توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 423300
گفتگو با مدیر انتشارات ققنوس
مدیریت خانوادگی در حوزه نشر
بخش فرهنگی الف؛ 22 آذر 1395
تاریخ انتشار : دوشنبه ۲۲ آذر ۱۳۹۵ ساعت ۱۰:۰۷
امیر حسین‌زادگان معتقد است نشرققنوس به واسطه مدیریت خانوادگی به شکل امروز توسعه یافته و ضمن بیان خاطراتش صف‌هایی را به یاد می‌آورد که سال‌ها پیش برای خرید کتاب تشکیل می‌شد.
 
به گزارش الفِ کتاب به نقل از مهر،  انتشارات ققنوس یکی از ناشران با سابقه و قدیمی تهرانی است که فروشگاه کتابی هم در بازارچه کتاب در میدان انقلاب دارد. این کتابفروشی از زمان راه اندازی بازارچه کتاب در فروشگاه فعلی فعالیت داشته و برای علاقه مندان به کتاب‌های ادبیات، فلسفه و هنر مکانی شناخته شده است.
 
انتشارات ققنوس، امروز تنها در نام نشر ققنوس خلاصه نمی شود بلکه می توان آن را به عنوان یک بنگاه نشر که سه ناشر و یک مرکز پخش را زیر مجموعه خود دارد، شناخت. انتشارات هیلا، انتشارات آفرینگان و نشر ققنوس سه موسسه نشری هستند که زیرمجموعه نام ققنوس فعالیت می‌کنند و مرکز پخش ققنوس نیز علاوه‌بر همکاری با این ۳ موسسه، با ناشران زیادی در کشور برای پخش و توزیع کتابشان تعامل دارد.
 
به بهانه بررسی و مرور کارنامه فعالیت امیر حسین زادگان مدیر انتشارات ققنوس و یا به عبارتی همان بنگاه نشر ققنوس، در یکی از روزهای ابتدایی آذرماه، گپ و گفتی با وی داشتیم. این گفتگو در دفتر این مدیر نشر و میان بیش از هزار عنوانی که چاپ کرده، انجام شد. انتشارات ققنوس و زیرمجموعه هایش از جمله مجموعه های نشر در کشور است که به صورت خانوادگی مدیریت می شود که در گفتگوی مذکور به این مساله هم به عنوان یک الگوی مدیریتی برای نشر، پرداخته شده است.
 
حسین زادگان در این گفتگو از خاطرات خود طی حدود ۵ دهه فعالیت به عنوان کتابفروش و ناشر می گوید که مطالعه آن می تواند برای افرادی که قصد دارند به کار نشر پرداخته و یا کار خود را در این زمینه توسعه بدهند، مفید باشد. مسیری که این مدیر نشر طی بیش از ۴۰ سال فعالیت در این حوزه طی کرده، در این گفتگو به خوبی مشهود است.
 
مشروح متن گفتگو با مدیر نشر ققنوس در ادامه می آید:
 
به نظر شما ناشران باید با حمایت دولتی کار کنند یا بدون این حمایت ها مشغول به کار نشر باشند؟ این سوال را به این دلیل می پرسم که یکی از ناشران باسابقه کشور هستید و چند دهه است که در این بازار حضور دارید. اگر یک ناشر بخواهد به صورت حرفه ای فعالیت کرده و در این فضا دوام بیاورد، به حمایت دولت نیاز دارد یا خیر؟
 
فکر می کنم ناشر باید روی پای خودش بایستد. حدود ۱۰ سال پیش بود که تعدادی از ناشران، که من هم جزوشان بودم از دولت خواستند که یارانه کاغذ را بر دارد اما این هزینه را برای خرید کتاب از ناشران در نظر بگیرد. حسن مساله در این بود که هم کتابخانه های کشور به روز می شد و هم به طور غیرمستقیم از ناشران حمایت به عمل می آمد. من موافق این نیستم که هرچه هم که ناشران چاپ کنند، دولت بخرد.
 
بله چون این گونه هم یک فعالیت حمایتی از نوع مستقیم خواهد بود که ناشری مطمئن باشد هرچه چاپ کند، دولت می خرد.
 
