توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 386210
اکبری: حضور ما در سوریه بهترین نقطه دفاع بود
تاریخ انتشار : دوشنبه ۸ شهريور ۱۳۹۵ ساعت ۰۹:۰۲
برجام با تمام خوبی ها و بدی هایش یک سال را هم رد کرد و این روزها از سالگرد حصول توافق هسته ای هم عبور کرده ایم. توافقی که بیش از اینکه در حوزه تبعات و نتایجش مورد بررسی قرار گیرد تنها در متن محدود مانده است. بررسی فرامتنی و آثار این توافق بر موضوعات امنیتی و منطقه‌ای کاملا در پرتو اهداف تبلیغاتی و کوتاه مدت مغفول مانده است. اینکه برجام فارغ از متن چه اثراتی بر کنشگری ایران در فضای منطقه و بین الملل گذاشته است. اینکه حصول توافق هسته ای چه ظرفیت هایی را برای ایران رها کرده و البته اینکه چه موانع و محدودیت هایی به مدد برجام از پیش روی ایران برداشته شده است. برای تحلیل فرامتنی برجام و موضوعات امنیتی مرتبط با آن از دکتر علیرضا اکبری قائم مقام پیشین وزارت دفاع در دوران علی شمخانی خواستیم تا به کافه خبر بیاید. بنیانگذار موسسه پژوهشی و تحقیقاتی تصمیم در این گفتگو با اشاره به تبعات برجام از خطر عدم حصول آن سخن گفت.

مشروح گفتگوی خبرآنلاین با این کارشناس مسائل استراتژیک را در ادامه می‌خوانید.


امروز ​و ​پس ​از ​گذشت ​بيش ​از ​يک ​سال ​از ​حصول ​برجام ​منتقدان ​از ​نقايص ​برجام ​می ​گويند، ​ولی ​کمتر ​کسی ​به ​اين ​نکته ​توجه میکند ​که ​اگر ​ما ​برجام ​نداشتيم ​چه ​اتفاقی ​در ​کشور ​می ​افتاد. ​به ​نظر ​شما ​اگر ​برجامی ​در ​کار ​نبود ​چه ​اتفاقی ​در ​ايران ​و ​منطقه ​رخ می ​داد؟

طيف گسترده ای از نظرات مختلف در اين مورد، موجود است. در دو سوی طيف، حداکثرگرايان (افراطيون)، با دو ديدگاه متفاوت حضور دارند. نظرات معتدل و غير احساسی و منطقی تر، معمولا در دامنه ميانی طيف واقع است. در دو سر افراطی طيف، موافقان معتقدند که وقوع برجام، از وقوع قطعی جنگ جلوگيری گيری کرد، و مخالفان برجام معتقدند که برجام ما را تا ان حد تضعيف کرده که تحميل جنگی ديگر بر ما، اسانتر از قبل شده است. اگر ​چنانچه ​برجام ​انجام ​نمی ​شد ​من ​اعتقاد ​ندارم ​که ​حتما ​جنگ ​می ​شد. ​ولی ​هميشه ​شرايطی ​وجود ​دارد ​که ​نتايجش ​از ​جنگ ​بدتر است.
در فقدان مذاکره و برجام، اتفاقاتی ​می ​افتاد ​که ​زيرساخت ​های ​اساسی ​هدف ​قرار ​می ​گرفت ​و ​اين ​زيرساخت ​ها ​به ​صورت جدی ​دچار ​پوسيدگی ​می ​شد. ​زمانی ​من ​عرض ​کردم ​که ​در ​مسير ​​۲۰۰۷ ​به ​بعد ​ما ​دچار ​پديده ​ای ​به ​نام ​پوسيدگی ​و ​زنگ ​زدگی منافع ​ملی ​شديم. ​ما ​بايد ​مذاکره ​می ​کرديم ​که ​روند ​را ​تغيير ​دهيم. ​جنگ ​چيزی ​را ​درست ​نمی ​کرد ​ولی ​مذاکره ​می ​توانست ​درست کند. ​در ​مذاکره ​می ​شد ​نتايج ​متنوعی ​به ​دست ​آورد. ​اما ​در ​خصوص ​کيفيت ​به ​نظرم ​همين ​تيم ​و ​همين ​مذاکره ​کنندگان ​با ​کمک ​بيشتر و ​کمی ​تغيير ​ديدگاه ​می ​توانستند ​بيش ​از ​اين ​به ​دست ​آورند. ​الان ​ما ​چيز ​کمی ​به ​دست ​نياورديم، ​چيز ​کمی ​هم ​از ​دست ​نداديم ​ولی ​می شد ​بالانس ​بيشتری ​ايجاد ​کرد ​و ​منافع ​بيشری ​را ​به ​دست ​آورد ​و ​هزينه ​کمتری ​داد.

