ب
ه مناسبت سالگرد شهادت سید مرتضی آوینی نشستی در دانشگاه اصفهان با حضور دکتر صادق زیباکلام استاد علوم سیاسی و عضو هیئت علمی دانشگاه تهران و مسعود فراستی منتقد سینما برگزار شد. در ادامه متن کامل این نشست را به نقل از وب سایت شخصی دکتر زیباکلام و به نقل از ایمنا میخوانید.مسعود فراستی در ابتدا با اشاره به سالگرد شهادت شهید آوینی گفت: مرتضی آوینی در ۲ سال آخر حیاتش که من نیز با وی همراه بودم به شدت مورد حمله هر دوطرف روشنفکر و به اصطلاح مذهبی روشنفکر بود و همچنان نیز هست. امروز اینها سعی میکنند مرتضی را به یک گرایش سیاسی متعلق بدانند و از آن زاویه به او نگاه کنند اما باید دانست که مرتضی کار سیاسی نکرد و هیچ گرایش سیاسی نیز نداشت. وی نه به چپ آن زمان تمایلی داشت و نه به جناح راست اما به انقلاب اعتقاد داشت، به مردم اعتقاد داشت به جنگ دفاعی نیز اعتقاد داشت اما به گرایشات تمایلی نداشت. سیاسیونی که میخواهند طرفی از جناح بندی مرتضی ببرند سودی نخواهند برد چرا که این یارکشی سیاسی بیارزش بوده و مرتضی همواره مستقل بوده و هست.
وی با اشاره به نوع نگاه به شهید آوینی در کشور گفت: عدهای مرتضی را سردمدار سینمای تروریسم میدانند که از جمله این افراد طیف آقای قوچانی هستند و البته طیفی نیز او را سردمدار و پرچمدار سینمای انقلابی میدانند که هیچ کدام صحیح نیست. امروز متاسفانه برخی از طرفداران خاص مرتضی آثارش را طوری حذف میکنند که با افکار و عقاید و گرایششان سازگار باشد و این اصلا ربطی به خود مرتضی ندارد. متاسفانه در این بخش سیاستمداران ما هم در اشتباهند چرا که در گیر سیاست بازی هستند و این فیلمهای اخیری که ساخته شده نیز درگیری سیاسی است.
فراستی در ادامه با اشاره به نگاه مرتضی آوینی و سیر تحولات فکریاش گفت: مرتضی کسی بود که در ایتدا یک روشنفکر معمولی بود، مدتی در گیر نیچه بازی شد و بعد به طور جدی به روشنفکری پرداخت اما بعد از تحولی که دفعی و ناگهانی و بدون عمق نبود به جبهه انقلاب پیوست و بعد از جنگ نیز صدای بلند فرهنگی جبهه طرفداران انقلاب شد.
اصلیترین کار وی روایت فتح بود که بزرگترین، بهترین و موثرترین اثر سینمای مستند ایران است. پروپاگاندایی که ارزش دارد و دوربینش معنا دارد. شخصیت پردازیی در این سینمای مستند اتفاق افتاده که خیلی سخت میتوان مشابه آن را در این سینما به اجرا در آورد. این چیزی که وی در روایت فتح راجع به مرگ نشان داده منحصر به فرد است، جمعی که در آن به نمایش در میآیند منحصر به فرد است و این باعث میشود روایت فتح برای جنگ ما جدیترین سند بشود.
تصویر روایت فتح فیزیک را نشان میدهد، لوکیشن فضا را و کلام متافیزیک را به نمایش میگذارد و این دو با هم پیوند میخورند. کلام آسمان را نشان میدهد و تصویر روی زمین است و در زمین راه رفتن و مظلومیت را نشان میدهد و باز کلام مبلغ ایدئولوژی است. این ویزگیها روایت فتح را منحصر به فرد میکند.
وی با اشاره به روند آشنایی و همکاری با سید مرتضی آوینی گفت: بنده از زمانی که وارد این عرصه شدم اساسا در جبهه نقد سینما بودم. من با نقد فیلم «هامون» به سینما پیوستم. نقدی که در آن روشنفکری و حزب الهی روشنفکر را که با هم متحد هستند آن هم در جریانی فرهنگی که بشدت خراب است را به چالش کشیدم.
