نظر منتشر شده
۱
توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 354585
قتل زن براي رد درخواست ازدواج موقت
تاریخ انتشار : پنجشنبه ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۵ ساعت ۱۰:۱۱
مردي كه سال‌ها در شركت خدماتي زني كار مي‌كرد به خاطر نپذيرفتن درخواست ازدواج موقت از سوي زن او را كشت. ساعت ۳۰/۱ نيمه‌‍‌شب سه‌شنبه بيست و هفتم اسفندماه زني با مراجعه به كلانتري ۱۴۸ انقلاب از غيبت مشكوك مادر ۴۹ساله‌اش خبر داد. او به ماموران پليس گفت مادرش از دو روز پيش جواب تلفن‌ها را نمي‌دهد و كسي جواب زنگ در خانه و شركتش را هم نمي‌دهد.

با اعلام اين شكايت ماموران با بازپرس ويژه قتل تماس گرفته و او دستور ورود به شركت محل كار مينا را صادر كرد. ساعت دو بامداد ماموران با مجوز قضايي وارد شركت شده و با جسد غرق خون زن ۴۹ ساله روبه‌رو شدند. با اعلام موضوع به سعيد احمدبيگي، بازپرس ويژه قتل تهران او به همراه تيم جنايي در محل حاضر شدند. پزشك قانوني پس از معاينه مقتول علت قتل او را خفگي و اصابت دو ضربه چاقو و زمان قتل را حدود ۳۶ ساعت قبل اعلام كرد. در ادامه تحقيقات مشخص شد مقتول چند سال قبل از همسرش جدا شده و پسرش شركت خدماتي را راه‌اندازي كرده است. پسر مقتول نيز چند روز قبل از قتل به كشور عراق سفر كرده است.

آشنايي ۷ ساله قاتل و مقتول
در ادامه تحقيقات پليس مشخص شد بهروز، مردي كه سال‌ها در شركت مريم (مقتول) كار مي‌كند تلفن‌هايش را جواب نمي‌دهد و متواري است. پليس پيگيري‌هايش را براي پيدا كردن بهروز ادامه داد تا اينكه او روز ۲۸ ارديبهشت ماه از بوكان به تهران آمد و دستگير شد. بهروز در حضور بازپرس خيلي زود با قتل مريم اعتراف كرد و گفت: «من و مريم (مقتول) هفت سال بود كه همديگر را مي‌شناختيم. او يك شركت خدماتي داشت و من از طريق پسرش ميلاد با او آشنا شدم. ميلاد يك ماشين پژو ۴۰۵ داشت و با آن كارهايش را انجام مي‌داد. او بچه سر به راهي نبود و شيشه مي‌كشيد. مريم يك دختر جوان هم داشت كه با شوهرش زندگي مي‌كرد. خود مريم هم خانه‌اي در تهرانپارس داشت. اما بيشتر شب‌ها در اتاقي كه داخل شركت براي سكونت آماده كرده بود مي‌خوابيد. من خيلي زود در شركت خدماتي او شروع به كار كردم. او سرمايه‌اي نزديك به ۲۵ميليون در اختيارم گذاشت تا با آن كار كنم. بعد از مدتي آشنايي من و مريم به او پيشنهاد ازدواج موقت دادم. اما او قبول نكرد. بارها و بارها در زمان‌هاي مختلف پيشنهادم را براي ازدواج موقت به او اعلام كردم اما همچنان او قبول نمي‌كرد. شب حادثه من در خانه‌اي مشغول كار بودم كه مريم با من تماس گرفت و گفت با يكي از دوستانش جايي است و من به دنبالش بروم.