با ​توجه ​به ​همين ​فرمايش ​شما چه حامی برجام باشیم و چه مخالف آن، این چیزی است که روی ​روی ​ميز ​است . بر این اساس به نظر می رسد این برجام با تمام مختصاتش تغییرات مهمی را در منطقه ایجاد کرده است. کمی در رابطه با نظم جدید روندها و نظم های منطقه ای صحبت کنیم.

حتما ​همينطور ​است ​ولی ​من ​مايلم ​ابتدا ​در ​خصوص ​منطقه ​و ​تعريفم ​از ​منطقه ​توضيحاتی ​ارائه ​دهم. ​ما ​در ​کدام ​منطقه ​هستيم؟ زمانی يک ​مقام ​رسمی ​غربی ​آمده ​بود ​و ​با ​مقامات ​ايران ​مذاکره ​می ​کرد ​و ​بنده ​هم ​مسئول ​شدم ​با ​ايشان ​مذاکره ​کنم. ​ايشان ​در ​مورد ​چند نکته ​سوالات ​اساسی ​می ​کرد. ​يکی ​اينکه ​می ​گفت ​شما ​به ​چه ​دليل ​توان ​موشکی ​می ​خواهيد. ​دوم ​اينکه ​چرا ​رنج(دامنه)​توانتان ​را افزايش ​می ​دهيد. ​سوم ​اينکه ​چرا ​تمرکزتان ​بيش ​از ​رنج، ​روی ​دقت ​موشک ​ها ​نيست؟ ​چون ​غربی ​ها ​استدلالی ​دارند ​که ​در ​۲۲۳۱ هم ​روی ​آن ​تايد ​کردند، می ​گويند ​ايران ​دائما ​به ​برد ​موشک ​هايش ​می ​پردازد ​در ​حالی ​که ​دقتش ​پايين ​است. ​بعد ​استدلال ​می ​کنند موشک ​هايی ​که ​برد ​بيشتری ​دارد ​ولی ​دقت ​کمتری ​دارد ​می ​تواند ​در ​جنگی ​غيرمتعارف ​بکار ​برده ​شود. ​چون war head (سر جنگی) موشک ​متعارف ​احتياج ​به ​دقت ​دارد. ​اين ​صحبت ​ها ​را ​خيلی ​سال ​پيش ​آن ​مقام ​غربی در يک ملاقات رسمی ​به ​من ​می ​زد. من ​به ​ايشان ​گفتم ​شما ​ايران ​و ​مناطق ​پيرامونی ​را ​در ​نظر ​بگيريد. ​خليج ​فارس، ​شبه ​قاره، ​اقيانوس ​هند، ​آسيای ​مرکزی ​و ​قفقاز، آناتولی ​و ​خاورميانه ​عربی ​و ​شمال ​آفريقا. ​بالانس ​نظامی ​را ​روی ​نقشه ​به ​ايشان ​نشان ​دادم، و سوال کردم که، مبنای ​سوال ​شما چيست ​و ​شما ​نگران ​چه ​هستيد؟ ​

