توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 330273
شكاف ميان دولت و ملت، عامل سقوط شاه
تاریخ انتشار : دوشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۴ ساعت ۰۸:۵۵
انقلاب اسلامي بهمن ماه سال ۱۳۵۷ ثمره مبارزات، عدالت‌طلبي و آزادي‌خواهي بود كه از مشروطه‌خواهي شروع شده بود. مبارزاتي كه چندين و چند بار به دلايل گوناگون شكست خورده بود. اما اين‌بار نه‌تنها مبارزات به ثمر نشست بلكه سطح مطالبات ديگر نه در حد اصلاح بلكه ساقط شدن پادشاهي برآورده شد. نوسازي شتابان دوران پهلوي، نارضايتي اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي فراواني را ايجاد كرد و از آنجا كه اين نوسازي به ويژه در دوران محمدرضاشاه وابسته به غرب بود، همراه با برخي اقدامات ديگر ضدملي غربي‌ها در ايران مثل كودتاي ۲۸ مرداد، موجب تقويت و افزايش حس ضدامپرياليستي در ايران شد و مخالفت‌هاي نيروهاي مذهبي و غيرمذهبي مختلفي را در پي داشت.

به گزارش اعتماد، اين احساسات ضدامپرياليستي موجب تمايل مردم به بازگشت به پايگاه‌هاي قديمي يعني هويت اصيل ايراني و اسلام شد. در اثر سركوب مخالفان و برخي اقدامات غيرمذهبي محمدرضاشاه، زمينه براي حضور قوي و جدي‌تر نيروهاي مذهبي باز كرد و رهبري جريان مخالفت به دست روحانيت افتاد. در نهايت وجود احساسات ضدامپرياليستي همراه با اعتقادات شيعي و نقش ويژه امام خميني(ره) (با جذابيت‌هاي كاريزماتيك) موجب حركت عظيم توده‌ها و سرنگوني رژيم شاهنشاهي و پيروزي انقلاب ايران شد. براي واكاوي ابعادي از انقلاب به سراغ دكتر احمد موثقي، استاد علوم سياسي دانشگاه تهران رفتيم. صحبت با وي از اجتناب‌ناپذيري انقلاب شروع و به راهكارهاي حفظ حاكميت ملي به عنوان يكي از مهم‌ترين دستاوردهاي انقلاب كشيده شد. در ادامه اين گفت‌وگو را مي‌خوانيد.

شايد صحبت در رابطه با اينكه فلان پديده اجتناب‌پذير يا نااجتناب‌پذير است، در علوم انساني خيلي صحيح نباشد، اما انقلاب سال ۵۷ را مي‌توان اجتناب‌ناپذير خواند. به نظر شما چرا اين انقلاب اجتناب‌ناپذير بود؟

خب من در فضاي آن روزها بودم و مشاهدات ميداني هم داشتم. شاه همه گروه‌ها را از خودش ناراضي كرده بود. اگر ايران دوران پهلوي را از منظر اقتصاد سياسي نگاه كنيد، هم پهلوي پدر و هم پسر، در سال‌هاي حكومت‌شان به اين سمت رفتند كه نخبگان سنتي را از خود دور كنند. همچنين نخبگان اجتماعي جديد و گروه‌هاي اجتماعي جديدي كه مي‌رفتند تا شكل بگيرند را هم رژيم پهلوي نتوانست جذب كند و پايگاهي درون آنها براي خود به وجود آورد. در هر دو مورد پدر و پسر، طبقات متوسط و پايين، به دلايل اقتصادي، اجتماعي و سياسي ناراضي شدند. نخبگان صنعتي و كارآفريني هم كه شكل گرفته بودند در تصميم‌گيري‌هاي كلان نقشي نداشتند. در اين حال و هوا رژيم به سمت اختناق و سركوب رفته بود و اين شكاف ميان جامعه و دولت بسيار عميق شده بود. از ديگر سو چالش ميان دولت و دين هم وجود داشت كه با شكاف قبلي همراه شد و جامعه و دين در برابر دولت قرار گرفت. بنابراين به وجود آمدن انقلاب اجتناب‌ناپذير شد. در واقع هر نظام سياسي‌اي كه به سمت بسته شدن برود و هرچه بيشتر گروه‌هاي اجتماعي از سيستم طرد شوند و نتوانند در برگيرنده و جذب‌كننده باشند مباني مشروعيت آن خدشه‌دار مي‌شود و وقتي كه مسالمت‌آميز نتوانند نظرها، نيازها و منافع خودشان را در سيستم منعكس كنند، به راه‌هاي غيرمسالمت‌آميز، خشونت بار و تظاهرات روي مي‌آورند.

