توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 349038
چرا ایده داعش در خاورمیانه رشد کرده است؟
تاریخ انتشار : پنجشنبه ۹ ارديبهشت ۱۳۹۵ ساعت ۱۳:۴۸
اعلامیه دولت اسلامی عراق و سوریه از یک دولت اسلامی یک پرسش بنیادین را به‌دنبال داشت: «چه زمانی و چگونه این مفهوم جز‌ئی از واژگان سیاسی جوامع مسلمانان شد؟» با این همه، این ایده برای همیشه باقی نماند و محبوبیتش ‌طی زمان رو به افول گذاشت و دچار استحاله شد. در واقع، ظهور و محبوبیت آن با شرایط خاص اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم گره خورده است، زمانی که جوامع مسلمانان به حکومت استعماری اروپا پاسخ داد.

‌زمانی که حکمرانان مسلمان بر سرزمین‌های مسلمین حاکم بودند، بدون اهمیت به اینکه چطور بودند، مفهوم دولت اسلامی حتی اگر وجود نداشت، در حال کمون بود. اگر‌چه واژه شریعت در واژگان سیاسی مسلمین وجود داشت، قانون شریعت به صورت طبیعی به موضوعات فردی از قبیل ازدواج، طلاق و ارث و میراث محدود می‌شد. مجموعه قوانین مدنی و جزایی به ‌صورت مشروع توسط دولت‌ها ایجاد و مدیریت می‌شد.

حتی یکی از بزرگترین سلاطین عثمانی، سلیمان، که به‌عنوان قانونی (قانونگذار) منتصب بود، شاهدی بر این واقعیت است که بسیاری از حوزه‌های قانونی به‌طور طبیعی به خارج از حوزه شریعت سوق داده شده‌اند. نظم طبیعی امور در هم شکسته شد زمانی که قدرت‌های غیر‌اسلامی حاکمیت بیشتر جوامع مسلمین را در عصر استعمار بر عهده گرفتند. حکومت‌های اروپایی شروع کردند به تعریف مرزهای استعماری سخت‌تر در جایی که پیش‌تر مرزها سیالیت بیشتری داشتند و به خطوط کشیده شده روی نقشه حرمت قانونی بیشتری قائل شدند. در دولت‌های پیشامدرن، مشروعیت بر‌اساس پیروزی و توانمندی در دفاع از قلمرو‌ تعریف شده بود.

همچنین دولت‌ها از نظر میزان نفوذشان بر زندگی شخصی افراد مینی‌مالیستی شدند. در مقابل، مشروعیت دولت استعماری نه‌تنها در فتح و نگه‌داشتن قلمرو بلکه در ظرفیت آن، الگو‌گیری از دولت - ملت‌های اروپا، تا پیوستن موضوعات متنوع به یک توده همگن از طریق یک زبان مشترک، یک نظام حقوقی مشترک‌ و قوانین خدمات اساسی، در ازای مالیات و منابع دیگر محدود شد.

ورود قانون استعمار لگد‌زدن به جست‌وجو در سرزمین‌های اسلامی بود برای یافتن پاسخ آنچه اشتباه اتفاق افتاده است، اینکه‌ چگونه نظم طبیعی چیزها یعنی لغو فرمانروایی مسلمانان بر سرزمین‌های مسلمانان بود. یکی از محبوب‌ترین پاسخ‌ها و همچنین ساده‌ترین آنها، این بود که نظم طبیعی فرو ریخته است زیرا مسلمانان دیگر به اصول و مبانی اسلام وفادار نبودند. افکار به این سمت رفت که تنها راه برای اصلاح این وضعیت، بازگشت به اسلام آغازین است، دوره سلف صالح (اجداد صالح)، در برگیرنده چهار دهه اول از تاسیس این جامعه مسلمان در ۶۲۲، هنگامی‌ که حضرت محمد(ص) و جانشینان بلافصل او دارای قدرت بودند. این اشتیاق برای بازگشت به اسلام آغازین شامل بازآفرینی‌ای از آنچه نظام سیاسی عصر طلایی متصور می‌شود، بود.

این ایده‌ها روی استایل ملت - دولت اروپایی که به‌طور فزاینده‌ای سلطه پیدا می‌کرد، پیوند خورد‌ و منجر به ایجاد مفهومی ترکیبی از حکومت اسلامی‌‌ یا صحیح‌تر، دولت-ملت اسلامی شد.

