حسین مرعشی سخنگوی حزب کارگزاران در گفتوگو با روزنامه همشهری صحبتهایی درباره محمدعلی نجفی، میترا استاد و حواشی زندگی این دو انجام داده است که در ادامه میخوانید:
موضوع اصلی برای ما بررسی عملکرد حزب کارگزاران در روزهای به مخمصه افتادن شخصیتی مانند محمدعلی نجفی است. شما بهعنوان سخنگوی این حزب چقدر عملکرد کارگزاران را قابل دفاع میدانید؟
قبل از پاسخ به این سؤال باید بگویم که آقای نجفی هرجا که بودند مؤثر و موفق بودند. ایشان موفقترین وزیر آموزش و پرورش بعد از انقلاب به شمار میروند. از نظر من ایشان موفقترین رئیس سازمان برنامه و بودجه بودند و در سالهایی که در شورا حضور داشتند بدون کمترین حاشیه کار مفید میکردند. شرایط امروز آقای نجفی، انسان را بهشدت متاثر میکند. ایشان با هوش و استعداد بالا و وقار و متانت مثالزدنی، جزو بنیانگذران و مؤسسان حزب کارگزاران و یکی از پایههای ثابت حزب بعد از مرحوم نوربخش بودند. اما پیش از بررسی عملکرد حزب لازم است بگویم واقعیت این است که انسانهای بزرگ، ممکن است اشتباههای بزرگی داشته باشند.
یعنی توپ را کاملا در زمین خود آقای نجفی بیندازیم؟
ارزیابی من این است که آقای نجفی با توجه به شرایطی که خودشان از آنها اطلاع داشتند، نباید پست شهرداری را میپذیرفتند. ما در آن زمان بنا نداشتیم در احوالات شخصی ایشان تفحص کنیم. به عقیده من مهمترین اشتباه زندگی ایشان، پذیرش مسئولیت شهرداری تهران بود، در شرایطی که ایشان از نهادهای امنیتی هشدارهای لازم را دریافت کرده بودند.
بررسیها و اظهارات اعضای شورا نشان میدهد زمانی که ایشان برای پست شهرداری مطرح شدند، افرادی که پشت نام ایشان ایستاده بودند میدانستند که دکتر نجفی درگیر مسئله میترا استاد شده است. چرا با وجود این، حمایتها از ایشان ادامه پیدا کرد؟
کسی از اعضای شورا از شرایطی که برای زندگی خصوصی دکتر بهوجود آمده بود، خبر نداشت. تنها خود ایشان و برخی از سازمانهای اطلاعاتی در جریان ماجرا قرار داشتند که به ایشان هم بارها و بارها تذکرهای تندی داده بودند.
آقای کرباسچی در آخرین اظهارات خود تأکید کرده بودند که بیشتر اعضای حزب و حتی شما در جریان بودهاید...
بله، صحبتهایی از حضور زنی در زندگی ایشان بود. خبر اولیه توسط یکی از نهادهای امنیتی مطرح شده بود، ما جلسه تشکیل دادیم و از ایشان سؤال کردیم و ایشان تکذیب کردند. ما هم تکذیبیه ایشان را مبنا قرار دادیم. ببینید! نه من، بلکه همه روی حضور ایشان در منصب قدرت اتفاق نظر داشتند. فقط آقای کرباسچی با شهردار شدن دکتر مخالف بودند. ایشان بهرغم اینکه عضو کارگزاران به شمار میرفتند، مورد احترام همه حزبهای دیگر اصلاحات بودند.
و بعد از آن ؟...
خیلی زود مشخص شد که آقای نجفی در مخمصه بزرگی افتاده است. مخمصهای دونفره که یک سوی آن خانم میترا استاد بود و سوی دیگر آقای دکتر؛ ازدواجی که از ابتدا به صلاح هیچکدام نبود. هر دو متوجه اشتباهشان شده بودند اما من نمیدانم چرا آقای نجفی از هیچکس کمک نخواستند یا تلاش نکردند که مشکل را به شیوههای بهتری حل کنند. کاملا مشخص بود که ایشان در یک فشار بزرگ روانی قرار دارند اما در تمام این یکسالی که ایشان درگیر این مشکلات بود، مطلقا از کسی کمک نخواست. همه ما آمادگی کمککردن به ایشان را داشتیم.