در دولت پیش این گونه نبود. یا کتاب هایی خاص می خریدند و یا از ناشرانی خاص می خریدند. خیلی از کتاب ها از فهرست خریدشان خارج می کردند و یا خیلی از ناشران را. در همه جای دنیا، حمایت از ناشر وجود دارد اما خودش را به گونه های دیگری نشان می دهد. این حمایت باید به صورت غیر مستقیم باشد. یک نمونه اش عنوان کاربری اماکنی است که ما در آن ها مشغول به کار هستیم. به طور قانونی باید در اماکنی که اداری یا تجاری باشند، کار کنیم اما دولت موافقت کرده که می توان از محیط های مسکونی برای این کار استفاده کرد. یا تعرفه آب، برق و بیمه می تواند برای ناشران پایین تر باشد.
 
بحث مالیات چطور؟
 
بله. مسلما. باید به مساله مالیات هم اشاره کنیم. مالیات فعالیت نشر باید حذف شود و این بحث هم وجود دارد که مالیات همه دست اندرکاران این حوزه از جمله ناشر، نویسنده، مترجم و ... برداشته شود.
 
به نظرتان آن بحث برداشتن یارانه کاغذ فایده و ثمره ای داشت؟
 
این کار باعث شد تا ناشران روی پای خودشان بایستند و با توجه به بازار دست به تولید کتاب بزنند. یعنی کتاب هایشان را براساس نیاز بازار چاپ کنند.
 
همین روی پای خود ایستادن، مقوله مهمی است. ناشری مانند شما می تواند روی پای خودش بایستد اما اگر یک ناشر جوان یا تازه کار بخواهد در فضای نشر کشور حضور داشته باشد، باید چه کند؟ به نظرتان راه مناسب این نیست که زیر چتر حمایت ناشری بزرگتر قرار بگیرد و زیرمجموعه آن ناشر بزرگ بشود؟
 
این امکان وجود ندارد که ناشر با یک کتاب، هزینه های خود را تامین کند. ناشر باید تعداد و نوع کتاب هایش طوری باشد که دوام بیاورد. بنابراین باید سرمایه ای برای این کار داشته باشد. من در حال حاضر حدود ۴۶ سال است که در بازار کتاب کار می کنم. کارم به طور مشخص، کتاب است و از دستفروشی هم شروع کرده ام.
 
به طور مشخص، مسیری را طی کرده و در این مدت چند دهه، سرمایه ای را فراهم کرده اید. ناشری که بخواهد ابتدا به ساکن کار را شروع کند، یا باید خودش سرمایه دار باشد و یا سرمایه را از یک سرمایه دار بگیرد.
 
دولت که سرمایه این کار را تامین نمی کند. طبیعی است که فرد باید خودش سرمایه ای در اختیار داشته باشد تا هر نوع کار اقتصادی کند. با همین رویکرد خیلی ناشران تازه کار بوده اند که در همین سال های اخیر موفق شده‌اند.
 
به دستفروشی به عنوان اولین کارتان در حوزه کتاب اشاره کردید. کتاب های خودتان را می فروختید؟
 
آن زمان حدود ۱۶ یا ۱۷ سالم بود. کتاب هایی که برای مطالعه می خریدم، بعد از خواندن می فروختم. پدرم مغازه خواربارفروشی داشت و من کتاب ها را کنار مغازه پدرم می چیدم و می فروختم. این کتاب ها به مرور زیاد شد و به دنبال کسی بودم که کتاب ها را از من بخرد تا از این کار بیرون بیایم. اما کسی پیدا نشد. چند سال بعد یک مغازه لوازم التحریر فروشی باز کردم. در همان جا کتاب می فروختم؛ اسم مغازه لوازم التحریر صداقت بود و ۲ سال بعد تبدیل شد به کتابفروشی امیر. محل کتابفروشی هم در مهرآباد جنوبی بود. بعد از آن در سال ۵۴ به بازار بین الحرمین رفتم و ۲ سال یک مغازه را برای کتابفروشی ام، اجاره کردم.
 
