علی یعقوبزاده گفت: اگر به دیگر نمایش نامههای آقای همتی توجه کنید، متوجه میشوید که ایشان یکی از نویسندگان دغدغهمند مذهبی است. البته کلمه دغدغهمند را نمیتوان برای هیچ نویسندهای به کار نبرد چرا که نوشتن با دغدغه آغاز میشود. منظورم این است که ایشان دغدغهمند مذهب، در نمایش و تئاتر است
جلسه نقد و بررسی نمایشنامه «ریحانه» با حضور سیروس همتی نویسنده این اثر و علی یعقوبزاده، منتقد در کتابخانه مرکزی شهرستان قدس برگزار شد. همچنین این جلسه همراه با حضور جوانان و نوجوانان هنرمند این شهرستان بود.
به گزارش الف کتاب، سیروس همتی در ابتدای سخنان خود ضمن بیان صحبتهایی کوتاه گفت: از این که در چنین جلسهای در شهرستان قدس هستم بسیار لذت میبرم. وقتی شما را میبینم که با ذوق و شوق فراوان، به کتابخوانی میپردازید، خستگی از تنم در میرود. اکنون برای دومین بار است که در اینجا هستم و هر دو بار را مدیون زحماتی هستم که مدیر محترم کتابخانه برای برگزاری این جلسات انجام میدهند. همچنین باید از رئیس اداره ارشاد شهرستان قدس تشکر کنم که اگر همراهی ایشان نبود، من در این جلسه حضور نداشتم.
علی یعقوب زاده، دیگر سخنران این جلسه بود. او گفت: هر آنچه که در این جلسه رخ بدهد، برای شما خاطرات ماندگاری خواهد شد و بعدا در سنین بالا میبینید که مطالعاتی که در دوران نوجوانی داشتید، به مانند انگیزهای مضاعف در دورههای بالاتر برایتان ماندگار میشود. یکی از نویسندگان آمریکای لاتین میگوید که انسانها همان چیزی هستند که هستند. در طول زندگی تکامل و یا نزول پیدا میکنند. دقت کنید که شما جوانان و نوجوانان در این سن شکل میگیرید و چه قدر خوب است که با کتاب و کتابخوانی شکل بگیرید. بسیار احساس خوبی دارم وقتی میبینم که هر کدام از شما یک جلد از نمایشنامه «ریحانه» را در برابر خود دارید و قطعا آن را خواندهاید. قصد ما باز کردن گرههای ذهنی شما و پاسخ به سوالاتی است که در حین خواندن این کتاب برایتان ایجاد شده است.
او به بررسی نمایشنامههای این کتاب پرداخت و گفت: دوستی من با آقای همتی به سال 73 و 74 و سریال سفر به چزابه برمیگردد. کمتر نمایشی وجود دارد که آقای همتی کار کند و از من نخواهد که کنار ایشان باشیم و همفکری نداشته باشیم. من به این همراهی و همفکری افتخار میکنم و امیدواریم که بتوانیم آثار ارزنده و خوبی را به مردم ارائه بدهیم. صحبتهای خود را با نمایشنامه «کاش میشد سرنوشت را از سر نوشت»آغاز میکنم. اگر به دیگر نمایش نامههای آقای همتی توجه کنید، متوجه میشوید که ایشان یکی از نویسندگان دغدغهمند مذهبی است. البته کلمه دغدغهمند را نمیتوان برای هیچ نویسندهای به کار نبرد چرا که نوشتن با دغدغه آغاز میشود. منظورم این است که ایشان دغدغهمند مذهب، در نمایش و تئاتر است. عنوان این نمایشنامه به ما میگوید که تقدیر و سرنوشت در دست ما نیست و ای کاش انسان این توان را داشت که بتواند سرنوشت را آنگونه که خودش دلش میخواهد، تغییر بدهد. عنوان این نمایشنامه این ذهنیت را برای ما ایجاد میکند که نمایش راجع به تقدیر است. شخصیتهایی که در این نمایش وجود دارند، در ابتدا معرفی میشوند و بنابراین ما میدانیم که با چه کسانی مواجه هستیم. ایشان حتی پایش را کمی فراتر میگذارد و راجع به طراحی لباس بازیگران، گریم شخصیتها و صحنهپردازی مطالبی را بیان میکند. در این میان، دو مطلب وجود دارد. یکی این است که میگویند نویسنده باید بنویسد و کاری به کار کارگردان نداشته باشد و بگذارد تا کارگردان کار خودش را انجام بدهد. در مقابل نیز، کسانی هستند که میگویند که بیان تمام جزئیات درست است و به نوعی یک پیشنهاد خوب به کارگردان کار میباشد. قبلا، ایشان نمایشنامههایشان را به صورت کارگاهی مینوشتند و به نظر میرسید که این نمایشنامهها در اجرا دچار مشکل میشوند. دلیل این موضوع این بود که او با ذهنیت خود، نمایشنامه را مینوشت اما وقتی که آقای همتی پیشرفت کرد و بهتر شد، متوجه شد که باید روند را تغییر بدهد و بنابراین سعی کرد که نمایش نامه خود را مشخصتر بنویسد و یا به عبارت بهتر، کارگردان را یاری بدهند تا با ذهنیت بهتری بتوانند آن را به صحنه بدهند.
