نظر منتشر شده
۵
توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 136341
سید حسن نصر الله :با پوزش از براداران ایرانی باید بگویم امام خامنه ای در ایران مظلوم و تنهاست
تاریخ انتشار : سه شنبه ۶ دی ۱۳۹۰ ساعت ۰۰:۳۶
{ یادش بخیر }

وقتی دوران دبیرستان بودم یک معلم ادبیات داشتیم که اگر زنده است خدا بر طول عمرش بیافزاید و اگر از دنیا رفته است ، خداوند خانه ی آخرتش را نورانی نماید . از آن معلم های ریش تراشیده اما با سوادی که نمی دانم چطور شده بود با آن کلاس ظاهری و دستمال گردن و عطر خوش بو و … سر از دبیرستان در آورده بود. آنهم مدرسه ای که دلم نمی خواهد درباره اش صحبت کنم . به هر حال آدم مُلّائی بود برای خودش . روز اولی که آمد سرکلاس ما من یک سوالی پرسیدم که او یک چیز دیگه برداشت کرده بود . یعنی سوال من را جور دیگر متوجه شده بود و گفت : باریکلا ! آفرین چه سوال خوبی پرسیدی . تا الان به این موضوع فکر نکرده بودم . گفت حتما جلسه ی بعد جوابت را می دهم و کلی هم ما را تحویل گرفت . ماهم غافل از اینکه این بنده ی خدا سوال ما را جور دیگری متوجه شده است .

جلسه ی بعد شد و معلم عزیزمان آمد سرکلاس و همان ابتداء کلاس برای بچه ها سوال من را تکرار کرد و گفت : جلسه ی پیش آقای مداحی این سوال را پرسیدند که خب با این همه سابقه ی تدریس تا به حال به آن فکر نکرده بودم و الان می خواهم به شما هم جواب را بگویم . و شروع کرد جواب من را دادن . تازه فهمیدم که این بنده ی خدا سوال ما را اصلا جور دیگری برداشت کرده . یه مدتی خیلی مارا تحویلی میگرفت و فکر می کرد آدم حسابی ای هستیم برای خودمان . من هم که به روی مبارک نمی آوردم . یک روز دیگر وجدانم اساسی درد گرفته بود . با کلی کلنجار رفتن با خودم ، با خجالت رفتم و داستان را گفتم و گفتم :

ببخشید آقا ! من آن کسی که شما فکر می کنید نیستم . و داستان را برایش گفتم که شما منظور من را جور دیگری متوجه شدید . کلی خندید و بعدها می گفت صداقتت در همین موضوع باعث شده بود که توجهم به تو بیشتر جلب شود .خیلی معلم منظمی بود و سابقه نداشت سر کلاس نیاید . یعنی من یادم نیست که ایشان غیبت داشته باشند . اتفاقا یک روز که قرار بود از ما امتحان کلاسی هم بگیرند ، نیامدند . بچه ها همه خوشحال از اینکه امتحان را نمی دهند و من هم نگران که نکند خدایی نکرده برایش اتفاقی افتاده باشد .

زنگ که خورد رفتم از ناظممان پرسیدم که چرا آقای … نیامدند که گفت : باید در جلسه ی مهمی شرکت می کردند و خب هماهنگ کردند و نیامدند و قرار شد که کلاس شما با فلان زنگ معاوضه شود. خیالم راحت شد .

{ اعتراف }

اتفاقا فرادی همان روز هم با ایشان کلاس داشتیم . قبراق و سرحال آمد و شروع کرد به صحبت کردن . احساس می کردم که واقعا سرحال است . شروع کرد به بیان واقعه ای که به خاطر آن به مدرسه نیامده بود گفت :

جمعی از فعالان عرصه ی ادبیات ، ملاقاتی داشتند با آقای خامنه ای که من را هم این وسط به عنوان نخودی راه داده بودند .می گفت :جایتان خالی. بعد با همان حالت خاصی که هر وقت می خواست حرف مهمی بزند ، دستش را کنار گردنش گذاشت . انگار که کمی فکر کند و بعد گفت :

بچه ها می خواهم یک اعترافی بکنم . وقتی خدمت آقای خامنه ای رسیدیم و گفتگوهایی که بین جمع حاضر و ایشان رد و بدل شد به یک نتیجه ی مهم رسیدم و آن اینکه :ایشان از همه ی حضّار که همه برای خود کسی بودند ؛ سر تر است و برایم خیلی جالب بود که یک روحانی اینقدر ادیب هم باشد و به چم و خم ادبیات فارسی مان اینقدر آگاه باشد و با وسعت دید . و کلی از محتویات جلسه ی آنروز برای ما تعریف کرد . واقعا طوری از جلسه ی آنروز می گفت که من احساس غرور کردم که چنین رهبری دارم .

