نظر منتشر شده
۲
توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 442174
از روزنامه خاطرات فرهادمیرزا معترض الدوله/۱۸
حکایتی از آن حکیم، به یاد دکتر عباس زریاب خویی در سالروز درگذشت او
فرهاد طاهری*؛ 16 بهمن 1395
تاریخ انتشار : شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۱۳:۴۹
دیدن عکس سیاه‌وسفیدی از دوران میان‌سالی زنده‌یادان دکتر عباس زریاب خویی، دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی و استاد ایرج افشار در صفحه فیس‌بوک یکی از دوستان که از صندوقچۀ اسناد و تصاویر ادبی فرهنگ نو به‌عنوان هدیه مجله «فرهنگ نو» به خوانندگانش به مناسبت سالروز درگذشت عباس زریاب خویی تقدیم شده بود یاد دکتر زریاب خویی را در دلم زنده کرد. به مدخل «زریاب خویی، عباس» در جلد سوم دانشنامۀ زبان و ادب فارسی (به سرپرستی اسماعیل سعادت) نگاهی انداختم تا از روز دقیق درگذشت استاد مطلع شوم. با کمال تعجب دیدم هیچ ذکری از روز تولد و نیز از روز درگذشت استاد دکتر زریاب نشده است. باورم نمی‌شد. آن‌هم در چنین دانشنامه‌ای که اقوال متواتر آن است ویراستاری بسیار دقیق و باتجربه و نکته‌بین سرپرستی‌اش را به عهده دارد و همگان از سختگیریش در پذیرش مقالات خاطره‌ها می‌گویند و به تعبیری، تنها کسی است که هنر کشیدن موی را از ماست با مهارت انجام می‌دهد. شنیده بودم علی‌آباد شهر است اما این‌قدر آبادی‌اش را نمی‌دانستم. کمی کنجکاوی‌ام در خصوص مقاله بیشتر شد و چون خودم در سال 1381 مقاله‌ای با عنوان «سهم استاد زریاب خویی در نهضت دایره المعارف‌نویسی معاصر» نوشته بودم و این مقاله در مجلۀ معارف منتشرشده بود (مجله‌ای که در زمان انتشار مقاله‌ام سردبیرش ازقضا همین جناب اسماعیل سعادت بود. برای اطلاع از این مقاله هم نک: دوره نوزدهم، شماره پیاپی 57، ص 119- 133) مشتاق شدم بخش بررسی مقالات دانشنامه‌ای استاد زریاب را در این مدخل بخوانم. مشاهدۀ آمار نادرست از شمار مقالات استاد در دانشنامه‌هایی که قلم زده است مکمل حیرت نخستین من شد. البته من از نویسندۀ مقاله کمترین خرده‌ای نمی‌گیرم. چراکه او پژوهشگری سخت‌کوش و شیفتۀ زمینۀ مطالعاتی‌اش هست و بسیار هم برای ایشان احترام قائلم و شاید هم در پذیرش تألیف این مقاله برای آن دانشنامه دچار ملاحظاتی نیز شده است یا در دست‌نوشت مقالۀ او بعضی ویراستاران نابغۀ گروه دانشنامۀ زبان و ادب فارسی که از زمرۀ عالمان بزرگ روزگارند دخل و تصرف‌های ناروا لحاظ کرده‌اند که سابقۀ چنین خودسری‌های خردآزار را دربارۀ مقالات خود، از آن دانشنامۀ فخیمه، به یادگار دارم.

کتاب نادرهکاران استاد ایرج افشار دم دستم بود و دیدم استاد افشار روز درگذشت زنده‌یاد دکتر عباس زریاب خویی را 14 بهمن (سال 1373) ثبت کرده است.

