ماركس متأخر و راه روسينويسنده: تئودور شانين
مترجم: حسن مرتضوي
نشر روزبهان، چاپ اول ۱۳۹۲
شمارگان ۱۱۰۰ نسخه
۳۹۲ صفحه، ۱۴۹۰۰تومان
اگر مایل به خرید اینترنتی این کتاب هستید،
اینجا کلیک کنید
****
امروز دیگر کمتر صاحبنظری در حوزه مارکسیسم تردید دارد که کارل مارکس در دهه آخر عمر خود در پارهای دیدگاههای کلیدی خود تغییراتی به وجود آورده بود؛ وقتی پای طرح و نظریه، تفکر و اندیشه ورزی و حتی فلسفه در میان باشد این قسم تغییر دیدگاهها خیلی هم عجیب نیست؛ به فرض که بهمذاق مارکسیستهای دوآتشه که کاپیتال کتاب مقدسشان بود و مارکس هم پیامبر جامعه آرمانی بی طبقه و سرشار از برابری، تصور چنین تغییر دیدگاه هایی یکجور کفر گویی محسوب شود.
خوشبختانه حالا که دوره اوج ایدئولوژی مارکسیستی و تصور اینکه کمونیسم و حکومت پرولتاریا تنها نسخه کارآمد برای روبهراه شدن نابرابریهای جامعه سرمایهداری دنیاست، تمامشده و تجربه حکومتهای دیکتاتوری کارگری جای تردیدی هم برای آن نگذاشته است. البته هستند نو مارکسیستهایی که میخواهند تجربههای ناکام حکومتهای کمونیستی را به فهم نادرست از نظریات مارکس نسبت داده و شکست آن را ماستمالی کنند؛ اما همین عده نیز برای اثبات حرف خود خیلی راحت به بازخوانی مارکسیسم پرداخته و در جستجوی قرائتی هستند که خلاف تجربههای پیشین را اثبات کند؛ هرچند که به این امامزاده بیش از این نمیتوان امید بست.
جالب اینکه خود مارکس بهاندازه این جماعت (مارکسیستهای اولیه) متعصب نبوده، چون پس از انتشار جلد نخست کاپیتال، با بازنگری در برخی موارد از نظریات خود به شکلی عمل کرده که نشان می دهد از صورتبندی تئوریک خود عدول کرده است.
مارکس با علم به اینکه در تحقیقات خود اغلب اروپا و کشورهای غربی موردتوجه قرار داده و طبق نظریاتش جوامع سرمایهداری ماتریالیستی مستعد بروز انقلابهای سوسیالیستی محسوب شدهاند؛ با این پرسش روبهرو میشود که دیگر کشورهای دنیا چطور؟ پرسشی که احتمالاً با میل به ارائه نظریاتی جهانشمول و یا ایده فراگیری لزوم انقلاب در جوامع مختلف به وجود آمده بود.
به همین دلیل او مشغول بررسی و مطالعه روی کشورهای آسیایی مانند هندوستان، روسیه، آسیای جنوب شرقی و همچنین اقیانوسیه شد؛ کشورهایی که ماهیتاً همانند اروپای غربی ماتریالیست یا سرمایهداری محسوب نمیشدند و با این فرض نباید خیلی هم مستعد انقلابهای مارکسیستی باشند.
از مجموعه این نوع مطالعات مارکس که در دهه آخر عمر او صورت گرفته، کتاب «مارکس متأخر و راه روسی»؛ بر روی نوشتههای مارکس درباره روسیه متمرکز شده است. بنابراین به این پرسش توجه دارد که روسیه تا چه حد ازجمله کشورهای سرمایهداری محسوب شده و به همین دلیل چقدر مستعد انقلاب سوسیالیستی است؟
«به همهچیز شك كن» مارکس از این جمله بهعنوان شعار خود یاد میکرد. پیشنویسهای منتشرشده در كتاب «مارکس متأخر و راه روسی»، گواه زندهاي است برای نشان دادن این حقیقت که خودش بر این اصل بسیار پایبند بوده. از این منظر کتاب حاضر که حاصل بررسی و پژوهش تئودور شانين، جامعهشناس برجسته لهستاني/ روسي در مسائل دهقاني و استاد رشته جامعهشناسی در دانشگاه منچستر است؛ بهنوعی ادای احترام به مارکس نیز میتواند باشد.