از سال ۵۶ به میدان انقلاب آمدم و در همین کتابفروشی ققنوس که این روزها فعال است، کارم را ادامه دادم.
 
شما علت ادامه یافتن فعالیت ققنوس را در این سال ها در چه چیزی می دانید؟ آیا در چاپ کردن مجموعه های مشخص کتاب است؟ مجموعه هایی مثل کتاب های تاریخی یا فلسفی تان.
 
این مجموعه ها از اول نبودند و به مرور اضافه شدند. سال ۵۶ که بازارچه کتاب افتتاح شده بود، نمایشگاهی برپا شد. در آن نمایشگاه، کتاب هایی را که تا آن زمان چاپ کرده بودم، به نمایش گذاشتم؛ کتاب های جزوه ای کوچک نوشته داریوش عباداللهی که در بازار چاپ کرده بودم. خیلی دوست داشتم به بازارچه کتاب بیایم چون وضعیت مالی خوبی نداشتم. بالاخره با قرض و حمایت آقای کاشی چی که مغازه را به طور قسطی به من فروخت، کتابفروشی فعلی ققنوس را در بازارچه کتاب خریدم. بعد از آن بود که به مرور زمان، تعداد کتاب ها زیاد شد. البته این طور هم نبود که وضعیت همیشه این طور باشد.
 
من یک بار در سال ۵۹ و یک بار در سال ۶۴ یا ۶۵ تصمیم گرفتم کار نشر را کنار بگذارم. سال ۶۵ بود که مغازه ام آتش گرفت. یعنی کتاب‌فروشی همسایه ما _ انتشارات اختران _ آتش گرفت و حدود ۷۰ درصد مغازه من هم سوخت. آن زمان مشکل مالی زیادی داشتم و چند بار به حالت ورشکستگی رسیدم. یعنی کار را چند بار از نو شروع کردم. بعد به مرور زمان که تجربه ام بیشتر شد و تعداد عناوین و مجموعه ها بیشتر شد، مشکلات کم تر شد.
 
چاپ این مجموعه ها از چه سالی در دستور کار ققنوس قرار گرفت؟
 
از سال ۷۵ یا ۷۶ بود که با مجموعه «تاریخ جهان» شروع کردیم.
 
از ابتدای کار تا آن مقطع سال ۷۵ که دست به چاپ مجموعه ها زدید، چه کتاب هایی چاپ می کردید؟
 
از جمله اولین کتاب هایی که چاپ کردم، «شازده احتجاب» آقای گلشیری و یا «توراندخت» از برشت با ترجمه آقای کرم رضایی بود.
 
این کتاب ها ، حق کپی رایت مشخصی نداشت؟ یعنی یک ناشر مشخص کتاب هایش را چاپ نمی کرد؟
 
شازده احتجاب را قبلاً انتشارات زمان چاپ کرده بود و آقای گلشیری قراردادشان را فسخ کردند و با ققنوس قرارداد بستند. بنا بود کل کتاب های گلشیری را سال ۵۶ چاپ کنم. اولی اش که «شازده احتجاب» بود چاپ شد. دومین کتاب بره گمشدۀ راعی بود که اوایل انقلاب به اداره کتاب ارشاد رفت و مجوز نگرفت. البته بگویم که این اداره در مقطعی تعطیل شد و وجود نداشت. یک زمان هم دور، دور کتاب های جلد سفید بود.
 
درباره کتاب های جلد سفید توضیح می دهید؟
 
این عبارت، بیشتر برای کتاب های مذهبی، مارکسیستی و در کل عقیدتی و سیاسی بود که بدون شناسنامه چاپ می شد. و جلد ساده ای داشت که فقط عنوان کتاب چاپ می‌شد.
 
که به حال و هوای انقلاب هم می خوردند.
 
بله. دقیقا. همان سال ۵۷ بود. از مهرماه ۵۷ بود که شروع به چاپ این گونه کتاب ها کردم. این کار تا اواخر سال ۵۸ ادامه داشت.
 
و کتاب ها هم به خوبی جلوی دانشگاه تهران به فروش می رفتند.
 