در علوم سياسي مبحثي داريم به نام تئوري‌هاي انقلاب كه شما كاملا با آن آشنا هستيد. هركدام از اين تئوري‌ها بين وجوهي كه باعث پديد آمدن انقلاب مي‌شوند، يكي را برجسته مي‌كنند. بعضي وجه اقتصادي، بعضي سياسي و بعضي هم اجتماعي. اگر بخواهيد انقلاب ايران را با اين تئوري‌هاي موجود تبيين كنيد، كدام يك از اين وجوه اقتصادي، اجتماعي يا سياسي را در انقلاب ما تاثيرگذارتر مي‌بينيد و با استمداد از كدامين تئوري آن را تبيين مي‌كنيد؟

در بعد اقتصادي آنچه بيشتر از همه تاثيرگذار بود، تبعيض‌ها، نابرابري‌ها، ريخت و پاش‌ها و رانت‌خواري‌ها بود. چراكه به نظر من طبقه متوسط جديد در شهر‌ها وضع معيشتي بهتري پيدا كرده بود. اما با اين وجود فساد و تبعيضي كه وجود داشت خيلي پررنگ بود. نا‌برابري‌هاي درآمدي خيلي بالا بود. البته تورم هم در اواخر دوران پهلوي بالا رفت. منحني جي (j) كه در تئوري‌هاي انقلاب هم مطرح است در اينجا مي‌تواند به كمك تبيين ما بيايد. شاه به واسطه درآمدهاي بالاي نفتي، شروع كرد به تزريق كردن پول در جامعه. (مانند آن چيزي كه در دولت‌هاي نهم و دهم به واسطه درآمدهاي بالاي نفتي اتفاق افتاد.) اين آثار تورمي داشت؛ در حدي كه در كنفرانس رامسر هنگامي كه كارشناسان برنامه و بودجه گفتند كه اينچنين بودجه‌بندي كرده‌اي، شاه دستور داد كه بودجه را دو برابر كنند كه افزايش حقوق‌ها و درآمدها را دربرداشت. بعد كه قيمت نفت پايين آمد، دولت نتوانست پاسخگو باشد. بنابراين منحني جي اينجا مطرح است و عدم پاسخگويي رژيم كه باعث انقلاب شد. در بعد فرهنگي مي‌توان چالش هويتي را مطرح كرد؛ اينكه رژيم از ارزش‌ها و سمبل‌هاي پذيرفته شده مردم فاصله گرفت.

در بعد اجتماعي آن نظريه هانتينگتون مي‌تواند تبيين‌كننده باشد كه به شكاف بين انتظارات و امكانات مي‌پردازد. در رابطه با ايران مي‌توان از اين نظريه هانتيگتون استفاده كرد كه نوسازي سريع بدون نهاد‌سازي بي‌ثباتي را گسترش مي‌دهد. نوسازي و تغييرات در ايران هم بسيار سريع بود. اين نوسازي در فقدان نهادهاي مدني و احزاب صورت مي‌گرفت و با تغييرات اجتماعي و فرهنگي تناسب نداشت. اين اصلاحات از بالا هم بايد همسو با شرايط اجتماعي و طبقاتي باشد. دولت در اين تغييرات و نوسازي‌ها با شتاب زيادي حركت كرد. جامعه آمادگي اين تغييرات سريع را نداشت. به تعبيري شكاف بين مركز و پيرامون ايجاد شده بود.

