دروغپردازیهای برخی کاندیداهای شکست خورده انتخابات هرچند برای مدتی برای بیآبرو کردن نظام جمهوری اسلامی از سوی سایتهای مختلف و شبکههای ماهوارهای و معاندان در داخل و خارج دستمایه خوبی فراهم کرده بود، اما مرور زمان و بررسی ادعاهای مطرح شده بخصوص در موضوع ادعای کروبی مبنی بر تجاوز به برخی بازداشتشدگان پرده از ابهامات ساختگی بر حیثیت کشور برداشت و این پروژه، همچون پروژه 72 تن سازی کشتهشدگان و مظلومنمایی درباره برخورد با خانواده برخی متهمان با شکست مواجه شد.
گرچه گزارش کمیته سه نفرهای که از سوی رئیس قوه قضائیه مأمور شده بودند تا ادعاهایی از این دست را مورد بررسی قرار دهند، نشان از بیاساس بودن ادعای تجاوز از سوی کروبی داشت و تمامی مستندات ارائه شده در این زمینه خود موجبات رسوایی مدعی را فراهم میکرد اما ماجراهایی چون احراز هویت برخی افراد مورد ادعا، بازگشت به خانه دختری که مدعی بودند علاوه بر تجاوز، او را کشته و جنازهاش را با اسید سوزاندهاند و در عین حال روشن شدن اینکه بازداشت دختر یکی از متهمان برای تحت فشار قرار دادن او دروغ و شیطنت و خیالبافی کودکانهای بیش نبوده، در تنویر افکار عمومی مبنی بر پوچ بودن تمامی ادعاها میتواند اثرگذار باشد.
بخش خبری 20:30 سه شنبه شب گزارشی از بازگشت سعیدهپور آقایی، فردی که مورد ادعای کروبی بوده و حتی پس از خبر کشته شدن ساختگیاش میرحسین موسوی در مراسم ختمش هم شرکت کرده پخش کرد.
•روایتی از رنج تحمیل شده با یک مادر در اثر دروغبافیهای موسوی و کروبی
«برای همراهی با جنبش سبز فقط به پشت بام خانهاش میرفت، نه برانداز بود نه مخملی، فقط الله اکبر میگفت، تا اینکه شبی آمدند، سه زن و دو مرد او را بردند برای همیشه.»، «پس از بیست روزجنازه او در یکی از سردخانههای جنوب تهران توسط مادرش شناسایی شد.»، « نهادهای امنیتی از تحویل جنازه به خانواده پورآقایی خودداری ورزیدند و در عوض جنازه او را مخفیانه در قطعه 302 بهشت زهرا به خاک سپردند.»، «مأموران دولتی به منظور محو آثار تجاوز به عنف، بخشی از بدن زن جوان را با اسید سوزانده بودند.»، « خانواده پورآقایی تحت فشار قرارگرفتند تا علت مرگ دخترشان را بیماری کلیوی اعلامدارند». «مگر پدر سعیده رزمندهای نبود که بر اثر جراحات شیمیایی به شهادت رسیده است؟»،«مراسم ختم سعیده پورآقایی روز شنبه 7 شهریور به صورت محدود در مسجد قلهک برگزار شد و نمایندگانی از جنبش سبز برای همدردی با خانواده داغدیده این شهید مظلوم در مراسم حضور یافتند.» این مطالب مرثیه
سرایی بعضی سایتهای اینترنتی، جریانهای سیاسی و شبکههای خارجی درباره دختری به نام سعیده پورآقایی است. سعیده چندمین نفری است که در چند ماه اخیر در سایه خواستههای برخی جریانات و اشخاص سیاسی توسط سایتهای اینترنتی ربوده شده و در فضای مجازی به قتل میرسد.
