کتابهای خودیاری همه جای دنیا از محبوبترین و پرفروشترینها هستند. همان کتابهایی که میخواهند مشکلات فردی و اجتماعیمان را برطرف کنند و نسخهای برای «خوب زندگی کردن» بپیچند. هر ماه چاپ جدید میخورند و همیشه بهترین جاها را در ویترین کتابفروشیها اشغال میکنند. اما این کتابها رفته رفته تبدیل به وصلۀ ناجوری شدهاند که نخبگان از آن دوری میکنند، خوانندگان دوست ندارند اعتراف کنند مشتری این کتابها شدهاند و نویسندگان هم تمایل دارند در این دسته طبقهبندی نشوند. چرا این کتابها را مبتذل میدانیم اما از خواندنشان دست نمیکشیم؟
در میان بستگانمان آدم جاافتاده و تحصیلکردهای میشناسم که در دانشگاه فلسفۀ اخلاق درس میدهد، مردی آدابدان و تاحدی سنتی. پرحرف و بذلهگوست، و همیشه هم یک مقدار لفظِقلم صحبت میکند؛ اتوکشیده و منظم لباس میپوشد و حرکاتش آرام و متین است. هر از گاهی که همدیگر را میبینیم، سر صحبت را دربارۀ کتابها و مجلات و ترجمان و این چیزها باز میکند. چند سال پیش، در یکی از دید و بازدیدهای نوروزی صحبت از کتاب شد و پیشنهادی داد که جا خوردم. آن روزها کتابی سر زبانها بود که بهواسطۀ مترجم سرشناسش هفتهبههفته و پشتبهپشت چاپ جدید میخورد. در جشن امضاهایش جای سوزنانداختن نبود و در کتابفروشی برای خریدن آن صف میکشیدند. شنیده بودم همین مسئله عدهای را واداشته که ترجمه را نقد کنند و به عوامگرایی ناشر بتازند. بیشتر به نظر میرسید آدمها برای دیدن مترجم به کتابفروشی رفتهاند و شاید کتاب را فقط برای این خریدهاند که از مترجم امضا گرفته باشند. آن روزها کمتر کسی از فرهیختگان بود که، برای تاختن به زوال فرهنگ و تأسفخوردن به سلیقۀ مردم، این کتاب و ماجراهایش را مثال نزند. الغرض، آنجا که صحبتمان با آن دانشمند فرهیخته به حکمتِ زندگیِ روزمره کشید، کتش را ورکشید و تکانی در جایش خورد و بهعنوان جمعبندی بحث نصیحتم کرد به خواندن هنر شفافاندیشیدن با ترجمۀ عادل فردوسیپور.
پیشنهاد او پوزخندی به لبم نشاند که بیدلیل نبود. هنر شفافاندیشیدن از کتابهایی است که در دستۀ خودیاری میگنجد. کتابهای خودیاری طیف گستردهای از کتابها با موضوعهای متنوع هستند که هر کدام به طریقی تلاش میکنند تعریفی از زندگی خوب ارائه کنند و راهحلهایی عملی و اخلاقی برای غلبه بر مشکلات شناختی و روانشناختی یا بهبود عملکرد شخصی و شغلی پیشِ رویمان بگذارند. هم آن کتابهایی که دربارۀ فلسفۀ زندگی روزمره یا معنای زندگی هستند در این دسته میگنجند و هم آنهایی که از دردِ چاقی و اعتمادبهنفس کم و مثل شیر در برابر مشکلات غریدن میگویند. خودیاری بهمرور تبدیل به برچسبی بدنام شده که عموماً نویسندگان اینجور آثار را مجبور میکند در مقدمۀ کتاب یا مصاحبههایشان تلاش کنند هر طور شده از دایرۀ خودیاری بیرون بروند. نزاع دانشگاهیان با این قبیل آثار فقط مختص ایران نیست. رامی گابریل، که دانشیار روانشناسی در کلمبیا کالجِ شیکاگو و نویسندۀ کتاب ذهن عاطفی۱ است، در مقالۀ «آیا کتابهای خودیاری فایدهای هم دارند؟»