بله. این محل بورس فروش کتاب بود. نمی دانم صف کتاب دیده اید یا خیر، ولی من دیده ام؛ صف های درخواست خرید کتاب که جلوی دانشگاه تشکیل می شدند. شرایط در آن سال ها طوری بود که یک نوبت صبح کتاب می آمد و یک نوبت بعد از ظهر. مثلا فردی بعد از ظهر می آمد و می گفت جدید چه آورده ای؟ وقتی کتاب های روی میز را نشانش می دادیم، می گفت نه این را صبح خریده ام.
 
سال ۵۶ چند کتاب و نمایشنامه از برشت و دیگر نمایشنامه نویسان چاپ کردم. کتاب «خاک» از آقای سپانلو و «دهلیز و پلکان» هم از جمله کتاب هایی بودند که در سال ۵۷ منتشر شد. بعد از آن زمان کتاب های جلد سفید شد و بعد از آن اداره کتاب وزارت ارشاد کارش را شروع کرد؛ یعنی سر و سامان گرفت. از آن زمان گفتند که کتاب ها را برای مجوز به ارشاد بیاورید.
 
بعد از این دوران، زمانی رسید که پروانه نشر مطرح شد و گفتند هرکسی که بخواهد کتاب چاپ کند، باید پروانه نشر بگیرد. به من پروانه نشر ندادند.
 
اواخر دهه شصت بود؟
 
بله. سال ۶۷. به این ترتیب چند سالی پروانه نشر نداشتم و یک سال هم اجازه حضور در نمایشگاه کتاب را نداشتم.
 
کار را متوقف کرده بودید؟
 
من چون همه زندگی ام با کتاب بود، نمی توانستم کار را تعطیل کنم. بنابراین کتاب ها را با شناسنامه مولف و یا با همکاری ناشران دیگر چاپ می کردم. مثلا با انتشارات علوی همکاری داشتم و آن ها کتاب ها را آماده می کردند و من چاپشان می کردم. انتشارات علوی کتاب های کمک درسی چاپ می کرد. خودم هم یک سری کتاب های پزشکی را به صورت ترجمه منتشر کردم. چون از نظر تامین هزینه مشکل داشتم، به فکر پخش کتاب افتادم.
 
پس اواخر دهه شصت بود که این سیستم پخش و توزیع ققنوس پا گرفت.
 
بله. از آن زمان شروع کردم و بیشتر فعالیت ام را معطوف به پخش کتاب کردم؛ تا سال ۷۲ که موفق شدم پروانه نشر بگیرم. سال ۷۲ که آقای صیادی مدیرکل شدند به من پروانه نشر داده شد.
 
و کتاب های پزشکی و کمک درسی را کنار گذاشتید.
 
بله. این کار هم به دلیل تامین هزینه ها بود که بدون نشان ققنوس انجام می شد. یعنی نام و نشان ققنوس روی بسیاری از این کتاب ها چاپ نمی‌شد. بعد از گرفتن پروانه نشر، چاپ کتاب های پزشکی و کمک درسی را کنار گذاشتم؛ اوایل دهه ۷۰ بود و چاپ مجموعه ها هم که از سال ۷۵ شروع شد.
 
یک سوال از زمان حال بپرسم. شما با این مشکل که کتاب های ققنوس را به صورت افست چاپ و عرضه کنند، روبرو نیستید؟
 
بله با این مشکل روبرو هستیم. متاسفانه این از جمله ضررهایی بود که در دولت پیشین به ما وارد شد. بسیاری از کتاب های ما در دولت پیشین مجوز چاپ نگرفت و البته این وضعیت برای خیلی دیگر از ناشران وجود داشت و خیلی از کتاب ها مجوز نگرفتند. تقریبا جلوی ۵۰ عنوان از کتاب هایی که چندین بار چاپ کرده بودیم، برای تجدید چاپ دوباره، گرفته شد. این اتفاق بیشتر از سال ۸۷ به بعد رخ داد. دوره آقای صفارهرندی وضعیت بهتری بود ولی وقتی آقای دری به اداره کتاب آمد، جلوی بسیاری از کتاب ها گرفته شد. کتاب های آقای مرتضی احمدی یا رمان «عشق سال های وبا» از مارکز غیر قابل چاپ اعلام شدند و به این ترتیب، ۵۰ عنوان از کتاب های ما پشت در ماندند. ۵۰ عنوان هم چاپ اولی هایی بودند که می خواستیم برای مجوز گرفتنشان اقدام کنیم. یعنی در مجموع ۱۰۰ عنوان از کتاب هایمان معطل ماند.
 