عضو هیات علمی دانشگاه هنر اصفهان گفت: از سال ۷۰ بسیاری مواضع خراب و فریب خورده است و این دو طیف به یکجا حمله میکنند و هر دو از یک جا حمایت میکنند. برای مثال همین فیلم «من یک روشنفکر هستم پس هستم» که هر دو جریان هنوز هم برایش سینه میزنند و از آن حمایت میکنند.
در نقد «من روشنفکر هستم پس هستم» جبهه فردی من و مرتضی به جبههای دو نفری تبدیل شد و علیه این دو طیف شروع به نوشتن کردیم. کیارستمی، مخملباف، بنیاد سینمایی فارابی و در راس همه آقای خاتمی هیاتی را فرستادند به سوره که فراستی دیگر ننویسد. ما هم گفتیم ما که آنطرف را زدهایم چرا شما ناراحت شدهاید؟
در سال ۶۹-۷۰ علیه این سینما بارها نوشته شد و شدیم جبهه ضد سینمای جشنواره فرهنگی. این بخشش را هم مسئولین فرهنگی خوششان نمیآید چرا که همه مسئولین حامی یک جریانی بودند به نام سینمای جشنوارهای که پول میدهند و برایش هزینه میکنند.
اما در این جشنوارهایها، همینها را با فیلمهایی که ساختند دست انداختند و علیه همین مسئولین کار کردند. اینها همگی بیهویت و بیخط ادامه دادند چراکه اسکار و جایزه جشنوارهای ارزشی ندارد و افتخاری هم ندارد و فقط این خود باختگی و بیهویتی است. نداشتن خط مشی و مردود بودن است. آنچیزی که ارزش دارد که اثری هنری باشد. و باید پرسید جبهه ضد فرهنگی و مسئولین هر دو در یک خطاند. چرا؟ این هم خطی جای فکر کردن دارد.
وی ادامه داد: اینها با مرتضی و امثال من مشکل دارند. مرتضی از یک سو با فیلم جشنوارهای مشکل دارد و از سوی دیگر با فیلمفارسی هر دو اینها مورد نقد مرتضی بود و من نیز در کنارش بودم. این موضع موضع درستی است و همچنان هر که با این موضع مخالف است با مرتضی نیز مخالف است.
مرتضی موافق فیلم با مخاطب عام با هویت بود، مهاجر نیاز، دیدهبان و غول در آتش و قصههای مجید مزه دهان مرتضی آوینی است. اگر الآن هم بود با همین نگاه بود. من هم همینطور سینمای با هویت و متعهد ایرانی ارزشی را با مخاطب عام ارزشمند میدانم.
چیزی که مرتضی از سینما میخواست این بود که به مردم فقیر فخر نفروشد، گدای جایزه بیهویت نباشد و مماس با نیازهای مردمش باشد و روایت فتح با پروپاگاندایش نگاهی از همین سینما بود.
وی در پایان این بخش گفت: تا امروز مرتضی مورد حمله زیادی بوده است. البته امروز بر خلاف سالهایی که بود جرات حمله جدی را ندارند و مستقیما وارد نمیشوند بلکه در خفا چرا که باها گفتهایم اگر در بحث نظری با نگاه مرتضی مشکل دارید بیایید تا در بحثهای مدل طلبگی چالش کنیم. مرتضی در حوزه هنر نه رانت خوار بود و نه شخصیتش اجازه این کار را میداد مرتضی تنها آدمی بود که در ۳۰ سال یک نگاه یعنی نگاه مماس با مردم، جنگ و انقلاب دارد و این را فرموله میکند و من نفر دومی را نمیشناسم.
