نگاهی به فیلم تابستان داغ روایتی تلخ از زندگی در یک تابستان داغ

علی نبوی،   3960627067 ۵ نظر، ۰ در صف انتشار و ۱ تکراری یا غیرقابل انتشار

در سال‌های اخیر عموم آثار سینمایی کشور یا تلخ و ناامیدکننده شده‌اند و یا فیلم های طنزی بی‌محتوا و بدون قصه که شاید، تاکید می‌کنم شاید تنها یک‌بار دیدنشان کسی را بخنداند!

 متأسفانه باید اعتراف کرد که فیلم های تلخِ این روزهای سینمای ایران در مقابل آثار طنز و هجو، از قوت بیشتری در فیلم‌نامه، بازی‌ها و ساخت برخوردار هستند و یکی از علل درو شدن جوایز جشنواره‌ها توسط این فیلم‌ها همین موضوع است.

آنچه در سینمای حال حاضر کشور بسیار کم و نادر است، فیلم‌هایی سرگرم‌کننده، شاد و با محتواست. به‌مانند بسیاری از موضوعات در سینمای حال حاضر کشور، یا از این‌سوی بام می‌افتیم و یا از آن سو.

تابستان داغ فیلمی است که در ایام جشنواره طرفداران قابل‌توجهی در کاخ جشنواره داشت و در زمان اهدای جوایز این نکته کاملاً مشهود بود. این فیلم روایت تلخی از یک اتفاق تلخ است؛ اتفاقی که در واقعیت و زندگی روزمره، احتمال رخ دادن آن وجود دارد. در بسیاری موارد تلخ‌ترین و دردناک‌ترین حوادث، ناشی از یک اتفاق ساده هستند و برای رخداد آن نیاز به سناریویی از پیش تعیین‌شده نیست.

مرگ یک کودک خردسال بر اثر سهل‌انگاری و درگیری های ذهنی والدین، داستان تلخی است که تابستان داغ آن را روایت می‌کند و صفحه‌ی حوادث روزنامه‌ها سرشار از این موارد است.

فیلم تابستان داغ ریتم تندی دارد و بجای آنکه تعلیق در قصه به‌واسطه‌ی مجهول ماندن اتفاقات رخ دهد، پیرامون جلوه‌ها و اثرات متفاوت یک حادثه بر زندگی افراد شکل می‌گیرد. این ریتم تند در عین مقدمه‌چینی و معرفی شخصیت های داستان، مخاطب را در حال و هوایی نگه می‌دارد تا شوک دقیقه‌ی 45 فیلم کارساز باشد. این شوک را می‌شد در به سکوت فرو رفتن جمعیتی که تا دقایقی قبل صدای پچ‌پچ کردنشان به گوش می‌رسید به خوبی دید.

در فیلم ایرج زاد بازی خوب و روان بازیگران در کنار خط منطقی روایت قصه موجب شده تا این واقعه‌ی تلخ بسیار ملموس و باورپذیر از کار در بیاید و مخاطب بتواند با آن ارتباط برقرار کند.

در مدت‌زمانی محدود، به‌واسطه‌ی شخصیت‌پردازی مطلوب، شناخت خوبی برای مخاطب از شخصیت های قصه انجام می‌شود و کنش و واکنش های افراد باورپذیر می‌گردد. به‌عنوان مثال رفتارهای عصبی و جر و بحث های میان ایمان(علی مصفا) و سارا(مینا ساداتی)، زمینه‌ساز خوبی برای باورپذیری رفتارهای هیجانی آنها پس از مفقود شدن فرزندشان است. همچنین گفت‌وگوها و خوش و بش های مادرانه‌ی نسرین(پریناز ایزدیار) با هانیه (مانیا علیجانی) و یا مشاجره او با فرهاد(صابر ابر) واقع‌گرایانه و طبیعی به نگارش در آمده و تصنعی نیست.