گفت ​من ​نگران ​امنيت ​هستم. ​گفتم ​نگران ​امنيت ​کجا ​هستيد؟ ​گفت ​نگران ​امنيت ​همين ​منطقه ​بزرگی که ​نشان ​داديد. گفتم شما در ​مرکز ​اين ​منطقه ​بزرگ ​ايران ​را ​می ​بينيد، به ​نظر شما، ايا ​بالانس ​نظامی ​ايران در مقايسه با دواير پيرامونی، ​در ​برآمدگی ​است ​يا ​فرورفتگی. ​گفت ​در ​فرورفتگی. ​گفتم ​اين ​بالانس ​است ​يا ​عدم ​موازنه. ​گفت ​عدم ​موازنه. ​گفتم ​شما نگران ​امنيت ​هستيد، ​بايد ​چه ​بکنيم، ​اين ​گودی ​را ​بالا ​ببريم ​يا ​آنها ​را ​پايين ​ببريم؟ ​گفت ​شما ​درست ​می ​گوييد، همطرازی سطوح امنيتی، اولين ضرورت امنيت سازی در منطقه است. ​گفتم ​فرض ​کنيم ​اين ​گودی ​و ​نقطه ​مرکزی ​با ​پيرامونش ​موازنه ​شد، ​به ​من بگوييد ​اين ​ژئوپلتيک ​و ​اين ​هم ​سطحی ​امنيت ​ايجاد ​می ​کند ​يا ​عدم ​موازنه؟ ​من ​به ​عنوان ​يک ​ناظر ​و ​کارشناس ​بيرونی ​بدون ​تاکيد ​بر ايرانی ​بودنم، ​می ​گويم ​اگر ​اين ​نقطه ​مرکزی ​استحکام ​امنيتی ​اش ​بيشتر ​نباشد ​پيرامون ​به ​آن ​فشار ​می ​آورد ​و ​ما ​فشار ​پيرامون ​و ​به مرکز ​را ​نبايد ​فراموش ​کنيم. ​بنابراين ​اگر ​شما ​دنبال ​امنيت ​و ​ثبات ​در ​منطقه ​هستيد ​ايران ​بايد ​دست ​بالاتر ​را ​در ​استحکام ​و ​ثبات امنيتی ​داشته ​باشد. ​در ​نتيجه ​ادعای ​شما ​چيست؟ ​اگر ​ايران ​تلاش ​نکند ​سطح ​امينت ​و ​توان ​ملی ​اش ​را ​موازنه سازی کند، ​و ​با ​سطح تهديدات ​پيرامونی خود، بالانس ​نکند، ​اين ​امنيت ​است ​يا ​ناامنی. ​

اگر ​ايران ​امکان ​موازنه ​سازی ​امنيتی ​برايش ​فراهم ​نشود ​امينت ​برای منطقه ​خواهد ​داشت ​يا ​ناامنی؟

​صد ​در ​صد ​ناامنی. ​چون ​فشار ​پيرامون ​بر ​مرکز ​موجب ​تنش ​می ​شود ​و ​تنش ​موجب ​ناامنی. ژئوپلتيک ​ايران ​از ​اساس ​در ​منطقه ​با ​چند ​سيستم ​امنيتی ​در ​حال ​تبادل ​است؟ ژئوپلتيک ​ايران ​هميشه ​يک ​تبادل ​و ​داد ​و ​ستدی ​با ​​۵ ​سيستم ​تابع ​امنيتی ​پيرامون ​دارد. ​اين ​سيستم ​های ​تابع ​امنيتی ​پيرامون ​به ​شدت سيستم ​های ​بين ​المللی ​هستند ​يعنی local ​و ​بومی ​نيستند ​و ​به ​شدت ​تاثيرات ​بين ​المللی ​در ​آنها ​گذاشته ​می ​شود ​چون ​منافع ​بين ​المللی در ​آنها ​تعريف ​شده. ​هر ​قدرتی ​در ​اين ​پنج زير سيستم امنيتی منقطه، ​برای ​خود ​منفعت ​تعريف ​کرده، ​بنابراين ​ما ​در ​کانون ​​۵ ​سيستم تابع ​امنيتی ​بين ​المللی ​هستيم ​که ​دائما در موازنه ​امنيتی ​اش ​مداخله ​صورت ​می ​گيرد ​و ​ايران ​دائم ​بايد ​تلاش ​کند ​اين ​موازنه ​را بازتنظيم نمايد. ​منافع ​دنيا ​در ​اين ​است، ​چون ​وقوع ​عدم ​موازنه ​امنيتی ​در ​اين ​منطقه ​فراتر ​از ​اين ​​۵ ​سيستم ​را ​هم ​در ​بر ​دارد. ​در شرايط ​فعلی ​و ​در ​مورد ​روندها ​در ​اين ​بستر ​ما ​صحبت ​می ​کنيم.

در ​خصوص ​روندها ​صحبت ​کرديم، ​ابتدا اشاره ​ای ​به ​انواع ​روندهای ​امنيتی ​در ​منطقه ​بفرماييد.