این منتقد ادبی به نمایشنامههای این کتاب اشاره کرد و گفت: نمایشنامه «کاش میشد سرنوشت را از سر نوشت»، در ژانر نمایشنامههای مذهبی قرار دارد. دقت کنید که ما در عالم نمایش با رفتار سروکار داریم و کاری به گفتار نداریم. اگر بخواهیم شخصیتی را ارزیابی کنیم، نه با کلام او بلکه با رفتار او، مقایسهاش میکنیم و حتی در جاهایی که کلام او را مورد بررسی قرار میدهیم، به این دلیل است که کلامش را با رفتارش تطبیق میدهیم و نتیجهگیری میکنیم. اگر در نمایشنامه ببینید که کسی از خوبیها حرف میزند اما بد رفتار میکند، سریع میگویید که او آدم ریاکاری است. در مقابل، کسی که هیچ حرفی نمیزند و فقط عمل میکند، آدم بسیار خوبی شناخته میشود. بنابراین اگر کلام و گفتاری در نمایشنامه بیان میشود برای کمک به شناختن شخصیتهای افراد است.
علی یعقوبزاده به دیدگاههای مختلفی که در حوزه نمایشنامهنویسی وجود دارد اشاره کرد و گفت: ما با دو نگاه در نمایش روبهرو هستیم. نگاه اول، نگاه ارسطویی است. در این نگاه، اتفاقاتی برای قهرمان رخ میدهد و او به دلیل این که دارای یک سری نقاط ضعف و قوتی است، به سمت آن موضوع حرکت کرده و شاید بدبخت میشود. بدبختی او یک تراژدی را رقم میزند و در دل آن، حس ترحم و شفقت در دل تماشاگر ایجاد میشود. این ترحم و شفقت باعث میشود که من با خود بگویم که خدا رو شکر، من فلانی نبودم و ... در کنار این دیدگاه، ساختار دیگری را به نام ساختار روایی و تکنیکی داریم. به یاد داشته باشید که تماشاگر در نمایش کلاسیک، درگیر توهم موقعیت میشود و با قصه همراه میشود. اما دیدگاه متفاوتی در این حوزه وجود دارد که میگوید من باید به مخاطب بگویم که تو در حال دیدن تئاتر هستی و به همین دلیل درگیر قصه داستان نشو و با تعقلت به این ماجرا نگاه کن. یک انتقاد به این نوع دیدگاه مطرح است و آن هم این است که این دیدگاه، به تماشاگر این اجازه را میدهد که هر لحظه از نمایش دور بشود و آن را تجزیه و تحلیل بکند. به نظرم به اعتبار چند دیالوگی که در نمایشنامه «کاش میشد سرنوشت را از سر گرفت» وجود دارد، میتوان رگههایی از این تفکر را در نویسنده دید. برای مثال در صفحه 55 و 50 چنین اشارههایی را داریم. در این جا یکی از شخصیتهای اصلی نمایش رو به تماشاگران میکند و عبارتهایی را به صورت مستقیم به آنان میگوید. این جملات باعث میشود که بازیگر با تماشاگر مرتبط بشود. در حقیقت، نمایشنامهنویس میخواهد که به بیننده بگوید که تو داری نمایش میبینی و خیلی درگیر احساسات نشو. در این نمایشنامه روایتی از یک تعزیه معروف و مشهور را داریم و آن هم «دختر ختن» است. دختری که در خواب، حضرت علیاکبر علیهالسلام را میبینید و ایشان او را به کربلا دعوت میکند. قصهای که آقای همتی از این ماجرا گرفته است، به صورت مدرنتر بیان شده و در قالب تعزیه بیان شده است. این که چرا ایشان آن تعزیه را عینا تکرار نکرده و به سراغ چنین نمایشنامهای رفته است، سوالی است که در جریان این جلسه مطرح خواهد شد.