ما در آن زمان پديده‌هاي مانند جنگ سرد، جنبش‌هاي استعمارستيزي و انقلاب‌هاي پي‌درپي در كشورهاي در حال توسعه داريم. اين پديده‌ها و در كل فضاي بين‌المللي را چقدر تاثيرگذار بر وقوع انقلاب مي‌دانيد؟

اين را از دو منظر مي‌توان نگاه كرد. فضاي جنگ سرد و سابقه استعمار در جهان سوم يك بعد ديگر از نارضايتي‌هاي مردم ايران بود. شما مي‌دانيد نخستين عمليات برون‌مرزي سازمان سيا در كشورهاي جهان سوم عليه حكومت قانوني دكتر مصدق بود. اين نارضايتي قبل از آن در رابطه با انگليسي‌ها مطرح بود. بعد از آن امريكا جايگزين انگليس شد و مهم‌ترين عامل در كودتاي بيست و هشتم مرداد بود. اين مداخلات گسترده خارجي‌ها در ايران كه خيلي پررنگ شده بود، در آن فضاي جنگ سرد يك فضاي چپ‌گرايي و مبارزه با امپرياليسم در آن موقع به وجود آورده بود كه بي‌ربط به اوضاع ايران هم نبود و در جاي خود به تسريع انقلاب منجر شد. از آن سو سياست‌هاي حقوق بشري كارتر دموكرات‌ها در امريكا به نوعي فشار به رژيم ايران آورد كه فضا را براي آزادي‌هاي سياسي بازتر كند.

اشاره به نيروهاي چپ كرديد. در بحبوحه انقلاب مي‌بينيم كه پيوندي بين تمام گرايش‌هاي فكري به وجود مي‌آيد. يعني از ماركسيست‌هاي راديكال تا مذهبي‌ها در يك جبهه و عليه شاه در يك جبهه مي‌جنگند. اين پيوند چگونه به وجود آمده است؟

در واقع همه گروه‌ها با گرايشات و جهان‌بيني‌هاي مختلف از وضعيت ناراضي بودند و تمام اراده‌شان به اين سمت بود كه راس هرم را سرنگون كنند. چون رژيم‌هاي شخصي و خودكامه در زمان حكومت‌شان اجازه نمي‌دهند كه تمرين دموكراسي شود، احزاب فعاليت داشته باشند، توليد قدرت شود و نهادهاي مدني شكل بگيرند و جامعه تقويت شود و مسالمت و گفت‌وگو و مدارا را سرلوحه خود قرار نمي‌دهند، اين خلأها هنگامي كه راس قدرت برداشته مي‌شود، تازه خود را نشان مي‌دهد. در واقع جامعه تضعيف شده و اجازه توليد قدرت به جامعه داده نشده است. همان طور كه اجازه توليد ثروت يا توليد انديشه به جامعه داده نمي‌شود. تا عقل مي‌خواهد جلوه‌اي داشته باشد، سركوب شكل مي‌گيرد، تا تشكلي مي‌خواهد شكل بگيرد، به همچنين. در مورد توليد ثروت هم همين است. به محض اينكه زايش ثروتي مي‌خواهد صورت بگيرد، انحصارطلبان، رانت‌خوارها و دلال‌ها نمي‌گذارند كه اين گروه‌ها و طبقات اجتماعي و همچنين بخش خصوصي كارآفرين و رقابتي شكل بگيرند. براي نمونه شما به ليبي نگاه كنيد. بنابراين در آن وقت تنها تمركز بر ساقط كردن شاه بود و مجال و زمينه اين وجود نداشت كه به بعد از سقوط شاه فكر كنند.

شاه قبل از انقلاب هم با بحران‌هايي مواجه شده بود؛ بحران‌هايي كه عمده‌ترين آن را مي‌توان دولت دكتر مصدق و جريانات حول آن و همچنين قيام سال ۱۳۴۲ دانست. به نظر شما چه اتفاقاتي افتاد در انقلاب كه شاه ديگر نتوانست مثل قبل آن را از سر بگذراند؟