زیباکلام در ادامه گفت: من انتظار داشتم از من در مورد مذاکرات استانبول و آینده اصلاحات بپرسند چرا که اطلاعات من از آوینی فقط در این اندازه است که میدانم او یک سید شهید است. در مورد سینما نیز تنها ۳-۴ سال پیش در دانشگاه تهران نیز برای نقد فیلم ۳۰۰ در کنار همین آقای فراستی حاضر بودم و نیز مقالهای را اخیرا در مورد اسکار فرهادی نوشتهام. من در دوران جوانی و جاهلیت معتقد بودم چیزی به نام هنر متعهد وجود دارد و هنر غیر متعهد به درد نمیخورد و برای پول درآوردن است. در دهه ۵۰ هنر متعهد در زنده باد مرده بادها بود، هنر متعهد در خدمت کارگران و اقشار ضعیف بود و هنر متعهد رنج و درد سیاه پوستان از ظلم و استثمار را نشان میدهد. مرگ بر سینمای هالیوود، مرگ بر سینمای ایتالیا و فرانسه که در جهت تحمیق تودهها هستند، ما مال این دورهها بودیم. در مقابل هنر پست و بورژوازی، ابزاری که مارکس به واسطه آن میگفت دین افیون توده هاست این هم ابزاری برای تحمیق تودهها است.
بعضی از آثار شفیعی کدکنی و دیگران را ما جز هنر متعهد میدانستیم اما بعد چه شد؟ امروز من فکر میکنم به عنوان باقی مانده نسل دایناسورها به عنوان یکی از باقی ماندههای معتقدین به هنر متعهد ما ایدئولوژیک زده بودیم، ما در آسمان سیر میکردیم. الان هنر ایدئولوژیک زده است الان هنر سیاست زده است. نمردیم و این هنر را در فیلم قلادههای طلا و امثالهم دیدیم. هنر ایدئولوژیک زده راه به جایی نخواهد برد. البته آقای فراستی هم معتقد است که هالیوود نیز ایدئولوژیک زده است و میخواهد فکری را تحمیل کند. درست مثل برنامه رادیویی در انتظار ظهور که با وجود محتوای کاملا مذهبی در مورد سینمای هالیووود صحبت میکند. برنامهای که خیلی جدی میخواهد بگوید هالیوود یک بخش صهیونیزم مسیحی دارد که هدفش مقابله با ظهور مهدویت است. از جمله همین فیلم آواتار که معتقدند خیلی جدی در این مسیر حرکت میکند.
وی با اشاره به اینکه این نوع نگاه هنر ایدئولوژیک است و جمهوری اسلامی نیز به واسطه سینما از ایدئولوژی خودش دفاع میکند گفت: این همان نگاه آقای فراستی و دوستان به فیلم ۳۰۰ است. آنها معتقدند که این در مقابل ایران است و میخواهد قدرت بزرگ ایران را خار کند. پس ۳۰۰ ایدئولوژیک است و ما هم باید نگاه ایدئولوژیک داشته باشیم.
من معتقدم اتفاقا در هالیوود ایدئولوژی حاکم نیست. من معتقدم که ایدئولوژی هالیوود مبلغ و شارح یک ایدئولوژی جهانی نیست. ممکن است یک کارگردانی وجود داشته باشد که دنبال یک نگاه خاص باشد اما این به معنای تعمیم به کل سینما هالیوود نیست. باید گفت آنچه هنر را میسازد هنر برای هنر است و من در گذشته اشتباه کردهام. هنر متعهد ایدئولوژیک زده بود که من نمیفهمیدم. چون در غالب تعهد تصور ما این بود که هنرمند به دستهای پینه بسته پروتاریا متعهد است اما خطا این بود که هنرمند از ایدئولوژی که فکر میکرد درست است دفاع میکرد و دفاع از مردم نیز بخشی از این نگاه است.
عضو هیات علمی دانشگاه تهران با اشاره به عدم موفقیت ۳۳ ساله سینما ایران و بسط سینمای حکومتی گفت: من معتقدم هم آن بخشی از سینما که بر عهده آقای فراستی است و هم آن بخش جشنواره چیها هر دو ناموفق بودهاند. اوج سینمای دولتی و حکومتی ایران بعد از انقلاب جشنواره هاست، اکبر عبدی، اخراجیها و قلادههای طلاست و توهین به شعور ایرانی. میدانید چرا بنده از اصغر فرهادی دفاع کردم؟ چون دستاورد اصغر فرهادی اتفاقا دستاورد بخش دیگر سینما ست که غیر حکومتی و مامور دولت نیست به همین دلیل بالندگی دارد. و بدانید سینمای دولتی ایران اگر جایزهای بگیرد در داخل مرزهای کشور است و هیچ اثری در خارج موفق نبوده است.
