توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 402196
فهم کنش رهبری در توصیه های انتخاباتی
سید جمال قریشی*، ۲۴ مهر ۹۵
تاریخ انتشار : شنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۵ ساعت ۰۹:۲۹
نظامات سیاسی همهٔ کشورها را می‌توان دنباله‌ای از نظام اجتماعی آن کشور دانست؛ چراکه زمین و خاک رشد نظام سیاسی، نظام اجتماعی است. اگر برخی ساختارهای نظام اجتماعی تقویت‌کنندهٔ نظام سیاسی نباشد، نظام سیاسی نمی‌تواند پا بگیرد. منتها مسئلهٔ اصلی این است که نظام‌های سیاسی چه نوع پیوندی با نظام اجتماعی برقرار می‌کنند.

نهاد ولایت‌فقیه (در مقام لایهٔ مرکزی نظام جمهوری اسلامی و میوهٔ انقلاب اسلامی) تبلور خواست هویتی مردم ایران بوده است که بر هویت دینی و ملی خود و نیز تقابلشان با استبداد و استعمار پافشاری می‌کردند.

 ازنظر تاریخی، یکی از مولفه‌های ساختاری کنش اجتماعی-سیاسی ایرانی، خواست هویتی بوده است. انقلاب اسلامی، اوج تعین این ساختار کنش‌ورزی اجتماعی-سیاسی ایرانی است. بنابراین، می‌توان مهم‌ترین پاسخ به این خواست را در انقلاب اسلامی و نهادهای مردمی برآمده از آن (که در رأس آن نهاد ولایت‌فقیه قرار دارد) مشاهده کرد. درنتیجه، تداوم نهاد ولایت‌فقیه باید در مسیر خواست هویتی مردم باشد.

به‌بیان‌دیگر، حفظ مرجعیت اجتماعی نهاد ولایت‌فقیه در گرو سیاست‌ورزی هویتی است. اگرچه مرجعیت اجتماعی نهاد ولایت‌فقیه، بسته به جایگاه نهادی و گفتمانی‌اش است، سیاست‌ورزی‌های موردی و وجههٔ شخصی ولی‌فقیه در بهره‌برداری درست از این مرجعیت اجتماعی و تداومش نقش به‌سزایی دارد.

بنابراین:
تراز سیاست‌ورزی رهبری، ترازی هویتی است.
 
سیاست‌ورزی رهبری نه‌تنها در مقام ثبوت بلکه تا می‌شود در مقام فهم اجتماعی نیز در تراز هویتی است.
 
ولایت‌فقیه نه صرف یک نظر فقهی بلکه یک نظام سیاسی-اجتماعی است. به‌بیان دقیق‌تر، ولایت‌فقیه محصول نظام‌سازی امام و مردم بر پایهٔ خوانشی خاص از فقه شیعه است.ولایت‌فقیه، افزون بر شأن و جایگاه شخص ولی‌فقیه، سه لایهٔ نهادی (تداوم نهادهای سنتی و دینی)، گفتمانی (فقه پویای سیاسی-اجتماعی) و سازمانی (نظام سیاسی-حقوقی مستقر) دارد. 

گونه‌ای برداشت پیشواگرایانه از ولی‌فقیه وجود دارد که با اندیشه‌های منجی‌گرایانه پیوند خورده است؛ این اندیشه که خود را در لباس سنت دینی عرضه می‌کند، به‌شدت به تجربهٔ تاریخی تحقق اسلام سیاسی و اجتماعی و نهادها و سازمان‌های برآمده از این تجربهٔ تاریخی بی‌توجه و یا حتی ستیزه‌جو است. 
 
 آنارشیک است زیرا مناسبات سازمانی و حقوقی مستقر را نفی می‌کند؛ فردگراست زیرا همواره در پی یافتن ارتباطی خالص، غیرتاریخی و فارق از مناسبات سازمانی و حقوقی با پیشواست. به همین دلیل برداشتهای فردگرایانه از ولایت فقیه را می‌توان در برخی موارد به نوعی آنارشی فردگرایانه شبه مدرن تفسیر کرد.

 در ادامه تلاش می‌کنیم با بررسی دو نمونه ورود رهبری به مناسبات انتخاباتی، سیاست‌ورزی هویتی ایشان و چالش‌های پیش روی آن را توضیح دهیم.
 