{ اشتباه می کردم }

دهه ی ۷۰ سال هایی بود که هنوز حال و هوای جبهه و معنویت و صفای رزمندگان در کشور حاکم بود . برای من هم که هنوز ملاک مومن بودن افــراد ، ظاهرِ حزب اللهی آنان بود ؛ با خودم فکر میکردم این معلممان اگرچه معلم خوبی است اما با این وضعِ ظاهری ، حتما با ما فرق می کند .معلمی که همان سالها ، کاملا محاسن تراشیده بود و معلوم بود با ما خانواده ها ، فرق دارد . بعدها که سعادت شد یکبار به خانه اش رفتم دیدم بله واقعا ایشان نوع زندگی اش با ماها فرق دارد .فرد تنهایی که همسر و فرزندانش همه خارج از کشور بودند و اصلا فضای زندگی ، فضای زندگی انسان های به اصصلاحِ آنزمان ،طاغوتی ای بود که البته دور از ذهن هم نبود . غرضم از بیان این نوشته ها ، این است که بعد از گذشت زمان ، هر متخصصی را که میدیدم که سرش به تنش می ارزد و برای خود کسی شده از تخصص امام خامنه ای در همه ی امور می گفت .اگرچه ظاهرش می خورد که با این نظام پیوستگی ای ندارد .

{ خورشید انقلاب }

و امروز وقتی خاطرات معترفین به علم این امام بزرگوار را در ذهن مرور می کنم به یاد فرمایش حضرت امام می افتم که ایشان ، حضرت آیت الله خامنه ای را ” خورشید انقلاب ” لقب دادند که حقیقتا فضلش را جز معاند کور ، انکار نمی کند که فضل خورشید را نیز جز آنان که خود را به کوری زده اند ، منکر نمی شوند .

{ آه سرد افسوس }

ما ایرانی ها خیلی انسانهای خوبی هستیم . و خدا هم خوبی و نعمات را بر ما تمام کرده است و به ایرانی بودن خود می بالم اما باید اعترافی بکنم که ایرانی جماعت یک خصوصیت خیلی بدی هم دارد . زنده هایش را ارج نمی نهد اما مرده هایش را می پرستد . می دانم جنس این کلام من ،برای هر ایرانی قابل درک است و وقتی عزیزی را از دست دادیم ، برایش گریبان چاک می کنیم که چه و چه !

امام راحلمان را تا وقتی در بین ما بودند ، نشناختیم و وقتی امروز از میان ما پرکشیده اند ، می گوئیم که : خمینی و ماادرینا من خمینی آه ! که بود خمینی ؟
و این آه ، آهِ اسفی است که هر قدر آنرا سر دهیم فایده ندارد .دیگر خمینی باری ما زنده نمی شود .

{ سید مقاومت }

یکبار توفیق داشتم سید مقاومت اسلامی لبنان را برای مدت یک دقیقه ( شاید کمی کمتر و شاید کمی بیشتر ) از نزدیک زیارت کنم .
سیدی که وقتی او را از نزدیک می بینی ، مو بر بدنت راست می شود و ابهت او تو را یاد ابهت سردارانی می اندازد که وقتی تاریخ اسلام را ورق میزنی با آنها مأنوس شده ای .
ابهتی چون ابهت ابوذر غفاری که هیچگاه از هیچ بلایی در راه اسلام نهراسید و پایبند مولایش بود .
با همه ی ابهتی که سید حسن نصرالله دارد ، احساس می کنی که سالهاست با او رفیق بوده ای و وقتی با تو سلام و علیک می کند و تو را تحویل می گیرد ،دلت می خواهد او را در آغوش بگیری.
و وقتی مدت دیدارت به زمانی حدود یک دقیقه می رسد و دیگر سید مقاومت را نمی بینی تازه ،حلاوت دیدار به دلت نشسته است که :
این که بود و چه شیرین بود و چه بر دلت نشست !
سیدی که رهبر محبوب جهان عرب است و هر انسان آزاده ای به او عشق می ورزد و او را دوست می دارد.
رهبری که شاید برای خیلی از ایرانی ها هم الگو شده باشد .
رهبری که تحقیقا نمره اش ۲۰ است .

