نظر منتشر شده
۵
توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 112187
بشاگرد؛ اینجا دیگر کجاست؟
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۰ ساعت ۱۶:۵۱
عباس درویش توانگر؛ هفته نامه پنجره
 
شاید تاکنون فقط نامی از «بشاگرد» شنیده باشید، اما از وضعیت زندگی مردمانش هیچ خبر و اطلاعی نداشته باشید. آن ‎ها هم که درباره بشاگرد چیزهایی می ‎دانند، احتمالا گزارش ‎های گروه روایت فتح و این جمله مشهور و شگفت ‎انگیزی را به خاطر خواهند آورد ‎که وقتی اولین خودرو انقلاب اسلامی در سال 61 وارد نقاط محروم و دور افتاده بشاگرد شد، برخی از مردم با دیدن خودرو پا به فرار گذاشتند و برخی دیگر به تصور این ‎که خودرو مذکور یک حیوان چهار پا است، به ‎عنوان میهمان ‎نوازی علف جلوی آن ریختند. هنگامی که اولین ‎بار هلی ‎کوپتر نخست ‎وزیر وقت در نقاط محروم بشاگرد بر زمین نشست، مردم به ‎ خیال آن ‎که از آسمان بلا نازل شده است، به سمت کوه ‎ها فرار می ‎کردند. شاید من هم اگر با گوش ‎های خودم این موضوع را از زبان خود بشاگردی ‎ها نمی ‎شنیدم، باور کردن آن برایم مشکل بود.

بشاگرد منطقه ‎ای است با وسعتی بیش از استان ‎هایی نظیر گیلان، کهکیلویه و بویر احمد، قم و چهار محال و بختیاری و تقریبا مساحتی نزدیک به استان ‎های اردبیل، قزوین و همدان دارد و در رشته کوه ‎هایی به همین نام و با ارتفاع 974 تا 2185 متر محصور شده است.

فقر شدید فرهنگی و اقتصادی، درون ‎گرایی و انجام معاملات پایاپای، فقدان جاده ‎های آسفالت و قرار گرفتن در محاصره کوه ‎ها و بالاخره فاصله زیاد از شهر میناب، باعث شده است منطقه محروم بشاگرد، در بن ‎بست انزوا و بی ‎توجهی کامل قرار گیرد.

با وجود اقدامات بسیاری که پس از انقلاب در زمینه فقر ‎زدایی در این منطقه انجام شده، اما از آن ‎جا که عمق محرومیت خیلی زیاد بوده است، این فعالیت ‎ها هنوز نتوانسته به طور کامل محرومیت بشاگرد را برطرف کند. بشاگردی ‎ها تا پیش از انقلاب آن ‎چنان مورد بی ‎مهری بودند که حتی شناسنامه نداشتند. غذای اصلی آن ‎ها برگ برخی از درختان، بذر ذرت علوفه ‎ای، پودر یک نو ماهی متعفن به نام «متوتا» که با آب گرم مخلوط می ‎شد، بود. خانواده ‎هایی که وضع بهتری داشتند با خرما و کشک که در آن ‎جا یک غذای «سلطانی» محسوب می ‎شد، روزگار را سپری می ‎کردند.

نگارنده در بشاگرد بارها با خانواده ‎هایی برخورد کردم که می ‎گفتند قبل از انقلاب گاه چهار روز می ‎گذشت و آن ‎ها هیچ چیز برای خوردن نداشتند. اکثر روستاها فاقد دستشویی، حمام، خانه بهداشت، مدرسه، درمانگاه، آب سالم برای آشامیدن و برق بودند و حتی یک کیلومتر جاده شنی و آسفالته وجود نداشت و اکثر جاده ‎ها مالرو بودند.

کسانی که به هر دلیل قصد خروج از بشاگرد را داشتند، 18 روز طول می ‎کشید تا خود را به میناب برسانند. کسی که بیماری صعب ‎العلاجی می ‎گرفت یا می ‎مرد و یا از طریق خرافی مانند خاک ‎ریختن بر روی زخم و یا خوابیدن درون پوست گوسفند به اصطلاح معالجه می ‎شد!