انتخابات مجلس ۹۴ و لیست انگلیسی 
برخی اصول‌گرایان تلاش کردند با استناد به سخنان رهبری، یکی از لیست‌های مجلس خبرگان را لیست انگلیسی معرفی کنند. این تفسیر افزون بر اینکه مدلول سخن رهبری نیست، هم مغایر با جایگاه هویتی نهاد ولایت‌فقیه است، هم خارج از قاعدهٔ معمول بازی سیاسی درون نظام و هم آشکارا کنش سیاسی-اجتماعی داخل نظام را به هویت بیگانه گره می‌زند؛ درنتیجه، ناآگاهانه، پای بیگانگان را به صحنهٔ سیاسی ایران باز می‌کند و آنان را یک‌پای رقابت‌های انتخاباتی ملی و درون‌نظام می‌کند.

برای فهم اصل پیام رهبری باید به این پرسش پاسخ داد که چه چیزی منجر به موضع‌گیری رهبری در قبال رسانه‌های بیگانه شد؛ لیست انگلیسی (مدنظر برخی اصول‌گرایان) در تقابل با لیست انقلابی و ولایتمدار طرح شد؛ ولی برخی اعضای دو لیست مشترک بودند؛ پس این تقابل از اساس متناقض است. ازاین‌رو، ورود رهبری در اصل نه برای ایجاد این دوقطبی بلکه برای مقابله با اثرگذاری بازیگران و عوامل خارجی بر انتخابات و سیاست داخلی ایران بوده است.

رهبری و امام از برخی رفتارهای اجتماعی و سیاسی مردم، تفسیری هویتی دارند. مثلاً رهبری در این بیانات، شرکت در انتخابات را در کنار حضور در راهپیمایی ۲۲ بهمن می‌نشاند. منتها صرف حضور و شرکت کردن در انتخابات، کنشی هویتی است نه رأی دادن به افراد مدنظر شخصی خاص: «اهمیت این انتخابات به‌خاطر این است که این انتخابات مثل همین راهپیمایی چند روز قبل -بیست‌ودوّم بهمن- مظهر بیداری ملّت ایران است…»
تفسیر نادرست سخنان رهبری و طرح لیست انگلیسی، نه‌تنها خارج‌ساختن سخنان رهبری از موضع درستش بود، بلکه به جایگاه انتخاباتی اصول‌گرایان نیز لطمه زد؛ چراکه به قطبی‌تر شدن انتخابات دامن زد.

 قطبی‌تر شدن انتخابات نیز تقابل ادراکیِ دولت با اصول‌گرایان را تشدید کرد. درنتیجه، ظرفیت‌های اجتماعی امیدوار به دولت را علیه اصول‌گرایان بسیج کرد.
 
نیروهای اصول‌گرا به‌عنوان مِجرای تفسیریِ موافق و گروه مخالف نظام به‌عنوان مجرای تفسیری مخالف، در اقدامی همسان (هرچند با انگیزه‌هایی متفاوت) تفسیر سخنان رهبری را به سمت‌وسوی تفسیرهای حزبی و خطی سوق دادند و اصل سخنان رهبری را در پس پردهٔ بازی‌های باندی و غیر هویتی به محاق بردند؛ بنابراین، چالش اصلی در صحنهٔ انتخابات، مدیریت درست فهم اجتماعی گفتار رهبری در چارچوبی هویتی است.
بدون در نظر گرفتن انواع انگیزه‌هایی که نیروهای سیاسی طرفدار نظام را به تفسیر نادرست سخنان رهبری سوق می‌دهد، نمی‌توان این چالش را مدیریت کرد.
 
مهم‌ترین انگیزه‌ها ازاین‌قرار است:
 الف) کوته‌نظری و قربانی کردن منفعت‌های درازمدت به‌پای منفعت‌های کوتاه‌مدت؛
ب) درک نکردن جایگاه رفیعِ هویتی و فراگروهی رهبری؛
 ج) خرج کردن رهبری برای منفعت‌های سیاسی شخصی؛
 د) جوگیریِ سیاسی و اشتباه محاسباتی: فرآیند تبدیل کردنِ رقیب سیاسی به دشمن هویتی در شرایط سیاسی پرالتهاب مثل انتخابات.
 
