توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 312411
سینمای ایران
یدالله صمدی:‌ هیچ کدام از کارهایم پایان تلخ ندارد
بخش فرهنگ و هنر الف، ۳ آذر ۹۴
تاریخ انتشار : سه شنبه ۳ آذر ۱۳۹۴ ساعت ۰۹:۳۰
سازنده فیلم پدر آن دیگری می‌گوید:در این چند وقتی که فیلم اکران است مردم به من می‌گویند چقدر خوب است که با حال خوب از سینما خارج می شویم و با خودمان یک غصه به خانه نمی‌بریم.
نام یدالله صمدی با آثار نوستالژیک سینمای ایران پیوند خورده است. کارگردانی که همیشه مرز باریک و نامرئی پسند منتقدان و اقبال عام را در فیلم‌هایش رعایت کرده و توانسته به آن برسد.

این روزها او بعد از ۸ سال با «پدر آن دیگری» به سینما بازگشته است. فیلمی که خودش درباره‌اش می‌گوید برای همه مردم ساخته شده و همه خانواده‌ها باید آن را بینند. صمدی به کافه خبر آمد تا درباره «پدر آن دیگری» و موضوعات مربوط به آن سخن بگوید:

شما بعد از 8 سال دوباره به سینما بازگشتید،چرا انقدر بین فیلمسازیتان وقفه افتاد و چطور بعد از 8 سال رمان «پدر آن دیگری» را برای فیلمنامه انتخاب کردید چه چیزی در قصه شما را جذب کرد؟

من استادی دارم که از پیش از انقلاب از ایشان آموخته ام و هنوز که هنوز است به دیدنشان می‌روم.9 سال پیش که به دیدنشان رفته بودم از من سوال کردند که کتاب آخری که خوانده ای چیست آقای نصرت جلیلی همیشه از من درباره کتابهایی که مطالعه می‌کردم سوال می‌کنند ،خودشان هم خیلی اهل مطالعه هستند ،تقریبا از همه مهمانهایش می پرسند خب کتاب تازه چه خوانده‌ای؟ من گفتم فلان کتاب را. استاد کتاب خانم پرینوش صنیعی را معرفی کرد و گفت او دو رمان دارد حتما اینها را بخوان. من بالافاصله کتابها را تهیه کردم. اول هم دختر و دامادم کتاب را خواندند و به من گفتند این قصه برای فیلم سازی مناسب است، من هم بعد از خواندن قصه بدون تعلل با خانم صنیعی تماس گرفتم و به منزلشان رفتم.

خواهش کردم امتیاز فیلم سینمایی این رمان را به من بدهند و ایشان هم با طیب خاطر این کار را کردند و حرفشان هم حرف قشنگی بود. گفتند رزومه ات را می‌دانم کارگردانی که کارش را بلد باشد فیلم خوب می سازد. بعد از گرفتن رضایت خانم صنیعی ، بلافاصله اقدام کردم اما تهیه کننده های بخش خصوصی آن زمان هر کدام کاری در دست داشتند و خیلی محترمانه به من گفتند نه.بعدها دانستم که چون آن دوره بورس فیلم‌های عاشقانه و جوانانه است تهیه کننده ها هم ترجیح می‌دادند از آن دست فیلم‌ها بسازند. به هر حال نشد که آن زمان فیلم را کلید بزنم و درگیر سریال «شوق پرواز» شدم که چهار سال وقتم را گرفت ،بعد از آن هم مشغول ساخت یک سریال مناسبتی شدم . بالاخره در سال 93 با خودم گفتم هر طور شده باید این فیلم را بسازم . اینطور شد که با مشارکت بنیاد فارابی با همت آقای جعفری جلوه این پروژه جلو رفت.

فکر نکردید قصه پتانسیل سریال شدن را هم دارد ؟
بله. برای ساخت سریال به خانم صنیعی هم مراجعه شده بود اما ایشان گفته بودند من قول قصه را به صمدی داده‌ام .اتفاقا با من هم تماس گرفتند و پیشنهاد دادند سریال را خودت بساز اما فکر کردم که قصه برای سریال مناسب نیست. به این خاطر که اگر ما می‌خواستیم همه داستانک‌های کتاب را در فیلم بگنجانیم اثر، تبدیل می‌شد به یک سریال شش هفت قسمتی و من اصرار داشتمم بعد از 8 سال دوری از سینما حتما اثر سینمایی بسازم.

چقدر قصه فیلمنامه با رمان تفاوت داشت؟
بیش از نود در صد وفادار بودم.

