نظر منتشر شده
۵
توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 267971
پیامکش همان شب رسید:" فقط آقای خامنه‌ای"
تاریخ انتشار : سه شنبه ۱ ارديبهشت ۱۳۹۴ ساعت ۱۳:۳۷
می‌گفت تاب نیاوردم . اینجا آرام‌ترم تا آنجا. اینجا «خانه‌ام» است، گیرم که هزینه‌های درمان جانبازی‌ام را نداشته باشم... .کاش این سخن رهبری را شنیده باشد: "غریب نیستید و اینجا خانه خودتان است." حتی اگر برخی مدیران و مسئولان نفهمند.

تسنیم نوشت:

خانه : جایی که در آن آدمی سکنی می‌کند، مکانی برای آسودن و آرامش / لغت‌نامه دهخدا

۱ . فرمان جهاد آمده بود. گرمای هوا و زن و بچه را بهانه کرده بودند و رسول الله(ص) را تنها گذاشته بودند. حضرت دستور داده بود تا همه با این سه نفر قطع ارتباط کنند. قهر کنند. کاری به کارشان نداشته باشند. غم گرفت وجودشان را. غصه روی دلشان سنگین شد تا حدی که به‌تعبیر آیه، زمین با همه فراخی‌اش برایشان تنگ آمد. و از خودشان هم خسته بودند و گویی بی‌پناه شده‌اند و فهمیدند فقط باید به درگاه خدا روی بیاورند. توبه کردند و البته خدا هم تواب و رحیم است.

۲. می‌گوید خیلی به این آیه فکر می‌کند، به این تعبیر که زمین با همه فراخی‌اش برایشان تنگ آمد: بچه‌هایم را از مدرسه انداخته بودند بیرون و گفته بودند افغانی را چه به درس و نمی‌دانستند که روزگاری جایی دورتر از اینجا در افغانستان استاد دانشکده ادبیات هرات بوده‌ام و اینجا به‌ناچار در میدان شهدا دستفروشی می‌کنم.

۳ . «اول از همه بگویم که در جام جهانی با همه جانم طرفدار ایرانم. چه نامش ستارگان پارسی باشد که هویت فرهنگی من است چه نباشد، گور پدر سیاست‌. هنوز هم ما مردم یک مملکتیم. بی‌حساب مرزهای فرضی. دوستش دارم ولو یک‌طرفه باشد. مدام هم برای این دوستی تاوان داده‌ام که؛ به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست» این را رضا محمدی شاعر مشهور افغانستان در صفحه فیس‌بوکش در روزهای جام جهانی نوشته بود.

۴ . روز سیزده بدر در بهشت زهرا(س) مهمان سفره‌اش بودیم. آقا سید میرحسین جانباز ۵۵ درصد جنگ ایران و عراق است ولی هنوز نگران کارت اقامت و آمایش و ... است. می‌گوید چند سال قبل خسته شدم و به افغانستان برگشتم. آشنا و فامیل مدام سرزنشم می‌کردند که کاسه داغ‌تر از آش ۴ سال در جنگ «آنها» جنگیدی، آخرش چه شد؟

می‌گفت تاب نیاوردم. اینجا آرام‌ترم تا آنجا. اینجا «خانه‌ام» است، گیرم که هزینه‌های درمان جانبازی‌ام را نداشته باشم و خجالت بکشم که بیمارستان بروم و بگویم یک افغانستانی‌ام که جانباز جنگ ایران بوده‌ام.

۵. هیئتی در قیام‌دشت دارند و هر هفته برنامه می‌گیرند. تلویزیون رهبری را در بیمارستان نشان داده و بغض گلویشان را می‌گیرد. برای سلامتی «رهبرشان» دعای توسل گرفتند و میوه و شیرینی گرفته‌اند و می‌خواهند به عیادت بیایند. آدرس می‌گیرد و با هم‌هیئتی‌ها چیزهایی را که برای آقا گرفتند به بیت رهبری تحویل می‌دهد. می‌گویند فقط آقا حرف ما را می‌فهمد. این مدیرها مسئول‌ها و مقام‌ها اصلاً نمی‌فهمند چی به چی است. فقط می‌ترسیدیم سر راه بگیرندمان.