زنده‌یاد دکتر عباس زریاب خویی را نخستین بار از نزدیک در بعدازظهر 28 اردیبهشت 1372 در تالار ابوریحان کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران دیدم. استاد از سخنرانان یکی از نشست‌های کنگره بین‌المللی پیشبرد علم و فنّاوری در جهان اسلام و موضوع سخنرانی‌اش هم هواشناسی یا علم کائنات جو یا علم آثار علوی در نزد مسلمانان بود. استاد در آن روز دربارۀ آراء حکمای یونان چون ارسطو و پوزایدونیوس و حکمای ایرانی و اسلامی چون ابن‌سینا و ابوریحان بیرونی و ابن‌رشد و کندی در خصوص مشاهداتشان دربارۀ چگونگی تشکیل ابر و برف و باران و تگرگ و وقوع برق و صاعقه و طوفان و بارور کردن ابرها با لهجه شیرین ترکان پارسی‌گوی که بخشندگان عمرند در نهایت تسلط، سخن‌های بسیار بدیعی گفت و همه حضار را مسحور گفته‌های خود کرد تا جایی که رئیس جلسه، دکتر عبدالکریم سروش، هم نتوانست از ابراز احساسات و لبخنده‌اش، جلوگیری کند و در پایان سخنرانی استاد زریاب گفت: هر دو به رقص آمدند سامع و قائل!

اما دومین دیدارم با دکتر زریاب که منجر به دوستی و عمیق‌تر شدن ارادتم به او شد در تبریز بود؛ شنبه 22 آبان 1372 که برای شرکت در کنگره بزرگداشت علامه طباطبایی به همراه جمعی از دانشجویان گروه فلسفه دانشگاه تهران به تبریز رفته بودم. زنده‌یاد دکتر زریاب و مرحوم دکتر ابوالقاسم گرجی در همان هتلی مستقر بودند که ما هم در آنجا بودیم. صبح نخستین روز کنگره، وقتی برای صرف صبحانه به رستوران هتل رفتم دیدم دکتر زریاب تنها نشسته و مشغول صرف صبحانه است. طرف دیگر میز خالی بود. از او با نهایت احترام پرسیدم: جناب استاد اینجا جای کسی است؟ استاد فرمودند بلی جای حضرت‌عالی است بفرمایید بنشینید و خنده‌ای سر داد. این چند کلمه، آغاز دوستی و صمیمت میان ما شد تا روزگاری که دکتر زریاب زنده بود. در طی آن دو روز سمینار تقریباً همه دانشمندان و شرکت‌کنندگانی که هم‌نشینی و هم‌سخنی با استاد برایشان اتفاق می‌افتاد، شیفته تواضع، صمیمیت و شیرین‌سخنی‌های او می‌شدند. از گروه ادبیات فارسی دانشگاه کرمان استادی به نام دکتر رحیم نژادسلیم که اصالتاً هم آذری بود به این سمینار دعوت شده بود. دکتر نژادسلیم مردی بذله‌گو و بسیار شوخ‌طبع بود و معمولا در طی پیمودن مسافتِ هتل تا محل سمینار (تالار وحدت دانشگاه تبریز) در اتوبوس یادر شب‌نشینی‌ها خیلی سر‌به‌سر دیگران می‌گذاشت. تنها کسی که از پس او به‌خوبی برآمد زنده‌یاد دکتر زریاب بود. یک روز که هنوز نیم‌ساعتی از صرف ناهار نمی‌گذشت و ما در اتوبوس در حال رفتن به محل سمینار بودیم دکتر نژادسلیم داشت با صدای بلند از خاطرات دوران دانشجویی‌اش در تبریز تعریف می‌کرد و در ضمن خاطراتش با حسرت متذکر شد که در روزگار جوانی بعضی روزها، برای صرف صبحانه به یک طباخی آوازه‌دار در حوالی دانشگاه می‌رفته است و افزود الان هم همان طباخی بازارش گرم است و به دکتر زریاب گفت جناب استاد مایل هستید فردا صبح زود بزنیم بیرون و دونفری برویم آنجا یک شکم سیر کله‌پاچه بخوریم؟ دکتر زریاب با جدیت گفت: چرا فردا؟ کله‌پاچه خوردنش، بعد از ناهار لذت دارد همین‌الان آقا معطل نکن! من که طاقت ندارم.