در سالن سینما شاهد این بودیم که با خیلی از سکانس‌ها مردم گریه می کنند. راجع به شخصیت پردازی‌ها صحبت کنیم که چطور توانستید نقش‌ها را به کاراکتراهای قصه نزدیک کنید؟
باید بگویم وقتی کتاب را برای اولین بار می‌خواندم همین حالتی که شما در سینما بهتان دست می‌داد را پیدا کردم، به هرحال من فیلمسازم و طبیعی ست همراه با خواندن قصه تصویر ببینم .وقتی یک نفر برایم خاطره ای تعریف می‌کند یا جوکی می‌گوید من تصویرش را در ذهنم می‌بینم و این اتفاق برای من به یک عادت تبدیل شده است.

در این پروژه ۵۰  درصد فیلم را بنیاد فارابی با من شریک شد ولی مابقی‌اش را نتوانست بپردازد.با خودم گفتم باید به بهزیستی مراجعه کنم ،حتما مسائلی که من در فیلم مطرح کردم جزو اهداف بهزیستی‌ست اما وقتی سراغشان رفتم بعد از کلی رفت و آمد به اتفاق آرا به توافق رسیدند که می‌خواهند در این پروژه سرمایه گذاری کنند تا این که مدیرعامل بهزیستی تغییر کرد .من این مرد را حلال نمی‌کنم حتی یک بارهم وقت نداد تا من بگویم دکتر این قصه را بخوان،اصلا بگو دختر یا پسرت بخوانند تا متوجه شوی وظیفه ارگان شماست که برای ساخت این فیلم کمک کنی، آنقدر وقت نداد و من را اذیت کرد تا از آن مجموعه رفت. نفر بعدی که جایگزینش شد با او صحبت کردم و گفتم این فیلم آماده است بیا با ما شریک شو. گفتند چون کالا آماده است ما نمی‌توانیم شریک شویم . وقتی این حرف را شنیدم به قهقهه خندیدم  چون برایم عجیب بود مثل این است که بگوییم این بشقاب آماده را به بازار ارائه دهیم،آنها بگویند نه بشقابی که دو سال دیگر آماده می‌شود را ببریم.

شخصیتهای رمان به من فیلمساز خط داده است و بر همان اساس فیلمنامه را نوشتم. من قبلا هم دو فیلم با رویکرد روانشناسی ساخته بودم. به من گفتند باید کارشناس یا روانشناس حتما برای روند فیلمسازی همراهت باشد با کمال میل قبول کردم و آقای دکتر حاتمی که با بنیاد فارابی همکاری می‌کردند را به من معرفی کردند،ما حرفهای خوبی با هم داشتیم ،قصه را خواندند،در جلسات فیلمنامه خوانی شرکت کردند،فیلم را دیدند و تایید کردند بنابراین شخصیتها بی اساس شکل نگرفتند .

بازیگرهای خوبی هم  مثل خانم قاضیانی و آقای یاری داشتم که بدون تعارف گیرایی شان بسیار بالاست و دانستند چه باید بکنند که این شخصیت در بیاید و شخصیت‌های دیگر هم مثل زن عموخانم«سعادت» خوب از آب درآمد، خانم سپاه منصور با اینکه قلب بسیار رئوفی دارد نقش منفی را خیلی خوب بازی کرد.خانم ثریا قاسمی هم که امیدوارم خداوند صد سال دیگر به اوعمر بدهد انقدر که آدم فهیم و بزرگ منشی ست و فکر می‌کنم هنوزآن طور که باید کشف نشده اند.

در کل انتخاب بازیگرها برای در آمدن شخصیت پردازی ای که راجع به آن صحبت کردید کمک کرد ،این بازیگرها کمک کردند تا شخصیت‌ها قوام بیایند. بنفشه صمدی و سعید کریم که دستیار من هست هم هر دو فارغ التحصیل رشته بازیگری و کارگردانی تئاترند و با من مرتب کار کردند. بنفشه دخترم یکی از بهترین عروسک گردانهای عرصه نمایشی ست و ازوقتی چشم باز کرده است با من وارد دنیای سینما شده، از 5 سالگی وارد سینما شده به هر حال وقتی رمان را خواندم و تمام شد فکر کردم این نقش برای بنفشه مناسب است. منتها جدی شدن آن را نگفته بودم .چند روز قبل از تست گریم به او گفتم برای بازی آماده شو. بنفشه در بیشتر کارهای من بازی کرده،اما پیش نیامده که بیشتر از اینها کار کند. اگر مثل خیلی‌های دیگر که از بچه هایشان حمایت می‌کنند حمایت می‌کردم الان یکی از چهره های مطرح بود. همینطور سعید کریمی 12 سال است که دستیار من است برای اولین بار در فیلم من بازی کرد.

فکر می‌کنم یکی از نقاط قوت قصه این بود که هر کدام از کاراکترهای قصه مابه ازای بیرونی داشتند .تقریبا در هر خانواده یک نفر از این آدم‌ها وجود دارند.
بله. ما این افراد را میشناسیم و دروبرمان زیاد دیده ایم.