سیروس همتی در بخش دوم صحبتهای خود به نمایشنامه «ریحانه» اشاره کرد و گفت: این نمایشنامه برداشتی از ماجرای فدک حضرت زهرا سلامالله علیها است. ماجرا از این قرار است که پیامبر باغی را به حضرت زهرا میبخشند و در مقابل، غاصبان ادعا میکنند که این زمین متعلق به ایشان نیست و قصد دارند تا این منطقه را از ایشان بگیرند. به حضرت میگویند که چند شاهد بیاورد تا شهادت بدهند که این زمین برای شماست اما هیچ کدام از کسانی که روزگاری از این باغ ارتزاق میکردند و بهرهمند میشدند، راضی به شهادت دادن نمیشوند. هدف من از نوشتن این نمایشنامه، به تصویر کشیدن منفور بودن بعضی افراد بود. این که بعضیها در موقع امتحان چه قدر پست عمل میکنند، نکته بسیار مهمی است. دقت کنید که اگر یکی از آن شاهدها میآمد و شهادت میداد، همه چیز تمام بود اما غاصبان آنان را تطمیع میکنند تا شهادت ندهند و آنان نیز راضی میشوند. ریحانه، مخففی از ریحانهالنبی است و منظورم حضرت زهرا است. به نظرم اگر داستان فدک را بخوانید و به آن اشراف داشته باشید، این نمایشنامه را بهتر درک خواهید کرد.
در ادامه این جلسه نقد و بررسی، سوالات مختلفی از نویسنده کتاب و منتقد حاضر در جلسه مطرح شد و آنان پاسخ دادند.
یکی از حاضران در جلسه، به نمایشنامه دیگر این مجموعه، «قرهنای» اشاره کرد. او گفت: این نمایشنامه بسیار خوب و روان نوشته شده بود. در این متن، گویی که شما به جنگ خودمان نیز برگشتهاید و زمان جنگ در سردشت و ماجرای بمبارانهای این شهر را نیز روایت کردهاید. همچنین در نمایشنامه ریحانه، افراد پستی نشان داده شدهاند که به صورت بسیار ناجوانمردانه، تلاش میکنند تا چیزی که به شخصی تعلق دارد را به هر کلکی از او بازپس بگیرند و به دیگری بدهند.
سیروس همتی در پاسخ به سوالی مبنی بر سندیت تاریخی موارد بیان شده در کتاب گفت: مثلا، برای بیان ماجرای دختر ختن و جنگ بین ایران و چین سند خاصی پیدا نکردم. به همین دلیل مانده بودم که اگر آن را مستند کنم، باید برای خود ساختاری داشته باشم و بنابراین نمیخواستم که خیلی وارد جزئیات بشوم. اگر قرار بود که جزئیات را بیان کنم، باید نام جنگ، پادشاهان هر دو کشور، محل اتفاق و ... را بیان میکردم که بسیار سخت بود. دوست نداشتم حرفی بزنم که وقتی یک استاد تاریخ این کتاب را در دست گرفت و خواند، بگوید که غلط است و ما چنین سندی نداریم. بنابراین به صورت چراغ خاموش حرکت کردم و فقط به ماجرای عشق اشاره کردم.