ما ​دو ​دسته ​روند ​کلی ​داريم. ​يک ​روندهايی ​که ​بر ​تضاسازی ​و ​ناامن ​سازی ​مبتنی ​هستند. من اين دسته را، روندهای ​امنيتی "​ناامنی محور" ​و ​تضادساز (Conflict oriented trend) مينامم. در ​مقابل ​يک ​دسته ​هم ​روندهايی ​داريم ​که ​همکاری ​گرايانه ​و ​مسالمت جويانه ​هستند، (Cooperative oriented trend) ​روندهای "​همکاری ​جويانه"، ​برخی ​طبع ​مثبت ​دارند ​و ​می ​توانند ​به ​موازنه ​و رشد ​منطقه ​ای ​کمک ​کنند ​و ​برخی ​نمی ​توانند. ​برخی ​با ​اينکه ​همکاری ​جويانه ​هستند ​ولی ​باز ​در ​خدمت ​روندهای ​تضادمحور ​هستند. مهمترين ​روند ​تضادمحور، ​روند "​تروريسم ​بدون ​زمان - ​بدون ​مکان" ​است.

روند تروریسم بدون مکان - بدون زمان از پدیده های نسبتا جدیدی است که معادلات بین الملل را تحت تاثیر قرار داده است. اين ​تروريسم ​بدون ​زمان - ​بدون ​مکان ​چگونه ​و ​با ​چه ​هدفی ​پديد ​آمده ​است؟

​اين ​هم ​بنا ​به ​يک ​دليلی ​ساخته ​شده. ​دليلش ​هم ​نوع ​نگاه ​قدرت ​های ​غربی ​به ​ويژه ​آمريکا ​در ​دهه ​هشتاد ​ميلادی ​به ​اين ​منطقه ​است. در ​دهه ​هشتاد ​ميلادی ​انديشکده ​های ​آمريکايی ​به ​ويژه ​آنها ​که ​محافظه ​کارانه ​به ​تحولات ​بين ​المللی ​نگاه ​می ​کردند ​و ​بعدا ​به نئومحافظه ​کاران ​معروف ​شدند ​به ​اين ​نتيجه ​رسيدند ​که ​موج ​تحولات ​در ​منطقه ​بزرگ ​ما ​شروع ​شده. ​اين ​موج می ​تواند ​تغيرات ​جدی ​در ​ساختارها ​و ​حکومت ​ها ​ايجاد ​کند. ​دليلش ​را ​هم ​خوب ​تشخيص ​داده ​بودند. ​عدم ​انطباق ​ساختار ​سياسی ​با بافت ​اجتماعی. ​بافت ​اجتماعی ​در ​اين ​حکومت ​های ​محلی ​در ​حال ​رشد ​و ​پوست ​اندازی ​بودند ​در ​حاليکه ​ساختارها ​سعی ​داشت متصلب ​بماند. ​آن ​تصلب ​و ​رشد، ​فرسايش ​پيش ​می ​آورد ​و ​آنها ​پيش ​بينی ​می ​کردند ​منطقه ​دچار ​تحولاتی ​خواهد شد. ​ممکن ​است انقلاب ​هايی ​صورت ​گيرد ​و ​چون ​الگويی ​جز ​ايران ​وجود ​نداشت، ​ممکن ​است ​دو ​يا ​سه ​ايران ​در ​منطقه ​پديد ​آيد. ​حالا ​فرض ​کنيد ​​۴- ۵ شبه ​ايران ​در ​منطقه ​ايجاد ​می ​شد، ​منفعتی ​باقی ​نمی ​ماند ​و ​اسرائيل ​خفه ​می ​شد ​و ​منفعتی ​نامشروع ​برای ​آن ​سوی ​اقيانوس ​باقی نمی ​ماند. ​آنها ​پيش ​دستی ​کردند ​تا ​اين ​تحولات ​را ​مديريت ​کنند ​و ​البته تا حدودی هم ​موفق ​شدند.

اگر ​بخواهيم ​کمی ​ريشه ​ای ​تر ​موضوع ​را ​بررسی ​کنيم ​بايد ​اشاره ​کرد ​اين ​هويت ​ها ​و ​مرزهای ​جديد ​چگونه ​پديد ​آمدند؟