یک‌بار هم دکتر نژاد سلیم در اتوبوس داشت سربه‌سر استادی می‌گذاشت و می‌گفت این فرهنگ معین خیلی از کلمات را ندارد. آن استاد گفت مثلاً چه کلمه‌ای؟ دکتر نژادسلیم گفت: لغت تخرّس را من در فرهنگ معین ندیده‌ام. آن استاد هم عمیقاً به فکر فرو رفت. دکتر نژادسلیم رو کرد به دکتر زریاب و پرسید جناب استاد شما می‌دانید تخرّس یعنی چه؟ دکتر زریاب هم با آرامش گفت: بلی یعنی خود را به خرسی زدن! دکتر زریاب همچنین به‌مقتضای حال خاطرات جذابی تعریف می‌کرد. می‌گفت پیش از انقلاب بارها پیش آمده بود که به‌اتفاق بعضی دوستانم در دانشگاه تهران به کنگره‌های ایران‌شناسی یا شرق‌شناسی در کشورهای اروپایی دعوت می‌شدیم. وقتی ما اعضای هیئت ایرانی در مقصد از هواپیما پیاده می‌شدیم همان بیرون فرودگاه بعضی‌ها (البته اسم بعضی‌ها را استاد برد من متأسفانه نمی‌توانم نام ببرم) غیبشان می‌زد و تا روز بازگشت از آنان خبر نداشتیم. من یک دو روز اول در جلسات شرکت می‌کردم و به بعضی سخنرانی‌ها گوش می‌دادم و بعد خسته می‌شدم و می‌رفتم در شهر دنبال گردش خودم. تنها کسی که از لحظۀ نخست سمینار تا دقیقه آخر در جلسات شرکت داشت و کلی یادداشت می‌نوشت و خبر و عکس تهیه می‌کرد ایرج افشار بود. همچنین از دیگر خاطرات جذاب دکتر زریاب آن بود که تعریف می‌کرد روزی به‌اتفاق چند نفر از استادان دانشگاه و اعضای کتابخانه مجلس سنا رفته بودیم نزد مرحوم سید حسن تقی‌زاده. صحبت از جاهای مختلف شد. یکی از همراهان ما گفت که در فلان موسسه پیشنهادی به من داده‌اند که از قضا پسند خاطرم هم هست اما دارم کمی جوانب را بیشتر بررسی می‌کنم. تقی‌زاده گفت آقا معطل نکنید. در این مملکت اگر روزی در خیابان دیدید دارند آش رشته توزیع می‌کنند همان‌جا سر صف بایستید و سهم آش رشته خود را بگیرید و بریزید داخل کلاهتان تا بروید منزل و ظرف بیاورید معلوم نیست چه اتفاقی بیفتد.

در همین سمینار بزرگداشت علامه طباطبایی غائله‌ای به پا شد که فکر می‌کنم کسی جز دکتر زریاب خویی نمی‌توانست آن را به این هنرمندی و ذکاوت فرونشاند. در روز نخست سمینار، یکی از علمای تبریز که از شخصیت‌های سیاسی و فرهنگی هم بود در سخنرانی‌اش ضمن ستایش از مقام والای علامه طباطبایی گفت علامه طباطبایی از مفاخر ترک‌زبانان است و ما این افتخار را داشته‌ایم که بسیاری از فلاسفه بزرگ ایران ترک‌زبان بوده‌اند مانند فارابی و بوعلی‌سینا. صبح روز دوم سمینار، دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی در پایان سخنرانی‌اش با لحن بسیار مؤدبانه‌ای گفت که من عمری است در زمینه فلسفه اسلامی تحصیل، تحقیق و تدریس کرده‌ام تاکنون سندی یا نوشته‌ای دال بر ترک بودن بوعلی‌سینا ندیده‌ام. آن عالم بزرگواری که دیروز فرمودند بوعلی‌سینا ترک بوده است اگر سندی یا مدرک متقنی دارند خواهش می‌کنم به ما بنمایانند و موجب آگاهی ما شوند. بعدازظهر، نوبت سخنرانی دکتر زریاب فرارسید. عنوان سخنرانی دکتر زریاب بود «علامه طباطبایی دانشمند بزرگ روزگار ما». دکتر زریاب در سخنرانی خود از چگونگی آشنایی‌اش با آثار علامه طباطبایی (اصول فلسفه و روش رئالیسم) به‌واسطه و معرفی مرحوم آیت‌الله مرتضی مطهری خاطره‌ای تعریف کرد و به بررسی آراء مرحوم علامه پرداخت و در پایان سخنرانی‌اش گفت بنده هم، هم‌رای و هم‌نظر دوست عزیز دانشمندم دکتر دینانی هستم و معتقدم که اگر مدرکی یا سندی موجود است باید به محققان عرضه شود. وقتی سخنرانی دکتر زریاب به پایان رسید و به میان جمع برگشت بعضی علمای آذری‌زبان دور او را گرفتند و درصدد محاجه برآمدند و انتقاد از او می‌کردند که چرا بر سخن آن عالم بزرگوار شبهه و تردید روا داشته و خواستار سند و دلیل شده است. یکی از علما با نهایت طرفداری و یقین بیان کرد که حتماً آن عالم جلیل‌القدر ادلۀ موثقی برای گفته خود دارد. دکتر زریاب گفت بنده از ادله موثق ایشان خبر دارم. آن بزرگوار بر مبنای قولی از ابن‌خلکان در وفیات‌الاعیان چنین مطلبی را بیان کرده و گفته ابن‌خلکان در این موضوع بی‌اساس و سست است و شروع کرد به اقامه دلایل خود در رد گفته ابن‌خلکان. تنور بحث و محاجه آن‌چنان گرم شده بود که طرفین دعوا گاه به فارسی و گاه به ترکی به مصاف هم می‌آمدند. صحنۀ بوستان سعدی در پیش چشمم آمده بود:
 