۶. « سه دفعه به‌خاطر افغانستانی بودنم دستگیر شدم. دفعه سوم، در تهران بود. من غیرقانونی نبودم. بین غیرقانونی‌ها بودم و این هم البته جرمی است. و این بدترین دفعه بود و حسابی از آن رئیس نامرد اردوگاه به‌خاطر موهای بلندم.... » بقیه‌اش را نمی‌نویسم. معلوم است. این خاطرات همان رضای محمدی نویسنده جملات چند خط بالاتر همین مطلب است. خودش می‌گوید هرچقدر هم که از این تلخی‌ها باشد اما «احمق که نیستم، کسی از «خانه پدری» دلگیر نمی‌شود».

۷ . «در ضمن موتورم را هم بفروشید و پولش را به جبهه‌ها واریز کنید.» این پایان وصیت‌نامه شهید رجب‌علی غلامی است. شهید غلامی دو سال در کردستان در تیپ ویژه شهدا به‌عنوان تخریب‌چی فعالیت می‌کرد. در اسفندماه سال ۶۴ به شهادت رسید و پیکر او در همان اسفندماه سال ۶۴ به خاک سپرده شد. وی در زمان بمباران افغانستان توسط شوروی از خانواده‌اش جدا شده بود و برای فرار از خدمت به حکومت کمونیستی به ایران مهاجرت کرد و در شهر بجستان سکنی گزید. روی مزار این شهید که در بجستان قرار دارد، نوشته شده است: «باشد مهاجر هم مجاهد در ره حق/ او را شهادت در ره قرآن کمال است/ افغانی‌الاصل است اما قبر پاکش/ هر هفته بهر عاشقان رمز وصال است/ ای خواهران ای مادران اینجا بنالید/ زیرا غریب است و دلش غرق ملال است».

کاش این سخن رهبری را شنیده باشد: غریب نیستید و اینجا خانه خودتان است.

۸ . پشت تلفن کمی مکث می‌کند و می‌گوید: آقا، شما نیمه شعبان امسال خیابان ۱۷ شهریور نرفتید؟ هنوز همان‌طور پرچراغ و داربست درستش می‌کنند؟ شب عید ما بود انگار آن ایام، می‌گشتیم تو خیابان و کیف می‌کردیم. می‌گوید ایران نیستم اما مگر می‌شود رها کرد این خاطرات را.

۹ . پیامکش همان شب رسید:"رهبر انقلاب: تهران خانه برادران افغانستانی است." این چند دهمین پیامکی بود که آن شب با همین عنوان برایم می‌آمد. انگار منتظر بودند. همه چیز یادشان رفته بود... «اذا ضاقت علیهم الارض » را.

پیامک بعدی جالب‌تر بود: "فقط آقای خامنه‌ای".

گیرم که دکتر گفته بود از وقتی بچه‌هایت را از مدرسه بیرون کرده‌اند میگرن گرفته‌ای. گیرم که دوستانش عکسی از آقا را که روی گوشی‌اش انداخته تحمل نکنند.

برایش می‌زنم: "خانه‌ات آباد وطندار".
 
۱۳۹۴-۰۲-۰۱ ۱۴:۵۱:۴۳
درود بر شرف چنين بزرگمرداني (2838462) (alef-3)
 
سعید آذربایجانی
۱۳۹۴-۰۲-۰۱ ۱۵:۱۰:۳۷
افتخار می کنم در دانشگاه با دو دوست افغانی هم اتاق شدم و افغانستان را مثل ایران می شناسم. بخصوص هزاره های عزیزم را (2838509) (alef-3)
 
۱۳۹۴-۰۲-۰۱ ۱۶:۳۵:۳۹
فقط امام خامنه ای (2838711) (alef-3)
 
مهدی رنجوری
۱۳۹۴-۰۲-۰۱ ۱۷:۰۹:۰۸
جانم فدای ایران (2838782) (alef-3)
 
۱۳۹۴-۰۲-۰۱ ۱۷:۴۱:۲۱
جوانمرد مردمي هستند مردم افغان. (2838848) (alef-3)