عمده ​ترين ​بنای ​آن ​توافق ​​۱۹۱۶ ​سايکس ​پيکو ​بود. ​اين ​کشورها ​بايد ​تغيير ​پيدا ​کنند ​و ​خيلی ​مدل ​های ​خوبی ​هم ​مثل ​حکومت ​های ميکرو ​مانند ​قطر ​و ​امارات ​و ​بحرين ​و ​کويت ​هم ​به ​دست ​آورند. ​مدل ​هايی ​که ​امکانات ​غنی ​داشتند ​ولی ​عمق ​استراتژيکی ​نداشتند. تئوری ​های ​امنيتی ​می ​گويد ​ساخته ​شدن ​القاعده ​يک ​طرح ​تمرينی ​برای ​برهم ​ريختن ​بود. ​فرصتی ​پديد ​آمده ​بود ​و ​شوروی ​افغانستان را ​اشغال ​کرد، ​آمريکايی ​ها ​نخواستند ​در ​آن ​مقطع ​وارد ​مداخله ​مستقيم ​شوند، ​القاعده ​طراحی ​شد ​و ​امکانات ​عربستان ​در ​خدمت ​سيا قرار ​داشت، ​پول ​عرب ​ها ​و ​به ​همراه ​سازمان ​دهی ​آمريکا ​و ​غربی ​ها ​همراه ​شد، ​بهترين ​بستر ​هم ​در ​پاکستان ​وجود ​داشت ​و ​اين کشور ​هم ​در ​حال ​تحولات ​امنيتی ​شديد ​قرار ​داشت ​و ​نياز ​داشت ​موازنه ​با ​هند ​را ​ايجاد ​کند ​و ​هنوز ​به ​توان ​هسته ​ای ​هم ​نرسيده ​بود، بهترين ​طرح ​پايلوت ​نمونه ​القاعده ​بود. ​القاعده ​جواب ​داد، ​روسيه ​را ​بيرون ​کردند ​و ​ساختار ​را ​به ​دست ​گرفتند، ​البته ​در ​هر ​طرحی يک ​ضريب ​تلفاتی ​هم ​دارد. ​داعش ​مدل ​کامل ​تر ​القاعده ​بود ​که ​مهمترين ​روند ​تضادمحور ​حاکم ​بر ​منطقه ​و ​ضد ​امنيتی ​حاکم ​بر منطقه ​است ​و ​اساسا ​يک ​ماموريتی ​هم ​دارد.

موضوع تفاوت های میان داعش و القاعده چه از منظر باور و چه از دریچه عملکرد هم حائز اهمیت است. مهمترين ​تفاوت ​های ​داعش ​و ​القاعده ​را ​چگونه ​می ​توان ​تعريف ​کرد؟

مهمترين ​تفاوت ​های ​داعش ​با ​القاعده ​اين ​است ​که ​القاعده local oriented ​بود ​يعنی ​متمرکز ​بر ​يک ​کشور ​و ​جغرافيای ​خاص ​بود و ​اهدافش ​مشخص ​و ​معين ​بود. ​در ​يک ​حکومتی ​قرار ​بود ​جايگزين ​شود. ​ولی ​داعش ​بايد ​در ​واقع ​هويت ​خيلی ​گسترده ​ای ​می ​داشت و ​مرزی ​نبايد ​می ​داشت ​و ​بايد ​اين ​قابليت ​را ​می ​داشت ​که ​مرزها ​را ​به ​هم ​بزند. ​يک ​بی ​نظمی ​گسترده ​ايجاد ​کند ​تا ​يک ​نيروی ​نجاتی وارد ​شود ​و ​آنهمه ​بی ​نظمی ​را ​منظم ​کند ​ولی ​با ​يک ​مهندسی ​جديد. ​بنابراين ​داعش ​با ​شعار ​خلافت ​وارد ​شد. ​خلافتی ​که ​معلوم ​نيست مرزهايش ​کجاست. ​ابتدا ​عراق ​و ​سوريه ​هدف ​قرار ​داشت ​ولی ​در ​ادامه ​ديديم ​خود ​داعش ​موضوع ​عراق ​و ​سوريه ​را ​تبديل ​به ​خلافت کرد ​و ​بعد ​خلافت ​خراسان ​و ... ​گسترده ​شد ​و ​تمام ​مناطق ​پيرامونی ​​۵ ​سيستم ​امنيتی ​تابع ​هدف ​داعش ​قرار ​گرفت.

اما ​به ​نظر ​می ​رسد ​اين ​طرح ​پايلوت ​که ​اشاره ​کرديد ​در ​موضوع ​داعش ​و ​همچنين ​القاعده ​بيش ​از ​محاسبات ​ابتدايی ​برای ​غرب هزينه ​به ​همراه ​داشت.