 

بشاگرد چگونه کشف شد!

بشاگرد به دلیل نداشتن جاده و محصور بودن لابه ‎لای رشته کوه ‎ها و نیز در اثر بی ‎توجهی رژیم گذشته تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی یک منطقه کاملا ناشناخته و فراموش شده بود. اما در سال 61 به صورت اتفاقی و به واسطه کنجکاوی دو تن از مسئولان هلال احمر که برای امداد به مناطق جنگ ‎زده با هلی ‎کوپتر از فراز بشاگرد عبور کرده و وضع اسفناک و پوشش فقیرانه آن ‎ها را دیده بودند، کشف و سپس با عزم و فداکاری مرحوم عبدا... والی مسئول کمیته امداد امام خمینی(ره) از فراموشی خارج شد.

یکی از پدیده ‎های نادر در بشاگرد مسئله طبقاتی بودن بافت اجتماعی آن ‎جا بود که هرچند امروزه با تلاش امدادگران کمیته امداد امام خمینی(ره) آثار و تبعات خشن و ظالمانه آن از میان رفته ولی هنوز اصطلاحات آن جاری و رسوبات آن باقی است. این طبقات در یک سلسله مراتب هریک نسبت به دیگری برتری داشتند و امکان انتقال طبقات به اصطلاح فروتر به طبقات بالاتر وجود نداشت!

خان، رییس و بلوچکار به ترتیب «ذات ‎های فراتر» و استاد، غلام و پهلوان «ذات ‎های فروتر» تلقی می ‎شدند و هر رییسی چندین غلام داشت.

حاج عبدا... والی برای نگارنده خاطره ‎ای از روزهای ابتدایی حضورش در بشاگرد گفت که نشان دهنده عمق فاجعه عقب ‎ماندگی فرهنگی – اجتماعی بشاگرد در آن زمان بوده است.

«وقتی به روستای گوین، رسیدیم یکی از همین غلامان روی سه ‎پایه دست ‎ساز خودش برای ما چای درست کرد. او یک دختربچه سه یا چهار ساله داشت که برهنه بود. یکی از افرادی که جزو طبقه بلوچکار و در واقع مافوق غلام محسوب می ‎شد، او را صدا زد. غلام قدری دیر آمد! بلوچکار عصبانی شد و یک لگد محکم به دختربچه چهار ساله که هیچ گناهی نداشت، زد. طوری که کودک با صورت به زمین خورد و دندانهایش شکست. با دیدن این صحنه من که آن موقع خیلی جوان بودم، روی سرش پریدم و با هم به زمین خوردیم. درحالی که مشغول ضرب و شتم او بودم، همراهم پرید و اسلحه او را گرفت. نکته جالب این بود که در این میان در حالی که اسلحه دست ما بود و بر بلوچکار غلبه داشتیم، غلام هراسان آمده بود و با قسم و آیه از وی عذرخواهی می ‎کرد! غلام از ترس می ‎گفت به خدا قسم من این ‎ها را نمی ‎شناسم. این ‎ها میهمان، شهرکی و سرحدی هستند، این مسئله را تو را به خدا از چشم من نبینید. غلام به ما اصرار می ‎کرد که اسلحه او را پس بدهیم و می ‎گفت اگر اسلحه را ندهید، فردا مرا زنده زنده آتش می ‎زنند! ما هم اسلحه را به او برگرداندیم، هرچند فشنگ ‎هایش را ندادیم. البته بعدها با این بلوچکار دوست شدیم. او در حال حاضر در روستای کونیک زندگی می ‎کند.»

