کمی دیر رسیدم. هوا تاریک بود و از در شرقی دانشگاه تا سالن فردوسی پرنده پر نمیزد. به این فکر میکردم که چه حیف، وقتی مراسم بزرگداشتی برگزار میشود، لااقل آنقدر آدم نمیآید که همین سالنهای کوچک دچار تُنکی جمعیت نباشند و عکاسها مجبور نباشند با مکافات یک زاویهای پیدا کنند که خالی بودن سالن به چشم نیاید.
در ورودی سالن هم خبری نبود. یک نفری بیرون ایستاده بود و آرام با موبایلش حرف میزد، یکی از کارکنان دانشگاه و بعد هم چند تا دستهگل بزرگ و یک شعارنوشته مزین به تصویر مردی مو سفیدکرده در صنعت نشر ایران. در نگاهش همان ارزش و تشخصی را میدیدی که در کتابهای منتشرشده توسط او میتوان یافت.
وارد که شدم لحظهای جا خوردم. سالن بزرگ بود. برخلاف چنین مراسمهایی که اغلب در سالنهای کوچک برگزار میکنند که کم بودن جمعیت توی ذوق نزند. اما یک سالن بزرگ پیش روی من بود پر از جمعیت. چه خوب که لااقل جماعت این بار ناامیدم نکردند! احساس خوشحالی من برای قدردانی از کسی در قواره حسین حسینخانی خیلی دوام نیاورد؛ بخصوص بعد از اینکه حاضران در سالن را برانداز کردم، چهرههای آشنای زیادی در میان آنها دیدم، از چهرههای فرهنگی گرفته تا نویسندگان، شاعران، مترجمان و از همه بیشتر هم ناشران و همکاران صنفی او.
اما چرا؟ مگر بهتر از این میشود؟ در سالنی بزرگ، مملو از جمعیت، چهرههای سرشناس، دستههای گل، سخنرانی دوستان و همکاران، تقدیر و ستایش و بازگویی خاطراتی از گذشته، تشویق حاضران و... همهچیز خوب است در حد اعلای آن الا... در این مراسم جای مخاطبان کتابهای نشر آگاه خالی است. جای همین دانشجویانی که مراسم در سالنی متعلق به آنها برگزار میشود و یا حتی دیگرانی که همه این سالها از انبوه کتابهایی که با زحمت و پشتکار حسینخانی به ثمر رسیدهاند استفاده کردهاند. کسانی مثل خود من که سالهاست خواننده کتابهای این ناشر بودهام. دیدن آرم آگاه بر جلد کتاب خیالم را راحت کرده که با کتابی ارزشمند مواجه هستم؛ اما خود من هم امروز به بهانهای اینجا هستم و ایکاش اینگونه نبود و با پای خودم آمده بودم. دیگر احساس نمیکردم که جمعیت زیادی گرد آمده است. برای کسی در این سطح چند برابر این جمعیت باید میآمد، این چهرههای آشنا باید اقلیت مجلس را تشکیل میدادند نه اکثریت آن را چرا که حسین حسینخانی با پایهگذاری نشر آگاه (و نشرهای وابسته به آن) بیش از همه به گردن ما که خواننده کتابهایش بودهایم دین داشته است. متأسفانه هنوز شأن و منزلت واقعی کسانی چون او و نقشی که بهعنوان یک ناشرِ آگاه برعهده داشتهاند برای بسیاری از ما روشن نیست. بخشی از این شاید به دلیل کمکاری ما اصحاب رسانه باشد و بخش دیگر ناشی از فروتنی کسانی است چون او که در پشت صحنه کارهای بزرگی انجام دادهاند.
از این جهت در شب بزرگداشت حسین حسینخانی جمعیت حاضر، اغلب از کسانی بودند که در طول قریب به نیم قرن فعالیت نشر آگاه از نزدیک با او برخورد داشتند؛ همکاری کردهاند و یا همسایگی. همین آشنایی و تجربه چنان احترامی در آنها برانگیخته که در اینجا حاضرند تا به پاس منش شخصی و روش حرفهای به او ادای احترام کنند. بیشک برای بسیاری از این افراد که از نزدیک با حسینخانی برخورد داشتهاند شنیدن محاسن او یادآور تجاربی مشابه باشد که خود از همکاری و همسایگی با او در صنعت نشر داشتهاند؛ اما برای کسانی چون من که او را بهعنوان ناشر آثار ارزشمند میشناسیم جریان کاملاً متفاوت است و تأکیدی بر این واقعیت است که برای انجام کارهای بزرگ به مردان بزرگ نیاز است. بخصوص در حوزه نشر که شاید بتوان بدون داشتن چنان ویژگیهایی، ناشری بزرگ و فعال شد اما برای بدل شدن به ناشری چنان معتبر که نامش یک برند فرهنگی و ضامن کیفیت اثر باشد به خصالی نیاز هست که بسیاری از آنها فقط در حسینخانی جمع شده است.
این یکی از معدود مراسمی بود که حاضران احساس میکردند، پای تعارفی در میان نیست و آنچه گفته میشود بیان واقعیتی است برای قدرشناسی از این دوست و همکار. محمود آموزگار، بهعنوان رئیس اتحادیه ناشران، از نقش سازنده و تأثیرگذار او در اتحادیه میگوید و از تأثیر حضور نشر آگاه بهعنوان یکی از ستونهای این صنف قدیمی که حتی در شکلگیری راسته ناشران در خیابان انقلاب نیز سهم داشته است. روزگاری که نشر آگاه آغاز به فعالیت کرده محمود آموزگار دوران دانشجوییاش را میگذرانده است.