مطالبات و نارضايتي‌هاي مردمي به صورت تدريجي انباشته و نمايندگي شد. به اين معنا كه اپوزيسيون قوي شد و نمايندگي پيدا كرد كه پوشش كاملي به همه گروه‌ها، منافع و نارضايتي‌ها دارد. در جريانات اپوزيسيون رژيم پهلوي ابتدا جريانات چپ پررنگ شدند كه از شهريور ۱۳۲۰ با حزب توده شروع به فعاليت كردند. بعد از آن نيروهاي ملي كه در نهضت ملي خود را نشان داد. اما در آن مقطع ضعف جامعه و پراكندگي گروه‌هاي سياسي مشاهده مي‌شود. در داخل خود جبهه ملي نه‌تنها انسجام تشكيلاتي، بلكه انسجام فكري هم وجود نداشت. همچنين شكاف بين مليون و مذهبيون كه در جريان مصدق-كاشاني صف‌بندي خود را نشان مي‌دهد. بنابراين اختلاف داخلي و ضعف و پراكندگي گروه‌هاي اجتماعي و به خصوص موقعيت نداشتن طبقات متوسط به پايين و همچنين فقدان آگاهي‌ها دخيل بود كه جنبش ملي پيروز نشود. اما در سال ۱۳۴۲ اقشاري از جمله طبقات متوسط در قيام ۱۵ خرداد فعال بودند. در آن مقطع نيروي سوم هم نتوانست جامعه و اپوزيسيون را به طور كامل و گسترده نمايندگي كند. اين قيام مقدمه‌اي شد براي انقلاب اسلامي. من هميشه در درس جنبش‌ها مي‌گفتم كه جنبش تنباكو مقدمه انقلاب مشروطه شد. به هر حال در آن مقطع هم هنوز جامعه آمادگي ندارد و شكاف دين و دولت پررنگ نشده است و تجمع مخالفان حول محور سقوط رژيم هنوز عموميت ندارد. اما به تدريج عملكرد دولت، ساواك و همچنين مداخله بيگانگان و سركوب طبقات اجتماعي همه در كنار هم قرار گرفت و اين نارضايتي‌ها انباشته شد. رهبري امام خميني(ره) به عنوان يك رهبر كاريزما، تمام گروه‌هاي ناراضي را نمايندگي كرد. همچنين چهار متفكر ديني داريم كه اين چهار متفكر ديني نقش پررنگي در پر كردن خلأهاي فكري و سازماندهي جوانان، تحصيلكردگان و دانشجويان داشتند. اين چهار متفكر ديني شهيد مطهري، آيت‌الله طالقاني، دكتر شريعتي و مرحوم بازرگان بودند. رهبري امام (ره) اين امواج را هدايت كرد و همه نارضايتي‌ها حول محور يك رهبر كاريزما شكل گرفت و تحول را ايجاد كرد.

رويكرد شاه به گردش اطلاعات چگونه بود؟

جهاني شدن و عصر اطلاعات و ارتباطات جديد از دهه ۸۰ دور مي‌گيرد. بنابراين در دوره شاه هنوز اينچنين نيست كه وسايل ارتباطاتي كه امروزه هست و همچنين جريان آزاد اطلاعات وجود داشته باشد. هنوز دوران جنگ سرد است و دولت‌ها يكه تاز صحنه‌هاي اجتماعي و سياسي هستند. لذا رژيم‌هاي اقتدارگرا و پدرسالار مي‌توانستند جلوي جريان آزاد اطلاعات را بگيرند. در عين حال به شكل‌هاي مختلف تلاش مي‌شد كه جريان‌هاي اطلاعات توسط نيروهاي اجتماعي در پيوند با بيرون از كشور باشد. رسانه‌هاي ملي دولتي بودند، راديو و تلويزيون دست دولت بود. اما باز هم گردش اطلاعاتي وجود داشت. انقلاب ۵۷ به انقلاب نوار كاست معروف است. ضبط صوت و اعلاميه بود كه بسته بودن جريان آزاد اطلاعات را خنثي مي‌كرد.

شايد بتوان گفت كه اطلاع‌رساني رودرروي شركت در سخنراني‌ها هم خود به مثابه ابزاري براي گردش اطلاعات محسوب مي‌شد.