محصور بودن بشاگرد باعث شده بود که تا پیش از پیروزی انقلاب، مبادلات اقتصادی در این منطقه چون روزگار کهن به صورت پایاپای و کالا به کالا انجام شود. همین عامل عقب ‎ماندگی آن ‎ها را تشدید کرده بود؛ چراکه بشاگردی ‎ها در اقتصاد بسته خود، درآمد چندانی نداشتند. مثلا اگر فردی خرما داشت آن را با دیگری که ذرت می ‎کاشت، مبادله می ‎کرد یا فردی برای فرد دیگر کار می ‎کرد و به جای دست ‎مزد آرد و گندم می ‎گرفت. به ‎قدری درآمد مردم بشاگرد قبل از انقلاب اسلامی ناچیز بود که پدر خانواده برای حفظ جان فرزندانش حاضر می ‎شد دختر هشت نه ساله خود را به عقد یک پیرمرد شصت هفتاد ساله درآورد و با درآمد آن، جان سایر افراد خانواده را حفظ کند.

دکتر حبیبی استاد تغذیه و از خدمت ‎گزاران بشاگرد می ‎گفت: «اوایل انقلاب در کل منطقه بشاگرد حتی یک انسان 45 کیلوگرمی یافت نمی ‎شد.

مردم بشاگرد می ‎گفتند پیش از ورود کمیته امداد امام خمینی ‎ (ره) به بشاگرد هیچ ‎چیز نداشتیم. لباس ما لنگی بود که به دور خود می ‎پیچیدیم و در برخی از فصل ‎های سال از علف ‎های کوهی تغذیه می ‎کردیم. نام آن علف ‎های کوهی «گراس»، «دهی»، «جنبا» و «شهار» بود که امروز دیگر جایگاهی در تغذیه بشاگردی ‎ها ندارند.

به حمدا... در حال حاضر حمام ‎های خورشیدی که در روستاهای بشاگرد ساخته شده تا حد زیادی به بهداشت کمک کرده است. قبلا حمامی در کار نبود و در همان رودخانه ‎ای که آب می ‎خوردیم، استحمام می ‎کردیم و زمانی که زن ‎ها از رودخانه استفاده می ‎کردند، چند مرد روی تپه ‎های اطراف می ‎ایستادند و مراقب بودند تا مردی از آن ‎جا عبور نکند.»

یکی دیگر از محرومیت ‎های بشاگرد قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، محرومیت ‎های بهداشتی و درمانی آن بوده است. در کل بشاگرد به طور رسمی سه مرکز بهداشتی وجود داشت که در هر سه محروم از پزشک بودند. مردم به قدری با دارو بیگانه بودند که پس از انقلاب وقتی به یکی از بشاگردی ‎ها شربت سینه داده بودند، وی آن را به کپر برده بود و با آب و نان مخلوط کرده و به جای غذا به زن و بچه ‎اش داده بود.

ماجرای جاده ‎سازی در بشاگرد نیز شنیدنی است. مردم بشاگرد به قدری به جاده و غذا نیاز داشتند و احساس می ‎کردند که باید از بن ‎بست خارج شوند که به صورت داوطلبانه از همان ابتدا با دست خالی و یا با بیل و کلنگ حاضر شدند، فقط در ازای سه وعده غذا به عنوان دست ‎مزد بین روستاها جاده احداث کنند. مرحوم حاج عبدا... والی می ‎گفت: «ما برای رسیدگی به روستاها نیاز به جاده داشتیم. اما برای این ‎جور کارهای عمرانی بودجه ‎ای در کار نبود.»

بشاگردی ‎ها با وجود محرومیتی که دارند، مردم بسیار خون ‎گرم و شیعیان مخلصی هستند، اما متأسفانه به دلیل پایین بودن سطح سواد که رژیم طاغوت برای بشاگردی ‎ها به ارث گذاشته، برخی اعتقادات دینی آن ‎ها با خرافات توأم شده است.

