ايران، ترامپ و شيطنت همسايه

سيد حسين موسويان، گروه سیاسی الف،   3960730134

نكته اول: چند ماه قبل در يكي از مقالات درجرايد داخلي، نوشتم كه محمد بن سلمان در سفر خود به مسكو، به مقامات عالي روس گفته كه حاضرند بشار اسد را تحمل كنند به شرط حذف ايران ازسوريه. اكنون با سفر پادشاه عربستان به مسكو، اين واقعيت در رسانه‌هاي بين‌المللي علني شد. سفر ملك سلمان با اطلاع و هماهنگي قبلي واشنگتن با دو هدف صورت گرفته است؛ اول اينكه با معاملات ميلياردي، مسكو را در روند اتحاد استراتژيك منطقه‌اي با ايران، سست و مردد كنند. دوم اينكه احساسي را به مسكو تلقين كنند كه عربستان بازيگرمستقلي از امريكا شده و ممكن است مسكو بتواند از ظرفيت اين كشور در جهان عرب و جهان اسلام بهره‌برداري كرده و نهايتا متحدين سنتي منطقه‌اي امريكا را از واشنگتن جدا كند. اخيرا ديديد كه يك سناتور روسي گفت كه سفر پادشاه عربستان به مسكو، به معني پايان سلطه امريكا در منطقه است. البته اين يك ساده‌لوحي محض است. عربستان بدون اجازه امريكا آب نمي‌خورد ضمن اينكه با زدوبندهاي محرمانه با اسراييل، حلقه وابستگي خود با امريكا را تكميل كرده است.

نكته دوم: دردوره اوباما، هنگامي كه واشنگتن، از حمله نظامي به سوريه و ايران سرباز زد، خط‌مشي تعامل باايران را در پيش گرفت، برجام را پذيرفت، غني‌سازي و آب سنگين در ايران را پذيرفت، در مقابل خروج ايران از فصل هفت منشور سازمان ملل و لغو هر شش قطعنامه بين‌المللي عليه ايران كرنش كرد و به عربستان پيشنهاد مشاركت باايران در منطقه را داد، محور تل‌آويو-رياض- امارات فيوز پراند و «فتنه همسايه» با اتحاد مخفي اما استراتژيك عليه ايران شكل گرفت كه برخي از آثار آن آشكار و برخي ديگر بعدا آشكار خواهد شد. در آن مقطع ايران هم تصميم گرفت با اوباما فراتر از برجام قدمي برندارد. با روي كار آمدن ترامپ و با نفوذي كه نتانياهو در كاخ سفيد پيدا كرد، اين طور به نظر مي‌رسد تل‌آويو با سعودي‌ها شرط كرده كه تمام قدرت و نفوذ لابي صهيونيست را براي ضربه به ايران بسيج كند به‌شرطي كه رياض: اولا، تا آخرخط با تل‌آويو همراه باشد و در ميانه كار به سمت ايران نچرخد و ثانيا، مشكل عدم به رسميت شناختن اسراييل در جهان عرب را حل كند.

شايد علت اينكه سعودي‌ها در يكي دوسال گذشته به همه دعوت‌هاي خيرخواهانه ايران پاسخ منفي داده‌اند، نيز براساس همين زد و بند باشد. درعين حال تهران نبايد ازتلاش براي نجات محوررياض- ابوظبي از تور تل آويو نااميد شود. منطقه خليج فارس زماني ثبات و امنيت پايدار را تجربه خواهد كرد كه سه قدرت ايران و عربستان و عراق بتوانند دركنار ساير همسايگان حاشيه خليج فارس، يك نظام همكاري مشترك داشته باشند.

