نظر منتشر شده
۲۵
توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 278335
یک گزارش تکان دهنده؛
سفر به دره تباهی در شمال تهران
امیر عابد، 3 تیر 94
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۳ تير ۱۳۹۴ ساعت ۱۳:۱۲
نامش دره فرحزاد است اما دره‌ای که زندگی در آن انسان را به تباهی می‌کشاند، دره‌ای که برای ورود باید از دروازه‌بانان آن عبور کرد و آنها هستند که تصمیم می‌گیرند کدام غریبه می‌تواند پا به دره بگذارد.

ساعت ۱۰ صبح از میدان ۱۵ خرداد فرحزاد به سمت یکی از پاتوق‌های معتادان دره فرحزاد حرکت کردیم.۱۵ دقیقه بعد به محلی رسیدیم که به نام «چهل پله اول» معروف است. همراه من و عکاس تیمی از مددکاران شهرداری و مسئولان DIC فرحزاد حضور داشتند.

به گزارش فارس،در میان مسئولان DIC تعدادی از بیماران تحت درمان هم حضور داشتند و به عنوان «راه بلد» جلوتر از بقیه حرکت می‌کردند. وقتی از اولین پله از چهل پله پایین‌ رفتیم صدای واق‌واق چند سگ بلند شد. یکی از مددکاران بلند گفت «نترسید مشقی بود» و بعد سایرین به حرکت خود ادامه دادند.

از او پرسیدیم «منظورت از مشقی بود، چیه؟» گفت: اینجا افرادی هستند که به اسم «چماق‌دار» معروفند این افراد زمان‌های قدیم وقتی غریبه‌ای وارد دره می‌شد با چماق به او حمله می‌کردند و مانع فرود افراد غریبه می‌شدند، به عبارتی آنها محافظان دره یا دروازه‌بانان دره هستند.

همین طور که از پله‌ها پایین می‌رفتیم تا به پاتوق چهل پله اول برسیم، آقای مددکار برای ما از محافظان دره می‌گفت، او گفت: «این افراد امروز دیگه با چماق به کسی حمله نمی‌کنند بلکه هر کدام برای خود یک سگ خریده‌اند؛ سگ‌هایی به بزرگی آدم. وقتی غریبه‌ای وارد دره می‌شود سگ را رها می‌کنند تا غریبه را تکه پاره کنه، اینکه من گفتم مشقی بود، به خاطر این بود که دوستان تصور کردند صدای سگ محافظان دره می‌آید.»

توضیحات آقای مددکار که به پایان می‌رسد ما هم به پاتوق چهل پله می‌رسیم. محوطه‌ای میدان مانند که خالی از معتاد بود. تنها ۲ مرد میانسال بالای میدان «پایپ» به دست مشغول کشیدن شیشه بودند.

یکی از مددکاران به سمت آنها رفت و ثانیه‌ای با آنها هم کلام شد، ایستاد تا کشیدن آنها تمام شد و بعد به آنها ساندویچ‌هایی که مددکاران شهرداری و مسئولان DIC فرحزاد آماده کرده بودند، داد و به آنها چای تعارف کرد.

ثانیه‌ای نگذشت که از هر سوراخ سمبه‌ای یک معتاد بیرون آمد و در میدان جمع شدند تا غذا بگیرند و چای بنوشند.

در این لحظه مدیر مرکز DIC فرحزاد بر روی تخته سنگی ایستاد و با صدای رسا معتادان را دعوت کرد تا برای ترک یا متادون به مرکز ترک اعتیاد او بیایند. ما هم از فرصت استفاده کردیم و هر یک در گوشه‌ای با یکی از معتادان هم کلام شدیم.


یکی از عکاسان مشغول عکسبرداری شده بود و از این افراد عکاسی می‌کرد، در همین حال وقتی خواست از فردی که کمی دورتر ایستاده بود عکس بگیرد آن فرد پا به فرار گذاشت و همزمان نیز یکی از مسئولان DIC فرحزاد مانع عکاسی او شد. دلیل کاملاً واضح بود، عکاس نباید از «محافظان دره» عکسی می‌گرفت چون آنها برای پاک کردن عکس دست به هر کاری می‌زنند.

