به گزارش ایسنا، دختری که او را «بیبی مریم» نامیدند یکی از این پایمردان است. وی سال ۱۲۵۳ خورشیدی، در یک خانواده اصیل بختیاری متولد شد. در کنار ۶ برادر و ۱۲خواهر ناتنی در خانه ایلخانی زندگی کرد. ۴۰ روز پس از تولد بی بی مریم، پدرش او را به نامزدی «علیقلی خان» پسر محمدعلی خان درآورد. حدود ۹ سالگی مریم، پدرش به دستور «ناصرالدین شاه» و با اشاره «ظل السلطان» حاکم مستبد اصفهان کشته شد.
بی بی مریم در سن ۱۵ سالگی به خانه شوهری رفت که به نوشته خودش ۴۰ ساله بود و چندین زن و فرزند داشت.او به مدت چهارسال و شش ماه همسر علیقلی خان چهارلنگ بود تا اینکه همسرش درگذشت. بی بی مریم از علیقلی خان چهارلنگ دارای سه پسر شد که یکی آنها در کودکی درگذشت اما دو پسر دیگر وی به نامهای «علیمردان خان» و «محمدعلی خان» بعدها در زمان سلطنت رضاشاه به قیام علیه دولت مرکزی برخاستند و نام خود را درفهرست حماسه سازان تاریخ ثبت کردند.
تاثیرات و آموزشهایی که بی بی مریم از پدرش «حسینقلی خان ایلخانی بختیاری» و برادرش «علیقلی خان سردار اسعد بختیاری» پذیرفت، راه او را به سوی آینده باز کرد و موجب شد که با کوشش خستگیناپذیر و پایداری کم نظیرش به عنوان یکی از مبارزترین سرداران آزادیخواه ایرانی شناخته شود. بی بی مریم هر چند در یک جامعه مردسالار آن زمان به دنیا آمد و در سنین نوجوانی بدون اینکه نقشی درازدواجش داشته باشد مجبور به ازدواج شد اما توانست عمق مشکلات و مسائل زن ایرانی را درک کند. برای همین سکوت تاریخی زنان را میشکند و لب به اعتراض میگشاید. بیبی مریم خواستار از میان رفتن سنتهای رایج مردانه زمان خود همچون سنت ناف بُری، ازدواج اجباری،نداشتن حق طلاق و برخوردار نبودن زنان از حق آموزش شد.
وی که دوران کودکی،نوجوانی و جوانی خود را در دشوارترین شرایط زندگی ایلی سپری کرده بود به خوبی توانسته بود مهارتهای رزمی همچون تیراندازی و سوارکاری را بیاموزد و در مبارزات آزادی خواهانه خود به کار بگیرد. بیبی مریم طی جنگ جهانی اول به همراه عدهای از خوانین جانب آلمانیها را گرفت. برخلاف عدهای از خوانین بختیاری چون سردار محتشم، سردار ظفر و «سردار جنگ» که از متفقین و انگلیسیها حمایت کردند. این شیرزن بختیاری در حمایت از متحدین و آلمانها به شعار و حرف اتکا نکرد؛ بلکه اسلحه به دست گرفت و با انگلیسیها و روسها جنگید.
او همچون خیلی از مردان ملی و وطندوست دریافته بود که با بهرهگیری از کمک متحدین به ویژه آلمان میتوان به منافع روسیه و انگلیس ضربه زد و مقدمات اخراج آنها را از ایران فراهم کرد. نمیتوان بیبی مریم و دیگر میهن دوستان ایران، طی جنگ جهانی اول را وابسته به آلمان دانست بلکه در آن روزگار عملیترین راه جنگیدن با دشمنان دیرینه ایران یعنی روس و انگلیس و رهایی از چنگال آنها،همکاری با دشمن قدرتمند آنها یعنی آلمان بوده است.
همچنین سردار مریم مبارزات هم میهنان آزادی خواه خود را در راه دستیابی به مشروطه میستاید و درباره مبارزان مشروطه خواه آذربایجانی مینویسد:«... آذربایجانیهای غیور و رشید که همه وقت برای وطنپرستی و کارهای برجسته پیش قدم بودند، علم آزادی را به سرداری ستارخان و باقرخان معروف بلند نمودند ...».
بیبی مریم هنگامی که برادرش سردار اسعد همه جوانان برومند بختیاری در راه رفتن به تهران هستند،با سخنانی دلگرم کننده خطاب به آنها میگوید: «... حالا که تصمیم دارید در این کار متعهد و مردانه باشید، اگر تمام مردهای رشید بختیاری شهید شدند، تمام زنهای بختیاری را جمع کرده، کفن به گردن، تفنگ به دست برای شکست دادن دشمن رو به طرف اردوی استبداد حرکت میکنیم... امیدوارم ... که ریشه استبداد پوسیده را به عقل سرشار و فکر عمیق خودتان و به زور شمشیر آتش بار جوانهای رشید ایرانی از بیخ و بن بکنید...».
