حاضر شده‌اند و درد و مشکلات آنها در حال طرح است و دستور رهبری به «تکریم مهاجرین» در حال پیگیری و این مسیر در حال پیش رفتن است... اما این هم تمام ماجرا نیست. موانع، نگاه‌های مرتجع و عقب‌مانده همچنان وجود دارند و در حال ضربه زدن. تاریخ مصرف آنها کی تمام می‌شود؟

***

ماجرا از یک هفته پیش آغاز شد. چهارشنبه هفته گذشته موج جدیدی از برخورد با مهاجرین غیرقانونی در شهر مقدس مشهد آغاز شد، برخوردهایی که در اصل ماجرا، حرکت قابل‌قبولی از سوی هر کشور و حاکمیت برای پاسداشت مرزها و امنیت داخلی خود است. این برخوردها البته با برخی اشتباهات و خطاهای فردی همراه بود که گزارش برخی از رسانه‌ها در این زمینه به گوش مسئولان ارشد نیروی انتظامی رسید و خیلی زود دستور برخودر با این انحرافات از مسیر اخلاق و قانون و شرع صادر شد و سخنگوی نیروی انتظامی در گفتگو با تسنیم اعلام کرد که این حرکت‌ها بر خلاف رویه نیروی انتظامی است و با این اعمال خلاف قانون برخورد خواهد شد.

ماجرا اما به اینجا ختم نشد، چند روز بعد در شبکه‌های اجتماعی، خبری پیچید مبنی بر فوت کردن یک مهاجر افغانستانی در اردوگاه مشهور سفیدسنگ. اردوگاهی که خیلی از مهاجرین، خاطرات خوشی از آن ندارند. این خبر خیلی زود روی افکار عمومی ایرانی و افغانستانی به شدت تاثیر گذاشت و بر همه تلاش‌های دوستداران روابط دو ملت، همه عدالتخواهانی که در ماه‌های اخیر در تلاش برای احقاق حقوق انسانی مهاجران به شدت زحمت کشیده بودند، تاثیر گذاشت.

ماجرا با وجود پخش گسترده در شبکه‌های اجتماعی، هیچ واکنشی از سمت نهادهای مربوط نداشت. مثل همیشه بازی تکراری سکوت و به دست گرفتن میدان عمل و رسانه‌، از سمت سوءاستفاده‌گران رسانه‌ای آغاز شد. ماجرایی که سرانجام به خبر دیروز یک رسانه محلی منجر شد. این رسانه؛ ماجرا را با انبوهی از دروغ‌هایی غیرواقعی آنچنان آمیخت که حیرت همه کسانی که از نزدیک ماهیت ماجرا را می‌دانستند، برانگیخت. خبرگزاری تسنیم برای مشخص شدن اصل ماجرا و پایان همه شبهات مطرح‌شده در این زمینه با جستجوی نزدیکان مرحوم و حاضرین آن روز اردوگاه، سعی کرد تا روایتی دقیق و دست اول از این ماجرا ارائه دهد.

سید احمد حسینی فرزند ارشد مرحوم سید غلام حیدر حسینی، در آن ماجرا حاضر بوده است و روایت این ماجرا را این‌گونه شرح می‌دهد:

«ماجرا این‌جوری که شرح داده شده، نیست و من هم اصلا با هیچ رسانه‌ای صحبت نکرده‌ام. روز چهارشنبه ما عازم سرکار بودیم که در راه دستگیر شدیم و ما را به شاندیز بردند، ما مدارک آمایش ۹ را داشتیم. ما هزینه‌های مربوط به کارت کارگری و کارت آمایش ۱۰ را پرداخت کرده بودیم، اما کارت آمایش ۱۰ را هنوز نگرفته بودیم. از آنجا ما را گرفتند و به حسن‌آباد شاندیز بردند و آنجا متوجه شدیم که پدرمان را هم گرفته‌اند. از آنجا ما را به اردوگاه سفیدسنگ فریمان بردند. چهارشنبه و پنج‌شنبه و جمعه آنجا بودیم. روز جمعه حال پدرم خراب شد. ساعت ۲و ۳۰ دقیقه ظهر وقت هواخوری بود و درب سوله را باز کرده بودند.حال پدرم خراب بود، من هم او را برداشتم و بیرون بردم که هوا بخورد و حالش بهتر شود. اما حالش بهتر نشد. نگران شدیم و رفتیم خبر دادیم که پدرمان را منتقل کنند. هر چه در زدیم کسی جواب نداد. ناچارا شیشه‌ درب نگهبانی را شکستیم تا متوجهشان کنیم. آنها هم بالاخره بعد از فکر می‌کنم نیم ساعت آمدند و پدرمان را بردند. در این بین برادرم را هم کتک زدند و چند نفر از آن‌ها حرف‌های زشتی هم به ما زدند. دو روز بعد به ما اعلام کردند که پدرتان فوت کرده است و ما را آزاد کردند و رفتیم کفن و دفن. مرحوم پدرم ۵۴ ساله بودند و سابقه سل داشتند از ۷ الی ۸ سال پیش ؛ اما تحت درمان نبودند و به سرکار می‌رفتند. از آن زمانی که خبر فوت پدرم را به ما دادند نیروی انتظامی هیچ خبری از ما نگرفته است.»