اما سعیده پور آقایی که اکنون به منزل بازگشته ماجرای رفتن خود را چنین روایت میکند: «روز 13 تیر از خانه بیرون رفتم. چون در قفل بود و مادرم ممانعت میکرد از تراس پریدم و پایم شکست، وقتی رفتم بیرون در راه با فردی آشنا شدم، خیلی حالم بد بود و بدنم زخمی شده بود من را به بیمارستان بردند و حدود دو ماه در خانه ایشان بستری بودم و از من پرستاری کردند.در این مدت یک بار یکی از افراد آن خانه بود به من گفت که عکس من را به عنوان کسی که در تظاهرات کشته شده در سایتها زدهاند.»
سعیده در پاسخ به این سؤال گزارشگر که آیا در این مدت هیچوقت نخواستند او را به خانه برگردانند؟ میگوید: «بله، سؤال می کردند اما من چیزی نمیگفتم و چون حالم بد بود، میترسیدم مادرم مرا اینطور ببیند حالش بد
شود، چون بیمار هم هستند. اما وقتی که در سایتها آنطور خبر دادند خیلی تعجب کردم و اصلاً باورم نمی شد.»
او ادامه میدهد: «حتی اگر میخواستم برگردم، با شنیدن این شرایط می ترسیدم،چ ون من که زنده بودم ترسیدم برگردم و واقعاً بلایی سرم بیاورند.»
گم شدن سعیده تا قبل از جنجال سیاسی برخی سایتهای اینترنتی فقط یک مسئله خانوادگی بود که طبعاً در حیطه حریم خصوصی افراد است و کسی حق ورود به این حریم را ندارد، اما اقدام حقیقتاً شنیع این سایتها و جریانهای سیاسی در دروغپردازی درباره این نوجوان و سپس قتل ساختگی وی، حتی دفن او باعث شد تا ماجرای این دختر 16 ساله سر زبانها بیفتد و رنج و درد مادرش را صد چندان کند.
خانم علی نژاد، مادر سعیده از رنجهایی که در مدت زمان بیش از دو ماهی که از سعیده خبر نداشته و از جستوجوهایش در کوچه و خیابان و مواجهه با خبر دروغین قتل او، میگوید و بازگشت او را «تولد دوباره» مینامد.
اما سایتها و جریانات سیاسی که در تلاشند تعداد کشتههای حوادث اخیر را البته در فضای مجازی بیشتر کنند، حتی به این حد از درد و رنج این مادر هم بسنده نمیکنند و در اقدامی عجیب او را در گرفتن مراسم ختم تحت فشار میگذارند.
مادر سعیده میگوید:« حدود یک ماه و نیم از غیبت سعیده گذشته بود، در تماس تلفنی که خود را معرفی نمیکردند گفتند دخترت را کشتهاند، من گریه زاری میکردم و آنها قطع میکردند بدون آنکه نام خود را بگویند و فقط میدانم مرد بود. چند روز بعد زنگ زدند و گفتند حتماً ختم بگیرید.
من هم تصمیم گرفتم مراسم را برگزار کنم چون با این شرایط همه دوستان و آشنایان تماس میگرفتند و می پرسیدند سعیده کجاست؟ نمیدانستم تا کجا میخواهم موضوع را کش بدهم، حتی دو بار نه اینکه بخواهم جلب توجه کنم اما به مرز خودکشی رسیدم.»
سوء استفاده جریانات سیاسی از این مادر رنجیده و دروغ بزرگی که برای دختر نوجوانش ساخته بودند همچنان ادامه مییابد تا اینکه حتی برخی عناصر سیاسی در مراسم ختم این دختر حضور مییابند. مادر سعیده میگوید:« در مجلس ختم دوستان و آشناها بودند اما پس از اتمام قرائت قرآن ورود مهندس میرحسین
موسوی را خیر مقدم گفتند، برایم جای تعجب داشت که ایشان از کجا خبر دارد، پیغام دادند که من بروم که آقای موسوی میخواهد تسلیت بگوید البته من نرفتم و گفتم حالم خوب نیست.»
برخی اشخاص سیاسی دیگر هم با حضور در منزل مادر سعیده او را برای ایجاد زمینه لازم برای استمرار جوسازیهای دروغ علیه نظام تحت فشار قرار دادند. خان علینژاد میگوید: « شب قبل از ختم سه آقا و یک خانم به منزل ما آمدند و گفتند از طرف ستاد انتخاباتی آقای کروبی برای کمک و پشتیبانی از شما آمدهایم.