، که در پروندۀ این شمارۀ ترجمان خواهید خواند، معتقد است کتابهای خودیاری امروزی رنگی از خرافاتِ روزگار قدیم را دارند، کتابهایی پر از توصیههایی که صرفاً در تجربۀ شخصی نویسنده ریشه دارند و هیچ تحقیق روشمند علمی آنها را تأیید نکرده است. بااینحال، سادهترین کار از نظر گابریل این است که در نقد چنین ژانری به همین اشکالات بسنده کنیم یا میلیونها خوانندۀ آن را جدی نگیریم. او در پی این است که بفهمد کتابهای روانشناسی عامه و خودیاری چه کمکی به برطرفکردن نیازهای خوانندگانش میکنند که اینچنین محبوب و مورد رجوعاند. البته کسانی هم هستند که تقصیر را گردن خودِ دانشگاهیان میاندازند. آلن دوباتن در نوشتار «در دفاع از خودیاری» میگوید «هر که میخواهد اعتبار فکری خود را با یک حرکت خدشهدار کند فقط کافی است کار سادهای انجام بدهد و به خواندن کتابهای خودیاری اعتراف کند». اما دوباتن ادامه میدهد که، بهمدت دوهزار سال در تاریخ غرب، بیشترِ فلسفه و سنت مسیحیت از جنس خودیاری بوده است. دوباتن شکلگیری نظام دانشگاهی مدرن در قرن نوزدهم میلادی و سکولاریزاسیون تدریجی و روزافزون جامعۀ مدرن را دو عامل اصلی در افت تدریجی منزلت کتابهای خودیاری میداند. از نظر او ما امروز نیز برای زندگیکردن همچنان به راهنمایی نیاز داریم، پس فرهنگی که نقشی برای راهنمایی قائل است میتواند با واردکردن فیلسوفان و نخبگان به مسائل زندگیِ روزمره اعتبار را به کتابهای خودیاری بازگرداند و در برابر چربزبانی و وعدههای توخالی این آثار مقاومت کند.
چند روزی بعد از آن مهمانی، در این فکر بودم که چطور آدمی تحصیلکرده و فرهیخته اینطور خلاف جریان رفته و چنین کتابی را پیشنهاد کرده است. بعد از مدتی هم موضوع کلاً فراموشم شد؛ مطمئن بودم چیزی در اینجور کتابها نیست. قبل از عید امسال، در یکی از آخرین برنامههای «کتابباز» سروش صحت، دوباره حرف آن کتاب شد. این بار تصمیم گرفتم کتاب را بخوانم. فردای آن روز با یکی از دوستان سر صحبت را باز کردم و چند روز بعد خودش لطف کرد و کتاب را خرید و به من هدیه داد. روز سوم تعطیلاتِ عید شروع کردم و سه روز بعد خواندنش تمام شد. کتابی بود دلنشین، پرکشش و جذاب که سخت میشد آن را کنار گذاشت. در این سه روز آنقدر به کتاب چسبیده بودم که صدای بقیه درآمده بود. همینطور که میخواندم آرامآرام حقیقت تازهای برایم روشن میشد. قیافۀ استاد فلسفۀ اخلاق جلوی چشمم میآمد. به این فکر میکردم که بعد از خواندنش به کسی بگویم آن را خواندهام یا نه! همانطور که فامیل گرانمایهمان گفته بود، کتابی بود مفید و پر از تلنگرهای فکری و کاربردی. آن ایام همزمان شده بود با اوج فعالیت ما در ترجمان برای طراحی الگوهای جدید بازاریابی. دائم به کارمان و گذشته و آیندهاش فکر میکردم. مثالهای کتاب را با برنامهها و طرحهای خودمان میسنجیدم و با خودم میگفتم بعد از خواندن این کتاب چه کارها که نخواهم کرد.