بله دقيقا و به خصوص مي‌توان به نقش مساجد اشاره كرد. در زمان شاه اينچنين نبود كه مساجد تحت سلطه شاه باشد. رژيم پهلوي با تمام خودكامگي و كنترلي كه بر جامعه به وسيله دستگاه‌هاي امنيتي اعمال مي‌كرد، نمي‌توانست مساجد را در كنترل خود بگيرد. مساجد آزاد، مستقل و در دست روحانيون بود. به همين دليل مساجد در اين اطلاع‌رساني‌ها و خطابه‌ها بسيار نقش داشتند. ضمن اينكه با وجود اين بسته بودن فضا، انتشارات و كتاب در جريان بود. يا نقشي كه سخنراني در حسينيه ارشاد ايراد ايفا مي‌كرد.

از مجلس هجدهم به بعد يعني بعد از كودتاي ۲۸ مرداد شاهد اين هستيم كه نفوذ شاه روي مجالس بسيار مي‌شود. فضاي انتخابات به واسطه حضور ساواك كاملا امنيتي مي‌شود و مجالسي شكل مي‌گيرد كه در پي بازتوليد استبداد شاه است. از سوي ديگر مجلس و انتخابات تجلي حاكميت ملي محسوب مي‌شود. اين مساله در متزلزل شدن پايه‌هاي حكومت شاه تاثيرگذار بود؟


بنابراين در رژيم شاهنشاهي مي‌بينيم كه به سمت بسته شدن مي‌روند و اجازه فعاليت‌هاي مدني و مسالمت‌آميز را نمي‌دهند و صندوق‌هاي انتخابات كليشه‌اي و فرمايشي مي‌شود و به جاي اينكه نمايندگان مردم وارد مجلس شوند نمايندگان دولت وارد مي‌شوند و در واقع نمايندگي جامعه و گروه‌هاي جامعه را نمي‌كنند، هم عقل جمعي و تصميم‌گير جمعي آسيب مي‌بيند و هم آزادي‌ها و ابراز نيازها و نظرات. در اين وضعيت كه صندوق راي كمرنگ مي‌شود، خشونت و سركوب پررنگ مي‌شود. هنگامي كه صداي مردم از مجراي مسالمت‌آميز شنيده نمي‌شود و پارلمان تشريفاتي شد، سيستم بسته و دچار توهم مي‌شود. اين خاصيت قدرت است كه هنگامي كه شخصي مي‌شود كر ‌و كور مي‌شود. اين تمركز قدرت يك نوع بيماري ايجاد مي‌كند كه ديگر صداي مردم را نمي‌شنوند و چيزي را نمي‌بينند. يكي ديگر از آفت‌هاي اين رژيم دروغ‌پراكني بود. در آن زمان مردم به طور فزاينده‌اي با صدا و سيما كه دولتي شده بود درحال دروغ‌پراكني بود، احساس بيگانگي مي‌كرد. دروغ‌پراكني و تحريف واقعيت در حالي كه نمي‌شود جلوي آگاهي را گرفت از يك سو، تشريفاتي شدن نمايندگي و پارلمان از ديگر سو ضربه‌هاي اساسي به رژيم پهلوي زد. رژيم هنگامي متوجه شد كه واقعيت‌ها چه چيزي است كه ديگر خيلي دير شده بود. حتما شنيده‌ايد هنگامي كه به شاه مي‌گويند مردم در حال تظاهرات هستند باور نمي‌كند تا وقتي كه خود با بالگرد از بالا نگاه مي‌كند. وقتي كه قانوني، نهادينه شده و مسالمت‌آميز صداي مردم شنيده نشود و ارتباط سياسي بين دولت و جامعه قطع شود، آن نظام به خطر مي‌افتد. يعني آنهايي كه مانع ارتباط ميان دولت و جامعه مي‌شوند و كاناليزه و يك‌طرفه مي‌كنند، رابطه دولت و مردم را به ارباب و رعيت تبديل مي‌كنند. مردم ديگر شهروند نيستند و حاكميت ملي ديگر معني ندارد. رابطه از بالا به پايين مي‌شود و از پايين به بالا ديگر چيزي وجود ندارد. مشكلات، نيازها، مطالبات و دردهاي مردم به بالا منعكس نمي‌شد. در پهلوي اين بيماري‌ها وجود داشت و به طور كليدي باعث سقوط رژيم شد.

