نظر منتشر شده
۱
توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 81982
سخنی به بهانه مشروطه ومشروطيت
تاریخ انتشار : پنجشنبه ۱۵ مهر ۱۳۸۹ ساعت ۱۲:۵۱
 
الحمدالله رب العالمين وتوکلت علي الله واعتصمت بحبل الله
اولم يسيروا في الارض فينظروا كيف كان عاقبه الذين من قبلهم كانوا اشد منهم قوه واثاروالارض و عمروها اكثر مما عمروها وجاء تهم رسلهم بالبينات فما كان الله ليظلمهم ولكن كانوا انفسهم يظلمون
(آيه 9 سوره مباركه روم )
علی فائز
سخنی به بهانه مشروطه ومشروطيت



 
دست حق در دست مي آمد روان برپاي دار
تا بلند آوازه سازد بعد از این آواي دار
آن كه در آيينه انديشه مي بيند خداي
كي كند انديشه از رنج توان فرساي دار
او زعشق حق سراپا شور وشوق وجذبه بود
دار در انديشه از او؛ او نه در پرواي دار
هيبت مردانه، مرد خدا را ديده است
گربه خود مي لرزد از این جذبه سر تا پاي دار
گاه خورشيد از پي عشق خدا بر نيزه ها
گاه از شوق خدا خورشيد بر بالاي دار
پرتو خورشيد فضل الله نوري تافته است
جاودان از مشرق خونين وخون پالاي دار
در باره مشروطيت كتاب و مقاله تحقيقي - تحليلي زياد به نگارش در آمده است ودر این جا به هيچ وجه قصد بر این نيست كه به واگويي صرف ماجراهاي تاريخي آن واقعه بپردازيم بلكه لابد و مجزوم توجه به عبرتهاي پند آموز حوادث داريم زيرا ناگفته هويداست كه عدم درك وفهم درست فلسفه سياسي تاريخ و هم چنين درك ناصحيح جامعه شناختي جوامع انساني و حوادث و رويداد ها به عنوان آيينه عبرت نما موجب خسرانهاي كلاني است كه نه تنها عوام بلكه حتي رهبران و پيشوايان و خواص و نخبگان دردمند و دلسوزان بي شماري را كه در بستر حيات تاريخي واجتماعي نسل انسان به دنبال بناي مدينه فاضله و اتوپياي ايده اليستي براي نسل بشر بوده اند به نقض غرض كشانده و چه بسا خود آنها عامل انحراف از آرمانهاي اوليه خويش در پي ريزي آرمان شهر شده اند.
دليل محكم بر این مدعا این است كه اكثر مورخين از دوران باستان تا كنون به ندرت و وبطور محدود به عامل روانشناختي و انسان شناختي فلسفي حوادث و رهبران آن پرداخته اند؛ يعني تا انسان را نشناسيم و تا فلسفه حيات و خلقت را درك نكنيم با ضرس قاطع حكم این است كه تاريخ نگاري و تحليل حوادث تاريخي ره به نا كجا آباد برده و حتي ابزاري در راستاي توجيه خيانت و جنايت حراميان شب زده به غافله وكاروان بشريت گرديده است. فلذا ست كه علل ظهور وسقوط حوادث ونهضتهايي نظير مشروطيت و ماجراهاي مربوط به آن در بطن تحليلهاي این مقاله نهفته است، بنابراين بر خواننده است كه صبوري پيشه نمايد و ظاهر به ظاهر آشفته وپرآكندگی احتمالی مطالب اورا نيازارد تا مطلوب حقيقي و حقيقت مطلوب ازفهم رباني، مسئوليتي در خور گزاره عام و استفهامي وهميشگي " چه بايد كرد ؟ "فراهم آورد انشا ء الله .
