نویسنده: محمدحسین ملایری
ناشر: ققنوس، چاپ اول 1396
408 صفحه، 29000 تومان
****
ردولف کارنپ (1891-1970) به زبان و فلسفه مارتین هایدگر (1889-1976) میتاخت؛ زیرا مطابق با علوم دقیقه نیست. هایدگر هم غیرمستقیم به او پاسخ داد: «اعتقاد دانشمند خشکاندیش که برتری علم را یقینی میداند، خندهدار است». این مناقشه جنجالی فقط بین دو هموطن آلمانی نیست، بلکه دو دیدگاه مبنایی و دو جبهه متعارض نسبت به سرشت علم است. کسانی همچون کارنپ درباره علم بر این باورند که علم موفقترین تلاش حقیقی انسان و عالیترین معرفت ممکن نسبت به واقعیت است. علم حقیقتی عینی را کشف میکند که در فراسوی تاریخ، فرهنگ، دین، سیاست، جامعه و ارزشها قرار دارد. واضح است که چنین دیدگاهی از جنس علم نیست و در واقع یک موضع فلسفی است؛ فلسفهی علم است و امروزه آن را فلسفه علم تحلیلی مینامند. چنین دیدگاهی زمانی بسیار رایج و نگاه غالب و مسلط بود، اما در دو دهه اخیر اتفاقات زیادی در حوزه فلسفهی علم رخ داده است و فلسفهی علم تحلیلی رقیبان نیرومندی پیدا کرده است.
همه اینها در دو جریان فلسفی پدیدارشناسی و هرمنوتیک فلسفی ریشه دارد. هرمنوتیک فلسفی از دل پدیدارشناسی درآمد و بعدها بهگونهای با آن ترکیب شد و شد پدیدارشناسی هرمنوتیک. البته پدیدارشناسی و هرمنوتیک هر دو جریانهای کاملا شناختهشدهای در کشور ما هستند. کاربرد آنها در دانشهای گوناگون مورد توجه بوده است. در همه علوم انسانی بهطور گستردهای مورد استفاده قرار گرفتهاند، اما در زمینه علوم طبیعی به ندرت بهکار گرفته شدهاند. اساسا فلسفهی علم در کشور ما مترادف با فلسفهی علم تحلیلی است و کمتر کسی از دیگر انواع فلسفهی علم اطلاع دارد. این در حالی است که فلسفهی علم تحلیلی با همه شاخههایش تنها یکی از چند گونهی فلسفهی علم است.
علاوه بر فلسفهی علم تحلیلی سه نوع فلسفهی علم دیگر نیز وجود دارد: فلسفهی علم هرمنوتیک، فلسفهی علم پدیدارشناختی و فلسفهی علم پدیدارشناسی هرمنوتیک. فلسفهی علم پدیدارشناسی هرمنوتیک از دو مورد قبلی متأخرتر است و کسانی همچون پاتریک هیلان با ترکیب دو مورد قبلی و استفاده از آراء چند فیلسوف، که هایدگر در رأس آنهاست، آن را بنیان نهادند. همه این سه مورد را فلسفهی علم زمینهگرا مینامند که، به اصطلاح، در شاخه فلسفهی قارهای قرار میگیرند. وجه مشترک همه آنها این است که سوژه مشاهدهگر و ابژه بررسیشده را مستقل و جدا از همه چیز لحاظ نمیکنند. بلکه هم سوژه و هم ابژه را در یک زمینه بزرگتر قرار میدهند؛ زمینهای که نهتنها در رابطه میان سوژه و ابژه نقش مهمی ایفا میکند، بلکه حتی در شکلگیری سوژه و ابژه نیز اثرگذار است. زمینه، همه امور و شرایطی را شامل میشود که یک ایده، مفهوم، نظریه یا گزاره را متعین میکند. مهمترین این موارد عبارتند از: تاریخ، سنت، فرهنگ، دین، سیاست، جامعه، محیط زیست و روانشناسی شخص. از آنجایی که این عوامل متغیر هستند، زمینه نیز امری سیال و متغیر خواهد بود. این در حالی است که در رویکرد فلسفهی علم تحلیلی چنین چیزی پذیرفته نیست و علم، به مثابه یک نظام معرفتی، کاملا مستقل و خودبنیاد لحاظ میشود که از تاثیر عوامل بیرون از خود مصون است. لذا موضع بیطرفانه نسبت به واقعیت دارد. اما جریانهای زمینهگرا درباره علم مدرن این دیدگاه را دارند که علم نمیتواند به مثابه آینهای باشد که طبیعت بهطور کامل و بهصورت شفاف و دقیق در آن نمایان میشود. هیچ عالِم مشاهدهگرِ بیطرفی هم در کار نیست؛ زیرا همه مشاهدات و تجربهها پیشاپیش آغشته به تئوریهای گوناگون هستند. لذا نمیتوان در علم از واقعیات برهنه و خالص سخن گفت که به آنها دسترسی مستقیم و بیواسطه وجود دارد. فیلسوفان علم تحلیلی برای اینکه ارزش و اعتبار علم را حفظ کنند و در دام نسبیگرایی نیفتند چنین موضعی را درباره علم اتخاذ کردند. اما زمینهگرایی هم به نسبیت رادیکال منجر نمیشود. وابستگی هر چیزی به یک زمینه خاص به این معنا نیست که هر چیزی مجاز خواهد بود؛ زیرا میان زمینهها وجوه اشتراکی هست و زمینههایی وجود دارد که مخرج مشترک افراد بشری است. به همین دلیل امکان گفتگو، تفاهم، تعامل و روابط اجتماعی وجود دارد.
