کد مطلب: 440896
پیشنهاد کتاب/ «نسل عیسی»؛ محمد غلامی؛ قطره
چندین هزار جنگلِ شادابِ ناگهان
مسعود عباسزاده؛ 14 بهمن 1395
تاریخ انتشار : پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۱۷:۵۸
«نسل عیسی»
نویسنده: محمد غلامی
ناشر:
قطره، چاپ اول 1395
84 صفحه، 7000 تومان
شما میتوانید کتاب
«نسل عیسی» را تا یک هفته پس از معرفی با
۱۰ درصد تخفیف از فروشگاه اینترنتی شهر کتاب خرید کنید.
*****
نسل عیسی، داستان نسل امروز ماست؛ نسل سرگشته، تاحدودی در ابهام اما امیدوار به حال و آینده. چرا عیسی؟ شاید علاوه بر رسم انتخاب یک عنوان برای یک مجموعه داستان از عناوین داستانی آن که در اینجا از داستان ششم انتخاب شده، منظور نسلی باشد که عیسیوار قدم در مسیری محتوم اما نامشخص به منظور دستیابی به آیندهای خاص گذاشته است. امیدوار و پویا چرا که طالع او در آن خوش است. به هرحال، جوانی همین است؛ بلاتکلیفی، ایدهآل گرایی و بالاخره، در لحظهای یک انتخاب که سرنوشت فرد را رقم میزند. داستانها عموماً در فضایی فراواقع گرایانه و فانتزی اما کاملاً قابل باور پیش میروند که این مرهون راهبری و قلم نوازی چیره دستانه نویسندهای است که پیش از این نیز در این عرصه نوشته و تجارب خوبی هم از این نوشتهها کسب نموده است.
شخصیتپردازی برجسته، از ویژگیهای اصلی داستانهای هفتگانه نسل عیسی است که غلامی تلاش کرده در اوج ناامیدی و اضمحلال خط و طرح داستانی، امید و اعتماد به نفس را در آنان به نحوی بدمد که خواننده هرگز فکری برای نجات آنان از سرنوشت رقم خوردهشان نیابد، اما انگیزه کافی برای ایجاد دگرگونی و تغییر مسیر وجود داشته باشد. حتی طرح جلد کتاب که عیسی را در کسوت درختی زایا و پویا اما مصلوبشده نشان میدهد، با ایجاد تناقض در بهرهگیری از رنگ سبز که امید و تعالی را متجلی میسازد، سعی میکند فضای مفرحتر و معنادارتری را به این نسل هدیه کند. نسل عیسی هرگز در ورطه گسست و خطر که میتواند داستان را یک سره به اضمحلال ببرد، نمیافتد و داستانهای هفتگانه آن مستقل، زنجیروار و در یک ارتباط معنایی تا دست یافتن به هدف و پیام اصلی آن پیش میروند و خواننده را با بیمها و امیدهای جاری در خود همراه میسازد تا برای همیشه نشان دهد که نسل عیسی میتواند چندین هزار جنگلِ شادابِ ناگهان باشد.
در داستان اول با عنوان جاهای خالی یک ورق، شاهد نقل خواب دیدن زمان مرگ کسی هستیم که با نوعی کشمکش فرد با خودش بر سراعلام دقیق زمان آن آغاز میشود. کشمکش با توصیف جنینی برای متولد نشدن و دست آخر تلاش وی برای ماندن و تلاش مادر برای رهایی از عذاب پیش میرود و در آخر، حس مرگ برای خوانندگان تشریح میشود که مرگ وقتی آمد چه فرقی میکند ساعت یک باشد یا دو و شاید مرگ در خواب نعمتی باشد و بعد نقل حال انسانهایی که برای ادامه زندگی چند روزه خود، دست به مرگانگاری برای به دست آوردن پولی ناچیز میزنند و بعد هم بزرگ شدن و امید به زندگی داشتن.
داستان دوم با عنوان شک و شکاف، با برداشتی آنیمیستی از اسطوره گرگ و گرگاس، به بازیابی هویت فرد میپردازد. هویتی که در یک تعقیب و گریز انسان و گرگ و در لحظههای بودن و مردن معنا و جوشش مییابد و دست آخر، او که بیخوابی امانش را بریده، دستهایش را توی جیبش میگذارد و به طرف سنگلاخی بازمیگردد که از آن آمده بود.