بحث انتخابات و حاكميت ملي شد. يكي از شعارهاي اصلي انقلاب سال‌۵۷ همين بحث حاكميت ملي است. تبلور اين شعار را هم در همان ابتداي انقلاب و رجوع به راي مردم مي‌بينيم. اين دستاوردي كه ما از انقلاب به‌دست آورديم، با چه ابزارهايي مي‌توانيم حفظ كنيم؟


از نظر گفتماني و فرهنگ سياسي نخبگان حاكم ما بايد كمك كنند كه فرهنگ سياسي ما به سمت عقل، گفت‌وگو، مدارا، مبادله فكري و انتخاب رود. اين باور بايد تقويت شود كه داور و صاحبخانه مردم هستند. نبايد به مردم نگاه ابزاري داشته باشد. خيلي تفاوت است بين اينكه به مردم نگاهي ابزارگرايانه داشته باشيم يا اينكه طرز فكر اين باشد كه اساسا مردم حاكم و داور باشند. نگاه غيرابزاري به مردم و اينكه مردم صاحب خانه هستند به حاكميت ملي كمك مي‌كند. بنابراين ما در سطح گفتمان سياسي بايد به سمتي برويم كه در مدار ملي، عقلاني و مدرن باشد. وقتي كه عقلاني باشد اختيار و انتخاب معنا پيدا مي‌كند.

ما بايد همان گفت‌وگو و برجامي كه با قدرت‌هاي خارجي داشتيم را در داخل هم داشته باشيم. بايد به سمت صندوق و انتخابات راي برويم. اين هم منوط به اين است كه با صبر، گفت‌وگو، تحمل و چانه‌زني همه طرف‌هاي درگير در اين روند انتخابات داوري نهايي را به مردم اعطا كنند. اين خيلي كمك مي‌كند كه بتوان از طريق مسالمت‌آميز و انتخابات نمايندگان افكار مختلف دور هم جمع شوند و منافع ملي را پيش ببرند. در واقع تعريف سياست همين است. يعني اينكه جلوي رقابت را گرفتن خود بي‌سياستي است. بد نيست اينجا از كيان علم سياست هم دفاع كنيم.

علم سياست، هنر و علم برقراري مصالحه و سازش است. سازش به اين معنا كه در راستاي منافع ملي بتوان از منافع فردي و گروهي دفاع كرد. آنجايي كه منافع ملي دخيل است، از منافع فردي دست بكشيم. همه بايد تلاش كنند فضا، فضاي غيررقابتي نشود و به سمت انحصار و دفع و طرد نيروها كشيده نشود. بايد واقع‌بينانه نگاه كنيم. در انتخابات اصل بر رقابت نخبگان و مشاركت مردم است. پس در اينجا بايد يك رقابتي بين نخبگان باشد و اجازه داده شود كه افراد نخبه مطرح شوند. نبايد برخوردهاي سليقه‌اي و خاص‌گرايانه باشد. بنابراين رقابت نخبگان، مشاركت مردم را مي‌آورد.يعني يك تعادل در جامعه و حوزه سياسي برقرار مي‌شود و به نحو فزاينده‌اي از داخل قوي مي‌شويم. من زمان مذاكرات هسته‌اي گفتم كه ما هرچه در داخل بيشتر به سمت گفت‌وگو و آشتي ملي برويم، موفق‌تر هستيم موفق‌تر هستيم .اگر اول يك توافق هسته‌اي در داخل ايجاد كنيم و بعد از آن با قدرت‌هاي بزرگ بنشينيم به جاي ۱۰ امتياز ۱۰۰ امتياز مي‌گيريم. امتياز گرفتن ما در بيرون منوط است به دادن امتياز به يكديگر در داخل. بنابراين خيلي مهم است كه همه كمك كنيم تا فضاي سياسي به سمت بسته شدن نرود. همه صبر و تحمل داشته باشيم و اجازه دهيم حاكميت مردم كه شعار اصلي انقلاب بود به بهترين شكل تحقق پيدا كند. بايد اجازه داده شود كه جامعه بتواند مستقل تمرين عقل و انتخاب كند . همه بايد در فكر مردم ايران و ايران باشند.
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.