در همین حال با داوود هم صحبت شدم. داوود از بومی‌های منطقه فرحزاد بود که به گفته خودش ۳۰ سال مواد مصرف کرده و اکنون تازه از کمپ «کمرد» برگشته و پاک است.

داود گفت که ۱۵ سال پیش در دره فرحزاد هیچ معتاد کارتن خوابی و هیچ کاسبی نبوده و اهالی که اعتیاد داشتند از آریاشهر (صادقیه) و آزادی مواد تهیه می‌کردند.

از داوود پرسیدم که چطور شد که فرحزاد به این حال و روز درآمد؟ دره‌ای که زمانی پر از خانه‌هایی بود که اکنون تخریب شده‌اند؟

داوود گفت:‌ کاسب‌ها وقتی دیدند مشتری‌هایی از فرحزاد دارند به اینجا هم آمدند و کم‌کم این بلا را سر محله ما آوردند.

به گوشه و کنار دره فرحزاد که نگاه می‌کنید علاوه بر درختان سر به فلک کشیده چنار و گردو، خانه‌هایی را می‌بینید که اکنون تبدیل به ۳ دیواری شده‌اند بدون سقف.

تعدادی از خانه‌ها خود ویران شده‌اند و تعدادی دیگر را شهرداری مناطق ۲ و ۵ در جهت اجرای فاز ۳ بوستان نهج‌البلاغه تخریب کرده‌اند.


آنچنان که داوود گفت، بومی‌های دره فرحزاد یا معتاد شده‌اند یا جان باخته‌اند یا کوچ کرده‌اند و رفته‌اند.

در میان کارتن خواب‌ها جوانی با تی‌شرت زردرنگ و شلوار لی تر و تمیز حضور دارد. قیافه‌اش به کارتن خواب‌ها نمی‌خورد نزدیک رفتم و شروع کردم به صحبت کردن. جوان خوش سر و زبانی که مدعی بود لیسانس معماری دارد. اسمش را پرسیدم جواب داد مهدی. کارت ملی‌اش را نشانم داد. متولد ۶۲ بود و همین بهمن گذشته ۳۲ ساله شده بود. مهدی آنچنان که خود می‌گفت ۱۰ سال معتاد بوده و بعد ۴ سال پاک تا اینکه از عید امسال فریب یک دختر را خورده و بار دیگر شیشه مصرف کرده است.

مهدی بار اول هم که معتاد شده بود به خاطر یک دختر بوده که نتوانسته با او ازدواج کند و این بار هم پای یک دختر در میان بوده است.

زمانی که مهدی کارت ملی‌اش را درون کیف چیبی‌اش می‌گذاشت مشخص شد که علاوه بر ظاهر مناسب پول هم دارد.

از او در مورد کار و کاسبی‌اش که پرسیدم گفت: «یک بار خانه و ماشینم را برای کشیدن مواد دود کردم و ظرف این ۴ سال که پاک بودم کار کردم و دوباره مغازه و ماشین خریدم».


مهدی تأکید کرد که از همین امروز می‌خواهد به کمپ برود و دوست ندارد که به متادون وابسته شود. مهدی از دردهایش گفت و اینکه با آگاهی کامل سمت مواد رفته است. درد مهدی به گفته خودش محبت زیاد پدر و مادری بود که برای تک پسر خود هیچ کم نگذاشته‌اند.

مهدی از این ناراحت بود که چرا پدرش نزد دوست و فامیل آبروی او را برده و هنگام درد دل گفته که او هروئین می‌کشد.

مهدی که داشت صحبت می‌کرد کمی آن طرف‌تر یک خانم آرایش کرده با ناخن‌های لاک زده مشغول چای خوردن بود.

مهدی به او اشاره کرد و گفت: «لیلا» رو می‌شناسی؟ همون که مأمورها با تیر زدنش؟ برو باهاش حرف بزن.

به کنار لیلا رفتم. مهدی هم آمد و شروع کرد با لیلا بحث کردن. مهدی مخالف متادون بود و لیلا معتقد بود که باید با متادون ترک کند در همین حین و سر کلکل با هم، مهدی قرص متادون از کیفش درآورد و به لیلا داد و گفت: «خیلی دوست داری؟ بیا بخور». لیلا قرص را گرفت اما هرچه سعی کرد با دستانی که در یکی چای بود و دیگری ساندویچ، نتوانست قرص را باز کند.