علی یعقوبزاده در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه بوریا و حصیر اختصاص به ایران باستان داشته است یا خیر، گفت: نی در همهجای دنیا رویش دارد. اگر فیلمهای ژاپنی را دیده باشید، میبینید فضاهایی که در خانهها ساخته میشود از نی است. همچنین بسیاری از لباسها با نی بافته شده است و الیافی است که از برنج به دست آمده است. با این اوصاف، وجه دیگری که نی در ادبیات کشور ما و بسیاری از کشورهای دیگر دارد شاعرانگی نی و حس زمینی آن است. باید دید که این نگاه که نی اختصاص به ایران دارد، ذهنیت همه افراد این جمع است یا خیر. دقت کنید که در فرهنگ ما، هر جا که از نی و حصیر و ... صحبت میشود، ناخودآگاه به سراغ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، امام علی علیهالسلام و فضاهای اول اسلام میرویم. شاید آقای همتی میخواسته است که تلفیقی بین فضاهای این چنینی برقرار کند.
سیروس همتی در پاسخ به همین سوال گفت: وقتی یک نمایشنامه مینویسیم که فضای آن کشور چین است، بهترین چیزی که میتواند کمک کند، داستانهای چینی است. این که برویم و ببینیم که صنایع دستی چین چه بوده است، در داستانها به چه چیزی اشاره شده است، در نقاشیهای چینی چه المانهایی تکرار شده است و ... همه کمککننده خواهد بود. من براساس همین مطالعات بوده است که از نی و بوریا در داستان خود استفاده کردم اما این که آیا این ماده مشخصا تعلق به ایران دارد یا خیر را نمیدانم. با این وجود دقت داشته باشید که کاغذ پاپیرویس، چای و ... از نی است.
این نویسنده و کارگردان در پاسخ به سوالی دیگری مبنی بر انتخاب اسم این کتاب (ریحانه) گفت: به نظرم در بین داستانهای این کتاب، نمایشنامه ریحانه تقدس بیشتری داشت و همان را به عنوان نام کتاب انتخاب کردم. البته داستان سوم که به ارزش زنان میپردازد نیز داستان باارزشی است. با این حال، ناشر تصمیم میگیرد که از بین این 3 نمایشنامه، کدام اسم را انتخاب کند و بگذارد. ناشر میگوید به این دلیل که من یک ناشر مذهبی هستم، از بین این 3 نام، ریحانه اسم زیباتری است و با سیاستهای اصولی من همخوانی بیشتری دارد. بنابراین این اسم انتخاب میشود.
یعقوبزاده دربارهی عدم استفاده از توضیح، در حالت بیانی جملات گفت: در نمایشنامه ریحانه، حالت بیان جملات و لحن آن بیان نشده است و توضیح ابتدای کتاب به همین موضوع میپردازد. برای مثال، در جایی از کتاب، پرانتز نگذاشته است که بگوید ملتمسانه، با عصبانیت، با تضرع و ... دقت کنید که این موضوع با علائم نگارشی نظیر سوالی بودن جمله، خبری بودن آن و ... تفاوت دارد. این که بازیگر تئاتر، دیالوگ خود را به چه لحنی تلفظ کند، به هدایت کارگردان برمیگردد.
او ادامه داد: میخواهم در اینجا سوالی مهم را از آقای همتی بپرسم و آن هم این است که چرا مفاهیم مذهبی را از دل تاریخ بیرون کشیده و با زبان امروز بیان کرده است؟ دقت کنید که ما در جامعهای قرار داریم که به واسطه وجود عقاید مختلف و مذاهب مختلف در آن، باید حواسمان باشد که به عقاید آن مذاهب توهین نشود. در کشور ما با حدود 80 میلیون جمعیت، باید حواسمان باشد که پای بر روی دم عقاید مذاهب مختلف نگذاریم. مقوله حضرت زهرا، فدک، خلافت و ... از جمله مسائلی است که در بین دو مذهب شیعه و سنی دارای اختلاف است و برای حفظ اتحاد جامعه، باید با چنین موضوعاتی دست به عصاتر رفتار کرد. به نظرم از این جهت، متون آقای همتی نیاز به پیوست دارد. بدین معنی که کسی که داستان را میخواند، باید برود و اصل قصه را هم بخواند و ببیند که ماجرا چگونه بوده است. به نظرم به این قصه به صورت یک داستان رئالیسم امروزی نگاه نکنید چرا که کاملا سمبلیک است و هر موضوع سمبل ماجرای دیگری است. نویسنده به صورت کاملا نمادین و سمبلیک، آدمها را برای ما مطرح میکند. با این وجود، این تماشاگر است که از رهیافت دیالوگها به اصل ماجرا میرسد. شما میتوانید بگویید که فلان جای قصه با بخش دیگر هم خوانی ندارد اما اگر اصل قصه را بدانید متوجه میشوید که المانها را بهگونه ای کنار هم قرار میدهد که بتواند داستان را با بیان امروز، بازخوانی نماید.