داریوش آشوری در پیامی که به مناسبت بزرگداشت حسینخانی از فرانسه فرستاده از رابطه خود با او، نه بهعنوان یک ناشر و نویسنده که دو دوست یاد میکند. در این دوستی حسن رفتار، همراهی و همدلی حسینخانی سهم بسیاری داشته است. درست انجام شدن کار چنان برای حسینخانی مهم بوده که کتابی چون «چنین گفت زردشت» با وسواس مترجمش در طول مدت انتشار هفت بار ویرایش شده است. از دید آشوری این جز با پایمردی ناشر و همراهی او امکانپذیر نیست. این دوستی و اعتماد بدانجا رسیده که آشوری ریش و قیچی را به حسینخانی سپرده و حتی در امور انتشار دیگر کتابهایش که توسط ناشران دیگر به بازار آمده نیز او را وکیل کرده است.
عبدالله کوثری، مترجم، که کارهای موفقی با نشر آگاه به بازار فرستاده، در پیامی تصویری رو به حاضران از خاطرات نزدیک به سی سال همکاری با نشر آگاه میگوید. کوثری نخستین کتابی را که ترجمه کرده (آنتوان بلیه) به همت نشر آگاه در پنج هزار نسخه در سال 1363 به بازار کتاب فرستاده است. کوثری با ناشران دیگر هم کار کرده، اما تجربه همکاری با حسینخانی را اینگونه خلاصه میکند: میدانم که برای کتابهایم بیش از خود من وسواس و دلسوزی دارد!
جمشیدی یکی دیگر از سخنرانان این مراسم، با ارجاع به متن سخنرانی اکتاویو پاز هنگام دریافت جایزه نوبل، به ستایش از زحمات حسینخانی میپردازد. در این مراسم یک گروه سنتی موسیقی نیز برنامه کوتاهی دارد و خواننده گروه بهواسطه حضور استاد شفیعی کدکنی شعری از او را برای حاضران اجرا میکند. اما در این مراسم جای یک نفر بسیار خالی است و آن کسی نیست جز حاج محسن بخشی دوست و همکار دیرین حسین حسینخانی که چندی پیش با زندگی وداع کرد و بعد از چهل پنج سال همکاری او را تنها گذاشت. دوستی و همکاری این دو نفر از آن شراکتهایی است که در صنف زبانزد همه بوده است. هرکسی درباره حسینخانی سخن میگوید، از حاج محسن بخشی نیز یاد میکند. مردی که به خاطر عشق به کتاب در نوجوانی از خوانسار به تهران آمد و از شاگردی در کتابفروشی شروع کرد. حضور او در کتابفروشی نیل از خاطرات خوب نسلی از روشنفکران و اهل قلم است که خلق خوب و روی خوش او آنها را بدان جا جذب میکرد.
در اواخر دهه چهل حسین حسینخانی و محسن بخشی بهاتفاق نشر و کتابفروشی آگاه را در روبروی دانشگاه راه میاندازند. بخشی در کتابفروشی فعال است و حسینخانی در پشت صحنه در تولید کتاب. روی خوش بخشی پای بسیاری را به کتابفروشی باز میکند، چنانکه اگر کسی قدم به کتابفروشی میگذارد، با رضایت و دست پر خارج میشود.
کار نشر اما بر عهده حسینخانی است. درک فرهنگی و دانش او در این زمینه باعث میشود نشر آگاه از همان ابتدا بهعنوان ناشری که کتابهای خوب را خوب منتشر میکند شناخته شود. مجموعهای از آثار غلامحسین ساعدی که در دهه پنجاه توسط نشر آگاه منتشر شدهاند نمونههایی از این دانش و حسنسلیقه هستند که هم در محتوا دیده میشوند و هم درکتابپردازی اثر.
وسواس حسینخانی و اعتمادی که نویسندگان و مترجمان به کار او داشتهاند، درستی حساب و کتابش، رویکرد فرهنگی او که به منافع مالی صرف آلوده نشده، همه و همه دست به دست هم دادهاند تا بسیاری از نامداران با این نشر همکاری کنند، آن هم همکاری متداوم، از داریوش آشوری و مرتضی کلانتریان گرفته تا مترجمان و نویسندگان نسلهای بعد.
با این اوصاف هیچ عجیب نیست اگر بشنویم، روزی حسینخانی برای ادامه کار، خانهاش را فروخته تا نشر آگاه بماند و خوشبختانه مانده و در کنارش نشرهای دیگری هم جوانه زده و رشد کردهاند، از نشر آگه که امروز خود تناور شده تا نشرهای افرند و مهرویستا و کندوکاو که الگو گرفتن گردانندگان آن از روش حسینخانی وزنی به کارشان داده است.
حسینخانیها انگشتشمارند و باید آنها را قدر شناخت و در صدر نشاند تا ناشران جوانتر بدانند که هرچقدر هم حرفهای کار کنند، درنهایت آنچه به اعتبار آنها خواهد انجامید، نه فقط روش حرفهای که منش انسانی در ارتباط با اهالی فرهنگ و قلم و عشقی است که حسینخانیها به آنها بخشیدهاند و اعتقادی است که در این راه بکار بستهاند.