در این کتاب از بین فلسفههای علم قارهای فقط فلسفهی علم پدیدارشناسی هرمنوتیک مد نظر است. این فلسفهی علم مفصلتر و پیچیدهتر از آن است که بتوان در اینجا آن را توضیح داد. فقط میتوان به این نکته اشاره کرد که در این فلسفه بدن فیزیکی یک ارگانیسم عصبشناختی تکاملی به شمار میآید و معناسازیهای انسان در همه زمینهها وابسته به چنین بدنی است. به تبع آن، فلسفهی علم پدیدارشناسی هرمنوتیک به علوم شناختی و تاریخ فرهنگ انسانی ربط پیدا میکند و به اموری همچون معنای زندگی، مسئولیت او در برابر جامعه و محیط زیست، الهیات، هنر، دین و ادبیات راه میبرد. این فلسفهی علم از اندیشههای فیلسوفانی الهام گرفته است که مهمترین آنها عبارتند از: هوسرل، ماکس شلر، هایدگر، گادامر و مرلوپونتی. همچنین از یافتههای علوم شناختی و فلسفه تکنولوژی نیز بهره میبرد و در تقابل آشکار با فلسفه علم تحلیلی است. مناقشه میان این دو نوع فلسفه علم هم در سراسر اثر به چشم میخورد.
کتاب با مقدمه عالمانه رییس جمهور، دکتر حسن روحانی، آغاز میشود. پس از آن مقدمه فوقالعاده پرفسور پاتریک هیلان یک شمای کلی از فلسفهی علم پدیدارشناسی هرمنوتیک را عرضه میکند. پرفسور هیلان یک کوانتومفیزیکدان و فیلسوف علم برجسته است که از بزرگان و پایهگذاران فلسفهی علم پدیدارشناسی هرمنوتیک است. در این مقدمه، او بر فیزیک کوانتوم تأکید و تمرکز میکند. از ویژگیهای درخور توجه کتاب آن است که نویسنده با پروفسور هیلان مکاتبات متعددی داشته که در این اثر از آنها استفاده کرده است و در مباحث مختلف کتاب آنها را ذکر میکند. مقدمه مؤلف بعد از آن است و یک درآمد کلی برای مباحث فلسفهی علم پدیدارشناسی هرمنوتیک است.