الیزابت سوبودا نویسنده و خبرنگار علم، که سابقۀ همکاری با نشریات معتبری را نیز دارد، در نوشتار «آیا هیچ کتابی میتواند ما را از تاریکیهای درونمان نجات دهد؟» سعی میکند بین تأثیر آثار مبتنی بر پژوهشهای علمی و دستۀ دیگری از کتابهای خودیاری که بر ادعاهای غیرعلمی و بیپایه و اساس مبتنی هستند تفاوت قائل بشود. به نظر سوبودا، «کتابدرمانی» با کتابهای خودیاری، اگر در چارچوب علمی و معقول باقی بماند، میتواند مشکلات شخصی و اجتماعی ما را تا حدودی برطرف کند و حتی در درمان بیماریهایی نظیر افسردگی و اضطراب اجتماعی، بهویژه در مراحل اولیۀ درمان، مؤثر باشد. برای سوبودا بیشتر جنبۀ درمانی کتابهای خودیاری اهمیت دارد و میخواهد اعتبار و کارآمدی کتابدرمانی را بسنجد. او برای اینکه چهارچوب علمی و معقول موردنظرش را بیشتر توضیح بدهد ابتدا تاریخچۀ مختصری از تکامل تدریجی کتابهای خودیاری میگوید. از نظر او این روند مزیتهای آشکاری را برای خوانندگان داشته است چرا که اکنون خوانندگان میتوانند، بهجای مطالعۀ توصیههایی کلی درباب شیوههای زندگی، راهکارهایی برای رفع مشکلاتی خاص نظیر افسردگی و اضطراب اجتماعی در اختیار داشته باشند.
هنر شفافاندیشیدن داشت دلم را میبرد. هم جاذبۀ متن و روایت و هم آن اطلاعات ناب و تازه هر لحظه بیشتر به من ثابت میکرد که دارم آدم خاص و ممتازی میشوم. آنجاهایی که رولف دوبلی از توفیق یک کسبوکار میگفت ذهنم با شیطنت سعی میکرد به من بقبولاند اینها حرفهای خودم است و خودم هم قبلاً به این نکته رسیده بودم و حتی در گروه بازاریابی ترجمان به بقیه گفته بودم. آنجاهایی که کتاب از شکست کسبوکارها و استراتژیهای غلط میگفت مدام یاد تذکرات و دوراندیشیهایم میافتادم. هنر شفافاندیشیدن واقعاً به من کمک کرد تا بتوانم به بعضی از چیزهایی که درستیشان را بهشکلی مبهم فهمیده بودم شفافتر بیندیشم. اما آیا این دست کتابها، غیر از زیباترگفتنِ همانچیزهایی که میدانیم، فایدۀ دیگری هم دارند؟
مارک منسن نویسندۀ کتابهای خودیاری، وبلاگ نویس و کارآفرینی است که بهلطف بیش از دَه ترجمه از یکی از کتابهایش به فارسی، یعنی هنر ظریف بیخیالی، این روزها در ایران حسابی شناختهشده است. منسن به مکتبی از راهنماهای خودیاری تعلق دارد که آن را «ضدخودیاری» مینامند، جریانی که تمایل دارد نسبت به دستورالعملهای کتابهای خودیاری برای بهبود شخصی یا بهاصطلاح «خودبهسازی» تردید کند. در مطلبی که با عنوان «هنر ظریف رهایی از خودیاری»۲ در پروندۀ این شماره قرار گرفته، منسن که خودش نویسندۀ پرفروش کتابهای خودیاری است میگوید صنعت خودیاری مبتنی بر نیازهای بازار است نه پژوهش و تحقیق. ادعای او این است که خودیاری بیشترین فایده را برای کسانی دارد که واقعاً نیازی به خودیاری ندارند، و هیچ کس جز خودتان نمیتواند کمکتان کند.
