نظر منتشر شده
۲
توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 365288
شهید چمران روایتی‎
بخش تعاملی الف - محمدرضا علوی
تاریخ انتشار : پنجشنبه ۳ تير ۱۳۹۵ ساعت ۱۱:۰۰


خلاصه: شهید چمران در زندگی خانوادگی و تشکیل آن شکست خورد (همان‌طور که خیلی از ما در خیلی مسائل شکست خورده‌ایم). اگر چه این شکست هیچ از مراتب و مقامات وی نزد ما کم نمی‌کند اما اذعان به این امر راه‌گشای الگوسازی شهداست برای نسل جوان. اینکه چگونه شهید چمران از آن شکست پلی برای نیل به اوج کمال و مقام منیع شهادت ساخت بایستی مورد توجه قرار گیرد و این با پرده پوشی و مصلحت اندیشی‌های سخیف تناسبی ندارد.

----

پیش‌آمد چند مسئله در روزهای اخیر باعث شد موضوعی قدیمی در ذهنم زنده شود. اول دغدغه بازگشت یکی از اقوام به ایران و عزم یکی از دوستان بازگشته به وطن در مراجعت به‌ آمریکا. اولی درگیر رفتن به ایران و غرق مشکلات و تردیدهاست و آن دیگری که سال پیش به ایران برگشته بود تجربه یک سال گذشته در ایران عزمش را برای بازگشت به آمریکا جزم کرده. و یکی از محورهای اساسی در این سوال فرزندان هستند. تربیت آن ها، مدرسه آن ها، آینده آن ها و ...

دوم نکته، مستندی بود در مورد مرحوم پرویز شهریاری که چند روز پیش به تماشای آن نشستم. با اینکه خود وی تمامی فرزندانش ساکن کانادا و آمریکا هستند، تا آخر در ایران ماند و در صحبت‌هایی که در جمع دانش‌اموزان مدرسه خوارزمی داشت روی این نکته تاکید می‌ورزید که شما (منظور جوانان) اگر هم خارج می‌روید برای تحصیل بروید حتما پس از اتمام آن به کشور بازگردید.

سوم نگاهی بود که در گفتگو با پدرم به سرانجام مهاجرت اقوام دور و نزدیک داشتیم. عموزاده‌های پدر اکثرا در غرب پراکنده شده‌اند و امروز اکثرا پشیمان از تصمیم گذشته‌اند (به سبب جدایی از فرزندان و هضم آن ها در فرهنگ غرب) و سرخورده در گوشه‌ای در تنهایی آخرین روزهای عمر را سپری می‌کنند.

چهارم مواجهه با این نوشته بود در مورد شهید چمران و عاقبت فرزندان آمریکایی‌اش. این نوشته به یکی از نقاط مبهم زندگی آن بزرگوار اشاره دارد که به دلایلی کمتر به آن پرداخته شده است: عاقبت همسر اول و فرزندان آمریکایی شهید چمران چه شد؟

در گفتگویی با عزیزی به آسیبی اشاره کردیم در باب روایت‌گری از زندگی شهدا. مخصوصا برای نسل ما (نسل سوم) که شهدا را بیشتر از طریق خواندن و روایت شناختیم، نه به طریق دیدن و همراهی. و این خواندن‌ها اکثرا از مسیر کتاب‌هایی بود به «روایت همسران آنها». در کنار همه شور و احساساتی که آن روایت‌ها در ما برانگیخت، اما نباید از آسیبی جدی و خطرناک چشم پوشید و آن الهه سازی از شهداست. و بدتر آنکه (به قول آن دوست جامعه شناسی) این روایت‌گونه‌ها به شدت زنانه هم هستند (و هستند) و در آن روایت‌ها شاخص‌های داستان‌سرایی مادرانه با عشق و فراق در هم می‌آمیخت و در نهایت شخصیتی از شهدا ترسیم می‌کند که تا حقیقت یک‌پارچه و پر فراز و فرود اکثر شهدا نسبتی کاریکاتوری دارد.

غربت تلخی‌هایی دارد و ناکامی‌هایی که شاید برای غیر اهلش که آن را از نزدیک لمس نکرده باشند قابل تجسم نباشد. مردابِ روزمرگی‌اش آنچنان معطر است و وسوسه اسلامش آنچنان جذاب و عرفانی و شهودمند که جز آن کسی که حضرت حق نظری از سر فضل به او نکند حقیقتش کشف نمی‌شود. و شهید چمرانِ لبنان و کردستان فهم نمی‌شود مگر اینکه مصطفای شکست خورده آمریکا، عشق تباه شده‌اش و فرزندان آمریکایی‌اش فهم شوند. اما چون روایت‌گری ما الهه تراش است و سعی در روتوش کردن شهید به سبک مبتذلِ سال‌های اخیر دارد، شکست دکتر مصطفای برکلی را می‌پوشاند و تنها به قنقوسی که از خاکستر آن شکست در جنوب لبنان و کردستان برخاست اشاره می‌کند.

شهید چمران را رمانتیزه کرده و از همسر آمریکایی‌اش صحبتی به میان نمی‌آید تا شکست او و اشتباهش در پی‌ریزی بنیادی ناتمام و بی‌سرانجام حکایت نشود. اگر هم از گوشه و کنار اندک زمزمه‌ای در این زمینه باشد سوال بیشتر صبغه تاریخی دارد تا نقد رفتاری. در حکایات شهید تنها از رشادت و فداکاری‌اش برای دل کندن خبر می‌دهند و از ذبح عشق به فرزندان در پای عقیده و شهادت نه از اشتباهی مهلک و تشکیل زندگی بی سرانجام در آمریکا. نه از دل بستن به کسی و تشکیل زندگی که همراه و متناسب با آرمان چمران نبود و در کشاکش کارزار درمانده شد و او را رها کرد.