بله این حرف شما درست است. اين ​استدلال ​با ​شواهدی ​که ​من ​به ​عنوان ​ناظر ​بيرونی ​​چيزی ​است ​که ​می ​بينم ​غرب ​اين ​را ​ساخت ​که ​اين ​تحولات ​را ​ايجاد کند ​اما، ​تلفاتش ​ناگهان ​زياد ​شد. ​يکسری ​محاسبات ​را ​انجام ​نداده ​بود ​و ​آن ​اين ​بود ​که ​اين ​هويتی ​که ​به ​داعش ​داده ​شد ​توانست ​يک فاکتور ​روانشناختی "​همزادپنداری" ​را ​در ​هر ​جای ​دنيا ​ايجاد ​کند. ​بنابراين ​شما ​می ​بينيد ​در ​قلب ​آمريکا ​​اتفاقی ​می ​افتد ​و ​ملهم از ​رويکرد ​داعش ​است ​بدون ​اينکه ​ارتباط ​ساختاری ​بين ​اينها ​به ​وجود ​آيد ​و ​نفعی ​هم ​برای ​ايالات ​متحده ​ندارد ​اما ​کپی ​همان ​رفتاری است ​که ​مثلا ​در ​سوريه ​يا ​عراق انجام ​می ​شود. ​يا ​در ​فرانسه ​همان ​سری ​که ​در ​سوريه ​و ​عراق ​می ​برند ​اين ​بار ​در ​کليسايی ​در پاريس ​می ​برند. ​بيشترين ​سهم را در راهبری و انتفاع ​اين ​روند، ​اسرائيل دارد.

چون ​الان ​بهترين ​حوزه ​امنيت ​و safe side ​را رژيم ​صهيونيستی ​دارد. ​عربستان ​سعودی ​بيشتری ​سرمايه ​گذاری ​را ​کرد، ​بنابه ​منافع ​خاصی ​که ​برای ​خود ​تعريف ​کردند. ​تعريف عربستان ​سعودی ​اساسا ​يک ​فرصت ​مجزايی ​می ​طلبد. ​ترکيه ​اشتباهات ​محاسباتی ​و ​استراتژيک ​داشت ​و ​مشارکت ​کرد، ​حکومت ​های ميکرو ​حوزه ​خليج ​فارس، ​مشخصا ​قطر ​هم ​به ​دلايل ​ايدئولوژيک ​و ​اقتصادی ​و ​سياسی ​خاصی ​برای ​خود ​داشتند ​و ​در ​نتيجه ​آنها ​هم موثر ​بودند. ​در ​مقابل، ​روندهای ​همکاری ​جويانه ​بخشی ​ايجابی ​و ​بخش ​ديگرش ​سلبی ​بودند. ​بخش ​سلبی ​اش ​وجود ​دشمن ​مشترک ​در اين ​منطقه ​بود.

در ​خصوص ​برخورد ​ايران ​با ​اين ​تهديد ​امنيتی ​چگونه ​بايد ​موضوع ​را ​مطالعه ​کرد؟ ​آيا ​ما ​تواسنتيم ​استراتژی ​مناسبی ​در ​اين ​رابطه تدوين ​کنيم؟ در خصوص نوع حضور و عملکرد ما در سوریه واکنش ها و اظهارنظرهای متفاوتی به گوش می رسد.