اساسا نبرد و برخورد دائمي تاريخي بين حق و باطل، بين عدالت و جور، بين ظالم ومظلوم به لحاظ ماهوي وشكلي امري در همه قلمروهاي جغرافيايي اجتناب ناپذير و حتمي است (جهان مادي به لحاظ نقص و نقض فلسفي تنها كالبدي براي روح و ساحلي براي درياي حقيقت آسماني بشر است و ساحل را هيچگاه نبايد با دريا يكي دانست) براي مثال با نگاهي به تاريخ در حوزه جغرافيايي ايران شما تا كنون در گيري بين زوج اقطاب حاكميت و مردم را به اشكال زير مي بينيد. در مقابل سلسله اساطيري پيشداديان قيام كاوه آهنگر، در مقابل هخامنشيان قيام مغ و سپتامان، در مقابل سلوكيان قيام پارتها واشكانيان، در مقابل ساسانيان قيام مزدكيان و مانيان، در مقابل امويان قيام مواليان و شيعيان و سياه جامگان و به آفريديان، در مقابل عباسيان قيامهاي سندباديان و المقنع و سپيد جامگان و اسحاقيان وراونديان و. ...، در مقابل سلجوقيان قيام هاي زيديان و گروه حسن صباح، در مقابل خونخواران ايلخاني قيام سربداران، در مقابل قاجاريه قيام تنباكو ومشروطه وجنگل، و بالاخره در مقابل پهلويان قيام انقلاب اسلامي و با نگاهي به ديگر قلمروهاي جغرافيايي نظير اروپا وآمريكا و آفريقا اوضاع به همين روال است و به راستي راز ورمز این تزاحم ودرگيري در چيست؟ هرچند پاسخ به اين سئوال داراي گستردگي و عظمتي به بزرگي همه تاريخ است اما در عين حال بسيط و ساده است.
در نظام قبيله اي و فئوداليسم حاكم بر ايران در قرون دوازدهم وسيزدهم وچهاردهم هجري شمسي از ميان قبايل اوخاري باش و يوخاري باش ساكن در تركمن صحرا با شيخوخيت محمد حسن خان قاجار، پايه سلسله قاجار توسط آغا محمد خان قاجار در سال 1161 هجري شمسي پايه گذاري مي شود و این سلسله منحوس از طريق شش شاه ديگر به نامهاي فتحعلی شاه، محمد شاه، ناصرالدین شاه، مظفرالدین شاه، محمدعلی شاه و احمدشاه استمرار مي يابد و در نهايت در سال 1304 پرونده يكصد وچهل وسه ساله اش به بايگاني تاريخ سپرده مي شود. ماجراي تنباكو معروف به واقعه رژي وظهور سيد جمال الدين اسد آبادي پايه گذار نهضت سلفيه و بروز انقلاب كبير فرانسه وكشته شدن ميرزا تقي خان امير كبير در حمام فين كاشان و جنگهاي ايران وروس، قيام ميرزا كوچك خان جنگلي از رويداد هاي اين دوره يك قرن ونيمي است كه همگي در يكديگر تاثير و تاثر داشته اند و شايد مهمترين و برجسته ترين اين رويدادها ظهور وسقوط نهضت مشروطه باشد.
کشته شدن ناصرالدین شاه به دست میرزا رضای کرمانی که آشکارا انگیزه خود را قطع ریشه ظلم و نتیجه تعلیمات سیدجمال الدین دانسته بود، کوشش بیشتر در روند مشروطه خواهی را سبب شد.
