دل نوشته ای درباره سفر به کربلا

رامین امینی زارع، گروه تعاملی الف،   3961001023

آذر 96 برای اولین بار بود که پس از سال ها اشتیاق مثل هرایرانی دیگری با کاروانی مجاز راهی عتبات شدم، من که به عنوان مهندس کشاورزی و منابع طبیعی ازآغاز دانشجویی تا دوره دکتری و کار، تقریبا به همه جای میهن عزیزمان سفر کرده و در سفرهای بسیاری در چند جهت جهان بسیاری از جاها رادیده ام، این سفر نوع دیگری بود.

سفری پر از دیدنی های بسیار؛ به سخن دیگر آن چیزهایی را که از کودکی تاکنون درباره خاندان پاک پیامبر شنیده و خوانده بودی یکایک از جلوی چشمانت می گذشت. و عجیب احساس می کردی حضور مغناطیس ماورایی صاحبان مشاهد مشرفه، از فرزندان بی گناه مسلم تا بارگاه مهربان مولا علی(ع) و فرزندان پاک ایشان که در پهن دشت میان رودان میزبان دلبستگان خویش از هر قومی هستند تا با کرامت و روی خوش آنان را به حضور بپذیرند.

فقیر و غنی کودک و کهنسال همگی با اخلاص روی در درگاهی می نهند که با قلب ها ارتباط یافته اند و مگر قلب حریم خدا نیست؟ این سفر برای من که از همراهی خانواده ام به سبب حضور کودکی کوچک محروم بودم و در اکثر سفرها باهم بودیم، تفاوت داشت وآن افتخار خادمی مادرم بود که برای نخستین بار به دیدار سروران خویش آمده بود و با حالی منقلب آمده بود با خاطراتی که از هفت دهه پیش به عنوان دختر بزرگ یکی از مجتهدین مبارز زمان خویش یعنی زنده یاد آیه الله شهاب الدین همدانی که مهلتش در میانسالی و سال 38 خورشیدی به سرشد و به بی نهایت مهربانی خدا پیوست. مادر در آن زمان نوجوانی بوده است که با مهر خاندان نبوت پرورش یافته ودر زندگی من نیز که 45 بهار پیشتر مرا به این جهان آورد جز مهر و نیکی از او در خاطر نداریم.

پاهای مادر که عمری پرتلاش و زحمت را همچون بسیاری از بانوان و مادران ایرانی درنشیب و فراز زندگی سپری کرده است و روزگاری مرا راه رفتن آموخته بود اینک توان راه رفتن طولانی نداشت و برخی اوقات ناگزیر از ویلچر برای خادمی او؛ و چه مباهاتی برگ تر از این که سرسوزنی از زحمات او جبران شود. برای من که صندلی کوچکی در دولت بزرگ ایران دارم تقارن ویلچر، 45 سالگی و زیارت یادآور نطق دکتر ظریف وزیر امور خارجه دردولت پیشین در مجلس و درهنگام دفاع از برنامه هایش بود که گفت افتخار ویلچررانی مادرم را در زیارت امام رضاداشتم.

بی شک سفر کربلا والتزام مادر خاطره ای بود که هیچ گاه فراموش نمی شود.