پس از آن سه مقدمه، کتاب از سیزده فصل تشکیل شده که در سه بخش کلی جای گرفتهاند. بخش اول، "تمهیدات"، به مباحث کلی و مقدماتی اختصاص دارد. در این قسمت با انواع فلسفهی علم، پدیدارشناسی و هرمنوتیک آشنا میشویم و جایگاه فلسفهی هایدگر در میان آنها مشخص میشود. همچنین نسبت میان آنها نیز مورد بررسی قرار میگیرد. از مهمترین مباحث این بخش طرح اشکالات جدی و مبنایی به فلسفهی علم تحلیلی است. این نقدها راه را برای دیدگاه رقیب باز میکند. همچنین با اشاره به اینکه فلسفههای علم تحلیلی و زمینهگرا با یکدیگر سازگار نیستند، باید یکی را برگزید و از دیگری دست کشید. عنوان بخش دوم، "فلسفه علم هایدگر"، گویای موضوع آن است. واقعیت آن است که خود هایدگر آشنایی اندکی با علوم طبیعی داشت و لذا نمیتوان مباحث مستقیم و مستقل فلسفه علم را در آثار او یافت. اما مباحث و نظریات او بهگونهای است که میتوان از آنها فلسفهی علم ویژه و قابل توجهی استنباط کرد. در این بخش نوآوریهای فلسفی هایدگر بازگو میشود که منجر به شکلگیری فلسفهی علم زمینهگرای خاصی شده است. بخش سوم، " فلسفه علم پدیدارشناسی هرمنوتیک در علوم طبیعی"، مفصلتر از دیگر بخشهاست و هدف اصلی این اثر پژوهشی به شمار میآید. فلسفه علم پدیدارشناسی هرمنوتیک نیز در این بخش به تفصیل بیان میشود. بسیاری گمان میکنند هرمنوتیک و پدیدارشناسی مختص به علوم انسانی است و نمیتوان آنها را به علوم طبیعی راه داد. این دیدگاه در این بخش نقد شده و نشان داده میشود که خلاف آن درست است. همچنین تصور رایجی که از علم مدرن وجود دارد از منظر فلسفهی علم پدیدارشناسی هرمنوتیک مورد ارزیابی قرار میگیرد. مفاهیم بسیار مهم و کلیدی علم مدرن، یعنی عینیت، واقعیت و اندازهگیری، نیز از منظر همین فلسفهی علم بررسی میشوند. اما ارزش و اهمیت فلسفهی علم پدیدارشناسی هرمنوتیک هیچجا به اندازه زمانی که با فیزیک کوانتوم مواجه میشویم، معلوم نمیشود؛ زیرا همه نقدهایی که به علم مدرن مطرح کرده در فیزیک کوانتوم رخ داده است. چراکه در اینجا رابطه میان سوژه مشاهدهگر و ابژه مشاهدهشده به همان صورت است که این فلسفه میگوید. الکترون هیچ مکانی را بهخودیخود اشغال نمیکند. تنها در حالتی که مشاهدهگر با الکترون نوعی برهمکنش داشته باشد، الکترون در مکانی متعین میشود. الکترون ذرهای است که وقتی مشاهدهگر مکان آن را تعیین کند، مکانی پیدا میکند و بدون ارتباط با مشاهدهگر بیمکان است. فصل پایانی کتاب متکفل نشان دادن همین مسئله است که فلسفهی علم تحلیلی برای درک و فهم فیزیک کوانتوم نابسنده است و فقط با فلسفهی علم پدیدارشناسی هرمنوتیک میتوان تبیین خوب و قابلقبولی از آن ارائه کرد.
شایان توجه است که فلسفهی علم پدیدارشناسی هرمنوتیک عام است و میتوان آن را در همه دانشها به کار برد. اما در این اثر فقط در علوم طبیعی، بهویژه فیزیک، به کار رفته است. اما فلسفهی علم پدیدارشناسی هرمنوتیک نسبت به علوم اجتماعی متعارف نیز نظرگاه انتقادی دارد؛ زیرا در این علوم فرض مبنایی آن است که مشاهدهگر و مشاهدهشونده مستقل بوده و وابسته به هیچ زمینهای نیستند و در فرآیند پژوهش به جز مشاهده دادهها هیچ اتفاق دیگری رخ نمیدهد. فلسفهی علم پدیدارشناسی هرمنوتیک با همه این مطالب مخالف است. نویسنده اظهار امیدواری کرده که بتواند مشابه چنین کتابی را در زمینه علوم انسانی و اجتماعی به رشته تحریر درآورد. ما نیز امیدواریم.
در پایان اگر بخواهیم درباره این اثر ارزشداوری کنیم، باید بگوییم که این کتاب خوب نیست. عالیست. به زبان فارسی در موضوع خود هنوز نظیری ندارد. علاوه بر این در بالاترین طراز فلسفی قرار گرفته است. در شرایطی که امروزه ترجمه، بازار نشر کتاب را دارد میبلعد، واقعا جای شگفتی و خرسندی بسیار است که چنین آثاری به زبان فارسی تألیف میشود.
*دکترای فلسفه