اگر چه از مدتی قبل شورش‌ها و اعتراضاتی در شهرهای ایران علیه مظالم حکومت رخ داده بود اما شروع نهضت را معمولاً از ماجرای گران شدن قند در تهران وپخش تصویر موسیو نوز بلژیکی با لباس روحاني به قصد تمسخر ذکر می‌کنند. علاءالدوله حاکم تهران هفده نفر از بازرگانان و دونفر سید را به جرم گران کردن قند به چوب بست. این کار که با تائید عین الدوله صدراعظم مستبد انجام شد اعتراض بازاریان و روحانیان و روشنفکران را برانگیخت. اینان در مجالس و در مسجدها به سخنرانی ضد استبداد و هواداری از تأسیس عدالتخانه یا دیوان مظالم پرداختند. خواست برکناری عین الدوله و عزل مسیو نوز بلژیکی و حاکم تهران و حتی عسگر گاریچی به میان آمد و اعتصاب در تهران فراگیر شد. عده‌ای از مردم به تنگ آمده از جور حاكميت طاغوتي قاجار با هدايت و رهبري روحانیان به صورت اعتراض به حضرت عبدالعظیم رفتند. مظفرالدین شاه وعده برکناری صدراعظم و تشکیل عدالتخانه را داد. هنگامی که به وعده خود عمل نکرد علما از جمله شيخ فضل الله نوري وسیدین آقا سید محمد طباطبائی و آقا سیدعبدالله بهبهانی دست به مهاجرتي معروف به مهاجرت كبري به قم زدند و تهدید کردند که کشور را ترک می‌کنند و به عتبات عالیات خواهند رفت. علت همراهی شیخ فضل الله در مهاجرت کبری این بود که او عدالت خانه را برای بسط عدالت و ترویج و اجرای احکام اسلام و مبارزه با حکومت استبدادی واجب می دانست. شیخ فضل اللّه نوری حتی برای موفقیت مهاجرت کبری و همراه کردن علمای نجف با مهاجران تلاش زیادی کرد و خود، این امر را چنین شرح می دهد: (... علمای بزرگ ما که مجاور عتبات عالیات و یا سایر ممالک هستند، هیچ کدام همراه نبودند و همه را به اقامه دلیل و براهین همراه کردم. از خود آقایان عظام می توانید این مطلب را جویا شوید. من الان همان هستم که بودم).
به طور كلي مجتهدين،‌ از يك سو به خاطر عقايد آزاديخواهانه خود و از سوي ديگر به دليل تلاش براي يافتن راهي به منظور تقويت پايگاه مردمي،‌ درصدد حمايت از نهضت برآمدند و نقش غير‌قابل انكاري در پيروزي مشروطه ايفا نمودند.
در اين بين مراجع نجف از آغاز مبارزه يعني مهاجرت علما به قم حمايت خود را از نهضت اعلام كردند و معمولاً هر سه نفر (آيت‌الله آخوند خراساني، ملاعبدالله مازندراني و ميرزا حسين تهراني) يك اطلاعيه و بيانيه را به صورت مشترك صادر مي‌كردند. از مجموعه اعلاميه‌ها، بيانيه‌ها، پاسخ‌ها و فتاواي اين مراجع عالي‌قدر استنباط مي‌شود كه آنها به مشروطه به عنوان ابزاري جهت حفظ اسلام و اجراي قوانين اسلام و همچنين حفظ استقلال سياسي، فرهنگي و اقتصادي كشور مي‌ نگريستند و مشروطه را ظرفي و ابزاري برای حفظ اسلام مي‌پنداشتند.

نفوذ عميق اين مراجع در قلوب مردم ايران نقش غير‌قابل انكاري در حضور مردم و حمايت از نهضت داشته است. به عبارت ديگر در جوامعي كه احزاب سياسي وجود نداشت، روحانيون با نفوذ و اقتدار سنتي خود، عملاً تنها جرياني بودند كه مي‌توانستند نقش اپوزيسيون حكومت را به خود اختصاص دهند. بدين ترتيب مجتهدين طرفدارعدالت وتوسعه، طلايه‌دار جنبش عمومي گشتند؛ چرا كه از اين طريق قادر بودند پيام فعالان را با اقتدار و اراده خود، در هم آميزند. از اين رو مي‌توان روحانيون را مهم‌‌ترين نيروي پشتيبان انقدلاب مشروطه محسوب نمود. زيرا اگر آنان انقلاب را تأييد نمي‌كردند مسلماً در نطفه خفه مي‌شد.
عده ای هم در سفارت انگلیس متحصن شدند!!!! عین الدوله با گسترش ناآرامیها در شهرهای دیگر استعفا کرد و میرزا نصرالله خان مشیرالدوله صدراعظم شد.