همتی در پاسخ به بعضی ابهامات پیرامون نمایشنامه «ریحانه» توضیحاتی ارائه داد و گفت: چیزی که به نظرم در جامعه امروز ما کم و بیش مورد اجحاف قرار میگیرد، جنس دوم و مونث است. این موضوعی است که خود من نیز در جامعه دیدهام و اتفاقاتی در پیرامونم رخ داده است که با آن آشنا شدهام. با این وجود، با خود فکر میکردم که چه داستانی میتواند درد جامعه امروز ما از قشر زنان را بهتر بیان کند؟ این قصه را پیدا کردم و آن هم تاریخ فدک است. وقتی مسئولین کتابخانه از من خواستند که بگویم مخاطبان کدام نمایشنامه را بخوانند، نام این نمایشنامه را نبردم. دلیل آن هم این بود این نمایشنامه کمی فنی است. بدین معنی که اگر در جلسه دهم به اینجا بیایم، میگویم که این نمایشنامه را بخوانید. در حقیقت، بدون خواندن قصه فدک و اشراف داشتن بر آن، صحبت کردن در مورد این نمایشنامه کمی سخت است. با این حال، کسی که ماجرای فدک را نمیداند، متن باید با ماهیت خود، آن داستان را القا کند. بنابراین در آن گفتم که در جامعه ما اتفاقاتی میافتد که در حق زنان احجاف میشود و مورد ظلم واقع میشود. در مورد وکیل نیز باید بگویم که او زمانی میتواند وکالت من را قبول کند که از من دلیل محکمهپسندی در دست داشته باشد و در غیر این صورت با من همراه نمیشود. این نمایشنامه، کمی فنی است چرا که اصلا توضیح صحنه ندارد. بدین معنی که در هرجایی از عالم میتواند انجام شود و شما میتوانید هر نوع آدم، هر مکان و... را برای آن تصور نمایید. فلذا از دید خیلی از دوستان، این نمایشنامه از نظر فنی، کمی اذیتکننده و بدخوان است. به نظرم این نمایشنامه را چندین بار باید خواند تا متوجه کم و کیف آن شد.
یعقوبزاده در بخش بعدی صحبتهای خود ضمن اشاره به نمایشنامه سوم این کتاب گفت: قره نی همان کلارینت است که از لغت فرانسوی کلارینیته وارد زبان انگلیسی شده است. با این حال ریشههای حقیقی این لغت در میان ترومپتهایی که در دوران رنسانس مورد استفاده قرار میگرفت، برمیگردد. یوهان کریستوف دونر، کلارینت را در سال 1700 در آلمان با اضافه کردن قطعهای به ساز شالوماوو اختراع کرده است. نوعی کلارینت که توانایی تولید فاصلههای موسیقی شرقی را دارد به قرهنی معروف است. موضوع دیگری که به نظر میرسد باید مورد توجه قرار گیرد این است که تعزیه یک هنر مردمی بوده است و در این هنر مردمی، معمولا کسانی که ارادت خاصی به اباعبدالله داشتند، بدون درنظرگرفتن سواد و مقام و ... شعر میسرودند. بنابراین کسانی که این اشعار را گفتند، شاعران 6 دانگی نبودهاند بلکه آدمهای عوام بودند که عمدتا از نظر وزن و قافیه و.. دچار مشکلاتی بودهاند.