شاید کسی اگر جرات می‌کرد و از تلخی‌های زندگی شهید چمران و از شکست‌هایش می‌نوشت امروز بهتر می‌شد از او به عنوان تجربه‌ای (و شاید الگویی) در مسیر زندگی جوانان نام برد. اما افسوس که شهدا را برای ویترین می‌خواهیم. قدیس سازی می‌کنیم تا سرپوش بگذاریم بر مصیبت‌ها و شکست‌ها و مشکلات خودمان. شهدای «روایتی» فقط برای همان سال‌های فانتزی مجردی دانشگاه خوب هستند و امروز فاصله‌شان تا شهرهای امروز و زندگی‌های پر مصیبت و گناه آلود ما آنقدر زیاد شده که یا از دیده انکار به آنها می‌نگریم یا آنها را به فراموش‌خانه سپرده‌ایم.

چمرانِ معصوم و عارف چه نسبتی با دغدغه مهاجرت و گرفتن گرین کارت قاطبه جامعه مذهبی و حزب اللهی ما دارد؟ هیچ! شبهی است مبهم، عارفی است دست نایافتنی در خاطرات دوران نوجوانی که وقتی «جو گیر» می‌شدیم و صحبت از طلائیه می‌کردند اشکی به چشمان‌مان می‌نشاند. اما امروز برای نسلی که صاحب فرزند شده است و دغدغه‌اش انگلیسی حرف زدن فرزندانش است و دو ملیتی بودن آن ها، حکایت شکست و نابودی زندگی خانوادگی چمران غریب می‌نماید.

چمران و چمران‌هایِ به «روایت همسر» نه امروز دردی از نسل گرفتار ما حل می‌کنند و نه از سردرگمانِ وادی مهاجرت. نه دست‌گیرِ گرفتاری‌های ریز و درشت زندگی روزمره ما هستند و نه راه‌نمایی برای بهت و شک‌ها و گریه‌های شبانه.

بگذریم که در این وانفسا گفتن این حرف‌ها حکایت مشت است و درفش، یا شاید حکایت خرما باشد و نهی از آن... و برای همین است که خواندن «زمستان» اخوان ثالث در این ایام خیلی می‌چسبد:

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید، نتواند
که ره تاریک و لغزان است
وگر دست محبت سوی کس یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
نفس، کز گرمگاه سینه می آید برون، ابری شود تاریک
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک؟
مسیحای جوانمرد من! ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آی ...
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای
منم من، میهمان هر شبت، لولی وش مغموم
منم من، سنگ تیپاخورده ی رنجور
منم، دشنام پست آفرینش، نغمه ی ناجور
نه از رومم، نه از زنگم، همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم
حریفا! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد
تگرگی نیست، مرگی نیست
حدیثی گر شنیدی، قصه سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگذارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه می گویی که بیگه شد، سحر شد، بامداد آمد؟
فریبت می دهد، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست
حریفا! گوش سرما برده است این، یادگار سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگ میدان، مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود، پنهان است
حریفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز یکسان است
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان
نفسها ابر، دلها خسته و غمگین
درختان اسکلت های بلور آجین
زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است.
کلمات کلیدی : محمدرضا علوی
 
محمد
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۵-۰۴-۰۵ ۱۷:۲۳:۰۷
زمانه بر سر جنگ است ، یا علی مددی

کمک زغیر تو ننگ است ، یا علی مددی

گشاده کار دو عالم ، به یک اشاره توست

به کار ما چه درنگ است ، یا علی مددی

این دو بیت شعر نثار شهید چمران ، از آن جهت که یادمانی باشد بر خاطراتی که از

این شهید بزرگوار در میدانهای جنگ بیاد داریم

شهید چمران ، الحق اسطوره ای در جنگهای چریکی بوده است و ایشان زحمات

زیادی را در میدانهای جنگ متحمل شده اند . یادشان گرامی باد

بنده بعنوان یک رزمنده که از ابتدای جنگ تحمیلی در جبهه ها حضور داشتم بارها

ایشان و دیگر همرزمانشان را دیده و فداکاری هایشان مورد تحسین همگان هست

واما.......

آنچه که باید برای این نسل و آیندگان به وضوح آشکار گردد ، نه روایت هست و نه

خاطرات نگاشته شده در کتابها ، بلکه زندگانی هستند که به سلامت از جنگ

برگشتند و میتوانند باز گو نمایند یادگاری از جنگ و پیروزیهای جنگ باشند (3783264) (alef-11)
 
سلام
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۵-۰۴-۱۴ ۱۶:۱۵:۴۳
جانا سخن از دل و فکر ما گفتی
مشکل این است که ما ادما را صفر و یا صدی میبینیم و نمیتونیم منطقی و با عیار عقل بسنجیم . لذا ادم خوب کسیه که همش خوبی باشه و بد اونیه که همش بدی . نمیتونیم به ادمی نمره 16 بدییم و به او علاقه داشته باشیم . (3803754) (alef-11)
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.