{ یک همایش }

داشتم متن صحبت های سید حسن نصرالله را که در همایش نوآوری و اجتهاد از دیدگاه آیت‌الله خامنه‌ای در بیروت ایراد شده بود ؛ گوش می کردم . صحبت هایی که در خرداد ماه سالجاری در اینترنت هم پخش شد و بعضی فعالان سایبری کلیپ های صوتی ای ازآن ساختند اما به نظرم باید تمام این مطالب به صورت کامل گوش داده شود .
از آنجایی که صحبت ها در همایشی پیرامون دیدگاه های امام خامنه ای برگزار می شد ، سید حسن به بررسی وجوه شخصیتی معظم له می پردازد . ابتدا اشاره می کند به اینکه در بین سالهای ۶۵ و ۶۶ زمانی که ایشان عهده دار منصب ریاست جمهوری بوده اند ، از نزدیک با ایشان آشنا شده و از آن تاریخ تا به امروز پیگیر سخنرانی ها و تالیفات معظم له بوده است ،کما اینکه ملاقات های حضوری ای هم داشته است .
سید مقاومت می گوید در طول این مدت ایشان را یک فرد متخصصی یافتم که در همه ی امور با متخصصین امر ، با تخصص خودشان صحبت کرده است .به طوریکه احساس می کنید موضوع را با تمام جزئیاتش می شناسد و بر آن احاطه دارد.
با اساتید حوره همچون یک فرد آکاه حوزوی
با اساتید دانشگاه و متفکرین ، مانند یک استاد آگاه و چند بعدی .
با اهالی سینما ، موسیقی ، هنر ، قرآن و … مانند خودشان و آگاه از همه ی تحول ها و پیشرفت ها
و در زمینه های اقتصادی و حتی در زمینه ی نظامی او را فردی کاملا آگاه خواهیم یافت .
سپس می گوید با این شناختم باید یک اعترافی بکنم :

{ اعتراف }

حقیقت آن است که ما در برابر شخصیّتی عظیم و استثنائی هستیم. ولی می‌بینیم بسیاری در این امّت از ایشان چیز زیادی نمی‌دانند. و احساس می‌کنیم که این امام و این رهبر چقدر در امّت خویش و حتّی، در ایران مظلوم و تنها است؛ حتّی در جنبه‌ی آشکار و روشن شخصیّتش یعنی جنبه‌ ی رهبری و سیاسی که در قالب رهبریِ ۲۲ ساله‌ی امّت شکل گرفته . شما به واقع در برابر شخصیّتی هستید که، به معنای کلمه، دشمنان محاصره اش کردهاند و متاسفانه دوستان حقّش را ادا نمی‌کنند. دشمنان محاصره‌اش کرده‌اند و مانع رسیدن حقیقت و نور او به جهان و امّت اسلامی می‌شوند، دوستان هم که حقّش را ادا نمی‌کنند.(بشنوید + )

{ دردناک }

خیلی دردناک است که ما در کنار رهبری باشیم که حق معرفتش را ادا نکنیم . رهبری که بزرگان به وجوب شناخت وی اذعان دارند اما ما از وجود چنین رهبر و نعمتی که با درایت حضرت امام خمینی عهده دار سکانداری منصب ولایت فقیه شدند ، غافل باشیم و مبارزانی چون سید حسن نصرالله برای ما الگو باشند .
امثال سید حسن ها هم ذوب در شخصیت همه جانبه ی این امام عظیم الشان هستند . جایی که خود سید حسن اعتراف می کند در جنگی که شبیه جنون بود ، امام خامنه ای چونان دید وسیعی داشتند که برای احدی چنین برداشتی از این جنک متصور نبود حتی خود ما که در بطن این جنگ بودیم .