دردسرهای لیلا
قرص را از لیلا گرفتم، باز کردم و به او دادم. قرص را با چایی رفت بالا. حالا کنار لیلا نشسته بودم و از او در مورد ماجرای تیر خوردنش می‌پرسیدم. گفت که دو سه ماه پیش جلوی یکی از کمپ‌های ترک اعتیاد با پیشنهاد نامشروع و غیراخلاقی نگهبان روبه‌رو شده و نگهبان به او گفته که اگر ... با تیر او را می‌زند.

لیلا گفت که در مقابل نگهبان مقاومت کرده و او هم ۴ تیر به سمتش شلیک کرده است که یکی به بازو و دیگری به پهلوی او برخورد کرده است.

آستینش را بالا زد و جای گلوله را نشانم داد و گفت تمام سوراخ‌های دیگر برای پلاتین است «چون استخوان دستم خورد شده بود.»

لیلا که اکنون ۳۰ ساله بود از ۱۳ سالگی به خانه شوهر رفته و ۳ فرزند دارد. تک دختر او ۱۶ ساله و پسرانش ۶ ساله و ۷ ماهه هستند.

لیلا گفت که در خانه شوهر درس خوانده و کارشناس شده است گفت که ۱۰ سال پیش ماهی ۹۰۰ هزار تومان حقوق می‌گرفته اما شوهر معتادش او را نیز معتاد کرده است.

از لیلا که جدا شدم همراه تیم مددکاران و مشاوران و مسئولان DIC به سمت پایین دره حرکت کردیم تا به پاتوق خزاعی برسیم.

در راه ماجرای لیلا را برای مددکاران تعریف کردم که با این جمله روبه‌رو شدم «لیلا یک دروغگوی حرفه‌ای است» آنها گفتند که لیلا برای فراری دادن دوست پسرش به کمپ رفته و تیر خورده مدرک دیپلم دارد نه لیسانس.

گفتند که لیلا ۴ فرزند دارد و آخری را می‌خواسته پیش‌فروش کند که نتوانسته و بچه در اختیار بهزیستی قرار گرفته است.

به سمت پاتوق خزاعی که حرکت کردیم در مسیر خانه‌های مخروبه بیشتری دیدیم. ضلع شرقی دره بیل مکانیکی شهرداری مشغول تخریب املاکی بود که توانسته تملک کند اما در ضلع غربی خانه‌ها تخریب شده بودند و تنها دو سه خانه با سکنه در کنار دره وجود داشت.


به پاتوق خزاعی رسیدیم. تیم DIC زودتر رسیده بود و مشغول توزیع چای و غذا بودند. حدود ۲۰ تا ۳۰ مرد و ۴ زن در پاتوق خزاعی بودند و با ۳۰ تا ۴۰ مرد و ۶ زنی که در پاتوق چهل پله اول دیدیم جمعاً با حدود ۷۰ معتاد کارتن خواب برخورد داشتیم.

مردان پاتوق خزاعی کمی تودارتر بودند و گوشه‌گیر. غذا و چای‌شان را که می‌گرفتند محل را ترک می‌کردند اما زنان با تیم مددکاری که بیشتر دختران جوان بودند احساس نزدیکی بیشتری می‌کردند و همانجا مشغول مصرف شیشه شدند.

کنارشان نشستم هر دو زنانی بودند مسن، اولی که خجالتی‌تر بود و نمی‌خواست صحبت کند فندک را زیر پایپ گرفت داخل پایپ چیزی مشخص نبود اما آنچنان دودی از پایپ در آورد که من که کنارشان نشسته بودم به سرفه افتادم.

دومی که خوش برخوردتر بود گفت فکر نکنی من پیرزنم! مواد این شکلی‌ام کرده! ۴۵ سال بیشتر ندارم. این حرف‌ها را زد و فندک را زیر پایپ روشن کرد. همین‌جور داشت دود می‌کرد که یکی از مددکاران من را به زور از کنارشان بلند کرد و گفت «این دود می‌گیرتت»!