​به ​هر ​حال ​همين ​حکومت ​هايی ​که ​در ​منطقه ​مورد ​هدف ​قرار ​گرفتند ​هويت ​و ​تاريخ ​و ​جغرافيا ​و ​فرهنگ ​دارند. ​در ​نتيجه ​به صرافت ​دفاع ​افتادند. ​مرزهای ​امنيت منطقه ای ​جمهوری ​اسلامی ​ايران ​مورد ​هدف ​قرار ​گرفت ​و ​ايران ​ناچار ​به ​دفاع ​شد ​و ​به ​نظرم جمهوری ​اسلامی ​دفاع ​را ​از ​بهترين ​نقطه ​شروع ​کرد ​و ​از ​عمق ​خطوط ​دشمن ​دفاع ​این روند را استارت زد. ​بعضی ​ها ​ممکن ​است ​در خصوص ​نوع ​دفاع ​ايران ​در ​داستان ​ناامنی ​منطقه ​ای ​انتقاداتی ​را ​طرح ​کنند، ​اما ​به ​نظرم ​تجربيات ​مشابه ​غربی ​نشان ​می ​دهد ​اتفاقا ما ​اقدام ​درستی ​انجام ​داديم. ​مثلا ​دولت ​کانادا ​مصوب ​کرد ​چندهزار ​نفر ​به ​حوزه ​اوکراين ​و ​بالتيک ​بفرستد. ​بايد ​دلايل و استدلال ​های مجلس ​کانادا ​را ​هم ​بخوانيم ​و ​آن ​وقت ​می ​بينيم ​آنها ​از ​ما ​در ​صيانت ​از ​منافع ​خود به اصطلاح، ​حزب ​اللهی ​ترند. ​نمايندگان ​دولت ​و مجلس ​در ​کانادا ​استدلال ​می ​کردند ​اگر ​امروز ​مثلا چند هزار ​نفرنيروی نظامی، ​با ​اين ​مقدار تجهيزات را ​به ​بالکان ​و ​اوکراين نفرستيم ​تا ​جلوی ​پيشروی ​روسيه ​را ​بگيريم، ​فردا ​بايد ​در ​مرزهای ​آمريکا ​و ​کانادا ​با ​روسيه ​مقابله ​کنيم. ​عين ​استدلالی ​که ​منطق ​امنيت ملی ​می ​گويد. ​همان ​استدلالی ​که ​هر ​کشوری ​برای ​امنيت ​ملی ​اش ​بايد ​آن ​را ​مورد ​توجه ​قرار ​دهد. ​اگر ​کشوری ​خطر ​را ​از ​دوردست جلوگيری ​نکند ​مجبور ​است ​آتش ​را ​در ​خانه ​خاموش ​کند. ​ولی ​روندهای ​سازنده ​متاسفانه ​بسيار ​ضعيف ​شده ​اند ​برای ​اينکه ​ناامنی ​ها اجازه ​نمی ​دهند.

برای کنترل این روند تضادساز چه اقداماتی باید در دستور کار قرار گیرد؟

اول ​ضرورت ​دارد ​آتش ​خاموش ​شود ​بعد ​به ​فکر ​بازسازی ​باشيم ​ولی ​اهتمام ​به ​خاموش ​کردن ​آتش ​نبايد ​ما ​را ​از توجه ​به ​زيرساخت ​های ​روندهای ​سازنده ​مغفول ​کند. ​نقش ​ديپلماسی ​و ​سياست ​خارجی ​در ​يک ​استراتژی ​ترکيبی ​و ​فراگير ​با ​توجه ​و فهم ​منافع ​و ​امنيت ​ملی ​بسيار ​مهم ​است.

در ​اين ​دوگانه ​امنيت ​و ​توسعه ​اقتصادی، ​کداميک ​دست ​بالا ​را ​دارد ​و ​چگونه ​بايد ​در ​اين ​مرزهای ​نزديک ​به ​تدوين ​راهبرد ​بپردازيم؟

توسعه ​مناسبات ​سياسی ​با ​هر ​فضای ​ممکن ​و ​هر ​فرصت ​ممکن ​به ​ويژه ​در ​تقابل ​با ​استراتژی ​حريف، ​يعنی "​بازی ​ضد ​استراتژی", بسيار ​مهم ​است. ​فعلا ​شاخص ​ترين ​رقيب ​منطقه ​ای ​ما ​عربستان ​سعودی ​است ​و ​داستان ​ديگری ​دارد. ​ولی ​سياست ​خارجی ​ما ​در ​عين توجه و تمرکز بر ​روندهای ​ناامنی ​ساز، ​بايد موضوع " ​توسعه ​تبادل ​ظرفيت ​يا ​وابستگی ​متقابل ​محيطی" را با شدت و قدرت هر چه تمام تر، در دستور کار سياست خارجی، قرار دهد. ​هرچه ​بيشتر ​منافع ​مشترک ​در ​محيط ​تعريف ​شود ​و ​وابستگی ​متقابل ​تشديد ​شود، و اين روند، با ​همه ​ظرفيت ​های ​موجود ​در ​اين ​​۵ ​سيستم ​تابع ​صورت ​گيرد ​و ​سازمان ​دهی ​شود، ​منافع ​ما ​بيشتر ​تامين ​می ​شود. ​البته حلقه ​بزرگتری ​هم ​وجود ​دارد ​که ​جهانی ​و ​بين ​المللی ​است ​که ​ديپلماسی ​ما ​بايد ​به ​آنها ​هم ​توجه ​کند.