در گواهی فوت مرحوم حسینی نوشته شده که نامبرده به دلیل نارسایی اکسیژن و اخلال در سیستم تنفسی دچار ایست قلبی شده است.

محسنی یکی دیگر از حاضرین در آن روز اردوگاه است که این هم شرح دقیق او از این ماجراست:

«آن روز درب سالن برای هواخوری یک ساعته باز بود. من در داخل سوله بودم و اتفاقا کنار مرحوم حسینی می‌خوابیدم. به همراه یکی از پسرانش به بیرون از سالن برای هواخوری رفته بود، که ناگهان پسرش وارد شد و اطلاع داد که حال پدرشان بد شده است. ما هم به بیرون رفتیم و دیدم که آن مرحوم استفراغ خونی کرده است و بعد تلاش شد که مرحوم را به بیرون منتقل کنند. البته آن موقع ما کتک‌کاری خاصی ندیدم ...»

این ماجرا نیاز به ورود مستقیم و پیگیری و بررسی مشخصِ عوامل قضائی و مسئولان نیروی انتظامی دارد. در یک طرف ماجرا خون یک مهاجر افغانستانی است که باید تکلیف آن مشخص شود و معلوم شود که باید کسی پاسخگوی آن باشد یا نه و در طرف دیگر نیز حیثیت نظام بلندمرتبه‌ای به نام جمهوری اسلامی است. حیثیت نظامی که به این راحتی‌ها به دست نیامده است که امروز به همین راحتی در شبکه‌های اجتماعی و افکار عمومی در حال لکه‌دار شدن است.

چه ماجرا قصوری از طرف نیروهای اداره کننده اردوگاه باشد و چه اینکه تقصیری از سمت آنها نباشد و ماجرا شانتاژ رسانه‌ای باشد، در هر دو صورت فرقی نمی‌کند. مشخص است که نظامی که بر پایه آرمان‌های انقلاب اسلامی معمار کبیرش؛ امام خمینی(ره) به وجود آمده است، حرمت حق و حقوق همه انسان‌ها، چه ایرانی و چه افغانستانی و چه ... از ملزومات بزرگش است و نظام جمهوری اسلامی نشان داده است که به این حقوق انسانی و تکلیف اخلاقی پایبند است.

با تکیه بر توضیحات فرزند مرحوم حسینی و آقای محسنی، شاهد عینی ماجرا، مشخص است که اخبار تعدادی از رسانه‌ها مبنی بر ضرب و شتم مرحوم توسط نیروی انتظامی و درگذشت او بر اثر ضربات فیزیکی؛ یک بازی تکراری رسانه‌ای است.هر چند تأخیر در رسیدگی به وضعیت پزشکی او و تاثیر آن در مرگ او و کتک‌زدن فرزندش در صورت صحت طبق گفته سردار منتظر‌المهدی قابل پیگیرد است. برخی از مسئولان اشتباه نیروهای عامل در ضرب و شتم فرزند مرحوم حسینی را به دلیل شکستن شیشه و احتمال بی‌نظمی در اردوگاه عنوان کرده و گفته‌اند که این افراد از علت اقدام او بی‌اطلاع بوده‌اند.

همچنین درباره دستگیری مهاجران دارای کارت آمایش ۹ همراه با مهاجران غیرقانونی، پیش از این گفته شده که نامبردگان به دلیل عدم دریافت کارت دوره جدید و ثبت‌نام در سیستم اداری، اداره اتباع بازداشت می‌شوند. در صورتی که فردی ضامن آنان برای دریافت کارت آمایش دوره دهم شود، ایشان برای طی مراحل اداری آزاد می‌شوند و هیچ‌کدام رد مرز نمی‌شوند.
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.