گروهی از نویسندگان هستند که دربارۀ فایدهداشتن یا نداشتن کتابهای خودیاری دست از نظریهپردازی برداشتهاند و سراغ تجربۀ عینی و ملموس خودشان رفتهاند. شاید چندان عجیب نباشد که از میلیونها نفری که کتابهای خودیاری میخوانند کمتر کسی جسارت دارد که تجربۀ شخصیاش را بازگو کند، چون غالباً آدمها از صحبتکردن دربارۀ ضعفها و ترسهایشان شرمگین میشوند. اما دو استاد دانشگاه، کارل سیدرستروم و آندره اسپایسر، در اقدامی جسورانه تصمیم گرفتند از دفتر کارشان بیرون بیایند و بهجای آنکه فقط تلاشهای مردم برای بهینهسازی خود را تحلیل کنند، به میانۀ آتش بپرند. آنها، بدون توجه به طعنهوکنایههای دانشجویان و همکاران یا ترس از نابودشدن منزلت علمیشان، نمونۀ آزمایشی خودشان شدند و قرار گذاشتند، یک سال تمام، هر ماه یک مورد از دستورالعملهای خودیاری را روی خودشان امتحان کنند. نتیجۀ یک سال پیروی بیوقفه از دستورهای متنوع خودیاری کتاب جستوجوی نومیدانۀ خودبهسازی۳ است که تلاش این دو استاد دانشگاه برای بهترشدن را ثبت میکند، یکجور سفرنامه از تجربههایی که این دو در عرصههای مختلف خودیاری داشتهاند: از مهارت جسمانی و فکری گرفته تا معنویت، خلاقیت، ثروت و لذت. اسپایسر و سیدرستروم میگویند «این کتاب نظریهای نمیدهد که چطور میتوان آدم بهتری شد، بلکه بازتاب نومیدی و سرخوردگی و آن درام و طنزی است که در ذات جستوجوی خودبهسازی وجود دارد». این کتاب در مطلبی با عنوان «یک سال برای بهترشدن: رؤیایی که به کابوس تبدیل شد» به قلم پیتر بلوم بهتفصیل بررسی شده است.
ماریان پاور، نویسندۀ کتاب کمکم کن۴، نمونۀ دیگری از افرادی مثل سیدرستروم و اسپایسر است که شهامت به خرج دادند و تجربهشان از خودیاری و توسعۀ شخصی را ثبت کردهاند. «هیچ کشف بزرگی در کار نیست» گفتوگو-گزارشی است که در آن دربارۀ مسیر ناهموار مواجهۀ پاور با کتابهای خودیاری میخوانیم. تجربۀ پاور از جهاتی شبیه اسپایسر و سیدرستروم است چرا که او هم با خودش قرار میگذارد بهمدت یک سال هر ماه از دستورات یک کتاب خودیاری پیروی کند. با این تفاوت که پاور یک روزنامهنگار معمولی بود که واقعاً از مشکلات زیادی مثل اعتیاد به الکل، تنهایی، بدهکاری و عدم رضایت شغلی رنج میبرد. اگر سیدرستروم و اسپایسر فقط میخواستند که خودِ بهتری را تجربه کنند و احیاناً برخی مشکلات کوچکشان را درمان کنند، پاور میخواست که زندگیاش را از نابودی نجات بدهد و برای این کار مصمم بود.