به طوريكه ملاحظه مي شود اصلي ترين خواسته مردم وروحانيت هميشه بيدار ايجاد عدالتخانه به منظور مهار مظاهر استبدادي و صاحبان نفس اماره قدرت طلب قاجار و اعوان و انصارشان نظير عين الدوله ها بوده است اما تحصن عده ايي از روشنفكران در سفارت انگليس بسيار قابل تعمق وتوجه مي باشد. اساسا دول اروپايي در مسیر تاریخی خود ضربات سنگيني را از مسلمانان در پاسخ به زياده طلبيهاي خود دریافت کرده بودند، نبرد تبوك و پيشرويهاي بعدي مسلمانان تا جنوب فرانسه امروزي و نبردهاي سنگين سالهاي بعد معروف به جنگهاي صليبي کشورهای متجاوز غربي را به شدت دچار كينه تاريخي از مسلمانان كرده بو
و لذا از همين رو همواره مترصد انتقام وسركوبي مسلمانان بوده و هستند (به راستي در روزگار ما علت در گيري كليت غرب با كليت اسلام وانقلاب اسلامي ايران چيست؟)
بنا براين صحنه عدالت خواهي مردم ايران وتزاحم آنها با حاكمان قاجار و به هم ريختگي و آنارشيسم اجتماعي ايران، بستر مناسبي را براي انتقام كشي غربيها به سردمداري انگليس از ايرانيان مسلمان فراهم آورد.
با تصويب فرمان مشروطيت در 14 مرداد 1285 توسط مظفرالدين شاه و تشكيل اولين مجلس شوراي اسلامي، انگلیس بر گردن روشنفكران ماسوني سوار شد؛ معروف است كه مردماني با شعار مشروعه توسط عوامل دولت انگليس به داخل سفارت انگليس هدايت شده و با خروج از در ديگر شعارشان تبديل به مشروطه شده بود (مقايسه كنيد با شعار هاي مدعي تقلب در انتخابات سال 89 و حضور عوامل سفارت انگليس در تظاهرات فرقه سبز پوش و بعد شعار نه غزه نه لبنان و سفر يكي از آقا زادگان به لندن جهت تحصيل!!!) علي ايحال مدتي نگذشت كه نام مجلس شوراي اسلامي به مجلس شوراي ملي تغيير نام داد و زمينه به گونه اي ايجاد شد كه پس از مظفرالدين شاه فرزندش محمد علي ميرزا در يك سناريوي تنظيمي توسط روس و كارگرداني پيدا و پنهان انگليس، لياخوف روسي پس از به توپ بستن مجلس فرماندار نظامي تهران شد و شروع به قلع و قمع همه عناصر موثر در پيدايش مشروطه نمودند و صد البته تفكرات روشنفكران متاثر از ايدئولوژي مبنايي لاييتيسته انقلاب فرانسه كه با ريا كاري مي گفت آزادي اروپايي با دين اسلام سازگاري دارد و مصر به ازدواج نامشروع سكولاريسم با دين بود ( نگاه كنيد به ديد گاههاي باصطلاح مترقي افرادي نظير دكتر عبدالكريم سروش وسيد محمد خاتمي رئيس جمهور 8 ساله جمهوري اسلامي وتاثير پذيري از تفكرات نئوليبرالهاي جديد نظير جورج سوروس ، پوپر و هانتيگتون و.... ) از علل بنيادي اين حوادث به شمار مي رفت به هر حال پس از به توپ بسته شدن مجلس حركتهاي مردمي نظير قيام تبريز وگيلان و ديگر شهرها دوره اين دوره را كه معروف به دوران استبداد صغير بود به پايان برد.