نكته سوم: به نظر مي‌رسد حداقل تا يك سال آينده، جدال برجام در واشنگتن ادامه خواهد يافت. اين احتمال وجود دارد كه ترامپ از برجام خارج شود اما احتمال قوي‌تر اين است كه او حد اكثر تلاش خود را به خرج خواهد داد كه بدون نقض ظاهري و شكلي برجام، آن را از حيز انتفاع خارج كند تا بدون اينكه متهم به نقض برجام شود، عملا منافع اقتصادي ايران از برجام را به حداقل برساند. علاوه بر آن، شمشير تهديد لغو برجام را بالاي سر اروپايي‌ها نگه دارند تا آنها رادر اقدامات بعدي امريكا درمورد مقابله با ايران در منطقه، همراه كنند. دو هدف كليدي محور فتنه همسايه-تل‌آويو- نئوكان‌هاي امريكا اين است كه قدرت و نفوذ ايران درمنطقه را مهار كنند و با ايجاد تشنج در روابط خارجي ايران و زخمي كردن برجام، پيشرفت‌هاي اقتصادي ايران را به بن‌بست بكشانند.

نكته چهارم: ما با دو واقعيت مواجه هستيم.

اول اينكه در جدال چهار دهه گذشته، به يمن برجام، واشنگتن و متحدين منطقه‌اي‌اش درمورد اعمال سياست‌هاي ضد ايراني، در انزواي بين‌المللي بي‌سابقه‌اي قرار گرفته‌اند. اين يك فرصت استثنايي است اما پايدار نخواهد ماند. لذا ايران بايد با موقع‌شناسي، بهره‌برداري به موقع و سريع و مناسب را داشته باشد.

 دوم اينكه، درسال ١٣٨٢، اروپا مبتكر ديالوگ هسته‌اي با ايران شد. امروزه با توجه به اينكه امريكا، موضوعات منطقه‌اي را عليه برجام و ايران مستمسك قرار داده است، تهران مي‌تواند مبتكر ديالوگ درمورد بحران‌هاي منطقه باشد. ايران از طريق مقاومت، گفت‌وگو و ديپلماسي، توانست حقوق هسته‌اي خود درمورد غني‌سازي و آب سنگين و بهره‌مندي از كليه تكنولوژي‌هاي هسته‌اي را بگيرد، حقوقي كه امريكا و غرب حدود چهار دهه باحداكثر ظرفيت تلاش كردند ما را از آنها محروم كنند. با ديپلماسي و گفت‌وگو، همزمان و همگام با تلاش سرداران پرافتخار نظامي در صحنه‌هاي مختلف عملياتي منطقه، مي‌توان جهان را در مورد به رسميت شناختن حقوق و جايگاه طبيعي و مشروع ايران در منطقه قانع كرد.

 خوشبختانه تهران و مسكو، فراتر از ديالوگ، وارد همكاري منطقه‌اي شده‌اند. اما اين كافي نيست. چنين همكاري‌هايي با ديگرقدرت‌هاي آسيا همچون چين و هند و ژاپن نيز مهم است. اروپا خاكريز اول امريكاست براي ايجاد اجماع جهاني عليه ايران در مورد منطقه. لذا آغاز كار ما با اروپا جهت گفت‌وگوي هدفمند در مورد بحران‌هاي منطقه با تشكيل كارگروه‌هاي مشترك درمورد مقابله با تروريسم تكفيري و بحران‌هاي عراق، سوريه، افغانستان و يمن، از اهميت مضاعف برخوردار است. چنين سياستي مي‌تواند فشارهاي امريكا روي اروپا را كم‌اثر كرده، همكاري‌هاي متقابل قدرت‌هاي آسيايي با ايران را تقويت كرده، از تشنجات احتمالي جديد در روابط خارجي پيشگيري كرده ضمن اينكه روند تخريب برجام را مهار كند.

نكته پنجم: ترامپ يك معامله‌گر قهار با شخصيتي غيرقابل پيش‌بيني است. ضمن اينكه عالما و عامدا مي‌خواهد كه غيرقابل پيش‌بيني تلقي شود تا همه از او حساب ببرند. او مي‌خواهد كه مهم‌ترين ميراث‌هاي اوباما را نابود كند. برجام يكي از دوسه ميراث مهم اوباماست. او مشتاق است كه مواردي نو و خيره‌كننده به نام خود ثبت كند تا نامي پرآوازه درتاريخ داشته باشد. معامله ٣٥٠ ميليارد دلاري تسليحاتي با عربستان يك مورد كه البته آغاز است. او فعلا سعي مي‌كند كه هزارميليارد دلار از شيوخ خليج فارس به بهانه مقابله ايران به چنگ آورد.