نکته‌ای که در مورد شخصیت‌پردازی و اجرای خوب آن توسط بازیگران وجود دارد آن است، که با مجموعه‌ای از انسان‌ها سر و کارداریم که هر یک، جزوی از زنجیره‌ی شکل‌گیری این اتفاق تلخ هستند، اما هیچ‌کسی را نمی‌توان متهم و یا مقصر قطعی دانست. در ماجرای مرگ پرهام(پرهام محمدی)، اگرچه که سهل‌انگاری، بی‌مسئولیتی سارا آغاز گر ماجراست، اما از بد حادثه این سهل‌انگاری با فراموش‌کاری نسرین و به هم پیوستن جزییاتی دیگر کلیّتی ناگوار را می سازند. به‌مانند اتفاقات معمول در زندگی روزمره و جاری، همه‌چیز نسبی است و هر کس گوشه‌ای از اشکالات را به دوش می‌کشد.

همان طور که گفته شد داستان تابستان داغ ریتم تندی دارد و این موضوع باعث می‌شود تا پس از افتادن پرهام و ضربه‌ی شوکه کننده‌ی قصه، افت آن ریتم تند به نوعی خسته‌کننده و ملال‌آور شود. این اتفاق ازآن‌جهت رخ می‌دهد که فیلم آن‌چنان‌که باید زمینه‌سازی برای ایجاد فضایی معماگونه و گره‌های داستانی در قصه انجام نمی‌دهد. اگرچه که کش ندادن بی‌جهت قصه اتفاقی قابل‌تقدیر است؛ اما خالی شدن دست کارگردان برای نگاه‌داشتن مخاطب در سالن پس از مرگ پرهام کاملاً مشهود و ملموس است. اگر در قصه‌ی فیلم گره‌های داستانی بیشتری نظیر تلاش برای فهمیدن ماجرای واقعی وجود داشت، شاید 15 دقیقه‌ی پایانی فیلم چنان کند و بی‌رمق نبود.

نکته‌ی خوبی که در پایان فیلم رخ می‌دهد پیام فیلم پس از تجربه کردن یک حادثه‌ی  ناگوار است، یعنی دقیقاً همان ارزش‌هایی که متأسفانه در فیلم های سینمایی این روزها کمتر می‌بینیم. اگرچه که در فطرت هر انسانی صفات نیک وجود دارند، اما شخصیت‌های قصه در درون خود گذشت، بخشش و انسانیت را کشف و از انتقام و کینه‌ورزی دوری می‌کنند.

گذشت و بخشش، چه در مورد دیگران و چه آنکه فرد خاطی نسبت به خودش انجام دهد، موضوعی است که در جامعه‌ی عصبی کنونی حال حاضر کمتر می‌بینیم و بسیار به آن نیازمندیم. اتفاقات و حوادث رخ می‌دهند و در بروز آن عوامل متعددی دخیل هستند، اما تنها حل و فصل نمودن منطقی آنها چاره‌ی صحیح پشت سر گذاشتن یک بحران است.

وقتی که ایمان شیشه‌ی جلوی ماشین خود را تعویض می‌کند، گویی به نوعی دید خود را ترمیم و تصحیح می‌کند و برای یک شروع مجدد و تربیت صحیح فرزندی که همسرش در شکم دارد آماده می‌شود. از سوی دیگر خانواده‌ی نسرین و فرهاد هم کوله‌بار خود را جمع می‌کنند تا با فرهادی که خود را اصلاح‌کرده زندگی را  دوباره آغاز کنند و هانیه آینده‌ای روشن و روح و روانی سالم داشته باشد.

اگرچه که تابستان داغ فیلمی تلخ است، اما این تلخی به‌مانند برخی از فیلم های این ایام سینمای کشور، با سیاه نشان دادن جامعه و نابود کردن ارزش‌ها ایجاد نمی‌شود؛ بلکه روایتی باورپذیر از یک اتفاق تلخ است. همچنین در تابستان داغ فیلم در میان انبوه مشکلات و بد بختی های جامعه رها نمی‌شود و در نهایت با امید و اصلاح پایان میابد؛ یعنی چیزی که در فیلم های این ایام کمتر می‌بینیم و عموماً قصه‌ی فیلم‌ها با روایت بد بختی آغاز می‌شود و با فلاکت پایان می‌یابند.