تقریبا پس از 13 ماه از تعطیلی مجلس هنگامی که خبر محاصره تهران و نفوذ تا منطقه مرکزی شهر به محمدعلی شاه رسید، او و درباریان در کاخ سلطنت آباد پناه گرفتند. روس ها که شرایط را بحرانی می دانستند از دخالت در امور داخلی ایران دست کشیدند (روسها همیشه وقتی منافعشان از جهات دیگر تامین شده با ما به گونه ایی دیگر عمل کرده اند مقایسه بفرمایید با وضعیت امروزی آنها و حمایتشان از تحریمهای دول استکباری بر علیه ما و به سردمداری آمریکا و انگلیس!!!!) شاه که همواره متکی به نیروی روس ها بود، چاره ای نداشت جز اینکه به سفارت روسیه پناهنده شود. پس به همراه ۵۰۰ تن از سران، درباریان و بستگان خود راهی زرگنده شد. بنابراین در۲۵ تیر ۱۲۸۸ه.ش، انقلاب مشروطیت که به ظاهر از دست رفته بود، جان دوباره گرفت. همان شب در مراسمی که در تاریخ مشروطه ایران به نام «مجلس فوق العاده عالی» معروف است، محمدعلی شاه از سلطنت خلع شد. طی یک اعلام نامه، پسر دوازده ساله اش احمدمیرزا را جانشین او خواندند و عضدالملک نیابت سلطنت را به عنوان بزرگ خاندان قاجار برعهده گرفت. مذاکرات طولانی بین سفارت های روس و انگلیس!!! درباره شرایط خروج محمدعلی میرزا از ایران، استرداد جواهرات ملی، بازپرداخت دیون و رهن املاک شخصی او که احتمال داشت دولت روسیه مصادره شان کند، صورت گرفت. در موافقتنامه ای که به امضای نمایندگان دولت های مذکور!!! و مشروطه خواهان رسید، برای شاه مخلوع ۸۰ هزار دلار مقرری سالانه تعیین شد. محمد علی میرزا با خانواده و ملازمانش از سفارت روسیه برای عزیمت به بندر «ادسا» راهی ساحل دریای خزر شد و با کشتی خاک ایران را ترک کرد، با برچیده شدن بساط استبداد، «مجلس عالی فوق العاده»،کابینه جدید را انتخاب کرد. سپهدار اعظم به ریاست وزرا و وزارت جنگ رسید و سردار اسعد بختیاری در وزارت کشور منصوب شد و یپرم خان!!! حفاظت تهران، شهری که فتح کرده بود را برعهده گرفت. در مهرماه سال ۱۲۸۸ ه.ش انتخابات مجلس در سراسر کشور برگزار شد و مجلس ملی رسماً گشایش یافت.
عجیب اینجاست که بین امرا و وزرا هیچ خبری از سردمداران اصلی وروحانیون پایه گذار مشروطه نیست و حاکمیت تهران به دست یپرم خان ارمنی!!!! می افتد و قلع وقمع سران اصلی مشروطه شروع می شود. از جمله شخصیتهای موثر شهید شیخ فضل الله نوری بودند که به دار کشیده شد بد نیست در اینجا اندکی از او بیشتر بگوییم، شیخ فضل اللّه نوری از جمله روحانیان فعالِ نهضت مشروطه به شمار می رود. پس از آن که افراد وابسته و روشن فکران غرب گرا در مجلس مشغول تهیه و تصویب قانون اساسی شدند، او در مورد قانون اساسی پیشنهادیی به مجلس داد. ذکر مذهب جعفری به عنوان مذهب رسمی کشور و اصل نظارت فقها بر قوانین مجلس شورای ملّی از جمله این پیشنهادها بود که از هوشیاری و شمّ سیاسی او حکایت داشت (شیخ فضل الله غافل از عالم آنروز نبود و به عناوین و انحاء مختلف در جریان حوادث دنیای آنروز قرار می گرفت؛ از جمله کسانی که اخبار اروپا را به او می رساندند علامه قزوینی و دیگران بودند. ) با این همه مجلس با دیدگاه های وی مخالفت کرد و او نیز به نشان اعتراض مجلس را ترک کرد. از این زمان شیخ فضل اللّه مورد حملات ناجوان مردانه روشن فکران غرب گرا و فراماسون ها و دیگر ناآگاهان قرار گرفت. یکی از نمایندگان درباره شیخ فضل اللّه گفت: (چون او ریاستی پیدا نکرد، راه مخالفت پیش گرفت تا از این راه به ریاست برسد)!