خود دکتر که در جریان بود چرا برخلاف ابتدای کار که تمایلی به پذیرش شهرداری نداشت، ناگهان برای روی کار آمدن اصرار ورزید؟
شاید آقای نجفی در آن زمان فکر میکرد که اگر شهردار تهران باشد، از این فشارها فاصله خواهد گرفت و در حاشیه امن احتمالی میتواند به خدمت کردن بپردازد.
در زمان مطرح شدن استعفای ایشان از شهرداری چطور؟
در زمان استعفا، مسائل پشت پرده برای همه روشن شده بود. اختلاف نظری بین شورا پیش آمده بود. ما معتقد بودیم باید تمرکز را بر بیماری آقای نجفی بگذاریم و این در حالی بود که برخی دیگر اصرار داشتند باید کمپین نه به استعفا راهاندازی شود و به ماندن ایشان اصرار ورزید.
در گفتوگوهایی که داشتیم، یکی دیگر از اعضای حزب کارگزاران هم تأکید داشت که ایشان خودشان درها را روی خود بسته بودند. اگر این گزاره را قبول کنیم، علت آن از دید شما چه میتواند باشد؟
عزت نفس و شخصیت آقای نجفی میتواند یکی از دلایل انزوای ایشان باشد. بهنظر من دلیل دیگر هم درگیری مسائل کاری ایشان با مسائل خصوصی و شخصیشان است. ایشان بر این باور بود که باید خودش بهتنهایی این مسئله را به خوبی مدیریت کند و برای نیل به این هدف تا میتوانست تلاش کرد، اما متأسفانه این تلاش به بار ننشست.
بعد از خودکشی در هتل لاله که تقریبا هم مسکوت ماند و رسانهای نشد چطور؟ شما و دوستان آقای نجفی به هر حال از اقدام ایشان با خبر شدید و شاید آن وقت بهترین زمان بود که برای کمک به شخصیتی مانند دکتر که حالا به این نقطه رسیده است، اقدام کنید...
من خودم شخصا چندبار بعد از ماجرای خودکشی دکتر، تلاش کردم با ایشان ارتباط برقرار کنم. هم حضوری رفتم و هم بارها تماس تلفنی برقرار کردم، اما خانم استاد صلاح نمیدانستند ایشان با دوستان خود ارتباط برقرار کنند. درنهایت و بعد از همه تلاشهای من، یکبار نوروز امسال توانستیم با هم صحبت کنیم و یکبار هم 10روز قبل از این حادثه، خود آقای نجفی با من تماس گرفتند و توضیح دادند که میخواهند برای همیشه کنار خانم استاد زندگی کنند.
یعنی خانم استاد میتوانستند تا این حد روی زندگی کاری دکتر تسلط داشته باشند؟
امکان برقرار کردن ارتباط با آقای نجفی تقریبا وجود نداشت. تمام ارتباطات دکتر به دلایلی که اینجا فضایی برای اشاره به آنها نیست، توسط خانم استاد کنترل میشد. شخصیتی مثل آقای دکتر با آنهمه روابط گسترده اجتماعی و سیاسی در محدودیت کامل قرار گرفته بود. نجفی ناگهان بهخود آمده و دیده بود که دوستانش، خانوادهاش، روابط و حضورش در سیاست را از دست داده است.
در مورد خروج دکتر از حزب کارگزاران در روزهای انتصاب ایشان به شهرداری تهران چطور؟ آیا این اقدام آقای نجفی پشت پرده خاصی داشته؟
من خودم هیچوقت نتوانستم بفهمم ایشان چرا از کارگزاران خارج شد. علت این خروج برای من هم هرگز روشن نشد. بهرغم احترام قاطع اعضای حزب، در 10سال گذشته ایشان 3بار استعفای خود را به آقای کرباسچی تقدیم کرده بودند. این اواخر هم گاهی اوقات در جلسات بهعنوان مشاور شرکت میکردند.