وی با اشاره به اینکه این ادعا در مورد همه کشورها و سینماهای ایدئولوژیک موضوعیت دارد گفت: حتی سینمای کمونیسم هم موفق نبود چون سینماگر آزاد نبود آنچه خودش میخواست را نشان نمیداد بلکه آنچیزی که حکومت را خوشحال میکند را میساخت. فیلمهایی که در ۴۰ سال گذشته اسکار گرفتند کدامشان حکومتی بودند یا از یک ایدئولوژی دفاع میکردند؟ جدایی نادر از سیمین مبلغ کدام ایدئولوژی بود؟ به نظر من احساسات مردم مختلف از نظر اعتقادات مذهبی را نشان میداد. اتفاقا هنر سینما یعنی نشان دادن معمولیها و واقعیتها و آنچیزی که حقیقت است.
زیبا کلام در مورد شهید آوینی نیز گفت: به نظر من آوینی جایی دارد آوینی میشود که دارد زاویههای کوچک انسانی را نشان میدهد. اگر آوینی به دنبال سینما و هنر ایدئولوژیک بود رشد نمیکرد و همچنان کوتوله میماند همچنان که هنرمندان حکومتی کوتوله ماندند و فروش فیلمها شد افتخاری برای آنها که البته این معیار در مورد همه فیلمها صدق نمیکرد. چرا فروش برای «صمد به مدرسه میرود» افتخار نبود و دایی نامپلئونیزم برای قلادههای طلا افتخار است. هنری که ایدئولوژیک باشد چه کمونیزم باشد چه جمهوری اسلامی و چه ستمی که بر مردم آفریقا میرود، در قالب ایدئولوژی راه به جایی نمیبرد.
وی افزود: آقای فراستی اگر آوینی امروز زنده بود در مورد قلادههای طلا چه میگفت. آوینی شما در مورد لمپنیزم و دایی جان ناپلئونیزم قلادههای طلا چه میگفت. تایید میکرد یا تکذیب؟ من نسبت به شناخت آوینی پیاده هستم اما به نظرم صداقت آوینی اینها را نمیپذیرفت.
صادق زیبا کلام در پاسخ به صحبتهای بخش دوم فراستی گفت: آقای فراستی آدم صادقی است چون از اعتقادات خودش محکم دفاع میکند اما گول اصطلاحات سینمایی او را نخورید. ایشان از ایدئولوژی جمهوری اسلامی دفاع میکند و بدان افتخار هم میکند. وقتی میگوید باید هویت ملی داشته باشید بخوانید که باید حامی جمهوری اسلامی باشید و الا میخواهد سر به تن مصدق نباشد. ولی چون میگوید هویت ملی پس مخالف غرب است. از نظر ایشان جدایی اگر جایزه گرفت پس فقر مردم را فروخته اما اگر مثل بچههای آسمان جایزه نگرفته بود فیلم خوب و فرم داری بود.
وی با اشاره به گروههای مخالف غرب گفت: القاعده ضدیت با غرب دارد پس ناامنی و بمب گذاری میکند. مائو و استالین را هم میتوانم بفهمم. اینها میگویند غرب نظام سرمایه داری است و ما با سرمایه داری تضاد داریم چرا که استثمار میکند. اما مشکل ما این است که ذهنیت فراستیها در مورد آمریکا را نمیتوان فهمید. اینها با همه رابطه دارند ولی میگویند با آمریکا نه مگر آمریکا واحد جدایی از غرب است. غرب مگر چیست. حرف حساب شما چیست. دعوای اصلی اینجاست. چرا که اینجا یک تضاد بنیادی وجود دارد که فقط هم با آمریکا مشکل دارد. معنای حرف آقای فراستی دو حرف اساسی دارد یکی ما مستقلیم و یکی ما به آمریکا گفتهایم نه. یعنی غرب با ما به عنوان ایران مشکلی ندارد بلکه با نگاه ایدولوژیک ما مشکل دارد که روی پای خود میایستیم. یعنی هر نگاه مستقلی با آمریکا مشکل دارد و این بدان معناست که همه کشورها نوکر آمریکاییها هستند به جز کره شمالی، کوبا و ایران و اینجا بحث سینما نیست اتاقا بحث سیاسی است.