درعين حال و با وجود همه تهديدها و شعارهاي افراطي عليه ايران، ترامپ حاضر است با رييس‌جمهور ايران و حتي رهبر كره شمالي هم نشسته و معامله كند. منتهي او مايل است اولا معامله به نام خودش ثبت شود و ثانيا فكر مي‌كند كه مي‌تواندهمان شيوه‌ دوران معاملات ملكي‌اش را درعالم ديپلماسي نيز پياده كند. دردوران قبل از رياست‌جمهوري، كه تاجري بزرگ بوده، شيوه‌اش اين بوده كه ابتدا به طرق غيرمعمولي و با استفاده از تاكتيك‌هاي موثري توي سر ملك طرف مي‌زده و بعد به اصطلاح بزخري مي‌كرده است. اوگمان مي‌كند كه با ايران هم مي‌تواند چنين معامله كند. به همين خاطر در سرمقاله اخيرم كه توسط خبرگزاري رويترز منتشر شد، پنج نكته درمورد ايران را به وي متذكر شدم كه چنين تصوراتي را از ذهنش بيرون كند.


در عين حال نبايد او را در دست لابي ضد ايران رها كرد ضمن اينكه ترامپ را هم نبايد كاملا سياه ديد. بايد به فكراصلاح ذهن و رفتار مشوش او بوده و دركنار ساير موارد مطروحه در اين نوشته، از موضع قدرت، با ايجاد مشوق‌هايي، ترامپ را نيزبراي تجديدنظر درسياست‌هاي ضد ايراني آزمايش كرد.

نكته ششم: با برجام، جامعه امريكا درمورد ايران، دچار شكافي بزرگ شده به طوري كه دردوران بعد از انقلاب اسلامي، بي‌سابقه است. بخش عظيمي از سياستمداران، رسانه‌ها، مراكز علمي و آكادميك و فكري درمقابل سياست‌هاي ضد ايراني ترامپ، قد علم كرده‌اند. تهران در مورد بهره‌برداري از اين پتانسيل عظيم و استثنايي غافل است.

 نكته هفتم: لابي صهيونيست‌ها كه ايپك محوريت آن را در واشنگتن به عهده دارد، درسياست‌هاي ضد ايراني دولت‌هاي مختلف امريكا، هميشه نقش مهمي داشته است اما درهيچ دوره‌اي همچون دوره ترامپ، چنين سطح نفوذ و تاثير‌گذاري نداشته‌اند. آنها در تدوين سياست‌هاي ترامپ عليه ايران نقش اصلي را ايفا مي‌كنند. ضد انقلاب برانداز به رهبري منافقين هم به عنوان عمله با جيره و مواجب‌هاي كلان اعراب تكفيري، فعاليت‌هاي خود را صدچندان كرده‌اند. اين جبهه ضد ايراني با استفاده از پايگاه و نفوذ جناح نئوكان‌هاي امريكا، از قدرت تاثيرگذاري و مانوري برخوردار شده‌اند كه در تاريخ حدود چندين دهه‌اي روابط ايران و امريكا بعد از انقلاب، بي‌سابقه است. با اعلام استراتژي جديد درمورد ايران، به نظر مي‌رسد كه «فتنه همسايه» درتغيير «استراتژي تعامل به تقابل با ايران» در واشنگتن موفق بوده است.
دشمنان ايران، واشنگتن را خط مقدم مقابله با ايران قرار داده‌اند. لذا تهران نبايد از لابي تل‌آويو-رياض- ابوظبي- نئوكان‌ها- منافقين به ويژه در امريكا غافل بماند.

 *ديپلمات سابق