رگ خواب قصهی تلخ زنی تنها،آسیبدیده وآسیبپذیراست که شاید برخی در نگاه اول قصه ی آن را بیانصافی و یا غیر واقعی بدانند؛ اما متأسفانه قصهی آسیب دیدن انسانها هر روز در اطراف ما ورق میخورد و شاید قربانیان آن چنان سرافکنده در غم خویش باشند که حتی چهرهی آنان را نبینیم.
حمید نعمتالله در رگ خواب برای به تصویر کشیدن قصهی دردمندی یک زن، کادر داستان خود را بر روی زندگی مینا(لیلا حاتمی) بسته است. مینا از همان ابتدای قصه با شناسنامهای منقش به مهر طلاق، با ظاهری سرشار از درد و معصومیت از دادگاه خانواده خارج میشود. مینا آنقدر تنهاست که حتی قصهی تنهایی و زندگی تلخ او هم با صدای لطیف و معصومانه ی خودش روایت میشود؛ صدایی لطیف اما پردرد، دخترانه اما آسیبدیده و بالغ نشده.
شخصیت مینا چنان ساده و بیآلایش ساختهوپرداخته شده که نمیتوان دلیلی را برای این حجم از شوربختی در روال زندگیاش پیدا کرد. شاید تنها گناه مینا سادگی و بیآلایشی محض او در جامعهای بیرحم است. نگاه مینا به اطرافش بدون هرگونه سیاست و یا حسابوکتاب های مرسوم در جامعه رخ میدهد و این موضوع در کنار تنهایی او باعث میشوند تا او محبت دیگران را بیغرض ببیند.
پس از آنکه اطلاعات مخاطب از شخصیت و وضعیت زندگی مینا به حد کافی میرسد، زمان ورود ریتم دیگری به قصهی زندگی اوست؛ این ریتم ملایم با ورود آرام شخصیت کامران(کوروش تهامی) به زندگی مینا آغاز میشود.
از آنجایی که قصه فیلم،قصهی زندگی مینا است و شخصیت او قابل ترحم و دلسوزی است، اگر اتفاقات آتی را بانگاه ساده و معصومانه مینا ببینیم، ریتم آرام، گرم و لطیف فیلم ما را بیشتر تحت تأثیر قرار خواهد داد. این موضوع را به وضوح در حال و هوای یک مخاطب احساسی و علاقهمند به قصههای رمانتیک اینچنینی میتوان یافت؛ غافل از آنکه قصهی رگ خواب قصهای تراژیک خواهد شد!
ورودمهربانانهی شخصیت کامران به قصه و بهتدریج به زندگی مینا، در ابتدا شاید به بیننده این تصور را القا کند که در طول فیلم ما شاهد قصهای خواهیم بود که در آن یک زن تنها در سایهی حضور یک مرد خود را بازیابد. انتخاب هوشمندانهی شخصیت های داستان با پیشزمینهی ذهنی مخاطب از آنان، در این طرز تلقی از قصهی فیلم موثر هستند. چنانچه عموم مخاطبان از کوروش تهامی با چهره و صدایی گرم و چشمانی مهربان، چیزی جز یک مرد خوب را متصور نیستند.
کامران او را به خوبی شناخته و از کوچکترین جزئیات مانند آماده کردن صبحانه و یا ارسال تصاویری که از او در محیط کار گرفته، مینا را کمکم شیفته خود میکند.مینایی که کوچکترین رفتار کامران راچون مرهمی بر زخم های خود میبیند.
کامران کمکم از دلبری پا را فراتر میگذارد و او را چون پرندهای کوچک و یا طفلی معصوم به دنیای دستساز خود وارد میکند. دنیای کامران نویدی برای میناست تا آنچه را که رویا می پنداشته در پیش روی خود تحققیافته ببیند. شغل، مسکن و دوستی دلسوز، این همان دنیایی است که برای مینا ساخته میشود و این خواب شیرین(به گفتهی خود مینا) کمکم عمیق تر و سنگین تر میشود.
سرانجام کامران پس از دلبری های متمادی عشق را در درون مینا زنده میکند و گرمایی را در او زنده میکند که عشق، پناه و آرامش است.تا اینجا مخاطب با انرژی سیالی که در روابط آن دو میبیند خوب و خوش و خوشحال است. هر بینندهای تا شب اول باهم بودن مینا و کامران امید به خوب بودن و خوب زیستن مینایی را دارد که با درد و رنجش همزادپنداری کرده است.
