توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 479502
وقتی برژینسکی تقریبا وزیر امور خارجه ایران شد
نویسنده: تریتا پارسی
تاریخ انتشار : سه شنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۶ ساعت ۰۷:۰۱
«آیا می‌دونستی که من تقریبا وزیرامور خارجه ایران شده بودم؟» خشکم زد و فقط توانستم این جمله را در ذهن و دهانم جمع و جور کنم: «ببخشید، میشه دوباره تکرار کنی؟»

دیپلماسی ایرانی: هرگز فراموش نمی کنم که او چگونه در طول دفاع پایان نامه ام مرا زجر داد. هربار که به موضعی در برابر او دست پیدا می کردم، او مساله را تغییر می داد و خطی جدید از پرسش ها را مطرح می کرد. اما بدون شک به یادماندنی ترین گفت وگوی من و او بر سر میز ناهاری شکل گرفت که چند سال پیش با هم صرف کردیم زمانی که او به طور ناگهانی از من پرسید: «آیا می دونستی که من تقریبا وزیرامور خارجه ایران شده بودم؟» خشکم زد و فقط توانستم این جمله را در ذهن و دهانم جمع و جور کنم: «ببخشید، میشه دوباره تکرار کنی؟»

او داستان را تعریف کرد. زمانی زبیگنیف بچه ای در ورشوی لهستان بود و پدرش اغلب در مسافرت. پدر او که دیپلمات دولت لهستان بود ماه ها را خارج از خانه و در ماموریت سپری می کرد. در طول آن ماموریت ها، مادر زبیگنیف در خانه را به روی سفیر ایران در ورشو باز گذاشته بود. این شور و اشتیاق دوجانبه بود. زبیگنیف اشاره کرد که خانه آنها پر شده بود از هنرهای دستی ایرانی و فرش؛ هدایایی که سفیر به مادر او می داد.

بعدها زبیگنیف دریافت که سفیر ایران از مادرش خواسته که با او ازدواج کند. «من تو را به تهران خواهم برد و زبیگنیف می تواند در مدرسه شبانه روزی شاهزاده محمد رضا (پادشاه بعدی ایران) در کنار او حضور داشته باشد. آنها با هم بزرگ خواهند شد و شاهزاده روزی که شاه شد می تواند او را وزیر امور خارجه خود کند.» سفیر این وعده ها را از جانب خود می داد اما مادر زبیگنیف این خواستگاری را رد کرد چرا که طلاق در آیین کاتولیک لهستانی قابل تحمل نیست. سفیر ایران با این حال اصرار داشت و پیشنهاد داده بود که اگر پدر زبیگنیف ممکن است مشکل ساز شود او می تواند «به شخصه به این مساله رسیدگی کند.» این طور شد که مادر زبیگنیف همه تماس ها و ارتباط هایش با سفیر ایران را قطع کرد و آنها دیگر یکدیگر را ندیدند. به این ترتیب شانس این که زبیگنیف برژینسکی، مشاور سابق امنیت ملی ایالات متحده، وزیر امور خارجه ایران شود از بین رفت.

سال ها بعد، زمانی که او مشاور امنیت ملی رئیس جمهور جیمی کارتر بود او با شاه و همسرش فرح در کاخ سفید شام صرف می کرد. گفت وگوها عادی بود و همه سعی داشتند بسیار عصاقورت داده و رسمی عادات معمول را رعایت کنند. زبیگنیف به سمت فرح برگشت و برسید: «آیا می دانستید که من تقریبا وزیر امورخارجه شوهر شما شده بودم؟» واکنش فرح مشابه واکنش من بود: حیرت. زبیگنیف دوباره داستان را تعریف کرد و همه سراپا گوش بودند. نیازی به گفتن نیست که این داستان فضا را بسیار دوستانه کرد. فرح پس از بازگشت به تهران تصمیم گرفت تا این موضوع را بررسی کند. او سفیر را شناسایی کرد و خود به شخصه این داستان را پیگیری کرد.

سه هفته بعد، زبیگنیف نامه ای را از یک شاهزاده ایرانی دریافت کرد. خط آغازین این نامه این طور بود: «عزیز تقریبا برادر». این نامه از سوی پسر سفیر وقت ایران در ورشو (کسی که درگیری احساسی با مادر زبیگنیف داشت) نگاشته شده بود. پسر این مرد عاشق پیشه توضیح داده بود که فرح با پدرش تماس گرفته و او داستان زبیگنیف را تایید کرده است به جز جزئیاتی که احتمالا می توانید حدس بزیند چه چیزهایی هستند.

هرگز نخواهیم فهمید که اگر زبیگنیف وزیر امور خارجه ایران می شد یا نه. اما همگی موافقیم، چه با او و سیاست هایش هم جهت باشیم یا نه، که زبیگنیف برژینسکی یکی از باهوش ترین استراتژیست ها و بازیگران سیاسی قرن گذشته است. واشنگتن حتی امروز نیز می تواند از راهنمایی های او استفاده کند.
منبع: پی آر آی
 
کلمات کلیدی : برژینسکی، ایران
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.