انتخاب بازیگرهای کودک بر چه اساسی بود؟
ما اعلام کردیم که به بازیگر پسر بچه ۶ ساله نیاز داریم،ب ه مدارس و پیش دبستانی ها مراجعه کردیم و نزدیک 400 بچه به دفتر ما آمدند دستیاران من با آنها صحبت می‌کردند و از آنها فیلم می‌گرفتند، آاز میان نهایی که آمدند شهاب و خسرو انتخاب شدند چند روز قبل از فیلمبرداری من دوباره فیلم منتخبین را دیدم و گفتم چند نفر از منتخبین که در رنج سنی 6 سال هستند را بیاورند. حضوری ببینم وقتی شهاب از در داخل شد و سلام کرد یک حسی به من گفت خودش است. گفتم یکی از صحنه ها را بازی کند. صحنه ای که لباس عروس را پاره می‌کرد. برای او بدون ابزار و بدون دیالوگ بازی کردن خیلی سخت بود، حتی برای بازیگرهای حرفه ای هم سخت است. شهاب قیچی کردن لباس را انجام داد. دفعه دوم یک توضیح مختصر به او دادم و خیلی خوب از پس کار بر آمد. بدون استفاده از هیچ گونه ابزاری فرض کرد یک لباس عروس آنجاست و یک قیچی در دست دارد که با آن لباس را می‌برد و فرض کرد سیلی خورده است و گریه کرد حتی اشکش هم در آمد و فرار کرد این شد که «مهدیار عزیزی» شد شهاب قصه.

کنترل کردن این بچه ها سخت نبود؟

من با بچه ها رفیق می‌شوم. در فیلم «دو نفر و نصفی» هم با یک بچه ده ماهه کار کردم و حسابی با او رفیق شده بودم در حدی که صبح‌ها که به صحنه می رسیدند از بغل مادرش پر می کشید که به سمت من بیاید. حتی در آن کار ایستادن و راه رفتن را یاد گرفت و به حرف آمد و می‌گفت دوربین حرکت! انقدر تنوع مکان و آدمها برایش وجود داشت که بچه ده ماهه رشد عجیب و غریبی کرد. منظورم این است که رابطه خوبی با بچه ها دارم.

درباره پایان بندی متفاوت فیلم صحبت کنیم. «پدر آن دیگری: بر خلاف پایان بندی فیلمهای این روزها که یا پایان باز دارند یا پایان بسیار تلخ پایان خوشایندی داشت .
بله در این چند وقتی که فیلم اکران است مردم به من می‌گویند چقدر خوب است که با حال خوب از سینما خارج می شویم و با خودمان غصه به خانه نمی‌بریم. من نمی‌گویم آن فیلمها که پایان تلخ دارند خوب نیستند، نه می ‌گویم نگاه من متفاوت است و در هیچ کدام از کارهایم پایان بندی تلخ نداشته ام.

سینمای شما هم اقبال عام دارد و هم منتقدان را راضی کرده است. رعایت کردن این مرز باریک چطور اتفاق افتاده است؟
من نمی توانم نگاهم را تحمیل کنم اما تعدادی از جوان‌ها این یک مصرع در آنها صدق می‌کند: «چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند»
سینما چیز دیگری ست، فیلمسازی هم چیز دیگری ست و نمی دانم چرا امروزه این کالای فرهنگی زمانی که قلم بر کاغذ گذاشته می‌شود اول بودجه برای آن تعیین می‌شود، یا  این که برای کدام جشنواره ها خوب است، چرا ؟ فیلم بساز با فرهنگ خودت اگر جشنواره های آن ور دنیا هم پسندیدند که چه بهتر اما چون فکر می کنند فیلم ها در جشنواره‌های خارجی به نمایش گذاشته می‌شود باید سیاه نمایی کنند. ما با این همه ادبیات غنی حرفهای خوبی برای گفتن داریم و با این همه مکان‌ها و جاذبه‌های غنی و دیده نشده و این علما،دانشمندان، هنرمندان که در ایران داریم چرا فکر می‌کنیم باید پایان فیلمهایمان تلخ باشد تا یک مجسمه ای، چیزی به ما دهند و فکر کنیم دیگر جهانی شده ایم؟ مگر در دنیا فیلمی میسازند که فقط در ایران به نمایش گذاشته شود؟ اگر هم ساخته شده با یک بغضی ساخته شده، مگر می‌توانند با فرهنگ ما فیلم بسازند.

فیلم جدیدتان «مشدی عباد » در چه مرحله ایست ؟
پروانه ساخت آن را گرفتم و دنبال سرمایه گذار هستم،یک فیلم کمدی موزیکال آذری است که به دو زبان فارسی و آذری ساخته خواهد شد. فعلا سرمایه اش نیست.
مرجع : خبرآنلاین
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.
یدالله صمدی:‌ هیچ کدام از کارهایم پایان تلخ ندارد