شیخ فضل اللّه نوری از روحانیان برجسته ای بود که قید «مشروعه» را به مشروطه افزود. او با حکومت مشروطه مخالفتی نداشت؛ بحث او در کیفیت این نوع از حکومت در جامعه اسلامی ایران بود. او معتقد بود که قانون اساسی و دیگر قوانین حقوقی و جزایی باید مطابق قوانین اسلام باشد؛ زیرا مردم ایران، مسلمان و پیرو این دین هستند و به همین دلیل پیشنهاد کرد تا عنوان حکومت، (مشروطه مشروعه) باشد. وی بارها گفت: (من واللّه با مشروطه مخالفت ندارم؛ با اشخاص بی دین و فرقه ضالّه و مضلّه مخالفم که می خواهند به مذهب اسلام لطمه وارد بیاورند. روزنامه ها را که لابد خوانده اید که به انبیا و اولیا توهین می کنند.) شیخ فضل اللّه و بسیاری از علما و بزرگان از جمله افرادی بودند که از حکومت مشروطه مشروعه سخن به میان می آوردند. شیخ که شاهد توهین روزنامه ها به دین و ائمه معصومین علیهم السلام بود، دریافت که هیچ تضمینی برای اصل نظارت فقها و تطبیق قوانین با شریعت اسلام وجود ندارد و اگر اکنون برای این کار، فکری اساسی نشود، فردا بسیار دیر خواهد بود. بر همین اساس بود که طرح حکومت مشروطه مشروعه را پی ریزی کرد. این اندیشه به زودی از تهران فراتر رفت و در شهرهای بزرگ نیز مطرح گردید. در رشت آیت اللّه حاج ملا محمد خمامی رشتی، در زنجان آخوند ملا قربان علی زنجانی، در تبریز میرزا محمد حسن مجتهد تبریزی و میرهاشم دَوَچی از طرف داران مشروطه مشروعه بودند. با این همه، تبلیغات مشروطه طلبان چنان قوی و گم راه کننده بود که جوّ سیاسی و اجتماعی به طور کامل موافق مشروطه طلبان بود و همین موجب شد تا جمعی خواهان تبعید شیخ شوند و گروهی حمله به منزل او را طرح ریزی کنند. شیخ فضل اللّه نیز برای این که پیام خود را بهتر به مردم برساند با همراهان خویش به حضرت عبدالعظیم علیه السلام رفت و در آن جا متحصن شد. آری مشروطه خواهان پس از برقراری حکومت به تصفیه حساب با مخالفان مشروطه پرداختند. طرف داران استبداد، یعنی شاه و درباریان، هر کدام وحشت زده به جایی پناه بردند، اما طرف داران مشروطه مشروعه به رهبری شیخ فضل اللّه، چون کوه مقاوم و استوار بودند. پیشنهادهای مختلفی به شیخ فضل اللّه رسید تا به جایی پناهنده شود. سعد الدّوله برای او پیام فرستاد که با وزیرمختار روس و انگلیس گفت وگو کردم و برای شما جای مناسبی در سفارت خانه تهیه کرده ام تا از خطر محفوظ باشید. یاران شیخ فضل اللّه خوشحال شدند اما شیخ در مقابل این پیام، تنها (لا حولَ و لا قوةَ الاّ باللّه) می گفت. پیشنهاد شد که اجازه بدهید پرچم هلند را که کشور بی طرفی است بر بام خانه نصب کنیم تا در امان باشید. شیخ با تبسمّی استهزاگونه فرمودند: (باید پرچم ما را روی سفارتخانه بیگانه نصب کنند. چطور ممکن است که صاحب شریعت، به من که از مبلغین احکام هستم، اجازه فرماید پناهنده به خارج از شریعت شوم؟) بساط دار و مقدمات اعدام از شب قبل در میدان توپخانه فراهم شده بود. هنگامی که شیخ فضل اللّه به طرف میدان توپخانه می رفت، نگاهی به جمعیت و بعد رو به آسمان کرد و گفت: (اُفَوِّضُ أَمْرِی الی اللّه اِنَّ اللّهَ بَصیرٌ بِالعباد)؛ یعنی کار خود را به خدا وا می گذارم که او به کار بندگان بیناست. وقتی به میدان رسیدند آقا را روی چهار پایه قرار دادند و او از آن جا آخرین سخنان خویش را بیان کرد. سخنان او تأکیدی بر موضع اصولی و مکتبی گذشته اش بود. وی رو به جمعیت تماشاچی فرمود: (خدایا! تو خودت شاهد باش که من برای این مردم به قرآن تو قسم یاد کردم. خدایا تو خودت شاهد باش که در این دم آخر بازهم به این مردم می گویم که مؤسسان این اساس، بی دین هستند و مردم را فریب داده اند). قبل از این که ریسمان دار را به گردن وی بیندازند یکی از مشروطه خواهان برای او پیغام آورد که شما مشروطه را امضا کنید و خود را از کشتن رها سازید! شیخ فضل اللّه گفت: (من دیشب پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را در خواب دیدم و به من فرمود که فردا شب مهمان من هستی و من چنین امضایی نخواهم کرد).