شانین در اين كتاب میکوشد تفسيرهايي را درباره ماركس در واپسين مرحله تكاملش ارائه كند كه مستقیماً به پیشنویسهای منتشرشده در کتاب مرتبط است. اين تفسيرها جدلي بوده و از يك قماش محسوب نمیشوند زیرا در چنين موضوعاتي شك و بحث انتقادي امري اساسي است و این همان راهی ست که پیمودن آن ادای دینی به مارکس و شعار محبوب او انجامیده است.
در «مارکس متأخر و راه روسی» میخوانیم که در دهه ۱۸۸۰ (آخرين دهه زندگي ماركس) نگرش او نسبت به كشورهاي درحالتوسعه به معناي امروزي آن و همچنین تحول شخصيت او در جريان توجهاتش به روسيه و نظريهپردازان و انقلابيون اين كشور چگونه بوده است. اهمیت ردیابی دیدگاهها او در این است كه در جريان اين توجهات بود كه تغييراتي در نگرشهاي پايهگذار كمونيسم پديد آمد. برای نمونه با خواندن اين كتاب، مخاطب درمییابد که در این مقطع زمانی مارکس تااندازهای تحت تأثير انقلابي روس «نیکلای چرنیشفسكي» بوده است.
در آن زمان شاید مارکس هنوز به این باور نرسیده بود که اولین کشوری که در آن انقلاب مارکسیستی روی می دهد، روسیهای خواهد بود که هنوز خصلتهای روستاییاش بسیار است. چون طبق نظریات او کشورهای اروپایی دیگری بودند که در اولویت بالاتری در این زمینه قرار داشتند. بااینحال پیشبینیهای ماکس درباره وقوع انقلاب پیش از هر جای دیگر در همین روسیه محقق شد، هرچند که انقلاب روسيه زمانی رخ داد که مارکس مرده بود. این انقلاب در مارس ۱۹۱۷ آخرین تزار روس (نیکولای دوم) را از تخت سلطنت پایین کشید.
علاوه بر مقدمه کوتاه مترجم فارسی کتاب و مقدمه نویسنده، متن كتاب از سه پاره و يك مؤخره تشکیل شده است: پاره اول «ماركس متأخر» نام دارد که خود شامل سه بخش است، مارکس متأخر: خدایان و استادان (نوشته شانین)؛ مارکس و روسیه انقلابی (نوشته هاروکی وادا)، مارکس متاخر: تداوم، تناقض، و یادگیری (نوشته درک سایر و فیلیپ کوریگان).
پاره دوم «راه روسي» نام دارد و شامل نه بخش است که از متن یادداشت ها، نامه ها و پیش نویس هایی از مارکس(و انگلس) در آن دوران گرفته شده است و پاره سوم نیز «سنت انقلابي روسيه از ۱۸۵۰ تا ۱۸۹۰» را موردتوجه قرار داده است. در ابتدای پاره سوم که از چهار بخش تشکیل شده، گزیده نوشته هایی از نیکلای چرنیشفسکی آمده است، نامه های بی آدرس، اراده خلق (اسناد و نوشته های پایه ای) و نامه ای از کمیته اجرایی اراده خلق به کارل مارکس، بخش های مختلف پاره سوم را تشکیل می دهند.
نوشتهای از کوین آندرسون با عنوان «بازنگري واپسين نوشتههای ماركس درباره روسيه» بهعنوان مؤخره کتاب منتشرشده است که براي حفظ رشته تداوم مقالات كتاب با مسائل كنوني عصر حاضر گزینششده است. این بخش حاصل حسن سلیقه حسن مرتضوی ست که دغدغه ارتباط و تناسب محتوای کتاب (که در اصل بیستوپنج سال پیش منتشرشده) با مسائل حاضر را داشته تا کتابی کارآمد برای این روزگار به دست مخاطب برسد.