فقیهان طریق جدل ساختند/ لم و لااُسَلِم درانداختند
گشادند برهم در فتنه باز/ به لا و نعم کرده گردن دراز
یکی بی خود از خشمناکی چو مست/ یکی بر زمین می‌زند هر دو دست
فتادند در عقده‌ای پیچ‌پیچ/ که در حلّ آن ره نبردند هیچ
 
در این گیرودار، دکتر زریاب گفت به نظر شما عاقلانه است کسی آن هم مانند بوعلی‌سینا به نادانی و ناتوانی خویش اعتراف کند؟ از او پرسیدند چه طور؟ دکتر زریاب جواب داد بوعلی‌سینا اگر ترک بود در فلان نوشته‌اش به‌صراحت نمی‌گفت جماعت ترکان توانایی فهم فلسفه را ندارند. بماند اینکه این گفته بوعلی‌سینا هم با واقعیت و حقیقت تاریخی تطبیق ندارد.

این گفته دکتر زریاب مخالفان را خلع سلاح کرد و دیدند به صلاحشان نیست ماجرا را ادامه دهند. گمان می‌کنم باز باید رشتۀ سخن را به دست سعدی دهم:
 
به کلک فصاحت بیانی که داشت/ به دل‌ها چو نقش نگین برنگاشت
سر از کوی صورت به معنی کشید/ قلم در سر حرف دعوی کشید
بر آن صدهزار آفرین کاین بگفت/ حق تلخ بین تا چه شیرین بگفت
 
یاد دکتر زریاب خویی همیشه گرم و گرامی باد که بسیار گرم‌دهان و شیرین‌گفتار بود.
 
* دانشنامه‌نگار و پژوهشگر تاریخ معاصر
 
۱۳۹۶/۰۴/۰۷ ۱۷:۰۴
 
۱۳۹۶/۰۳/۱۱ ۱۳:۳۴
 
۱۳۹۶/۰۳/۰۳ ۲۲:۰۰
 
۱۳۹۶/۰۲/۳۰ ۱۲:۳۷
 
۱۳۹۶/۰۲/۲۰ ۱۷:۳۴
 
۱۳۹۶/۰۲/۱۶ ۱۶:۳۳
 
۱۳۹۶/۰۱/۱۶ ۱۳:۵۸
 
۱۳۹۵/۱۲/۲۸ ۱۵:۳۸
 
۱۳۹۵/۱۲/۱۸ ۰۷:۵۸
 
۱۳۹۵/۱۲/۱۴ ۱۷:۱۰
 
 
کلمات کلیدی : فرهاد طاهری
 
محمدامین حیات مقدم
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۵-۱۱-۱۶ ۲۳:۱۲:۰۶
روحش شاد. (4151445) (alef-11)
 
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۵-۱۱-۱۸ ۱۶:۱۹:۲۱
بسیار زیبا و دلنشین
سپاس استاد طاهری عزیز... (4154148) (alef-11)
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.
حکایتی از آن حکیم، به یاد دکتر عباس زریاب خویی در سالروز درگذشت او