کنار یکی از بیماران تحت درمان DIC فرحزاد رفتم. سروش که چهره‌اش نشان می‌داد حداقل ۲۰ سال مصرف کننده بوده است به عنوان گشتی DIC در دره با کوله‌ای برپشت گشت می‌زند تا به معتادان تزریقی سرنگ و سوزن و به دیگران وسایل پیشگیری از بیماری‌های مقاربتی بدهد.

سروش در مورد وضع فرحزاد گفت: «فکر می‌کنم چند هزار نفر کارتن خواب در دره هستند که از هر ۱۰ نفرشان ۸ نفر غیر ایرانیه».

سروش در مورد کسب و کار این افراد گفت: «دزدی می‌کنند یا نخاله جمع می‌کنند و بعد هم پولشان را دود می‌کنند و شب هم همین‌جا می‌خوابند».

گرانی شیشه
از سروش در مورد مواد مصرفی این معتادان پرسیدم که گفت: توی این یک ماهه قیمت شیشه ۵ برابر شده از گرمی ۲۰ تومن به گرمی ۱۰۰ (هزار) تومن رسیده است با این حال هنوز هم دوا (هروئین) و شیشه بیشترین مصرف را دارد اما دیگر کمتر کسی پیدا می‌شود که تزریق کنه».

دختر دیگری آن طرف‌تر ایستاده بود ۲۳ سال داشت و ۱۲ سال در دره زندگی کرده بود از زمانی که ۱۱ سال سن داشته به دره آمده و بعد از چند سالی هم معتاد شده است.

پسر جوانی که ۲۲ سال سن داشت به هروئین معتاد شده بود. رحمان برای کار یک سال پیش به تهران آمده و بعد از ۲ ماه هم معتاد شده بود و از کار بی‌کار.

اکثر معتادانی که در دره بودند دوست داشتند که یا به کمپ بروند یا با متادون ترک کنند اما بودند کسانی که همچنان می‌خواستند به کار خود ادامه دهند.

زنان و مردانی که در یک جیب‌شان پایپ است و در دیگری فندک اتمی در هر گوشه‌ای از دره فرحزاد دیده می‌‌شوند مردانی که در میان آنها هم افراد تحصیل‌کرده پیدا می‌شود و هم تعدادی از جوانانی که از خانواده‌های پولدار بهره می‌برند. مانند مهدی که بر روی ساعد دست چپش اسمش را به چینی خالکوبی کرده بود.

جوانی با چشمان سبزرنگ و عینکی به چشم. عینکی که قاب آن مطابق آخر مُد تهیه شده است. حتی فردی هم بود که روزگار جوانی‌‌اش را در ژاپن کارگری کرده بود و اکنون در دره روزگار می‌گذراند.

دختران و زنانی که هنوز هم می‌شد علاقه آنها به تمیزی و شیک بودن را از انواع آرایش و لباس‌شان فهمید. دخترانی با ناخن‌های لاک زده و النگوهای قلابی که به دست داشتند و صورت آرایش کرده.

همه آنها اما یک سرنوشت مشترک داشتند، دره تباهی آنها را به فروتر از سقوط رسانده بود و هرکدام که وارد دره شده‌اند، دیگر نتوانسته‌اند از آن خارج شوند.

ما خیلی خوش شانس بودیم که توانستیم به دور از چشمان دروازه‌بانان جهنم به دره برویم و بدون مشکل باز گردیم. اما اکنون که این گزارش را تنظیم می‌کنم مطمئن هستم که خیلی هم دور از چشمان محافظان نبودیم و آنها تمام مدت ما را زیر نظر داشتند.
 