نکته ظریفی که در اینجا پند آموز وعبرت بر انگیز است این است که فرآیند مخالفت شیخ با مشروطیت انگلیسی را بعضی تلقی به حمایت او از محمد علیشاه نموده اند این تلقی اگر ساخته وزپرداخته خود انگلیسیها نباشد (این فرمایش شیخ فضل الله مشهور عام وخاص است که مشروطه ایی که از دیگ پلوی سفارت انگلیس بیرون بیاید به درد ملت ما نمی خورد) صد در صد ناشی از جهل وغرض روشنفکران خود فروخته ایست که در نهایت سر در آخور امپریالیست های غارتگر داشته و دارند زیرا اگر همدستی محمد علیشاه با شیخ فضل الله (راهبردی ) بود دلیلی نداشت محمد علیشاه با مقرری 80هزار دلاری با جلال و عظمت و جبروت به روسیه برود و پسرش هم جایگزین اوشود و بلکه شیخ فضل الله اعدام شود.ه
برای اینکه خواننده دقیق تر و ملموس تر نکته را در یابد ذهن اورا به قرن اخیر می آوریم (اگر خواننده بیاد بیاورد در حمله نخست آمریکا به عراق عده ایی از مشارکتی ها و دوم خردادیها استدلال می کردند که صدام حسین خالد بن ولید شده و باید به کمکش شتافت و اگر نبود تدبیر پیامبر گونه مقام معضم رهبری معلوم نبود مارا می خواستند در گیر چه جنگ بی هدف و نا مقدسی نمایند مخالف رهبر معظم با این قضیه به معنی تایید آمریکا نبود (ما تا آخر با آمریکا در مبارزه جهادی هستیم) کما اینکه مخالفت شیخ فضل الله با مشروطه انگلیسی به معنی تایید محمد علیشاه قاجار نبود شاید سکوت شیخ و یا تایید تاکتیکی او مبین خوشحالی از در گیری ظالمین با ظالمین بوده باشد .
پس از اعدام شیخ فضل اللّه نوری، بزرگ ترین نظریه پرداز مشروطه مشروعه، توسط بیگانان و عمّال داخلی آنان، نقاب از چهره مدعیان دروغین آزادی و عدالت برداشته شد و مردم فهمیدند ک
مشروطیت سرابی بیش نبوده است. کم کم روحانیان دیگر نیز از مجلس و دولت کنار گذاشته شدند و زمینه جدایی دین از سیاست فراهم شد. شادروان جلال آل احمد در کتاب "در خدمت و خیانت روشنفکران " می فرمایند: (من نعش آن بزرگوار را بر سر دار همچون پرچمی می‌دانم كه به علامت استیلای غرب‌زدگی پس از 200 سال كشمكش بر بام سرای این مملكت افراشته شد. )
شاديهاي اوليه و گرفتن عكس يادگاري در پاي دار و مراكز فتح شده با شركت عناصر مختلف ‏العقيده و حتي مستبدين سابق!! خيلي زود رنگ باخت. به سرعت جناح‏بنديهاي جديدي در سطح جامعه نمودار شد و دعواي انقلابي و اعتدالي جاي نزاع مستبد و مشروطه ‏طلب نشست. آشوب و ناامني سراسر كشور را فراگرفت. دسته‏ جات قفقازي و ارامنه بيشترين سهم را در سلب امنيت مردم مسلمان برعهده داشتند. اين در حالي بود كه يپرم خان مسئوليت حفظ امنيت پايتخت را عهده‏ دار بود و به همين بهانه ستارخان را در مذبح پارك اتابك سركوب نمود.