داستان سوم با عنوان مهر شد ما رفتیم مدرسه گرچه ساختار زنجیرهای و ارتباط اپیزودیک خود را با دو داستان دیگر حفظ کرده، اما غلامی برای این که فضای مجموعه داستانش یک سره رعب و وحشت نباشد، به ناگاه قدم به امروزه روز میگذارد و روزهای دانش آموختگی و پایان تحصیل گروهی دانشجو را با روابط معمول و غیر معمول آنان به نظاره مینشیند. داستان سرشار از حس خانه، همخانگی و آسیبهایی است که ناخودآگاه، این قشر از جوانان متحمل آن میشوند. عصر بود، مهرانگیز را دیدم، عنوان داستان چهارم است. این داستان به تقابل زندگی سنتی با گونهای از زندگی جدید یعنی زندگیهای دانشجویی میپردازد که در نهایت با آشنایی و همنشینی، زندگی مشترکی شکل میگیرد.
در داستان پنجم با عنوان خانه ابراهیم، با خانوادهای مواجه هستیم که برای برپا کردن خانهای که بدون مجوز ساخته شده، مراد احمدی، مأمور شهرداری را مجروح و البته در جریان درگیری با مأموران شهرداری، سامان، نوه خانواده سقط شده و مرده است؛ کشمکشی برای حیات که گرچه خانهای برای امتداد آن برپا میشود، اما جان آدمها تا سرحد مرگ و معلولیت به خطر میافتد. حال داوری با خوانندگان است که کدام بر کدام ارجحیت دارد. داستان دارای ارتباط معنایی و امتداد داستانی با داستان اول – جاهای خالی یک ورق دارد؛ آن جا که هجوم مأموران شهرداری به حمله گرگها تشبیه میشود. گرگهایی که خوی خود را شده در قالب گرگاس بودن به انسانها منتقل میکنند.
عنوان داستان ششم، نسل عیسی است که مانند داستان قبلی در فضای امروزی اتفاق میافتد، گرچه عنوانی غیر معمولتر از زنجیره نخست و دومی دارد. این داستان نیز در پیوستگی با خط اصلی داستانها به مقوله جوانی و چالشهایش با نسل پیش از خود میپردازد. عیسی در باغچه خانه چون درختی بزرگ ریشه میدواند و تکثیر پیدا میکند که این تکثیر به ظاهر بی رویه، نگرانی خانواده را به همراه دارد. در این داستان تمثیلی، نسل عیسی در مواجهه و چالش با نسل گذشته و هم دوران خود قرار میگیرد و در این کشمکش فرد با جامعه، این خلاقیت، رشد و شکوفایی عیسی است که چون لجام گسیخته و خارج از کنترل گذشتگان قرار دارد، تبدیل به پدیدهای مخرب و فاجعهای محلی و البته اجتماعی میگردد. عیسی چون نماد حضرت عیسی (ع) به داری مصلوب میشود؛ دار و درختی سبز که البته طرح روی جلد کتاب نیز به نظر از همین ایده الهام گرفته باشد. درختی که در نهایت، با شکوفایی، سبزی و شاخ و برگ گرفتن، به پویایی و رشدش در امتداد جامعهای رو به تعالی و پیشرفت ادامه میدهد. در واقع، باید گفت که تنه و ساختار اصلی مجموعه داستان نسل عیسی، همین داستان است. اما در داستان آخر، دلفینها روی آب، شاید نوعی نتیجهگیری توسط غلامی باشد که داستان عشقی امروزی را بازمیگوید با این تفاوت که جنس عشق آن متفاوتتر، پیچیدهتر و حتی پرابهامتر از عشقهایی است که خواننده امروزی سراغ دارد. به هرحال، به نظر میرسد تلاش محمد غلامی در این اثر، رمز گشایی باشد از دغدغههای پیش روی نسلی که عیسی وار، مصمم به پیوستگی، پیشرفت و پویایی میباشد.
کلمات کلیدی : نشر قطره