کلمات کلیدی : دره فرحزاد+اعتیاد
 
۱۳۹۴-۰۴-۰۳ ۱۳:۵۴:۰۸
جالبست که نام پارکی که قرارست آنجا احداث شود را نهج البلاغه گذاشته اند! آیا این از بی سلیقگی و IQ پایین مسوولان مربوطه است یا اینکه واقعا تعمدی در کار است که بدنام ترین مناطق شهرها را همواره از نامهای دینی با اهمیت انتخاب می کنند ...؟! (2992490) (alef-2)
 
۱۳۹۴-۰۴-۰۳ ۱۴:۴۸:۰۵
عزیزم. فرحزاد یکی از گرانترین مناطق تهران هستش و متاسفانه این دره فرحزاد رو معتاد ها به خاطر اینکه شهرداری در حال ساخت پارک هست صاحب شدن. (2992738) (alef-11)
 
۱۳۹۴-۰۴-۰۵ ۰۴:۱۲:۵۹
خروجی کردستان شمال به همت غرب رو ندیدید!
روزها که از اونجا رد شید در متطقه مثلثی فضای سبز در خروجی اوبان شاید 100 نفر رو میبینی که دارند پخش زنده مواد می کشن. به سمت همت غرب که بری از توی اتوبان کاملا مشهوده. انگار اونجا به دنیای دیگه ست. زن و مرد هم نداره.
فرحزاد که دیگه یه جای دنجه!
از طرفی دوستانی که میکید نیروی انتظامی کجاست؟ فرض که نیروی انتظامی یه روزه جمعشون کنه، کجا ببرتشون؟ (2997174) (alef-11)
 
vahid
۱۳۹۴-۰۴-۰۷ ۰۰:۱۵:۲۴
خواستند فرهنگ سازی مثبت کنن/ (3001246) (alef-13)
 
سعید
۱۳۹۴-۰۴-۰۳ ۱۴:۲۳:۱۱
اینجا تهران است پایتخت ایران.پر از تضادها و تناقضات بی انتها.خاطرم هست گزارشی از محله جمشید تهران پیش از انقلاب خواندم که پنهانی تهیه و پخش شده بود.پر از درد و نکبت و تلخی.آن گزارش یکی از استنادات انقلابیون آن زمان برای اعتراض به نظام شاهنشاهی بود.بعد از انقلاب عکسهای فراوانی از آن محله و فجایع عمیق و بزرگی که در آن رخ میداد در مجلات و روزنامه ها و گاه نیز در تلویزیون پخش میشد.اما حالا چه می توان گفت؟؟؟این گزارش گویای حقایق دردناک و کشنده ایست که انگار دلی از آن به درد نمی آید و مسولی نیست که لز درد جانکاه آن شب ها پریشان و نگران سر به بالین بگزارد.انگار همه ...بگذریم چه فایده ای دارد گفتن و نوشتن... (2992622) (alef-2)
 
۱۳۹۴-۰۴-۰۳ ۱۷:۲۴:۲۰
فایده دارد ای برادر، گفتن و نوشتن. شما بگو و بنویس. محاسبه فایده اش با شما نیست. شما بگو و بنویس. (2993319) (alef-13)
 
حسين
۱۳۹۴-۰۴-۰۳ ۱۴:۳۵:۰۱
من هر وقت اين معتاد هاي كارتون خواب ميبينم ياد اين شعر ميفتم
روزهافکر من اینست و همه شب سخنم

که چرا غافل از احوال دل خویشتنـم

از کجا آمده ام آمدنم بـهر چه بــود

به کجا می روم آخر ننمایی وطنم

مانده ام سخت عجب کزچه سبب ساخت مرا

یا چه بوده است مرا دوا از این ساختنم

خنک آن روز که پرواز کنم تا بر دوست

به امید سر کویش پر و بالــی بزنم

کیست آن گوش که او می شنود آوازم

یا کدامین که سخن می کند اندر دهنم

من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم

آنـکه آورد مـرا باز بـرد تــا وطنــم

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک

چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم (2992683) (alef-11)
 
۱۳۹۴-۰۴-۰۴ ۱۲:۵۶:۱۸
شما هم خیلی سرحال بودی، برای ما ش‌ع‌ر نوشتی!
بجای دیدن و روبرگردوندن و شعر گفتن، کاری بکن!!! (2995584) (alef-11)
 
۱۳۹۴-۰۴-۰۳ ۱۵:۴۶:۲۳
دولت ميتواند ازطريق اينچنين مکانهائي توزيع کنندگان و سازندگان و واردکنندگان مواد مخدر راشناسائي و آنهارانابود و متلاشي کند (2992971) (alef-13)
 