سید حسن نصر الله به بیان واقعه ی جنگ ۳۳ روزه ی لبنان می پیردازد و می گوید:

این را اوّلین بار است که می‌گویم. نامه‌ای شفاهی از طریق یکی از دوستان به بنده، درمنطقه ی ضاحیه‌ ی جنوبی، رسید. در حالی که ساختمان‌ها تحت بمب‌باران اسرائیل فرو می‌ریختند. نامه‌ای شفاهی که چند صفحه بود ولی بنده به برخی جملات مرتبط با موضوع بسنده می‌کنم. ایشان در آن نامه‌ی شفاهی می‌گویند: برادرانم. این جنگ هم‌چون جنگ خندق است، جنگ احزاب، که قریش، یهود مدینه، عشایر و قبایل با تمام نیرو گرد آمدند و رسول الله صلّی الله علیه و آله و اصحابش را محاصره کردند و تصمیم گرفتند این جمعیّت مؤمن را ریشه‌کن کنند. این جنگ این طور است. پس جان‌ها به گلو خواهد رسید «وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا- و جان ها به گلو رسید، و به خدا آن گمان ها را می بردید.- احزاب ۱۰» ولی به خدا توکّل کنید، بنده به شما می‌گویم که شما پیروز هستید، حتما.» و این در روزهای اوّل بود. «شما پیروز هستید، حتما. حتّی بیش‌تر از این. بنده به شما می‌گویم: وقتی این جنگ با پیروزی شما به پایان برسد، به قدرتی تبدیل خواهید شد که قدرت دیگری جلودارش نیست.» چه کسی می‌توانست چنین برداشتی داشته باشد؟ آن هم در روزهای اوّل جنگ؟ ( بشنوید + )

{ زهی خُسران }

آونوقت برای ما درد نیست که از وجود چنین رهبری غافل باشیم و رهنمودهایش را آویزه ی گوش نکنیم ؟
پسر مرحوم شهید صیاد شیرازی تعریف می کردند که بابا ، شبها وقتی از اخبار ، صحبت های امام خامنه ای پخش می شد ، کاغذ و قلمی به دست می گرفت و از صحبت های ایشان نکته برداری می کرد .اگرچه ممکن بود همان روز در حسنیه ی امام خمینی پای صحبت های آقا نشسته بود .

این یعنی عمار رهبر بودن و نه اینکه خدای نکرده دچار خود عمار پنداری شویم . مبادا رهبر عزیزمان احساس تنهایی کند و با شهدا زمزمه نماید که :
أین عمار ؟!

خود عمار پنداری گرفتن یک مریضی است . یک درد است که ریشه ی نظام اسلامی را می خشکاند . باید استاد ببینیم و بخواهیم که رهبرمان خوب بشناسیم . بچه های حزب اللهی فعال در عرصه ی سایبر باید به صورت مداوم و مستمر ، کلاس های آموزشی تبیین فرمایشات امام خامنه ای را در دستور کار قرار بدهند . چه درهیئآت ، چه در مساجد و چه در جمع های چند نفری . اگر ما از شناخت نسبت به معظم له ، قسمتی و بهره ای نداشته باشیم و قدرت تحلیل مان در سطح زیر خط فقر بماند ، مسلما وقتی امام زمانمان هم تشریف بیاورند و برای ما سخنرانی کنند ، خود را عمار حضرت خواهیم پنداشت و این در حالیست که فرسنگ ها از اماممان دور باشیم .
 
امیر
۱۳۹۰-۱۰-۰۷ ۱۸:۵۴:۰۷
لبیک یا امام خامنه ای (578586) (alef-11)
 
مجتبی
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۰-۱۰-۰۷ ۲۰:۰۵:۳۷
متاسفانه خیلی از شخصیت های بزرگ جلوتر از زمان خودشون هستن و در زمان خودشون شناخته نمیشن به قو ل اقبال
ای بسا شاعر که بد از مرگ زاد
چشم خود بربست و چشم ما گشاد (578709) (alef-11)
 
محمد
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۰-۱۰-۰۸ ۰۵:۲۵:۱۰
واقعا كه حرفت از دل برامد و بر دل نشست (579248) (alef-11)
 
یا علی
۱۳۹۰-۱۰-۰۸ ۱۳:۰۸:۲۱
ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند..... (579707) (alef-11)
 
مهدی
۱۳۹۰-۱۰-۰۸ ۱۸:۵۶:۳۹
احسنت خیلی جالب بود. انشالله خدا به آقا عمر با عزت بده (580050) (alef-11)
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.