نیاز به ایجاد یک دولت اسلامی در نیمه دوم قرن بیستم شتاب بیشتری یافت و عنوان رژیم‌های پس از استقلال سکولار در جهان مسلمین- از نظر سیاسی اقتدارگرا، از لحاظ اقتصادی ناکارآمد‌ و از نظر اخلاقی ورشکسته، ناموفق در تحویل قدرت، ثروت، ‌یا عزت برای مردم خود‌ را به دست آورد. شعار «اسلام راه حل است» به‌صورت دقیق رواج یافت زیرا هر مدل دیگر از این نوع حکومت، شکست‌خورده به نظر می‌رسید و به این ترتیب «عصر طلایی» و «خلافت» به گفتمان سیاسی جهان اسلام رخنه کرد.

دولت تضادها
در فرآیند ساخت و ساز کشورهای اسلامی مدرن، اگر‌چه‌ طرفداران این ایده، تمایل به زیبا نشان دادن مشکلات ناشی از این مفهوم و تناقضات داخلی دارند، مهم‌تر از آن، این واقعیت است که دولت اسلامی یک ایده برگرفته از تجارب غرب است ‌ بنابراین، هیچ پایه و اساسی در تجربه‌های تاریخی جهان اسلام ندارد. شاید ‌نگران‌کننده‌تر این بود که حتی عصر طلایی دیگر عصر طلایی خاصی نبود. سه نفر از چهار خلیفه اول (راشدون‌ یا «به درستی هدایت‌یافته») ترور شده بودند و به خودی خود شاخصی از ‌بی‌ثباتی سیاسی شدید و شکاف سیاسی و اجتماعی بین بومیان مدینه و مهاجران از مکه بود‌ و مهم‌تراز آن، به‌خصوص اختلاف میان نخبگان مکه دو قبیله قدرتمند بنی‌امیه و بنی‌هاشم از قریش و پیامبر قبیله، دوره بلا و جنگ مدنی که به زودی تبدیل به اتفاق روزانه شده بود. در نهایت این درگیری ‌تا ایجاد شکاف کلامی ‌میان سنی و شیعه پایان یافت.

در این میان، گسترش سریع امپراتوری عربی – اسلامی‌ منجر به تفرقه و تقسیم خود شد، امپراتوری «عرب» تحت عنوان امویان، امپراتوری «مسلمان» تحت عنوان عباسیان با القا‌ی فارسی و برجسته‌شدن توسط ترک‌ها به نخبگان سیاسی و نظامی. در اواسط قرن دهم، خلیفه تنها با نام جنگ‌سالاران محلی که عمدتا ترک بودند و قدرت بیشتری در دست داشتند حاکم بود.

برای اطمینان، مفهوم خلافت، که به‌عنوان راهی برای نگاه داشتن جامعه در کنار یکدیگر پس از وفات حضرت محمد(ص) اهمیت پیدا کرد، حداقل در تئوری باا‌‌همیت باقی مانده است.

اکثر رهبران بنی امیه پس از فتح مکه توسط مسلمانان به اسلام گرویدند، بسیاری بخاطر حفظ ظاهر. دانایی سیاسی بنی امیه در نهایت منجر به این شد که راه خود را بیابد. قدرت آنها تا حد زیادی از طریق قدرت و حمایت دولتی که منجر به به پا خیزاندن احزاب دیگر مسلمانان شدند افزایش یافت. این ائتلاف بعدها به‌عنوان جناح اکثریتی ‌در اسلام شناخته شد و با عنوان سنی‌ها پدید آمده است.

نهاد خلافت، در حال حاضر توسط خود امویان غصب، در نتیجه به حکومت موروثی دلخواه تبدیل شد‌. بدین ترتیب احتمالا مشروعیت آن در نگاه معتقدان به آن باید از دست می‌رفت اما این اتفاق به واسطه گزاره‌ای که علما، محققان دینی آن را رواج دادند، نیفتاد و آن اینکه حکومت امویان مشروع است. هدف علما از انجام این کار، جلوگیری از هرج و مرج در جامعه در عین حال نوپای مسلمانان عرب بود. آنها از آیه قرآنی (ای اهل ایمان، از فرمان خدا و رسول و فرمانداران (از طرف خدا و رسول) که از خود شما هستند اطاعت کنید) برای توجیه حکومتی سلیقه‌ای و ناعادلانه سود جستند. به عبارت دیگر، عدالت، قربانی حفظ نظم شد‌؛ گزاره‌ای که مشخصه فکری، سیاسی، مذهبی و سنی برای مدت زمان طولانی شد.