۱۳۹۴-۰۴-۰۳ ۱۶:۳۸:۴۷
دم غروب بیا میدان شوش تو کوچه های اطراف 400 تا معتاد می بینی که دارن مواد مصرف می کنن ... ایا اینجا تهران است.. وضعیت بسیار نا مطلوبی قرار داره... واقعا تعدادشون زیاده وضعیت بسیار بدی است.. (2993152) (alef-13)
 
۱۳۹۴-۰۴-۰۳ ۱۶:۳۸:۵۳
پارک لاله تهرانسر هم شبیه همین دره است پاتوق معتادان جوان . در آنجا هم از معتادان پذیرایی می کنند! چرا مسئولین کاری نمی کنند ؟. (2993154) (alef-13)
 
مهر
۱۳۹۴-۰۴-۰۳ ۱۶:۳۹:۰۳
چطور نیروی انتظامی اجازه بوجود آمدن این وضعیت را داده واز آن جلوگیری نمیکند. بسیج فرحزاد چرا با این موضوع بر خورد نمیکند.
شهرداری چرا بیکار نشسته و اقدامی نکرده؟! (2993155) (alef-13)
 
۱۳۹۴-۰۴-۰۳ ۱۶:۳۹:۱۴
زیاد داستان نگهبانان دره را بزرگش نکنید / هیچی نیستند . یک طرح ضربتی بزارند برای جمع آوری همه این داستان ها هم تموم میشه .مثل همان طرحی که چند سال پیش تو خاک سفید اجرا شد. (2993157) (alef-13)
 
ستاره
۱۳۹۴-۰۴-۰۶ ۱۵:۵۸:۵۸
از جای دیگه سر در میارن.باید فکر اساسی کرد. (3000402) (alef-11)
 
۱۳۹۴-۰۴-۰۳ ۱۷:۲۰:۵۶
لطفاَ در دره را توصع دهید و امکانات فراهم کنید تا تمام معتادهای شهر در آن تجمع کنند و اصلا و ابدا مزاهم آنها نشوید. در این صورت بقیه شهر از خیلی از معتاد های مرحله سوم تخلیه و واگیری اعتیاد در شهر کمتر می شود.
ولی وای اگر این محله را از آنا بگیرید. هر کدام در گوشه ای از شهر تعداد زیادی را معتاد و ظاهر شهر را بسیار ناهنجار نشان خواهد داد. همانکاری که در مورد محله جمشیدیه کردیم و دیدیم که چه شد. پس از گذشته درس بگیریم و اشتباه را تکرار نکنیم. (2993304) (alef-13)
 
۱۳۹۴-۰۴-۰۳ ۲۰:۴۱:۲۲
معتادان واقعیتی هستند که وجود دارند و بهتره محلی رو در اطراف شهر درنظر بگیرن برای این افراد. اگر این افراد یکجا متمرکز باشند برای امنیت و آرامش جامعه خیلی بهتره و بهتر هم میشه شرایط درمان یا کاهش آسیب رو برای اونها فراهم کرد. (2993798) (alef-13)
 
خسته
۱۳۹۴-۰۴-۰۴ ۰۲:۳۳:۵۷
لحظه های ناب کودکی در پیچ خم زمانه گم شد"دوستانم را روزگار گرفت"عشقم را عاشقی دیگر ربود "خدایم را خدا کشت"ما ماندیمو سیگاری کنج لب. تلخی چای بی قند و خش خش برگ ها زیر پا ما ماندیم پوچی لحظه ها و نامردی زمانه. ما ماندیم ومخدری که همجا هست نزدیک تر از هر دوستی. ارامش کجاست؟یا رب ازادم کن از این بند (2994467) (alef-11)
 