انتخابات ریاست‌جمهوری ۹۶ و احمدی‌نژاد 
لازمهٔ رویکرد جامع و تاریخی به نهاد ولایت‌فقیه، تعامل با این نهاد در چارچوب نهادی، گفتمانی و سازمانی مستقر است. چراکه لازمهٔ این رویکرد، درنظرگرفتن ولایت‌فقیه به‌مثابه تجربه‌ای تاریخی و در حال شدن است؛ خروج از این چارچوب تعاملی-اصلاحی به معنای گذار از این تجربهٔ تاریخی است.

شکل‌های عمدهٔ چنین گذاری را می‌توان این‌گونه دسته‌بندی کرد:
دوگانه‌سازی بین آموزه یا گفتمان ولایت‌فقیه و شخص ولی‌فقیه؛ بخشی از جریان اصلاح‌طلبی پس از امام مصداق این نحوهٔ گذار بوده‌اند.
 
دوگانه‌سازی بین شخص رهبری و سازمان (بیت، منصوبان و رویه‌های حقوقی) رهبری: بخشی از جریان راست و جریان مرحوم منتظری در اواخر عمر امام این راه را در پیش گرفتند. 

دوگانه‌سازی سازمان- شخص رهبری، گونهٔ دیگری دارد که به بستر گفتمانی، فرایند سازمانی و الگوهای مشورتی تصمیم‌گیری‌های رهبری، بی‌توجه است و تصمیم‌های رهبری را به تصمیم‌ها/سلیقه‌هایی شخصی تقلیل می‌دهد. این راهبرد تفسیری، به‌ویژه ازطرف اپوزیسیون خارج‌نشین و رسانه‌ّهای بیگانه دنبال می‌شود. مواردی همچون پذیرفتن برجام ازسوی رهبری، حضور افرادی با فهم و حتی کنش سیاسی-اجتماعی متفاوت و گاه مغایر از رهبری در دستگاه‌های مشورتی و قوای نظام مثل مشاوران نزدیک رهبری، مجمع تشخیص مصلحت نظام و… بهترین گواه از روال‌های پیچیدهٔ سازمانی و غیرشخصی تصمیم‌سازی در جمهوری اسلامی ایران است.یکی از رویه‌هایی که به تشدید رویکرد فردگرایی آنارشیستی انجامیده است، کدبازی است.

منطق کدبازی این است که الف دسترسی خاص و خالص‌تری به رهبری دارد؛ درنتیجه، می‌تواند تعامل با رهبری را خارج از سازمان رهبری سامان دهند. به‌ویژه، کدبازی‌هایی که از طرف مجراهای ژورنالیسی انجام می‌شود و آلوده به خط‌بازی‌ها و گروکشی‌های سیاسی می‌شود، به تحقق قوی‌تر فهم آنارشیستی از تعامل با رهبری در جامعه دامن می‌زند.

 اما در مساله توصیه رهبری به عدم حضور در صحنه رقابت ریاست جمهوری 96چرا رهبری راه ورود صریح‌تر به ماجرا را در پیش می‌گیرد؟
 در بیانات ایشان،به‌ظاهر، پنج مسئله ورود صریح‌ترشان را الزامی می‌کند.
 یکی سوءبرداشت از سخنان چند روز پیش ایشان و درنتیجه تردید در نصیحتشان به احمدی‌نژاد؛
 دیگری اختلاف بر سر نقل‌قول از ایشان دربارهٔ ورود احمدی‌نژاد به صحنهٔ انتخابات ریاست‌جمهوری؛
سه‌، تفسیر نادرست سخن ایشان دربارهٔ احمدی‌نژاد برای تخریب وی؛
 چهارم، القای تأثیرپذیری رهبری از زید و عمر؛
 و پنجم، تلاش دشمن برای سوءاستفاده از مسئله‌ای که صرف یک خیرخواهی ساده و عادی بوده است.
 
 به نظر می‌رسد، مسئلهٔ اصلی این است که به دلیل مدیریت نه‌چندان خوب مجراهای غیررسمی نقل‌قول از رهبری، یک کنش سیاسی خیرخواهانه و عادی به ماجرایی پیچیده و غیرشفاف بدل می‌شود که گویا دست‌هایی پشت‌پرده در برخی کانون‌های قدرت در تلاش برای هدایت آن‌اند. با این همه، دو نکته در سیاست‌ورزی رهبری توانست این فضای آلوده را در مسیر درستی هدایت کند.
 