ششم فروردین بود که کتاب هنر شفافاندیشیدن تمام شد. بعد از عید هر جا نشستم از گزینگویههای کتاب گفتم و تا میتوانستم دیگران را تشویق کردم آن را بخوانند. البته هنر شفافاندیشیدن نمونۀ پرمحتوایی از کتابهای خودیاری است. سالهای قبلتر کتاب دیگری نقل محافل شده بود به اسم راز. تا مدتها هر جا میرفتید عدهای را میدیدید که دارند از قانون جدیدی به نام «قانون جذب» حرف میزنند. قانون جذب میگفت اگر آرزویی را با ایمان کافی به جهان گسیل کنید و اگر چیزی را واقعاً بخواهید، کافی است جایی بنشینید تا سراغتان بیاید، بی هیچ تلاش خلاصی. صدا و سیما مستند جنجالبرانگیزی را دوبله کرده بود که بر اساس این کتاب ساخته بودند و آدمها مقابل دوربین مینشستند و طوری حرف میزدند که انگار بزرگترین اکتشاف بشر را نقل میکنند. راز به ۴۴ زبان ترجمه شد و بیش از ۲۱ میلیون نسخه در جهان فروش رفت. صنعت خودیاری در آمریکا صنعتی ۱۱ میلیارد دلاری است. آلکساندرا شوارتز در مطلبی با عنوان «از این بهتر نخواهی شد» تحلیلش از صنعت خودیاری را از یک دهۀ قبل و با کتاب راز نوشتۀ راندا برن آغاز میکند. راز شاهدی بود برای خوشبینی غارتگری که ویژگی سالهای منتهی به بحران اقتصادی بود و همچنین نمایانگر و قهرمان بلامنازع دورۀ تفکر آرزومندانه. اما با فروپاشی اقتصاد جهانی و رشد و توسعۀ نوآوریهای تکنولوژیک، رفتهرفته آموزههای سفتوسخت خودبهسازی جای تفکر آرزومندانه را گرفت. جریان خودبهسازی تأکید میکرد که کافی نیست آنچه دوست داریم باشیم را صرفاً تصور و آرزو کنیم، بلکه باید مرتب خودمان را با معیارهای سنجشی که مرشدان جدید خودبهسازی عرضه میکنند ارزیابی کنیم و پس از آن دستورالعملهای مشخصی را به کار بندیم و دوباره روند پیشرفت کاری و شخصیمان را بدون توقف از سر بگیریم تا سریعتر و باهوشتر و خلاقتر باشیم.
نتیجۀ یک دهه دستورالعملهای طاقتفرسای جریان خودبهسازی برای ساختن انسانهایی با کارایی و بهرهوری بیشتر و حاکمشدن فرهنگ بازار آزاد بر تمامی عرصههای زندگیْ ظهور ژانر جدید ضدخودیاری یا ضدبهسازی است که علاقه دارد با لحنی گستاخانه در برابر همۀ آن دستورالعملها مقاومت بکند. ژانر ضدخودیاری مانند عرصههای دیگرِ خودیاری از طیف متنوع و گستردهای از نویسندگان تشکیل شده است، اما پیام محوریاش، با تسامح، این است: دیگر گوشسپردن به دستورات بیسروته برای پیشرفت و توسعۀ شخصی و توجه به تکالیف و وظایف بیانتهایی که از طرف جامعه یا دیگران بر ما تحمیل میشود کافی است. اکنون زمان آن رسیده است که محدودیتها و ضعفهایمان را بپذیریم و خودمان باشیم. کتاب پرفروش ریچل هالیس که در ایران با عنوان خودت باش دختر و همچنین صورتت را بشور دخترجان منتشر شده است در زمرۀ این دسته از کتابها میگنجد. مطلب «خودت باش و چندتایی دروغ بگو» در پروندۀ این شماره به بررسی این کتاب و گفتوگو با مخاطبان آن اختصاص دارد.