canada
۱۳۹۴-۰۴-۰۴ ۰۴:۳۴:۳۱
مدت ها است فیلم های ایرانی با لحجه لات بازی و منفی گری به سفارش بیرون ساخته می شود من تاثیر ماهواره ها در زندگی و طلاق می بینم چون ایران بودم..و فرهنگ بد خود مردم ایران را می دانم پر توقع و کم کار شده اند و..از محله فقیر نشین به بلاترین رشته هنری و داشتن ویزای افتخاری غرب و سیتی زن کانادا رسیدم هر چند پدر مرحوم من مریض بود تریاک شاهنشاهی می کشید و مادر در سن جوانی با بیماری کلیه از دنیا رفت چه در کانادا ماه ها بی خانمان بودم کارگری کردم حتی مدت ۸۰ شبانه روز داخل ماشین می خوابیدم ...برادر و خواهر عزیز خود شما ادم ظعیفی هستی به قول قدیمی ها بچه ننه بزرگ شدی یا اهل سختی و کار نبودی الان کار می کنم و زندگی متوسطی دارم فرهنگ جبهه و جنگ اراده من را محکم تر کرد چند بار در منطقه مرگ تا دوقدمی من امد به شدت مجروح شیمیای شدم ازدواج نکردم شانس و پول و پدرو مادر نداشتم...هم خانه
قاچاق فروش قهرمان کشتی در ونکور داشتم اما معتاد نشدم دیگری هر شب مست بود و من معتاد نشدم ....اگر شما نقطه ظعفی دارید لطفا ان را برطرف کنید از کانادا (2994528) (alef-11)
 
۱۳۹۴-۰۴-۰۴ ۱۰:۴۱:۱۲
یعنی واقعا‍ً در جمهوری اسلامی همچو مکانی است و مسؤولین هم می‌دانند. وای برما. (2995097) (alef-13)
 
علی
۱۳۹۴-۰۴-۰۴ ۱۴:۱۴:۵۷
نیروی انتظامی کجاست ؟ خبر ندارد ؟؟؟؟؟ چون انتن ماهواره ندارند ؟ چی بد حجاب نیستند ؟ چون کنرت نیست ؟؟؟؟

نمایندهای مجلس کجا هستند ؟؟
آقایان دلواپس کجا هستند ؟ (2995878) (alef-11)
 
۱۳۹۴-۰۴-۰۵ ۰۶:۰۵:۱۰
نکته تکاندهنده این بود که از هر 10 نفر 8 نفر غیر ایرانیند. مسئولان نظام اسلامی برای این هجوم و تخریب فرهنگی فکری کنند. کشور مگر در و پیکر ندارد که اینها وارد ایران میشوند و نسل مارا به نابودی میکشند. اگر این 8 نفر از ایران اخراج شودند دیگر ان دو نفر ایرانی هم به این وضع را ننخواهیم داشت. (2997203) (alef-11)
 
۱۳۹۴-۰۴-۰۵ ۰۸:۳۶:۱۵
داداشاي گلم
از دره فرحزاد ب دره فرحزاد
اگه بري خوب رفتي
اگه ببيني خوب ديدي
ولي هيچوقت ب عمق فاجعه پي نخواهيد برد
و اما سوال مهم:
ايا پليس نميتواند دره فرحزاد را اسفالت كند (2997236) (alef-11)
 
۱۳۹۴-۰۴-۰۵ ۱۰:۳۱:۳۴
بی حجابی مهمتره (2997385) (alef-11)
 
۱۳۹۴-۰۴-۰۵ ۱۱:۴۵:۵۹
خب اگه قراره پارک بشه چرا زودتر این کارو نمیکنند اینارم ببرن توی مرکزی نگهداری کنند
بعدشم از هشتاشون میگین دوتاایرانی اند بقیه چی کجاییند (2997536) (alef-11)
 
سعید
۱۳۹۴-۰۷-۱۴ ۰۸:۲۰:۵۶
نظرات رو بخونی بیشتری ها میگن که باید دره پاک سازی بشه. نه جانم اینها هم انسان هستند که به دام اعتیاد افتادند. دولت باید آنها را جمع کند و به مراکز درست باز پروری بفرستد و بعد از ترک نیز برای آنها اشتغال ایجاد کند که دوباره بر نگردند به اعتیاد. و کسانی که دوباره برگشتند را اردوگاه کار اجباری در کویرهای ایران بفرستند. خواهید دید که چقدر آمار کم می شود. ولی مهم ترین عامل اشتغال بعد از ترک است. (3241518) (alef-11)
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.