اما چیزی نمیگذرد که بیننده باید تصورات خود از این رابطه را کنار بگذارد و حالا دنیای دیگری را به تماشا بنشیند. سوءاستفاده از یک انسان بیپناه، یکی از تلخترین چیزهایی است که در این روزگار به اتمسفر پیرامون دنیای حال حاضربدل شده است.
شوکی که با ورود گربه به محل زندگی مینا و به استهزا گرفته شدن او توسط کامران و کارگرش رخ می دهد ضربهی مناسبی است تا مخاطب آماده ی دیدن روی دیگر کامران شود.
هرچه نقاط تار و مبهم شخصیت کامران عیان تر میشود و ظن مخاطب نسبت به رفتار او به حتم بدل میگردد، رگ خواب از ریتم آرام و روایت خطی داستان خارج میشود و نسیم ملایمی که به قول همایون شجریان در قطعهی«آهای خبردار از آلبوم رگ خواب» پی ولگردی رفته است و در طول قصه در حال وزش بود به باد و سپس طوفان بدل میگردد و زندگی مینا ناباورانه و بیرحمانه درگیر موضوعات و معضلاتی میشود که مخاطب احساساتی حاضر در سالن سینما هم همچون مینا احساس خفگی در زیر آوار مشکلات را داشته باشد.
بدی،بیصفتی و شیطانصفتی کامران که ابتدا مردی عاشقپیشه به نظر میرسید تا حدی غیرقابلباور است. اگرچه که این حد از دوگانگی را دربرخی افراد جامعهی امروز میتوان مشاهده کرد؛ اما موضوعی که آن را از منطق دور میسازد علت و نیتی است که باید برای وجود آن توجیهی معقول وجود داشته باشد و در رگ خواب آن را نمیبینیم.
له کردن یک زن آسیبدیده به چه دلیل رخ میدهد؟ در شخصیتپردازی و رفتارهای کامران حتی نشانی از استمرار سوءاستفادهی جنسی را هم نمیبینیم و چرایی این رفتار خصمانه از کامران عجیب و غیرقابلباور است!
نکتهی بعدی سلسله بلاهایی است که بر سر مینا میآید و شباهت بسیار آن به داستانهایی چون «کوزت» است!. از طرفی مینا در بدبختی غلت میزند و از سوی دیگر کامران خونسردانه به اعمال پلید خود ادامه میدهد. اگر علت این میزان ددمنشی در شخصیت کامران گذشتهی او عنوان میشد، شاید این امکان وجود داشت تا بخشی از آن رفتارها قابلدرک باشد، اما به دلیل نپرداختن به آن معمایی مجهول بر جای خود باقی میماند.
پس از گذشت 70 دقیقه از زمان فیلم، کلافگی و خستگی تماشاگر را در سالن میتوان به خوبی دید. اما خوشبختانه در این زمان قصه ضرباهنگ تندتری پیدامیکند. ضربهای که شاید تا حدودی بتواند با ایجاد حس دلسوزی در مخاطب( بهویژه مخاطبان عاطفی) او را برای ماندن در سالن سینما مجاب کند.
حامله بودن مینا تیر خلاصی بر پیکرِ اوست. رفتار بیشرمانهی کامران با مینا و تاراندن او به اعماق جهنمی که خود او برایش ساخته آخرین پرده از نمایش کثیف کامران و اوج بازی بینظیر لیلا حاتمی یکی از شایستگان دریافت سیمرغ بلورین است.
این پایان ماجرای مینا و میناها نیست، چون درد میناها تمامی ندارد. مینا و میناها فرشتگانی هستند که امثال آنها را در جوامع مختلف میتوان دید و شاید تنها گناه آنها سادگی، آسیبپذیر بودن، بیتجربگی و نگاه ساده و بیآلایش آنها به محیط پیرامون است. زن یا مرد تفاوتی ندارد، دردمندی یک انسان دردکشیده موضوع تلخی است که هر روز سطر اول قصهی آن در این جهان به نگارش در میآید و بهترین پایانی که برای این قصههامیتوان نوشت، سالم زیستن در اوج دردها، و ظلم ننمودن در قبال ظلم دیگران است.
نکتهای که در پایان باید عنوان کرد اختلافنظر در مورد لزوم وجود فیلمهایی چون رگ خواب در سینمای کشور است. گرچه گیشهی حال حاضر سینمای ایران در تسخیر فیلمهایی با مضامین طنز و یا هجو است؛ اما این دلیل خوبی برای رجوع ننمودن به معضلات اجتماعی و یا دل نسپردن به یک اثر تراژیک و یا درامی عاشقانه نیست. جامعه به تمام اشکال قصهپردازی در قالب آثار نمایشی بهویژه سینما نیاز دارد.