وی درپایان بخش دوم گفت: باید دید هویت ملی را چه کسی تعریف میکند؟ من این حرفها را قبول ندارم شما هم حرفهای مرا قبول ندارید، پس فیلم ساز چه باید بکند و هویت ملی چه کسی را باید نشان دهد؟ نگاه افراد به جهان و تعریفشان متفات و متضاد است و باید این تفاوتها را پذیرفت.
فراستی در ادامه منظره خود با زیبا کلام تاکید کرد: متاسفانه شما هم مثل مسئولان ما سینما را نمیفهمید و سینما را نمیشناسید چرا که در مورد جدایی نادر از سیمین کلاه گشادی بر سرتان رفته چون اطلاعات کافی ندارید و این میطلبد که بیشتر مطالعه کنید و غیر از علوم سیاسی سعی کنید سینما را هم بفهمید.
وی با اشاره به تکیه زیبا کلام بر سینما بورژوازی گفت: اشکال بورژوازی این بود که ما نمیفهمیم طرفمان کیست. بورژوازی از دو زاویه ایراد دارد یکی اینکه هنر برای هنر یعنی هنر بیخطر هنر بدون تهدید و خنثی و هنری که عین سیاست. لمپنیزم و بورژوازی دو روی یک سکهاند هر دو بیهویت و بیهنری است.
بنده به صراحت اعلام کردم که من طرفدار سینمای کلاسیک هالیوود هستم و این مرزبندی من است. اما هالیوود امروز داستان دیگری دارد. همچنان فیلمهای پست مدرن و شبه کلاسیکی یافت میشود اما بخش صهیونیستیاش قویتر شده است. به نظر من این تصویر درستی نیست که آقای دکتر ترسیم کردند این یک تصویر عکس العملی سادهای است چرا که عدم دانش ما را به موضع اشتباه میاندازد به خصوص در مور سینمای ایران که باید گفت همه فیلمهای به جشنواره رفته دولتی هستند. چرا که هم پول دولتی گرفتهاند و هم فیلنامهشان توسط دولت تایید میشود و این تنها جریان موجود سینمایی کشور است.
وی در ادامه در مورد جوایز بین المللی گفت: من و مرتضی هر دو مخالف جوایز اروپایی یا اسکار بودیم و هستیم به دو دلیل اول اینکه هنری نیستند و دوم اینکه غیر ملی و ضد ملی هستند. همهٔ جوایزی که سینمای ایران گرفته است جوایز هنری سیاسی هستند و همگی با هدف سیاسی است و هیچ فیلمی مصونیت ندارد. همین چند وقت پیش بود که رهبر جشنواره سینمایی هلند اظهار نظری کرد و گفت که تمام جشنوارههای اروپا از کانال وزارت خارجه کشور میزبان میگذرد. آنها تصویری که از ایران میخواهند ارائه شود تصویری فقر زده و فقیر و بیهویت و زیست محیطی است. آنها میخواهند شما یا یک روستایی محقر را از ایرانی نشان دهی یا یک شهری دلال که اصلا نگاهی از پیشرفت در حرکاتش نیست.
چیزی که از ما میخواهند و به ما جایزه میدهند آنچیزی است که در کار مخملباف، قبادی و حتی کیارستمی است.