 نخست، مقطع ورود رهبری به ماجرای نامزدی احمدی‌نژاد برای انتخابات؛
 رهبری زمانی وارد این ماجرا می‌شود که هنوز فضای اجتماعی درگیری حاد و شدیدی با مسئلهٔ انتخابات پیدا نکرده است؛
دیگری ورود سریع رهبری برای کنار زدن ابهامات و کدبازار تفسیرها.
 
احمدی‌نژاد، احتمالاً تنها گزینهٔ نزدیک به اصول‌گرایان است که می‌توانست رقیبی جدی برای رییس‌جمهور کنونی در انتخابات پیش‌رو باشد. ولی طرف دیگر ماجرا، شخصیت دوقطبی‌ساز احمدی‌نژاد است که می‌تواند فضای سیاسی کشور را متشنج کند.

 این را می‌شود از کارنامهٔ وی در انتخابات ۸۸ و نیز رفتارهای وی در مواجهه با رهبری و منصوبین وی در دور دوم ریاست‌جمهوری‌اش مشاهده کرد. به‌طور قطع اگر تحلیل رهبری از زبانی جز زبان ایشان بیان می‌شد، بسیاری از نیروهای حزب‌اللهی در مقابلش موضع‌گیری می‌کردند؛ چراکه در میان بسیاری از فعالان حزب‌اللهی، احمدی‌نژاد با همهٔ اشتباهاتش بر روحانی ترجیح دارد.

 با اینکه مصلحت‌اندیشی کنونی رهبری این برآورد را رد یا تأیید نمی‌کند، تراز بالاتری از کنش‌ورزی هویتی را فراروی نیروهای حزب‌اللهی می‌گشاید. امکان فعال‌سازی گسل‌های اجتماعی و صیادی دشمن خارجی از این فضا و نیز ضرورت حفظ اتحاد سیاسی-اجتماعی داخلی بسی مهم‌تر از خط‌کشی‌ها و گرایش‌های حزبی است.

احمدی‌نژاد، خواسته یا ناخواسته، کنارگذاشتنش از مسیر انتخابات را هزینه‌زا کرد؛ البته می‌توانست هزینه‌اش را از این هم بیشتر کند، زیر بار کناره‌گیری خودخواسته نرود و هزینهٔ ردصلاحیت احتمالی‌اش را بر دوش نظام اندازد. باوجوداین، در همین حد نیز کافی بود تا  چنین سیاست‌ورزی در جهت مسدودسازی فرایندهای دموکراتیک درون نظام تفسیر شود.

 درست است که نخست، طیف گستردهٔ مخالفان احمدی‌نژاد، دوم، ولایت‌پذیری نسبی (البته نه تمام‌عیار) فعالان طرفدار وی، سوم، مقطع حادنشده و قطبی‌نشدهٔ کنونی و چهارم، مدیریت خیراندیشانهٔ رهبری چنین برداشتی را کم‌توان کرده است، بااین‌همه، چنین زمزمه‌هایی را به‌کلی از میدان به در نکرده است.

تلاش برای ایجاد درک اجتماعی متوازن، شفاف و صریح از سیاست‌ورزی رهبری می‌تواند تفسیرهای انحرافی و نیز تلاش برای گذار از جایگاه ولایت‌فقیه را عقیم و به بهترین شکل مرجعیت اجتماعی نهاد ولایت‌فقیه را بازتولید کند.
*کارشناس اندیشکده مطالعات حاکمیت و سیاستگذاری
۱۳۹۶/۰۶/۱۲ ۱۵:۲۶
 
۱۳۹۶/۰۵/۳۱ ۱۵:۴۶
 
۱۳۹۶/۰۵/۱۶ ۱۲:۰۴
 
۱۳۹۶/۰۵/۰۷ ۱۲:۱۹
 
۱۳۹۶/۰۵/۰۲ ۱۷:۴۶
 
۱۳۹۶/۰۴/۰۱ ۱۴:۳۲
 
۱۳۹۶/۰۳/۳۰ ۰۹:۴۲
 
۱۳۹۶/۰۳/۲۸ ۰۷:۵۳
 
۱۳۹۶/۰۳/۲۷ ۱۶:۲۴
 
۱۳۹۶/۰۳/۲۵ ۰۸:۴۳
 
 
کلمات کلیدی : رهبری + توصیه های انتخاباتی
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.