آن زمان عده ای بودند که تازه شروع به کار چاپ افست کرده بودند. آن ها می آمدند و کتاب ها را به صورت زیراکس و افست می فروختند. ما چون نمی توانستیم کتاب ها را چاپ کنیم، اعتراض نمی‌کردیم و می گفتیم بگذار حداقل با این روش، کتاب ها به دست مردم برسد. بعد از چند سال، تعداد این افراد زیاد شد. وقتی دولت جدید آمد، شرایط به این گونه بود که تعداد کپی‌کاران زیاد شده بود و از طرفی کتاب های متوقف شده، آزاد شدند و خودمان چاپشان کردیم. چون خود ما کتاب ها را چاپ کردیم، بازار کپی‌های غیرمجاز کساد شد. ولی از طرف دیگر تعداد افراد کپی کار بیشتر شد. به همین دلیل هر کتابی که فروش دارد و به دستشان می رسد، به صورت کپی منتشر می کنند.
 
بازارشان روبروی دانشگاه تهران است؟
 
نه فقط جلوی دانشگاه تهران نیست. حتی فقط در تهران نیست بلکه در کل ایران و شهرستان هاست. این کتاب ها در سطح کشور در بعضی از کتابفروشی ها هم توزیع می شود. دستفروش هایی که در خیابان انقلاب می بینید، واسطه هستند.
 
نمی خواهید اقدامی در این زمینه یا شکایت کنید؟
 
اتفاقا این کار را کرده ایم و زمانی که آقای جنتی وزیر ارشاد بود، خطاب به او نامه ای نوشتیم. به همین دلیل کارگروهی با همکاری اتحادیه ناشران، وزارت ارشاد و قوه قضائیه تشکیل شده که به این قضیه رسیدگی کند. ولی از این که کار به کجا رسیده، اطلاعی ندارم.
 
با صحبت هایی که شد و مسیری که تا به امروز طی کرده اید، نیازی به یارانه ارشاد و دولت احساس نمی کنید؟
 
حمایت، همان طور که گفتم بهتر است به صورت خرید کتاب باشد. چون قیمت کتاب نسبت به سال ۹۲ بالا رفته است. دلیلش هم این است که قیمت دلار ۳ برابر شد و طبیعی است که قیمت کاغذ هم به تبعش چند برابر می شود. البته بهای کتاب ۳ برابر نشد ولی خرید آن برای مردم سخت شده است. آن حمایت باید به این صورت اعمال شود که کتاب های همه سلیقه ها و مورد نظر همه طیف ها خریده شود تا در کتابخانه ها قرار داده شود.
 
در صحبت هایتان به صف های خرید کتاب در سال های انقلاب اشاره کردید. چنین چیزی را این روزها اصلا نمی بینیم و برای جوانان این دوره، اتفاقی بعید و حیرت انگیز است. به نظر می رسد این ذائقه مردم است که نسبت به کتابخانه رویگردان شده است. مردم کتاب نمی خوانند و کتاب نمی خرند. چگونه است که ناشرانی مثل شما در چنین شرایطی هنوز کتاب چاپ می کنند. آن زمان که صف کتاب تشکیل می شد، کتاب ها با تیراژ بالایی چاپ می شدند و حداقل ۵ هزار نسخه در یک نوبت چاپ، عرضه می شد.
 
بله، ۲۰ هزار و ۱۰ هزار نسخه هم داشتیم. ما ۵۰ هزار و ۱۰۰ هزار هم فروختیم.
 