اين ​روندها تا چه اندازه از برجام تاثیر پذیرفتند؟ ​​به ​عبارت ​ديگر ​مقصودم ​اين ​است ​که ​تمام ​اين ​روندهای ​تضاد ​افزا ​و ​تنش ​زای ​منطقه ​ای تا ​چه ​اندازه ​متاثر ​از ​حصول ​برجام ​بوده ​اند.

در اين صحنه و شرايط تاريخی و جاری که بنده تبيين کردم، هيچ ​چيزی ​نيست ​که ​به ​چيز ​ديگری ​ارتباط ​نداشته ​باشد. ​اتفاقا ​همه ​اينها معطوف ​به ​برجام ​است. ​مذاکراتی ​که ​ما ​شروع ​کرديم ​در ​چند ​مرحله، ​نخست ​از ​​۲۰۰۲ ​تا ​​۲۰۰۵ ​و ​مرحله ​دوم ​از ​​۲۰۰۵ ​تا ​۲۰۰۷ و ​در ​مرحله ​سوم ​از ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۳، و مرحله اخر (چهارم)، از ​​۲۰۱۳ ​تا ​برجام ، در ​تمام ​اين ​مراحل ​ترمومتر ​توافق ​يا ​تضاد ​بين ما ​و ​طرف ​های ​مقابل ​ما، ​مشخصا ​روی ​وضعيت ​امنيتی ​کشورها ​موثر ​بود. ​اما ​ما ​از ​سال ​​۱۳۹۱ ​به ​بعد (سال پايانی دولت دهم)، يک ​روند ​جديد ​با ​استراتژی ​جديد ​مذاکراتی ​را ​آغاز ​کرديم. ​سيگنال ​های ​جدی ​برای ​توافق ​ارسال ​شد. ​ما ​اگر ​نرخ ​رشد ​ناامنی ​در قالب ​داعش را رصد و بررسی ​کنيم، ​می ​بينيم ​به ​ميزانی ​که ​ما ​به ​توافق ​در ​مذاکرات ​نزديک ​تر ​می ​شويم، ​سرعت ​انسجام ​و ​توسعه داعش ​هم ​بيشتر ​می ​شود. ​درست ​همان ​زمان ​هايی ​که ​ما ​آماده ​انتخابات ​بوديم ​و ​مذاکراتی ​در ​جاهای ​مختلف اغاز شد و ​ادامه ​پيدا کرد ​و ​توافقاتی ​شروع ​شد، ​می ​بينيم ​در ​همان ​مقطع ​داعش ​به ​شدت ​گسترش ​پيدا ​می ​کند ​و ​سرزمين ​های ​بسيار ​بيشتری را در عراق و سپس سوريه، ​می ​گيرد. ​

سرمايه ​گذاری ​های ​زيادی ​توسط ​ترکيه ​و ​عربستان ​و ​امارات، قطر و با هماهنگی رژيم صهيونيستی و هدايت دستگاههای سياست خارجی و امنيتی ايالات متحده، ​انجام ​می ​شود. ​همزمان ​با ​پيشرفت ​مذاکرات، ​ضريب عدم ​انسجام ​و گسترش ​ناامنی ​و ​تروريسم ​در ​منطقه ​افزايش ​پيدا ​می ​کند. ​اين ​يک ​رابطه ​مستقيم ​است با روند مذاکرات استراتژيک جمهوری اسلامی ايران با قدرتهای جهانی، ​و ​اوج ​آن ​هم ​در ​ژوئن ​​۲۰۱۵ ​که ​شديدترين ​درگيری ​ها ​در ​منطقه ​پديد ​آمد ​و ​منجر ​به ​اين ​شد ​که ​روس ​ها از ​حدود ​اکتبر سال گذشته ميلادی، ​مستقيما ​وارد ​عرصه ​شوند ​و ​موازنه ​را ​نگران ​کننده ​بيابند ​و ​روندی ​که ​در ​خاورميانه ​پيش ​می رفت ​را ​خطرناک ​ارزيابی ​کنند. ​اين ​روندها ​و ​روندهای ​ناامنی ​ساز ​ديگر ​مانند ​حمله ​عربستان ​سعودی ​به ​يمن ​دقيقا ​با ​روندی ​که ​ما در ​حال ​توافق ​در ​لوزان و نهايتا در وين به ان ​نزديک ​بوديم، ​مشابه ​بود.
 
کلمات کلیدی : سوریه+نقطه دفاع+برجام
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.