سیروس همتی به انواع تعزیه پرداخت گفت: ما به صورت کلی دو نوع تعزیه داریم؛ یکی تعزیههای اصلی است و دیگری تعزیههای گوشه است. تعزیههای گوشه کمتر خوانده میشوند و یا شاید اصلا خوانده نمیشوند. دقت کنید که ما 360 تعزیه به تعداد 365 روز سال داریم. تعزیه گوشه، آن تعزیهای است که در گوشهها نوشته شده است و کسی خیلی به آن اهمیت نمیدهد. وقتی که من تعزیه میخواندم دیدم که داستان عشق دختر چین به حضرت علیاکبر چهقدر جذاب است و تا چه اندازه میتواند جذاب باشد. بعضی از اشعاری که در نمایشنامه وجود دارد، دقیقا برگرفته از تعزیه دختر ختن است. علاوه بر این، در مورد کلارینت باید بگویم که این ساز همانند نی بوده و از نای آغاز میشود. اگر دقت کنید، میبینید که در یک سانحه شیمیایی چیزی که انسان را از پای درمیآورد، تنفس کردن است. بنابراین انتخابی که برای ساز داشتم، به همین دلیل بود. سازی که دختر میزد و بعد از رخداد آن ماجرا برایش دیگر نمیتوانست آن را بزند. بنابراین باید تقارنی بین مریضی آن خانم و سازی که میزند وجود داشته باشد تا بتوانم آن تراژدی که مدنظر نمایشنامه است را دربیاورم.
علی یعقوبزاده در پاسخ به سوالی مبنی بر این که چرا رای زنان نیمی از رای مردان است، گفت: به نظرم نگاه ماتریالیستی و کوتاهی بعضی از علمای ما در بیرون آوردن ریشه احکام و تفهیم آن به مردم، باعث ترویج یک سری خرافات در بین مردم شده است که اصل آن احکام دینی را نیز هدف گرفته است. اکنون با توجه به این که رای زن، نصف رای مرد حساب میشود، در بعضی دادگاههای خانواده، قضاتی را داریم که مثلا دو زن نشستهاند و پرونده را بررسی میکنند و رای میدهند. در حقیقت، دادگاههایی وجود دارد که اصلا قاضی مرد در مسائل خانواده ندارد. میتوانید برای فهمیدن دلیل این حکم به کتاب «علل الشرایع» مراجعه کنید. با این وجود باید گفت که غلبه احساس بر مرد در زنان بیشتر است و ممکن است که این احساساتگرایی بر شهادت زن و رای او تاثیر بگذارد، گفته شده است که اگر قرار است حکمی به واسطه شهادت زن داده شود، باید دو زن به جای یک مرد، شهادت بدهند اما متاسفانه این مسائل باز نشده است و جنبههایی مطرح میشود که ما احساس میکنیم، حتما ایرادی وجود داشته است. به نظرم باید یک سری از احکامها باز شود و بیان شود تا جامعه ما به درک درستتری از این ماجرا برسد.
وی ادامه داد: در مورد کاراکترهای نمایشنامه ریحانه باید به یک نکته مهم توجه کرد و آن هم این است که تمام آنان به دنبال مصلحتطلبی خود بودند و به همین دلیل شهادت ندادند. بررسی کرده بودند و دیده بودند که میزان درهم و دیناری که یزید به افراد مختلف داد تا در برابر امام حسین نجنگند، چندین ده میلیارد تومان به پول ما میشود. اکنون ما با چه قدر پول میتوانیم پای بر روی عقاید خود بگذاریم؟ کاراکترهای ریحانه هر کدام دلیلی را برای کنارکشیدن خود مطرح میکنند. یکی برای زن و بچهاش، دیگری برای فرزندش و ... همه ما در شب احیا قرآن سر میگیریم و در روز عاشورا گریه میکنیم اما آیا در روابط اجتماعی و روزمره خود بر حق صحه میگذاریم و آن را قبول میکنیم. این مساله در نمایشنامه ریحانه بسیار پررنگ بوده است. این که ما تا کجا برای حق هزینه میکنیم و جلو میرویم؟ عدهای جانشان را میدهند، بعضیها سلامتی و جوانیشان را میدهند و ...