ولی الان، ناشری مانند ققنوس با تیراژ ۱۱۰۰ نسخه یا ۷۰۰ نسخه کتاب چاپ می کند. شما و ناشرانی که مثل شما هستند، در این شرایط چگونه دوام می آورند؟
 
مثل مشهوری وجود دارد که خلاصه اش عبارت «هشتاد، بیست» است. در مورد ما این عبارت این گونه معنی می دهد که ۲۰ درصد کتاب های ما، جور ۸۰ درصد باقی را می کشند. نمونه اش کتاب «ملت عشق» از الیف شافاک است که امسال حدود ۱۰ نوبت چاپ کرده ام.
 
یعنی می شود حدود ۱۰۰ هزار نسخه.
 
نه. تیراژ چنین کتاب هایی ۴ یا ۵ هزار نسخه است. همه کتاب های ما با تیراژ هزار نسخه چاپ نمی شوند. بله تیراژ هزار تایی و ۷۰۰ تایی داریم ولی آن ها مربوط به آثار نویسندگان کتاب اولی هستند به ویژه کتاب های داستان ایرانی که این روزها خواننده چندانی ندارند. آن کتاب های ۵ هزارتایی یا ۳ هزارتایی هستند که جور این کتاب های هزارتایی و ۷۰۰ تایی را می کشند.
 
کتاب های داستانی ایرانی که ققنوس چاپ می کند _ که شاید البته باید بگوییم ققنوس پخش می کند چون انتشارات هیلا چاپشان می کند _ با چه امید یا هدفی چاپ می شوند؟
 
هیلا هم همان ققنوس است و تفاوتی ندارد. انتشارات هیلا متعلق به پسرم است. بله، این کار، اقتصادی نیست ولی یک حرکت حمایتی از نویسندگان تازه کار است و هم این که فکر می کنم اگر یک نویسنده تازه کار کتابی نوشت، چه کسی باید چاپش کند؟ نویسنده نباید برای چاپ کتابش هزینه کند. نباید فرش زیر پایش را بفروشد تا کتابش را چاپ کند چون این پول بر نخواهد گشت. از طرف دیگر نویسندگان جوانی هستند که آینده روشنی دارند و بعدها نویسندگان مطرحی می شوند.
 
ما طیف مختلفی از کتاب ها را چاپ می کنیم؛ از داستان های ایرانی گرفته تا کتاب های فلسفی بسیار پیچیده. به نظرم این یک نقطه مثبت برای این انتشارات است. هرکدام از کتاب ها هم مخاطب خودشان را دارند. مثلا «دالان بهشت» کتابی است که به کار خواننده عمومی می آید. نویسنده این اثر، کار اولی بود و همین کار، امسال به چاپ چهل و نهم رسید و هر نوبت چاپش معمولاً ۴ هزار یا ۵ هزار نسخه است.
 
چاپ اولش چند نسخه بود؟
 
۲ هزار نسخه. زمانی بود که چاپ اولی های ما هم ۲ هزار نسخه چاپ می شدند. این تیراژ ۷۰۰ نسخه ای برای برخی از کتاب ها، مربوط به زمان حال است. یعنی مربوط به دو سه سال اخیر است.
 
انتشارات ققنوس، امروز تنها نشر ققنوس نیست. یعنی متشکل از نشر ققنوس، انتشارات هیلا و انتشارات آفرینگان است. چه شد که به این رسیدید که کار ققنوس را با ۳ زیرمجموعه ادامه بدهید؟
 
همه خانواده من درگیر کار کتاب هستند. دو پسر و یک دختر دارم. دخترم مسئولیت انتشارات آفرینگان را دارد که قرار شد کتاب های کودک را با نشان آن چاپ بکنیم. رمان و داستان ایرانی را هم برای این که مستقل و جدا از دیگر کتاب ها چاپ شود، انتشارات هیلا منتشر می کند. ولی هر سه تفاوتی با یکدیگر ندارند و همه در واقع، یکی هستند.
 
به نظرتان این گونه خانوادگی کار کردن در حوزه کتاب، یک الگوی مناسب برای کار نشر است؟
 
به نظرم این شیوه می تواند خیلی به پیشبرد کار کمک کند. به نظرم هیچ کدام از ما،اگر می خواستیم تنها کار کنیم، نمی توانستیم کار را وسعت بدهیم. مثلا مدیریت محتوایی، مدیریت داخلی، روابط عمومی و بخش فروش ققنوس، تقسیم بندی شده و هرکدام توسط خودم و فرزندانم انجام می شود.
 