قتل با چاقو و خفگي
شب قبل از چهارشنبه‌سوري بود. من هم خسته بودم اما با اين حال رفتم آن هم با ماشين پژو آردي‌اي كه از ميلاد پسرش خريده بودم. در راه برگشت به مريم گفتم كه مي‌خواهم به خوابگاه بروم اما او اصرار كرد كه با او به دفترشان بروم. با توجه به اينكه او پيشنهاد من را براي ازدواج موقت قبول نكرده بود به او جواب منفي دادم. اما او گفت كه آن شب درباره پيشنهادم فكر مي‌كند. من هم راضي شدم و با هم به دفترخدماتي رفتيم. نزديك ساعت يك بعد از نيمه شب رسيديم. مريم شام را كه زرشك‌زپلو با مرغ بود در بشقاب‌ها كشيد و روي ميز گذاشت. او بشقاب اول غذا را خورد و رفت كه براي خودش بشقاب دوم را بكشد من هم از جايم بلند شدم كه ناگهان وسط سالن آرنجم به بازويش برخورد كرد. مريم خيال كرد كه من قصد تعرض به او را دارم. به خاطر همين شروع به فرياد زدن كرد. براي اينكه صدايش را قطع كنم با چاقو دو ضربه به پهلويش زدم اما هنوز فرياد مي‌كشيد. روسري‌اش را محكم دور گلويش پيچيدم تا جايي كه صدايش قطع شد. از آنجا كه كليد گاوصندوق را داشتم رفتم تا مداركم را از داخلش بردارم. اما برخلاف هميشه مداركم آنجا نبود. اما مبلغ ۱۷۰ هزارتومان پول نقد داخل گاوصندوق بود كه آن را برداشتم و فرار كردم. داخل ماشين لباس‌هاي خوني‌ام را عوض كردم و چاقو را جايي در راه پنهان كردم. چون مي‌دانستم اگر اثر انگشتم را روي چاقو پيدا كنندلو مي‌روم.

تلاش‌هاي آخر مقتول
بعد از آن يك ساعت در خيابان‌ها مي‌چرخيدم تا اينكه دوباره به دفتر رفتم و تا ببينم مريم در چه حالي است. در را باز كردم او هنوز جان داشت و تماشايم مي‌كرد، با دست‌هايش اشاره مي‌كرد كه دهانش را باز كنم. اما مي‌ترسيدم كه دوباره داد و فرياد راه بيندازد و گرفتارم كند. از دفتر بيرون آمدم با خودم گفتم چند ساعت ديگر كارگرهاي شركت مي‌آيند و او را نجات مي‌دهند اما نمي‌دانستم كه اين آخرين لحظه‌هاي عمرش است. فرداي آن روز براي كار به شركتي خدماتي رفتم و بعدازظهرش به سمت سمنان حركت كردم تا خواهرم را بردارم و با هم به شهرمان برويم.

دستگيري متهم
همسر، دختر ۱۵ ساله و پسر ۷ساله‌ام منتظرم بودند. بعد از آن ديگر به تهران نيامدم تا اينكه روز دوشنبه يكي از صاحبكارهايم با من تماس گرفت و گفت كه براي كار به خانه‌شان بروم. همان روز به تهران آمدم و فردايش دستگير شدم. بهروز وقتي ياد بچه‌هايش مي‌افتد بغض مي‌كند و آرام مي‌گريد. «هنوز زن و بچم خبر ندارن. ديروز بهشون از پشت تلفن گفتم كه كاري برام پيش اومده ممكنه يه مدتي نيام خونه.» بهروز چشم‌هايش را مي‌بندد و دوباره تمام اتفاق‌ها را در ذهنش مرور مي‌كند. تصوير روشن و درخشان بچه‌هايش از جلوي چشم‌هايش دور نمي‌شود. روزهايي را به ياد مي‌آورد كه براي نخستين بار پا به تهران گذاشت و با مريم آشنا شد. قرار بود سخت كار كند و هر ماه خرجي زن و بچه‌هايش را براي‌شان بفرستد، قرار بود هر سال وقت سال تحويل، كم يا زياد، دور يا نزديك، ۴ نفري دور سفره هفت‌سين بنشينند و براي سالي پربركت دعا كنند. بهروز به لحظه‌هاي پشت ميله‌هاي زندان فكر مي‌كند به وقتي كه بلندگوي زندان اسمش را صدا كند و بگويد:«ملاقاتي داري»

متهم در دادسرا
من و مريم (مقتول) هفت سال بود كه همديگر را مي‌شناختيم. او يك شركت خدماتي داشت. من خيلي زود در شركت خدماتي او شروع به كار كردم. بعد از مدتي آشنايي به او پيشنهاد ازدواج موقت دادم. اما او قبول نكرد. شب حادثه براي صرف شام با مريم به دفتر خدماتي رفتم. ناگهان وسط سالن آرنجم به بازويش برخورد كرد. مريم خيال كرد كه من قصد تعرض به او را دارم. به خاطر همين شروع به فرياد زدن كرد. براي اينكه صدايش را قطع كنم با چاقو دو ضربه به پهلويش زدم.
منبع: اعتماد
 
کلمات کلیدی : قتل
 
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۵-۰۲-۳۰ ۱۷:۵۰:۵۸
افرین به این زن (3714164) (alef-13)
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.