شاید با علم به شرایط خود، ترجیح میدادند که مشکلی برای کل حزب بهوجود نیاید...
این میتواند یکی از دلایل باشد، اما بهنظر میرسد فاصله گرفتن از احزاب بعد از روی کار آمدن، تبدیل به رسم و رسومی نانوشته بین سیاستمداران شده است؛ این هم سنت بدی است.
اینروزها اظهارات مختلفی درباره آقای نجفی میشنویم. ریشه برخی انتقادهای تند نسبت به نجفی که اینروزها توسط سیاستمداران مطرح میشود احیانا ناشی از بهکار گرفته نشدنشان در پستهای مدنظر و دودستگیهای ایجادشده در آن زمان نیست؟
ممکن است برخی از دوستان اصلاحطلب یا حتی اصولگرا انتقاداتی علیه ایشان مطرح کرده باشند، اما من فکر میکنم رقبای سیاسی متینتر و شریفتر از آن هستند که از قربانی شدن یک زن و سقوط یک مرد بزرگ اظهار شادمانی کنند. در هر جبههای افراد تندرو وجود دارند اما در مجموع اینطور نیست. جز رسانهای مانند صداوسیما که تا میتوانست در روزهای اول شیطنت کرد، من فکر میکنم هرکس متناسب با شخصیت و ظرفیت خود برخورد کرد و نسبت به این ماجرا واکنش نشان داد.
آقای مرعشی! شما شفافسازیها و افشاگریهای آقای نجفی در زمان کوتاهی که شهردار تهران بودند را چقدر در تشدید روند بحرانی که درنهایت دامن ایشان را گرفت مؤثر میدانید؟
بهرغم اینکه دوستان اصلاحطلب ما بر این باورند که یکی از دلایل اصلی زمین خوردن آقای نجفی، افشاگریهای ایشان است، من چندان این تئوری را قبول ندارم. مهمترین پرونده مفاسد در دوره شهرداری آقای قالیباف، پرونده قائممقام ایشان، آقای شریفی است که در این پرونده نه شورای شهر و نه خود دکتر و نه شهردارهای بعدی نقش تعیینکنندهای نداشتند و توسط خود نظام به آن پرداخته شده است.
پس ماجرای اصلی چیست؟
ماجرا این است که به ایشان گفته شد که شهرداری را نپذیرید اما پذیرفتند. همین تخطی برای پیگیری ضعفهای ایشان کفایت میکرد.
امروز آقای نجفی، همان مرد موفق موقر، به جرم قتل به زندان افتاده و در انتظار قصاص است. ضدونقیضهای بسیاری از داخل حزب کارگزاران و حتی اتحاد ملت، له و علیه ایشان مطرح میشود. حالا که کار به اینجا رسیدهاست، بهترین کاری که میتوان برای ایشان کرد، از نظر شما چیست؟
ما باید در ابتدا متوجه باشیم که خانم استاد و خانوادهاش نخستین قربانی هستند. نباید نمک روی زخم این خانواده بپاشیم و تلاش کنیم دردهای آنها هم تسکین پیدا کند. حرمت نخستین قربانی را نگه داریم و با برداشتهای شخصی آنها را آزار ندهیم. از سوی دیگر، همه میدانیم که بسیار حیف است شخصیتی مانند دکتر نجفی به اتهام قتل در انتظار اعدام باشد. در مرحله دوم باید از مقامات قضایی بخواهیم که با حوصله و دقت و وسواس بیشتری پرونده ایشان را بررسی کنند. به هر حال نباید حقی از هیچ کدام از طرفین زایل شود. از سوی دیگر من خودم اینروزها در خلوت خود توسل میجویم و دعا میکنم که فرصت دوبارهای به آقای نجفی برای زندگی داده شود.