اما سردار مریم که در آن شرایط تاریخی نسبت به وضعیت حساس کشور خود احساس مسئولیت میکند، دست روی دست گذاشتن و انتظار کشیدن را جایز نمیداند، پس به گواهی « تاریخ بختیاری »، پیش از ورود سردار اسعد به تهران، مخفیانه به همراه گروهی تفنگدار بختیاری به تهران میرود و در پشت بام خانهای مشرف به میدان بهارستان، سنگربندی میکند و در هنگام نبرد بختیاریها با عوامل استبداد به یاریشان میشتابد.
علاوه بر این،سردار مریم که در سال ۱۲۸۸ خورشیدی در نبرد آزادسازی اصفهان به همراه خواهرش « بی بی لیلی » فرماندهی یک ستون سواره نظام بختیاری را بر عهده داشت، در گیر و دار جنگ جهانی اول ( مردادماه ۱۲۹۳ تا آبان ماه ۱۲۹۷ خورشیدی )، نیز که ایران از هر سو مورد تجاوز نیروهای انگلیس و روس قرار داشت، با نیروهایش به نبرد با استعمارگران پرداخت. در سال ۱۲۹۵ خورشیدی که « ویلهم واسموس » افسر آلمانی با سربازانش در کنار عشایر جنوب ایران علیه انگلیسیها مبارزه میکرد،مریم بهترین نیروهای خود را برای همراهی با او و دلیران تنگستان و مبارزه با اشغالگران انگلیسی به تنگستان روانه کرد.
در سال ۱۲۹۷ خورشیدی و زمانی که نیروهای اشغالگر روسیه و انگلیس در نزدیکی اصفهان به تعقیب یک گروه لژیون ارتش آلمان و تعدادی از نمایندگان سیاسی آلمان پرداختند، سردار مریم که میخواست با پشتیبانی متحدین و به ویژه آلمانیها به مبارزه با استعمارگران روسی و انگلیسی بپردازد، با نیروهای زیر فرماندهی خود در منطقه تیران و کرون در برابر نیروهای مشترک انگلیس و روس ایستادند و پس از جنگی سخت،آنها را به عقبنشینی وادار کردند و لژیون آلمانی را نجات داده و با خود به پایگاهشان در « سورشجان » درمنطقه بختیاری برده و پناه دادند و پس از مدتی از راه خاک عثمانی، آنان را از ایران خارج بردند.
خبر نجات لژیون آلمانی به کمک سردار مریم بختیاری، امپراتور آلمان « ویلهم دوم » را برآن داشت که به پاس این شجاعت، بالاترین نشان امپراتوری آلمان یعنی « صلیب آهنین» را همراه با یک حکم و تصویر میناکاری و الماس نشان برای سردار مریم ارسال کند.
خانه سردار مریم همیشه پناهگاه آزادیخواهان بود. در دوران جنگ جهانی اول نیز که «ملییون» ایران به مخالفت با اشغالگران روس و انگلیس پرداختند و از سیاستهای آلمان و عثمانی حمایت میکردند با تضعیف دولت عثمانی و تسلط انگلیسیها بر بغداد، گروهی از فعالان سیاسی و فرهنگی همچون علی اکبر دهخدا، ملکالشعرای بهار، وحید دستگردی و... به خانه سردار مریم پناه بردند.
دکتر «محمد مصدق» هم یکی دیگر از آزادی خواهان نامی بود که پس از گریز از دست عوامل استبداد، مدتی به نزد قوم بختیاری رفت. دکتر مصدق هنگامی که در سوم اسفند ماه سال ۱۲۹۹خورشیدی زیر فشار انگلیسیها توسط سید ضیاء از حکومت فارس عزل شد، از اصفهان به بختیاری رفت و میهمان سردار مریم شد. از این روی دکتر مصدق تا پایان عمر همواره از سردار مریم و قوم بختیاری به نیکی یاد میکرد.
سرانجام به دستور رضا شاه پهلوی در سال ۱۳۱۶ خورشیدی در اصفهان آخرین برگ از زندگی سردار مریم رقم خورد. پیکرش در آرامگاه «تخت فولاد» اصفهان در تکیه میرفندرسکی به خاک سپرده شد و خانه او را که در اصفهان در چهارراه قصر ابتدای خیابان شیخ بهایی واقع بود بنا به وصیت خودش به اداره فرهنگ هدیه دادند که در محل آن مدرسه «رودابه» احداث شد.
مریم بختیاری از دوران جوانی تا آخرین لحظات عمر آرزو داشت روزی با نگاه به آینده در روزنامه خاطراتش به صورت سوالی سخت و سنگین با نسل پس از خود در میان گذاشته بود. او در آن سالها، شاید از ما که امروز این نوشتهها را میخوانیم،پرسیده بود: (۱) « ... ای کسانی که روزنامه مرا مطالعه مینمایید، اگر در عصر شما «ایران» وطن عزیز مرا و خودتان را دیدید به دانش و علم نورانی و مشعشع شده و قدم در راه و خاک آزادی گذاشتید یا در سایه علم و تمدن زندگانی نمودید از من بیچاره که یگانه آرزویم تمدن ایران است، یادی بنمایید. آیا ساعتی که من در قعر گور خوابیدهام شما.... آزادید؟ با کمال سرفرازی قدمهای شمرده شمرده میزنید؟ ...»(۱)
پاورقی(۱): برگرفته از کتاب «خاطرات بیبیمریم».