نظر منتشر شده
۲
توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 269424
فراموش شدگان
بخش تعاملی الف - حمید نجف
تاریخ انتشار : يکشنبه ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۴ ساعت ۱۰:۵۴

عرق، چين و چروك هاي عميق پيشانيش را پر كرده و چهره آفتاب سوخته اش را مرطوب ساخته بود، گهگاهي در حين كار روي به سمت عابران مي گرفت وبا حسرت رفت و آمد آنان را تماشا مي كرد.

آن روز به جزء نان شب، ذهنش درگير شهريه دانشگاه فرزند هم بود، ديگر روي گفتن كلمه ندارم را، به جگر گوشه اش نداشت.

پس از سال ها تلاش شبانه روز فقر و تنگدستي رهايش نمي كرد و همچنان چون شبحي مخوف سايه به سايه اش مي آمد.

به مانند بسياري از همقطاران قافيه را باخته بود، دلهره و ترس از نداري چون كابوسي مدام آزارش مي داد، هر چه بيشتر تلاش مي كرد فاصله اش با اهداف ساده زندگيش بيشتر مي شد، به جاي رونق مالي هر سال بخشي از سفره كوچكش كاسته مي شد و او شرمنده تر از گذشته به آينده نا معلوم خود فكر مي كرد، نمي توانست، اما اگر در يد قدرتش بود حتما زمان را نگه مي داشت.

چند وقتي است كه ديگر انگيزه سابق را ندارد، نمي داند اين از عوارض پيري است يا افسردگي و يا چيز ديگري اما خوب مي داند كه اين نور در حال خاموشي است.

تراژدي دردناك زندگي او معمولا در روزهاي پاياني هر ماه تشديد مي شود روزهاي كه ديگر چيزي در بساط ندارد و مجبور است بر خلاف ميل باطني در جلوي دوست و دشمن سر خم كند.

در مسير بازگشت به خانه ليست بلند بالاي خريد را نگاهي مي اندازد و اسكناس هاي اندك جيبش را چند بارمي فشارد، اسكناس هاي كه ارزش آن چون شمع در حال آب شدن است و هر روز قدرت خريد او را كم و كمتر مي كند، طبق معمول از خريد بعضي از اقلام بهداشتي و دارويي صرف نظر مي كند و با خريد چند تخم مرغ، اندكي نان و پنير و يك قالب صابون راهي خانه مي شود.

تورم افسارگسيخته چند سال اخير و افزايش ناچيز دستمزدش به تدريج ديوار بلندي بين او و آرزوهايش كشيده، از وعده و وعيدهاي دولتيان بسيار دلخور است و ديگر اعتمادي به سخنان آنان ندارد.

حتي تدابير دولت اميد هم نتوانسته اندكي از بار سنگين معيشتي او بكاهد، دولت را بدون تعارف طرفدارنظام سرمايه داري مي داند و افزايش فاصله طبقاتي بين خود و مرفهين جامعه را حاصل سياست هاي غلط اقتصادي، هر روز در مسيررفت و آمد با جولان اتومبيل هاي لوكس چند ميلياردي در خيابان هاي شهر به ياد آه و ناله هاي كارفرماي خود درزمان پرداخت حقوق مي افتد و در دل نيشخندي تلخ مي زند.

تنها جا براي درد و دل كردن او با مردم در صف نانوايي است، آنجا كه مي بيند فشار اقتصادي علاوه بر او اقشار ديگري از جامعه همچون كارمندان، معلمان، پرستاران و غيره را هم نشانه گرفته است، شايد اين، قوت قلبي براي او باشد كه در تحمل اين درد مشترك، خود را تنها احساس نكند.

به واسطه شرايط استخدامي و وفور نيروي كار مجبور است با همين حقوق اندك بسازد و تمامي بي احترامي ها و كم لطفي ها را به جان بخرد.

غم سنگيني دارد، اين روزها با نزديك شدن به هفته اش خاطرات تلخ گذشته چون فيلمي سياه و سفيد از ذهنش عبور ميكند و با ياد مشقت هاي گذشته غمش دوچندان مي شود، آن شب با شنيدن شايعه اهدا سبد كالا از سوي دولت در هفته كارگر پس از مدتها با كمي آرامش به خواب رفت، شايعه شيريني كه در اين شرايط بعيد به نظر مي رسد.
 
کلمات کلیدی : حمید نجف
 
۱۳۹۴-۰۲-۱۳ ۱۳:۳۵:۰۲
درود بر شرف و قلم نويسنده
انگار داستان زندگي من بود هر چه بود درد مشترك بود (2864516) (alef-3)
 
۱۳۹۴-۰۲-۱۳ ۲۱:۰۳:۲۹
دولت اگر به فکر کارگران بود سبد کالای آنها را قطع نمیکرد (2865919) (alef-3)
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.