پرسیدم آدرس ما را از کجا آوردهاند گفتند پیدا کردن آدرس منزل شما برای ما کاری ندارد. گفتند که
دخترتان را کشتهاند یا در قطعه 302 دفن کردهاند یا در گور دسته جمعی.
گفتم شما از کجا میدانید، من مطمئن نیستم. گفتند ما مطمئن هستیم. همانجا تکذیب کردم و گفتم دخترم نارسایی قلبی و عارضه کلیوی داشته، گفتند دروغ است نمیدانیم شما از چه میترسید و پیگیری نمیکنید.»
اما چند سؤال طبیعی و منطقی درباره مدتی که سعیده پنهان بود. گفته بودید اسمتان چه بود؟ «غزل»، چه وقت مطمئن شدند که اسم شما غزل نیست؟ «موقعی که این خبرها را توی سایت میخواندند آنها هویت اصلی من را نمیدانستند اما من میدانستم. حدوداً نزدیک زمانی که مرا پیدا کرده بودند از صحبتهایی که با هم میکردند، احساس کردم فهمیدهاند.»
برای من سؤال است خانوادهای که شما را پیدا کردند و بیمارستان بردند چطور دنبال این نبودند که شما را به خانوادهتان برسانند؟ «چرا! اتفاقاً خیلی از من سؤال میکردند، اما من خودداری میکردم و هر دفعه بهانهای
میآوردم و میگفتم اگه مزاحمم بروم، اما آنها به خاطر اینکه مشکلی بیرون از خانه برایم پیش نیاید میگفتند که نه بمان تا تو را تحویل خانوادهات بدهیم.»
ماجرای پیدا کردن سعیده هم جالب است، بعد از جنجال سیاسی، تبلیغاتی گم شدن، قتل و دفن، دستگاههای امنیتی و انتظامی وارد ماجرا میشوند و با یک کار فشرده سرانجام محل او را پیدا میکنند. سعیده میگوید: « حتی خودم نمیدانم چطور پیدایم کردند. با من صحبت کردند و اطمینان خاطر دادند که
بلایی سرم نمیآید و برگشتم.»
سعیده اکنون به آغوش مادر بازگشته و هر دو تلاش میکنند رنج و عذاب این اتفاق را فراموش کنند اما چه کسی پاسخگوی رنج و تألمات این خانواده کوچک دو نفره است.
مادر سعیده میگوید: «با انتشار عکس دخترم و نوشته مطالب فجیع و دروغ درباره او آبروی یک دختریتیم و حیثیت اسلام و کشور را بردند.من تا به حال به کسی رو نینداختهام و مشکلاتم را به کسی نگفتهام و در این مدت به فامیل گفتم سعیده را برای تحصیل فرستادهام مالزی. بدون اجازه من کسی حق نداشت عکس سعیده را در سایتها منتشر کند، من از همه آنها ناراحت هستم.
آنها با این جنجال و مراسم از آب گل آلود ماهی گرفتند.» دختر هم می گوید: «آنها بیوجدان بودند، من هر مشکلی داشتم مربوط به خودم بود دلیل نمیشود سوء استفاده کنند و آبروی من و کشورم را ببرند.»
مادرادامه میدهد:« از حق قانونی خود و دخترم نمیگذرم و تا جایی که در توانم هست و اگر خدا عمری و توانی بدهد از حیثیت خود و دخترم دفاع میکنم و از فرصت طلبان نمیگذرم.»
اما یک سؤال اساسی؛ این همه دروغ درباره مادر و دخترنوجوانش آیا کام تشنه قدرت برخی اشخاص و جریانات سیاسی را سیراب میکند و یا باز هم باید منتظر جوانان و نوجوانان دیگری باشیم که همچون چند ماه اخیر قربانی قدرت طلبی سیاسی این جریانها شدند.