حاج عبدا... والی در این خصوص می ‎گفت: «دیدیم مردم نیاز به راهنمایی و ارشاد هم دارند و تنها اقدامات حمایتی یا عمرانی برای آن ‎ها کافی نیست. بنابراین از روحانیون دعوت کردیم که وارد منطقه شده و این نیاز مردم را مرتفع کرده و به مسایل دینی و شرعی آن ‎ها پاسخ دهند. از سوی دیگر فقر و محرومیت به ‎حدی بود که دیدیم برای شکم ‎های گرسنه و شغل مردم هم باید فکر کرد. برای همین درصدد آموزش صنایع دستی و حتی خرید تضمینی محصولات برآمدیم. برای تأمین آب آشامیدنی و کشاورزی، آب ‎خیز ‎داری و سدسازی را شروع کردیم. از آن ‎جا که فعالیت ‎های عمرانی نیاز به بلوک سیمانی و در و پنجره دارد، کارگاه بلوک زنی و پنجره ‎سازی راه ‎انداختیم.

حصیر ‎بافی هم در بشاگرد وجود داشت، اما تولید آن بسیار کم بود و صرفا توسط طبقه فرودست بافته می ‎شد و سایرین این کار را کسر ‎شأن خود می ‎دانستند. دلالان در آن سال ‎ها حصیر را از زن بشاگردی 300 ریال خریده و در میناب 800 ریال می ‎فروختند، ما برای آن ‎که حصیربافی تشویق شود گفتیم که «هرکس هرمقداری حصیر بافت 1000 ریال خریداری می ‎کنیم» و در عمل هم این کار را کردیم. بعدها با کشت و عمل ‎آوری باغ ‎هایی با نام حضرت علی (ع) و باغ حضرت مهدی (عج) اثبات کردیم که کشاورزی این منطقه هم مستعد است و می ‎تواند تا حدی موفق باشد. این ‎گونه شد که تقریبا به تمامی شاخه ‎های اقتصاد وارد شدیم.»

از آخرین دیدارم با عبدا... والی و بشاگرد مدت ‎ها می ‎گذرد. مطمئنا پیش ‎رفت بشاگرد حالا خیلی بیشتر از روزهایی است که به آن ‎جا رفتم و قطعا در آینده هم بهتر خواهد شد. اما در میان همه آن ‎چه در بشاگرد دیدم هیچ ‎کس بیش از احیاگر بشاگرد و حاج عبدا... والی روی من تأثیر نگذاشت. نمی ‎دانم شما که این گزارش را می ‎خوانید، چقدر حاضر هستید در منطقه ‎ای بسیار محروم و فاقد امکانات اولیه زندگی کرده و با انواع و اقسام بیماری ‎هایی از جمله مالاریا، جزام و سیاه ‎زخم که هر یک به تنهایی می ‎توانند باعث مرگ انسان شوند، دست و پنجه نرم کنید و اگر حاضر هستید این حضور شما یک ماه، دوماه، شش ‎ماه، یک ‎ سال یا حداکثر چند سال به طول خواهد انجامید؟ یقینا انسان هرقدر هم که از خود گذشته و ایثارگر باشد، به هزاران دلیل و توجیه دیگر، حاضر نخواهد بود 23 سال و در حقیقت تا پایان عمر خویش در چنین محیطی بماند. اما حاج عبدا... والی چنین کرد و تا آخرین لحظه عمر پر برکت خود برای انقلاب برای یک لحظه هم محرومیت ‎های بشاگرد را فراموش نکرد؛ او احیاگر بشاگرد بود.
 