نبودن علماي مشروطه‏ خواه در تهران، دوري علماي نجف از ايران و سركوب علماي مشروطه‏ خواه در تهران، دوري علماي نجف از ايران و سركوب علماي مشروطه‏ خواه خلائي ايجاد كرده بود كه بهترين فرصت را براي قبضه كردن امور در اختيار افراطيون و غربگرايان قرار داد. گروه‏گرايي و چپاول امكانات كشور، بي‏پروايي نشريات و شب‏نامه‏ ها در تعرض نسبت به دين و شريعت اسلامي، تعرض به اموال و جان و نواميس مردم، ترورهاي سياسي، مخالفت با احكام علماي آزاديخواه نجف، مداخلات بيگانگان، اقدامات نظامي سالارالدوله و شاه مخلوع و شعاع ‏السلطنه وضعيتي نگران‏كننده ايجاد كرده بود و نهضت را از رسيدن به آرمانها و اهداف اوليه آن دور مي‏ساخت. به اين ترتيب حركت شورانگيز و مترقي مردم مسلمان ايران در قريب يك قرن پيش با بن‏بست گروه‏گرايي و افراطي‏گري غربگرايان و مداخلات بيگانگان مواجه شد و از رسيدن به سرمنزل مقصود بازماند و حركتي كه مي‏ توانست منجر به استقرار مردم‏سالاري ديني در ايران اسلامي گردد از استبداد رضاخاني سردرآورد.
روحانیت واقعی و عزیز و مظلوم که در طول تاریخ شلاق و تبعید ستمگران را به تبعیت از اسلاف خود خاصه حضرت ابا عبدالله الحسین (س) بر تن داشت غریبانه و با صبر و تلاش موفق شد پس از 14 قرن در بهمن 57 انقلاب اسلامی ایران را با رهبری زعیم وپیشوای حسینی وعالیقدرش حضرت آیت الله العظمی الامام خمینی (ره) بساط غرب وغرب زدگی در این دیار را بر چیند و اکنون سی سال است که مردم این دیار با گردن فرازی و عبور از شط سرخ خون خود، استقلال وآزادی خدا دادی و بومی خویش را به حراست نشسته است، اگر کم وکاستی دارد در چهارچوب خانه خویش به حل وفصل آن مشغول است بر ما مباد که این همه عبرت را از چشم وگوش دور کنیم و بازیچه فضا سازیها ودروغ پراکنی های عمله واکره غربیهای استثمارگر و چپاول گر بشویم همواره آماده و پا بر رکاب در معیت ولایت اعظم فقیه باشیم تا آسیبی به این مرز وبوم نرسد .
در انتها باز هم با سخنی از مرحوم زنده یاد جلال احمد این مقاله را به پایان می بریم
( در همین دو سه قرن است که ما در پس سپرهایی که از ترس عثمانی به سر کشیده بودیم خوابمان برد. و غرب نه‌تنها عثمانی را خورد و از هر استخوان‌پاره‌اش گرزی ساخت برای مبادای قیام مردم عراق و مصر و سوریه و لبنان، بلکه به‌زودی به سراغ ما هم آمد. و من ریشه غربزدگی را در همین جا می‌بینم… از آن زمان است که ما سواران بر مرکب کلیّت اسلام ، بدل شدیم به حافظان قبور. ما درست از آن روز که امکان شهادت را رها کردیم و تنها به بزرگداشت شهیدان قناعت ورزیدیم دربان گورستانها از آب درآمدیم… آیا اکنون نرسیده است نوبت آنکه ما نیز در مقابل قدرت غرب احساس خطر و نیستی کنیم و برخیزیم و سنگر بگیریم و به تعرضی بپردازیم؟)
 
www.ammariyon.ir
 


ali.fayiz@gmail.com
 
۱۳۸۹-۰۷-۲۳ ۱۰:۳۷:۳۷
بررسي تاريخ 150 سال اخير ارزش انقلاب امام (ره) را بيشتر نمايان ميكند
خدا شيخ فضل الله را رحمت كند (364598)
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.