خلافت موروثی عباسی حکومت اموی را دنبال کرد. سهم اصلی‌اش این بود که آغاز یک دولت بوروکراتیک منطقی را دید‌ و از نفوذ نخبگان فارسی تازه وارد شده، بهره جست؛ سکان هدایت توسط مقامات فارسی به طرز قابل ملاحظه‌ای در دست گرفته شد. اگرچه، معرفی ایده پادشاه فارسی (ظل‌الله، سایه خدا روی زمین) نیز شد و در نتیجه شخصیت‌های خودسرانه و استبدادی دولت افزایش یافت.

نهاد خلافت، در حال حاضر بر‌اساس اصول دوقلوی زور و وراثت استوار است‌ که بیشترین تخریب از اواسط قرن دهم با ظهور ملوک الطوایفی نظامی ترکی - فارسی صورت گرفت. داستان خلافت حفظ شد اما‌ با سلاطین عمدتا ترک که‌ به‌طور آشکار بر‌اساس اصولی که آنها را ممکن بود محق بداند، حکومت می‌کردند.‌

تنها زمانی که قدرت عثمانی در نیمه دوم قرن نوزدهم (که قدرت‌های بزرگ اروپا شروع به‌تقسیم سرزمین‌های عثمانی به صورت همزمان کردند) با مشکلاتی روبه‌رو شد، سلطان عبدالحمید دوم شروع به تاکید بر نقش سلطان عثمانی به‌عنوان خلیفه اسلام کرد. او از نقشش ‌به عنوان خلیفه در جهت تقویت مشروعیتش و تحریک شورش در میان امت اسلامی در مقابل قدرت‌های اروپایی که امپراتوری عثمانی را تهدید می‌کردند استفاده کرد. در پایان، عثمانی در جنگ جهانی اول شکست خورد‌ و دولت جدید ترکیه، مصطفی کمال به وجود آمد و نهاد خلافت را در سال ۱۹۲۴ لغو کرد.
نیات عبدالحمید به رهانیدن او از چنگ شرایط کمک کرد، هر چند او ‌مجبور به تحمل شرایط شد.

جنبش‌های ضد‌استعماری‌ که برخی از آنها با عنوان جهاد توصیف شد، در الجزایر، مصر، شمال غرب هند، اندونزی، سودان، سومالی و دیگر نقاط به خروش آمد. بیش از همه تمرکز این جنبش بر حکومت به چالش کشیده شده اروپایی ودر حال مستقل شدن بود که از طریق تمایز این دولت‌های اولیه تشکیل شده به وسیله مرزهای استعماری صورت می‌پذیرفت. به هر حال، آنها به‌شدت از اصطلاحات اسلامی قرض گرفتند تا به بسیج مردم علیه حکومت اروپا بپردازند‌ و این شروع صحنه‌ای بود برای ظهور جنبش‌های اسلامی آشکارتر، که پایه‌ای برای تغییر جوامع آنان به جوامع اسلامی و تغییر سیاست‌هایشان به دولت‌های اسلامی محسوب می‌شد.

در طول دوران استعمار، چندین جنبش سیاسی عمده، مانند اخوان‌المسلمین در مصر و جماعت اسلامی در پاکستان (در اصل هند)، که به صورت خاص به‌دنبال اسلامی کردن جوامع و سیاست خود بودند، پدید آمد و فعالیتش در جهت مخالفت با نخبگان نسبتا سکولار که پس از خروج حاکمان استعماری به قدرت رسیده بودند تا دوران پسا- استقلال ادامه پیدا کرد. با این حال، مفهوم آنها از دولت اسلامی تا حد زیادی توسط مرزهای دولت- ملت که پس از پایان حکومت استعماری به وجود آمده بود مشخص می‌شد. عصر کشورهای اسلامی متعدد، با منطق سلطه تمام‌عیار دولت- ملت و محتوای اسلامی آن در حال رسیدن بود.
منبع:مثلث/  فارین افیرز
 
کلمات کلیدی : داعش
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.