 بازگشت به صفحه اول ویژه نامه اردوهای جهادی
 
دانیال
۱۳۹۲-۰۹-۱۰ ۱۴:۴۲:۵۹
ب صورتی که شما گفتین بشاگرد کشف نشده.اشتباه هست بشاگرد قبل از انقلاب هم مردمانش به شهرستانها سفر میکردند (1811918) (alef-6)
 
یونس
۱۳۹۴-۰۸-۱۶ ۱۷:۰۷:۴۷
متاسفم براتون که تاریخ وتمدن یک منطقه رو زیرسوال بردید, (3305646) (alef-6)
 
Reza
۱۳۹۴-۰۸-۱۹ ۱۶:۱۱:۵۸
بشاگرد دارای مردم شریف با تمدن و با فرهنگ غنی در استان هرمزگان هست که الان در خیلی از زمینه ها پیشرفت کرده و مردمانش نسبت به خیلی از اهالی شهرها مثل میناب و یا حتی مرکز استان افراد با سواد و فرهیخته در خیلی از عرصه ها در مواردی پیشی گرفتن و انشاله در آینده پیشرفتش چشمگیر هم خواهد شد.به نظر من شما اغراق کردین خیلییی (3314463) (alef-13)
 
علیرضا
۱۳۹۴-۰۹-۱۴ ۱۲:۳۷:۴۹
با سلام.اینکه حاج عبداله والی برای بشاگرد خدمت کرد وبا ارتباط با ارگ
ان های مختلف و خیرین کارهای بسیار ارزشمندی در بشاگرد انجام داد( منجمله ساخت مدرسه , درمانگاه, جاده , مسجد , حوزه علمیه و....) بر هیچ کسی پوشیده نیست . اما اینکه بیایید برای بزرگ جلوه دادن خدمات حاج والی و سطح محرومیت منطقه بشاگرد دروغ بنویسید این دردی است که جوانان بشاگردی از آن ناراحت وبسیار خشمگین هستند . آقا شما دارید برای اینکه خدمات حاج والی را خیلی بزرگ ( که حقیقتا هم خدمات بزرگی به بشاگرد داشته اند) نشان دهید , به شعور , فرهنگ وتمدن مردم بشاگرد توهین می کنید . یعنی چه که بشاگرد را کشف کردیم . بشاگرد از قبل هم بوده . البته این مطلب که در دوران قبل از انقلاب خدمات رسانی دولت خیلی پایین بوده درسته . اما شما طوری از بشاگرد و مردم آن نوشته اید , که مردم بشاگرد تا قبل از انقلاب هیچ ارتباطی با دنیای خارج از بشاگرد نداشته اند , که به کلی حرف مزخرف و دروغی هست . بشاگرد قبل از انقلاب هم در بعضی از روستاهایش مدرسه بوده یعنی از طرف دولت برای این روستاها معلم فرستاده میشده ازجمله این روستاها انگهران , تچک , اهون, شه بابک , بلبل آباد , جگدان و.. که می توان اسناد آن را در آموزش وپرورش استان هرمزگان یافت . در انگهران پاسگاه وجود داشته وهمچنین درمانگاه که قدیمی ها می گویند بیشتر پزشک ها هندی بوده اند و مردم از خیلی قدیم تر به زیارت امام رضا (ع) در مشهد مقدس و حتی به نجف و کربلا میرفته اند واز سال های 1330 به بعد اکثریت مردم بشاگرد برای کسب وکار به کشور های حوزه خلیج فارس رفت و آمد داشته اند . و گردشگران همچون فلویر و ایلیا گرشویج و سرپرسی سایکس به بشاگرد آمده اند و کتاب هایی در مورد بشاگرد نوشته اند . نمیدانم داستان کشف بشاگرد دیگر چه معنی می دهد . مضحک تر از همه این مطلبه که در بشاگرد آدم 45 کیلو به بالا یافت نشده , واقعا برای شما متاسفم (3365847) (alef-13)
 
ذاکری
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۵-۰۶-۲۷ ۲۲:۲۵:۰۷
با سلام خدمت عزیزان من این مطالبی که نویسنده نوشته رو تایید میکنم هفت ساله که در بشاگرد انگهران تدریس میکنم به اجبار و واقعا زندگی در اینجا سخته چیزی تغیر نکرده به اون شکل بی فرهنگی و فقر و بدبختی نبود امکانات اولیه زندگی و...ذاکری (3938844) (alef-13)
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.