جریان خودت باش که آخرین منزلگاه جریانهای خودیاری است از قضا همانی است که، بهزعم بعضی، از دوران باستان موضوع بحث فلاسفه و حکما بوده است. اما فیلسوفان از خودشدن صحبت میکردند نه خودبودن، و آن را کاری شاق میدانستند که از طریق فرایندِ پرزحمت محاسبۀ نفس و خودشناسی حاصل میشود. لیا فینیگن در نوشتار «خودت باش توصیۀ مزخرفی است» میگوید بهترین نصیحت این است که «کمتر خودت باش». کنایۀ او به انبوه کتابهایی است که توصیۀ قدیمی خودشناسی را تبدیل به بازیچۀ امروزی خودیاری کردهاند؛ فینیگن مجموعهای از تجربیات شخصیاش در تغییر رفتارهای ناشایست و زننده را با رویکردهای فلسفی میآمیزد و سراغ متفکران مهم امروزی میرود و از آنها میخواهد توصیۀ دیگری بهجای خودت باش بگویند. سوند برینکمن، استاد روانشناسی دانمارکی، در کتابی با عنوان محکم بایست: مقاومت در برابر هجمۀ خودبهسازی۵، که ترجمۀ آن بهزودی از سوی انتشارات ترجمان به بازار خواهد آمد، پیشنهاد میکند که دربرابر هرگونه توصیهای مقاومت کنیم و بهجای خودبودن یا خودنبودن رویکردی سنجیدهتر و باثباتتر در پیش بگیریم. کتاب برینکمن در مطالب «من یک خدای کوچک هستم»، «خودیاری با چاشنی فحاشی» و «از این بهتر نخواهی شد» از جنبههای مختلفی بررسی شده است. دیوید بروکس، نویسندۀ سرشناس آمریکایی، روزنامهنگار دیگری است که موضع مشابهی دارد. در مطلب «اگر بهدنبال شادی هستید، جستوجوی خوشبختی را کنار بگذارید» با کتاب او که عنوانش کوه دوم، جستوجوی زندگی اخلاقی۶ است آشنا میشوید. بروکس در این کتاب زندگی انسانها را به حرکت میان دو کوه تشبیه میکند: کوه اول جایی است که خود انسانی تعریف میشود و ماندن در این کوه ما را متمرکز بر روی موفقیتهای شخصیمان میکند و بر لبۀ پرتگاه تصاویر موهوم از موفقیت قرار میدهد. سقوط از این کوه بهزودی رخ میدهد و آدمها را بهسوی کوه دوم میکشاند، جایی که باید دیگران را دید و خود را کنار گذاشت.
در این چند ماه، فرهنگ خودیاری یکی از دغدغههایم بوده است، در ترجمان با همکارانم دربارۀ آن گفتوگو کردیم، اندکاندک مختصات آن را شناختیم و با حرف موافقان و مخالفانش آشنا شدیم؛ گاهی هم خودم را جای سیدرستروم و اسپایسر تصور کردم و حالا میبینم که با نقدهای برینکمن و بروکس همدلی دارم. راستش فکر میکنم «خودت باش» توصیۀ مزخرفی است، چه دختر باشی چه پسر. اما هنوز مطمئن نیستم به خواهر همسرم که چند روز پیش با شوق و ذوق کتاب ریچل هالیس را خریده است چه باید بگویم.
پینوشتها:
• این مطلب سرمقالۀ مرتضی منتظریمقدم در دوازدهمین شمارۀ فصلنامۀ ترجمان علوم انسانی است و وبسایت ترجمان در تاریخ ۳ مهر ۱۳۹۸ آن را با عنوان «اعتراف میکنم که یک کتاب خودیاری خواندم، و از آن خوشم آمد» منتشر کرده است.
•• مرتضی منتظریمقدم سردبیر سایت و فصلنامۀ ترجمان علوم انسانی است.
[۱] The Emotional Mind: The Affective Roots of Culture and Cognition
[۲] این عنوان برگرفته از عنوان هنر ظریف رهایی از دغدغهها است که یکی دیگر از ترجمههای کتاب منسن در بازار ایران است.
[۳] Desperately Seeking Self-Improvement: A Year Inside the Optimization Movement
[۴] Help Me!: One Woman's Quest to Find Out If Self-Help Really Can Change Your Life
[۵] Stand Firm: Resisting the Self-Improvement Craze
[۶] The Second Mountain: The Quest for a Moral Life