شما از این جهت خوش شانس بوده اید که فرزندانتان دوست داشتند کار پدرشان را ادامه بدهند!
 
دلیلش این است که از کودکی در این فضا بزرگ شده اند. اولین باری که دخترم پا به محل صحافی کتاب گذاشته، ۲ سالش بوده است. یادم هست که یک بار با موتور داشتم به صحافی می رفتم و او را هم با خودم بردم. قبل از این که به مدرسه برود، او را به طبقه بالای کتاب فروشی می آوردم و با کتاب ها بازی می کرد. وقتی هم که در مقطع راهنمایی تحصیل می کرد، فهرست های بخش شهرستان ققنوس را او تایپ و تدوین می کرد. بعد از آن آموزش حروفچینی دید و حالا هم که در رشته مدیریت فرهنگی در دانشگاه تدریس می کند. از همان زمان کودکی تا امروز در این زمینه به من کمک کرده است. پسرانم هم همین طور. بچه ها در همان سن نوجوانی، خیلی از رمان های کلاسیک و کتاب های ادبیات بزرگسال را وقتی به خانه می بردم، در همان دوران کودکی شان خواندند و با کتاب مانوس شدند.
 
به نظر شما در حال حاضر، کتاب ترجمه ای موفق تر است یا تالیفی؟
 
بستگی به نویسنده و یا مترجمش دارد.  در ایران چند نام از نویسندگان داریم که کتاب شان فروش می رود. از خارجی ها هم که همیشه گل هایشان برای ترجمه انتخاب می شود. در این فضا، تعداد نویسندگان ایرانی در مقابل نویسندگان خارجی خیلی کمتر است.در مورد کتاب‌های ترجمه معمولاً هر کتابی چاپ نمی شود  و اصولا سراغ نویسندگانی می رویم که در سطح بین الملل شناخته شده هستند؛ یعنی جایزه های بین المللی برنده شده اند.
 
بازاریابی کتاب هم یکی از مقولات مهم بازار نشر است. مثلا چندی پیش کتاب «وات» از ساموئل بکت را با ترجمه سهیل سمی منتشر کرده بودید که داستانش به گونه ای نوشته شده بود که مخاطب را اذیت می کرد. دلیل ترجمه چنین کتاب هایی را باید پیدا کرد تا بشود به فروششان امیدوار بود.
 
کتاب های بکت معمولا پرفروش هستند. «مرفی» اش هم توسط ققنوس چاپ شده و وات هم برای تجدید چاپ رفته است. از این نویسنده چند کتاب دیگر در دست چاپ داریم که آقای سمی مشغول ترجمه شان است. از بکت «آخر بازی» را هم چاپ کرده ایم.
 
این کتاب، قدیمی نیست؟
 
بله و در حال حاضر چاپ دهمش در آستانه انتشار است. «پارتیزان و کبوترها» را هم از این نویسنده چاپ کرده ایم که یک مجموعه مقاله است.
 
ادامه دارد...
 
۱۳۹۶/۰۶/۱۵ ۱۴:۴۷
 
۱۳۹۶/۰۵/۲۱ ۰۹:۱۱
 
۱۳۹۶/۰۵/۱۷ ۱۵:۱۵
 
۱۳۹۶/۰۴/۱۸ ۱۴:۰۴
 
۱۳۹۶/۰۴/۱۰ ۱۲:۳۹
 
۱۳۹۶/۰۴/۰۷ ۱۲:۰۳
 
۱۳۹۶/۰۳/۲۸ ۱۰:۲۱
 
۱۳۹۶/۰۳/۲۰ ۱۱:۵۱
 
۱۳۹۶/۰۳/۰۷ ۱۶:۲۳
 
۱۳۹۶/۰۲/۲۶ ۱۱:۳۳
 
 
کلمات کلیدی : انتشارات ققنوس
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.
مدیریت خانوادگی در حوزه نشر