مسعود فراستی با اشاره به جریان فیلم جدایی نادر از سیمین و جایزه گرفتن این فیلم گفت: دوستانی که معتقدند جدایی دولتی نیست اتفاقا شدیدا در اشتباهاند این فیلم دولتی است با بودجه دولتی ساخته شد و با نامه و رویکرد خاص دولتی پیش رفت. من یک ساعت بعد از اکران فیلم فرهادی گفتم فیلم بدی است چرا که فرم مناسبی ندارد، فرهادی دوربین را نمیشناسد و شخصیتپردازی صحیحی نیز صورت نگرفته است. در فیلم او دروغ یک امر طبیعی، عادی و مجاز است در شرایط معین، اما چه شرایطی؟ فرهادی از چه فلسفهای در اینجا دفاع میکند که دروغ را روا میداند. اگر آن خانم چادری دروغ نمیگوید و جشنوارهایها و بچه مذهبیها افتخار میکنند به آن باید بدانند آن هم دروغ میگوید و به آن فرد نه به خاطر ایمان بلکه به خاطر ترس است که دست نمیزند. اگر این فرد مسلمانست پس رفتار همسرش را چگونه توجیه میکند. در این فیلم تنها آدمی که دروغ نمیگوید آن کسی است که سودای مهاجرت دارد آیا این عادی است؟ و میدانید چرا خارجیها از آن دفاع میکنند چون تصویری عقب مانده از من است و باید این تصویر را تحریم کرد. غربیها با ایران هستهای مشکلی ندارند بلکه با ایرانی که مخالف امپریالیزم است مشکل دارند و متاسفم برای این نگاههایی که ساده لوحانه به این قضیه میشود.
من طرفدار سینمایی هستم که اولا فرم سینمایی داشته باشد، تعین داشته باشد و نیز ملی بودن را در طول حرکت از دست ندهد. ما سالهای سال است که کار سینمای مذهبی را پیگیری میکنیم اما چون شعور این کار را نیافتهایم و دنبال شعارش هستیم بیشتر به سمت دین زدگی حرکت کردهایم و فیلمهایمان شعور و فرم دینی ندارد.
استاد دانشگاه هنر تهران با اشاره به عدم موفقیت فیلم بچههای آسمان با وجود شایستگیاش در جشنواره بین المللی گفت: فیلم بنینی اصلا فرم درستی نداشت اما صحنه آخر فیلم چه بود؟ تانک آمریکایی با زاویهای نجات بخش و برقرار کننده ثبات و آرامش است. و باید گفت آقای دکتر زیبا کلام این تصویر و طبقه بندی دولتی و غیر دولتی اصلا صحیح نیست. تصویری که من قبول دارم دروغ زده نیست. الان هم لمپنها و هم روشنفکران نگاه شما را دارند نگاهی که فرم ملی را نمیپذیرند. آیا نگاه ملی این است که در ایران همه دروغ میگویند و آنها صادقانه همهشان دستهایشان روی انجیل و تورات است و خیلی صادق و راست گو هستند و اصلا دستشان به کتک نمیرود؟
امپریالیزم و صهیونیزم معنا دارد و معنای آن انباشت سرمایه است و انباشت سرمایه هم فرهنگ خود را دارد و ما فقط ایدئولوژیک زدهایم؟ کجایید شما. صحنه اعدام صدام را یادتان بیاید. این امپریالیزم است یک تصویر ریش دار و نامرتب که گویی از دل جنگل آمده و دستی که یک قاشق دوا به او میدهد همان دستی که او را پرورانده است. القاعده، صدام و پلیس فرانسه همه یک کار میکنند و آن حفظ منافع سرمایه داری است و ما هم فریب خورده و بیهویت داریم دفاع میکنیم و دست میزنیم. در هنر اولین چیزی که میخواهد جهانی شود باید ملی شود، اگر حافظ ایرانی نبود هرگز گوته او را نمیشناخت در مورد شکسپیر و هیچکاک هم همینطور است. کسی تا شناسنامه نداشته باشد پاسبورت نمیگیرد. این اولین مرحله عبور از این پروسه است.
وی در پایان این بخش گفت: کسی که فرم ملی سینما را نمیفهمد مجبور است سیاسی کاری کند درست عین کسانی که فیلمها را از روی پرده پایین میکشند. نگاهها آنقدر جهانی است که ملی بودن را نمیفهمد و از ملی بودن عبور کرده است. من مخالف کشورهای فاشیستی و عقب افتاده هستم اما جهل آنجایی است که مسائل سیاسی را با مسائل هنری قاطی میکنیم. باید ظرائف فرم در هنر ملی را دریابیم
منبع: تريبون مستضعفين